جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نقدی بر اندیشه و عمل دولت اصلاحات، بعنوان الگو و مدل میرحسین موسوی


نقدی بر اندیشه و عمل دولت اصلاحات، بعنوان الگو و مدل میرحسین موسوی
در این مقاله سعی بر آن است که با عنایت به حضور مجدد اندیشه ها و گفتمانهای موسوم به اصلاحات از جنس دوم خردادی آن در عرصه رقابت انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری اسلامی ایران،گوشه ای از شعارها و وعده های این جبهه را قبل از انتخابات دوم خرداد ۷۶ بیان داشته وبه ارزیابی آن بپردازیم.
یکی از مسائل پرشکوه و گران وزنی که خداوند متعال در قرآن کریم بعنوان یک حق مسلم انسانی و یک وظیفه اجتناب ناپذیر اجتماعی مطرح کرده و همگان رابه بسط و گسترش مفهوم اصیل و آسمانی آن فرا می خواند، مسئله ی حیات بخش و جان فزای " امر به معروف و نهی از منکر " است که روح واقعی و جوهره حقیقی این اصل مهم و ضروری غیر از آن نگاه سطحی و خرد نگر رایج درمیان بعضی از مردم می باشد که با واقعیت الهی آن فرسنگها فاصله دارد .
بر اساس همین رکن رکین است که خداوند متعال ، انسان آگاه و با فضیلت را مکلف می کند تا با تکیه بر ضوابط عقلی و با در نظر گرفتن واقعیت های ملموس اجتماعی و بابهره گیری از امکاناتی که مورد تائید قوانین شرعی و سنن اجتماعی است درباره تحولات پیرامون خود بطور صریح گفتگو کرده و نظریه های اعتقادی و انتقادی خود را برای افزایش آگاهی های عمومی و نیز بهبود و اصلاح روشهای اجرایی موثر در روند جامعه ابراز داشته و به هیچ تردیدی ، آنها را صادقانه در معرض داوری اذهان عمومی و افکار مسئولان امور قرار دهد .
اینک که فرصت ۴ ساله دولت نهم به پایان رسیده و گروهها و احزاب سیاسی موجود برای انتخاب دولت دهم آرایش خاصی بخود گرفته اند ، لازم می نمایدکه مردم فهیم ایران بویژه اهالی تحلیل و تفسیر در این آرایش سیاسی و حضور چهار چهره شناخته شده این رقابت قدری تأمل و اندیشه نمایند . بویژه ورود جناب آقای میرحسین موسوی که پس از ۲۰ سال مجدداً بعنوان کاندیدای جبهه به اصطلاح اصلاحات و بعنوان میراث دار و مدافع مرام ، اندیشه و عمل دولت ۸ ساله جناب آقای خاتمی پا به عرصه رقابت گذاشته و در طی این مدت ورود ، بویژه روزهای تبلیغات انتخاباتی همواره از حمایتها و همراهیهای جناب آقای خاتمی قدردانی کرده و به نوعی انتساب این حضور را به دولت و جبهه اصلاحات اعلام می دارند ، لازم می نماید که صاحبان اندیشه و قلم ، بویژه کسانی که نقد صریح و تحلیل شفاف از اندیشه و عملکرد دولت دوّم خرداد رابرای اصلاح روشهای اجرایی و سیاسی دولتمردان آینده سودمند دانسته و آنرا یک واجب عینی ویک وظیفه اسلامی و میهنی تلقی می کنند، در کمال صداقت و صراحت به نقد و تحلیل همه جانبه ی دولت موسوم به " اصلاحات " که خود را بیش از هر چیز دیگر متعهد به توسعه ی سیاسی و رشد فرهنگی جامعه می دانست ، بپردازند به این امید که دولت آینده از مجموعه این نقادی ها در جهت نیل به موفقیتها و نیز ترمیم روشهای اجرایی کشور بهره کافی و وافی را برده و سعی کنند که از کنار این گونه مطالب کم و بیش سودمند به راحتی عبور ننمایند . زیرا جمیع دولتها ، چه بخواهند و چه نخواهند باید همواره با نوعی گفت وگوی گسترده و دائمی با جامعه و علی الخصوص با صاحبان اندیشه و قلم زندگی کنند، ضمن آنکه در فضای مطبوع جمهوری اسلامی این امیدواری نیز وجود دارد که دولتهای ما در امروز و فرداهای این مملکت هیچگاه به شیوه دولتهای متمایل به رجعت و سکون عمل نکرده و سبب نشوند که سرانجام در روزگاران آینده آزادی بیان از میان برود . به همین سبب در این مقاله سعی بر آن است که با عنایت به حضور مجدد اندیشه ها و گفتمانهای موسوم به اصلاحات از جنس دوم خردادی آن در عرصه رقابت انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری اسلامی ایران و البته این بار از زبان آقای میر حسین موسوی ، گوشه ای از شعارها و وعده های این جبهه را قبل از انتخابات دوم خرداد ۷۶ بیان داشته و از اهالی تفکر و اندیشه بویژه جوانان خرد ورز و و آرمان گرای ایران اسلامی بخواهم در آن تأمل نمایند . ضمناً در این نوشته سعی بر آن است که با بهره گیری از قلم نه چندان توانای خود نظریات و شعارهای صرفاً سیاسی صاحبان اندیشه ی به اصطلاح اصلاحات را نقد نموده و امیدوار است که صاحبان قلمهای توانا و اندیشه های ژرف در نقد و تحلیل دیگر زوایای رخداد دوّم خرداد و اندیشه اصلاحات تردیدی بخود راه ندهند . همچنین نقد و بررسی مباحث دیگری از قبیل مباحث اقتصادی و اجتماعی در طول ۱۶ سال قبل از دولت نهم بویژه در دولت ۸ ساله سازندگی اقتصادی جناب آقای هاشمی رفسنجانی که زمینه را برای طراحی و مهندسی پروژه دوّم خرداد و روی کار آوردن جناب آقای خاتمی توسط رئیس دولت سازندگی را فراهم ساخت ، به دیگر صاحب نظران و اندیشه وران متعهد و منصف توصیه و واگذارمی کنم .
● " شروع به کار دولت آقای خاتمی و جابجایی سریع آرمانها "
دولت اصلاحات آقای سید محمد خاتمی در خرداد ماه ۱۳۷۶ پس از پایان دوره مأموریت نه چندان موفق دولت سازندگی آقای هاشمی رفسنجانی و با طرح شعارهایی از قبیل " توسعه سیاسی و فرهنگی " ، " تحقق جامعه مدنی " ، " اعطای آزادیهای اجتماعی ، مدنی و حقوق شهروندی " ، " گزینش شایسته سالارانه مدیران اجرایی کشور " ، " ایجاد جامعه ای قانونمدار " و ... روی کارآمد ، که عمده این شعارها برخاسته از شناخت دقیق و روانشناسانه ای بود که طراحان و فلسفه تراشان پروژه دوم خرداد از ضمیر ناخودآگاه جامعه و نیز مطالبات تحقق نایافته مردم در طی سالهای حاکمیت دولت سازندگی داشتند ، مردمی که نه تنها مطالبات اقتصادی و معیشتی اکثریت قریب به اتفاق آنها علیرغم وعده های گسترده دولت سازندگی برآورده نشده بود بلکه بسیاری از ارزشهای خلق شده توسط فرزندان رشید و شهید آنها در طول دوران انقلاب و دفاع مقدس و نیز بخش اعظمی از مواریث فرهنگی و دینی آنها به موازات تصعید هراس آور نابسامانی های اجتماعی و درلابلای چرخهای توسعه اقتصادی خرد شده و مدیران ساده زیست و رجایی گونه دولت جمهوری اسلامی نیز کم کم جای خود را به یقه سفیدهای پایتخت و تکنوکراتهای حزب کارگزاران سازندگی داده بودند که استفاده از رانت قدرت و ثروت درجهت نیل به هدف برایشان امری عادی و توجیه شده بود .
درآن روزها شواهد متقن و تردید ناپذیری دال بر وجود بیماری های مختلف اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی و بویژه فرهنگی در جامعه در دست بود که هر نوع درمانگری و تجویزی نهایتاً می بایست به تجدید قوای از دست رفته تا بهبودی کامل جامعه می انجامید و قطعاً دولت اصلاحات برای این درمانگری و حذف اشتباهات قبلی در وهله اول شدیداً نیازبه بازآفرینی فضای فرهنگی و سیاسی و سپس خلق الگوها و مدل هایی جدید برای توسعه پایدار کشور آنهم بر پایه برنامه های دوم و سوم توسعه اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی داشت ، که انجام این مهم بدون انتقاد و سنجش دائمی هدفها و روشهای چنین توسعه ای به ناچار بی اثر می ماند . اما اولین اشتباه در دولت اصلاحات را باید در همین بازآفرینی مجدد فضای معنوی و انقلابی جامعه جستجو کرد ، بویژه آنجا که تئوریسین های آن بجای تعریف ارزشها و آرمانهای مردم ایران دست به شبیه سازی و بعضاً تحریف گسترده آن ارزشها زده و بسیاری از ایده آلهای ملت را نادیده انگاشتند .
اگر به قول کانت فیلسوف بزرگ آلمانی شرط استقرار نظام متکی بر اراده مردم و صلح جاوید با جامعه جهانی، وفاداری بی قید وشرط به آرمان یا " ایده حق مدار " است ، یعنی ما در همان حال که از نردبان تجربه های گذشته و کنونی به سوی تجربه های آینده بالا می رویم، باید از سرچشمه لایزال قانون مطلق اخلاقی در قلمرو فوق محسوس کسب انگیزه و نیرو کنیم ، زیرا آدمی در ساحت تجربه هرگز قادر به احاطه کامل بر کلیت امور نیست و بنابراین محال است بداند که اندیشه و عمل او سرانجام چه نتیجه ای به بار خواهد آورد ، لذا زندگی بدون آرمان عالی و والا ، شایسته هیچ موجود عاقل و هیچ جامعه بالغی نیست و اگر روزی مفهوم حق از جهان رخت بر بندد دیگر معنا و ارزشی برای حیات انسان متصور نیست . این سخن کانت در حقیقت همان پیام ارزشمندی است که سرورآزادگان جهان حضرت ابا عبدا...الحسین (ع) قرنها قبل از این فیلسوف آلمانی و امثال او بیان فرموده است که " اِنَ الحیوه عقیده و الجهاد " .
لذا اوّلین و بنیادی ترین اشتباهی که چالشهای بعدی را در حوزه عمل و حتی اقتدار پیش روی دولت دوم خرداد ایجاد کرد ، موضوع آرمان ناشناسی و یا گم کردن آرمانها توسط استراتژیست های آن از اهداف و ایده آلهای غایی ملت مسلمان ایران بود .
گویی آنان فراموش کرده اند که برای مردم ایران ، بالاتر از هر چه هست ، مواریث فرهنگی و آرمانهای ملی و دینی آنان است یعنی چیزی که به حکم عقل بشری می تواند باشد و باید هم باشد . درست است که ما در چهارچوب تجربه زندگی می کنیم ، امّا معتقدیم که معارف الهی و تعالیم اهل بیت پیامبر(ع) در طول تاریخ حیات این ملت ، همچون چراغ هدایتی بوده که از دور ما را به سوی خود فرا می خواند و به همه تلاشهایمان جهت می بخشد . حقیقت امر این است که در حیات فرهنگی ملت ما هنوز مؤلفه هایی از قبیل ولایت و عدالت ، عصمت و اخلاق بسیار موضوعیت دارند . ما هنوز در جستجوی گمشده غیبی خود هستیم ، اعتقاد به امام زمان (ع) در فرهنگ ایرانی و اسلامی ما بسیار جدی و بنیادی است و بسادگی نمی توان از آن گذشت . اینها اصول فرهنگ سازی هستند که شبکه گسترده نظریه پردازی دوم خرداد آنها را به نفع فروعی از قبیل روشنفکری متجدد ، عقلانیت فربه شده ، جامعه مدنی ، آزادی لیبرالیستی ،ظواهر توخالی دموکراسی از قبیل انتخابات شوراها و مجلس دانش آموزی ، تشکیل احزاب پارازیتی و الصاقی و ... کنار گذاشتند ، تا آنجا که موهن ترین اتهامات و زشتترین اهانتها و نارواترین بد اخلاقی ها به ساحت مقدس معصومین (ع) بویژه وجود مبارک حضرت ولیعصر (عج) در برخی از کتب و مطبوعات زنجیره ای آنهم به نام آزادی رواج می یافت و بندرت حساسیتی را بر می انگیخت . در حالیکه اینگونه فلسفه تراشان همواره باید بدانند که موضوعاتی از قبیل قانونمداری ، دموکراسی و آزادی بدون عناصری از قبیل عدالت اجتماعی و تربیت انسانی نه تنها در ایران که در هیچ جای جهان امکان بقای واقعی را ندارند . توجه جدی به عدالت ، اخلاق و انگیزه های مذهبی در ایران همواره می تواند راه میان بری برای رسیدن به پیشرفتهای اجتماعی و سیاسی باشد . حتی در پهنه اقتصاد توجه به معیارهای اخلاقی ضروری است ، زیرا کشور ما در طی دهه های اخیر از اقتصاد فاقد اخلاق ، آسیبهای جدی دیده است همانگونه که ازسیاست و مدیریت منهای دیانت و فضیلت لطمه های جدی بر آن وارد شده است .
● " آزادی ، تعریف یا تحریف "
اندیشه وران پروژه اصلاحات در دولت نهم خرداد در حالی خود را مبشر آزادی مردم می دانستند که فراموش کرده بودند شعار " آزادی " بهمراه شعار "استقلال " و " جمهوری اسلامی " شعار اولیه و بنیادین حرکت اسلامی مردم در سال ۵۷ بود . می دانیم که واژه " آزادی " همواره ناظر بر مفاهیم ارزشمندی همچون عزت ، اقتدار ، شأن و منزلت انسانی می باشد . لذا ارائه تعاریفی که به نوعی بر نامحدود بودن " آزادی " ، دلالت داشته باشند ، ضمن آنکه تحریفی آشکار از واژه " آزادی " است خواسته یا ناخواسته آن را همسنگ با فساد و ابتذال قرار می دهد که این کار ظلم بزرگ و آشکاری نسبت به آزادی است . از همین جاست که به سهولت می توان پی برد تا چه میزان تلقی اسلام و انقلاب اسلامی در مقایسه با تلقی پردازشگران پروژه اصلاحات از مفهوم آزادی با هم متفاوت است . تصویری که توسط چنین مبشرانی از آزادی ارائه می شود در واقع اهانت آمیزترین تصویری است که می توان از آزادی و اراده انسانی ارائه داد . پوسینی که مصلحین اجتماعی پروژه اصلاحات بدنبال تحریف آزادی بر تن جامعه ایرانی کرده اند ، پوسینی وارونه ، مخوف و مشمئز کننده است . از آنجائیکه آزادیهایی از این دست هرگز محصول یک شناخت حقیقی و ما حصل یک جهش فرهنگی نمی باشند ، می توان فهمید که اصولاً اصالت چنین آزادیهایی ، یک اصالت عقیم و نازاست . شاید به همین دلیل است که مصلحین واقعی جوامع بشری برای بیمه کردن آزادیهای اجتماعی به رشد فرهنگی جوامع رو آورده و معتقدند که توسعه فرهنگ ، استقلال و آزادی را عمق و غنا بخشیده و متقابلاً آزادی های واقعی عرصه را برای کشف حقایق و نوآوری و خلاقیت گسترده تر می کند . به همین خاطر است که دیدیم چگونه در طی آن سالها متاسفانه بسیاری از ارزشهای انسانی ، از قامت آزاد و والای انسان حجیم شده از تعاریف و تعابیر مهیج اما پوچ و بی اساس این به اصطلاح مبشران آزادی فرو می ریخت و بدنبال آن بسیاری از امیدها و انگیزه هایی که در میان جوانان و روشنفکران جامعه ، همانند حبابی به سرعت باد می شدند ، با سرعت بیشتری هم می ترکیدند . و در این میان تنها در نزد گروهی از آگاهان و فرهیختگان واقعی جامعه این اضطراب و دلواپسی وجود داشت که با فرو ریختن همه ی ملاک های عینی در مفهوم آزادی و همه معانی اخلاقی در جامعه و متعاقب آن با اعلام اراده مستقل و آزاد انسان ، مبادا که سرانجام اندیشه ورانی که در طول ۸ سال حاکمیت اندیشه اصلاحات می خواستند از جوان ایرانی ، انسانی خلاق و کار آفرین بسازند ، از او عنصری پوک و میان تهی و غیر فعال خلق کنند.
به لحاظ اینکه تصویری که اسلام از آزادی ارائه کرده است بسیار حرمت آور، مترقی ، مردمی ، عزت آور و مسئولیت ساز می باشد ، دولت دهم بویژه تیم فرهنگی آن نیز باید بدانند که همه ما بواسطه انقلاب بالنده و بیدارگر اسلامی درعصری بسر می بریم که به حق می توان از آن بعنوان عصر رنسانس اسلامی یاد کرد ، اما چند سالی است که ترویج اندیشه های ناصواب و نابخردانه شبه روشنفکری ، جوانان ما را به ورطه های هولناک بحران هویت و بیگانگی از داشته های خود کشانده است .
لذا فراهم ساختن بسترهای مناسب فرهنگی به منظور ایجاد احساس تعلقی دوباره به فرهنگ و تمدن اسلامی و ایرانی در نزد جوانان ، دانش آموزان و دانشجویان این سرزمین در حقیقت جهاد مقدسی خواهد بود در مسیر رسواسازی کسانی که در طی سالهای گذشته ، با تصاحب مناصب سیاسی فرهنگی و آموزشی و به نام آزادی های مدنی و به اسم گفتگوی با سایر تمدنها از پیدایش چنین احساس ارزنده و سازنده ای ممانعت کرده اند . لذا برای شکوفا شدن چنین احساسی در جامعه ، ایجاد تغییراتی بنیادی در حوزه های اجتماعی و فرهنگی و نیز واژه گزینی های جدید در ادبیات سیاسی جامعه آنهم بنیادهای اصیل فرهنگ دینی و ملی این کشور بدون تردید از وظایف الزامی و اجتناب ناپذیر دولت آینده خواهد بود . یقیناً در سایه چنین تمهیداتی است که جوان مسلمان وآزادی خواه ما در خواهد یافت که آزادی واقعی تنها با بندگی زنجیر طره پر پیچ و خم معشوق ازلی و ابدی و لابه در مقابل کمان ابرویش میسراست .
زیرا که بقول خواجه شیراز " از بند و زنجیرش چه غم ، هر کس که عیاری کند " . چنین تجربه و توصیه ای ثمره توحید و معنویت ناب اسلامی است و بر خلاف تبلیغات کاذب ، هیچگاه دموکراسی و آزادیهای لیبرالیستی نه تنها نمی توانند ساحت چنین آزادگی ها و آزادی خواهی هایی باشند بلکه متقابلاً چنین نظامهایی ، ساحت بردگی سرمایه و خود بنیادی نفس است .
دولت آینده ایران اسلامی باید با اتخاذ مدیریتی استراتژیک در عرصه فرهنگی ، علمی و آموزشی این بحرانها را به فرصتهایی تبدیل کند که در سایه آن جوان ایرانی مسلمان بداند همه مسیرهایی که جوامع لائیک و مروجین سکولاریسم بعنوان شاهراههای آرامش ، عشق و عرفان به روی بشر گشوده و خواسته اند تا او را از گذرگاهای هیپیم ، پانک ، رپ، هوی متال و ترانه های مایکل جکسون ، بون جوی ، انریکو،جنیفرلوپز، پینگ فلوید، متالیکا و ... عبور داده و با قرصهای اکستازی و مواد ماری جوآنا و انواع مرفین و کریستال او را به آسودگی خیال و آرامش روح برسانند ، هرگز این لیاقت و شایستگی را نداشته و ندارند که به اندازه یک لحظه حضور در جشن و سرور ضیافت الهی دعا و نماز شب به انسان خسته و دل شکسته آرامش دهند . به نظر می رسد که لذت چنین حضوری تنها با مدد الهی و فقط برای پویندگان مسیر راستی و درستی میسر است چنانکه برای خواجه شیراز بیش از هر کس دیگری قابل لمس بود آنجا که می گوید :
" سالک از نور هدایت طلبد راه به دوست که به جایی نرسد گر به ضلالت برود "
جوان مسلمان و با فضیلت ایرانی برای رسیدن به آزادی واقعی باید در این نکته تأمل کند ، در عصر " بحران ایمان " که علی رغم همه پیشرفتهای مادی و تکنولوژیکی ، زندگی بشر اینگونه دچار تیرگی و جهالتی دگر شده است ، براستی " به دنبال غروب کدامین ستاره ، ژرفای شب زندگی بشر چنین تاریک است ؟ " و باید برای این پرسش کلیدی پاسخی در خود بیابد که انسان معاصر به حقیقت " از احساس سرد و سیمانی ، سطح این قرن بی عطوفت و نامهربانی ، باید به کجا پناه ببرد ؟ " یافتن پاسخ مناسب برا ی این دو پرسش همان چیزی است که همه ما بویژه به جوان جستجوگر ما کمک می کند تا " عصر بحران ایمان " را برای بشر امروز به " عصر ایمان " مبدل کند و برای ایجاد چنین تبدیلی بر خود ببالد و سر بر آسمان بساید.
● " جامعه مدنی آقای خاتمی که قرار بود ریشه در مدینه النبی داشته باشد "
همه کسانی که با مبانی جامعه شناختی اسلام آشنایی دارند می دانند " اتوپیا " یا جامعه آرمانی و ایده آلی که اسلام بعنوان الگو و مدل ارائه می دهد ، شهر آرمانی پیامبر اکرم (ص) در مدینه النبی است که طی ۱۳ سال آخر حیات آن حضرت در این شهر ترسیم شد . پیامبر اسلام بعنوان نمونه کامل و عینی یک اتوپیا ساز در تاریخ بشری مطرح است که فقط تنها از یک مدینه فاضله ی خیالی سخن نگفت بلکه در مقام عمل آنرا پی ریزی کرد آنهم نه به صورت ذهنی و شعاری یا حتی پیش بینی های آتی بلکه بصورت واقعی و ملموس آنرا نشان داد . مدینه فاضله اش را نه با درشت گویی های تهوع آور و تصاویر ذهنی بلکه با خاک و گل بنا کرد و برایش قانونی وضع کرد که در آن هرگز شان مقنن و مجری از قانون بالاتر نبود و هرگز اولین ناقضین آن قوانین ، خودش ، اقوامش ، دوستانش و حزب و جناحش نبودند . وی در جامعه مدنی خود هرگز احزاب و جناحهای دولتی و پارازیتی تشکیل نداد تا در مواقع از پیش تعیین شده تائیدش کنند و در میتینگ ها و سخنرانی ها شال و مچ بند سبز بردارند و یا برایش سوت و کف بزنند . او برای بهتر زیستن در آن شهر ، انسانهای نمونه تربیت کرد . در عین تساوی حقوق انسانی و برقراری عدالت اجتماعی ، ملاک برتری انسانها را بر سه پایه علم ، تقوی و تلاش سازنده گذاشت .
مقام علم و عالم را فراتر از شعار ، بلکه بعنوان یک عمل برخاسته از شعور در حد اعلای آن ارج نهاد .
آزادی اسرای جنگی دشمن را منوط به باسواد کردن مسلمانان کرد . در راه سازندگی اقتصادی بجای تاسیس حزب کارگزاران ، دست کارگر را بوسید تا هم عدم رسمیت اشرافیت طبقاتی مبتنی بر قدرت و ثروت را ثابت کند و هم بر اعتبار و ارزش کار و تلاش صحه بگذارد . برای مدیریتهای جامعه ، انسانهایی وزین پروراند و از حجیم سازی انسانهای سخیف برای اشغال مناصب اجرایی پرهیز کرد . میان اقتصاد و سیاست از یکسو با اخلاق و دیانت از سوی دیگر رابطه ای عقلانی و متقابل برقرار ساخت . رابطه ی جامعه مسلمان را با اقلیت های مذهبی بر مبنای روابط انسانی و حقوق متقابل پایه گذاری نمود . امنیت و تامین اجتماعی را بر پایه فرصتهای برابر بهره مندی از منابع ثروت ملی قرار داد و ثابت کرد مادامی که در جامعه رانت های ثروت با چراغ سبز صاحبان قدرت و با موچین حیله و تزویر از پیکر نحیف مردم پول جدا کرده و عملاً جامعه را به دو طبقه رنجور و گنجور تقسیم می کنند ، نمی توان با درشت گویی های فریبا و استخدام واژگان با شکوه از دموکراسی و حقوق شهروندی سخن گفت و جامعه اخلاقی و مدنی ساخت . او ثابت کرد که در مدینه اسلامی تداوم زندگی برادرانه تنها بر پایه زندگی برابرانه میسر است . سعی کرد در جامعه نمونه مدینه النبی ثابت کند که تحقق عدالت اجتماعی ، آزادیهای انسانی و مردم سالاری دینی با وجود استبداد حزبی ، استحمار فکری و استثمار طبقاتی هرگز امکان پذیر نیست و حتی به همگان باوراند که عدالت بعنوان پایه بقاء و قوام نظام هستی ، عنصر ارزنده و گرانسنگی است که می تواند توسعه اقتصادی جامعه را سمت و سویی انسانی و الهی بخشد .
او هرگز دچار سیاست زدگی افراطی نشد تا مبادا از کشف راهبردهای مناسب در جهت بهکرد وضع اقتصادی جامعه که پیش نیاز تعلیم و تربیت انسانی ، توسعه مناسبات فرهنگی و هنری و گسترش آزادیهای واقعی و مردمی است ، غافل بماند.
به هیچ کس اجازه مجاز گویی و مداهنه کاری نداد زیرا وجود دوستان گزافه گوی را خطرناک تر از دشمنان بیراهه پوی می دانست و با این کار به همه اتوپیا سازان آینده تاریخ فهماند که در صورت مجازگویی ، مناصب عالی مملکتی کم کم از مردمان صدیق و دور اندیش خالی می شود.
در آخرین روزهای زندگی و در اوج قدرت و محبوبیت در مسجد و در حضور همه طرفدارانش به آن مرد عرب اجازه داد تا او را به خاطر ضربه تازیانه ای که سهواً بر او زده بود قصاص کند و با این کار به مردم فهماند آن جامعه ای که در آن نشود حق ضعیفان را بدون لکنت زبان و بدون ترس از اقویا و صاحبان قدرت و ثروت مطالبه کرد ، هرگز قابل تقدیس نبوده و هیچگاه روی سعادت را نخواهد دید .
و سرانجام برای تداوم مدیریتهای سالم و شایسته سالارانه پس از خود مدیران کارآمد و خدا ترسی مانند علی بن ابی طالب (ع) را تربیت کرد . علی (ع) ، بزرگ مردی که اگر مردم با او بودند یا به او پشت می کردند از خدمت به آنان امتناع نمی کرد ، هرگز دنبال شعر و شعار و واژه پردازی های درشت و مردم فریب نبود ، مخالف را نه آنگونه که مدعیان اصلاحات ادعا می کنند ، بلکه براستی تحمل می کرد . حتی به خوارج تا قبل از جنگ نهروان از بیت المال حقوق می داد ، ظلمی که سربازان معاویه بر یک زن یهودی روا داشته بودند ، آرامش را از او ربوده بود . هیچگاه حب الفخر نداشت تا مردم را متکبرانه از بالا ببیند لذا تمام تلاشش را معطوف به اصلاح و یا حذف مدیران مبتکر نمود . قدرت برایش آنقدر شیرین و جذاب نبود تا برای رسیدن به آن ، وسیله اش را توجیه کند . با هورا و با سوت و کف احساساتی نمی شد که با عدم تائید دلسرد شود .
به همین جهت است که می توان گفت شناخت مدینه النبی به عنوان ماکتی از یک جامعه نمونه اسلامی است که به تعبیر قرآن کریم می تواند " یک امت وسط " و " شهدا ء علی الناس " باشد . در حقیقت این آشنایی مبنای جامعه شناختی مکتبی است که در ابتدا توانست با ایجاد یک دین اجتماعی و انقلابی مبتنی بر ایدئولوژی الهی ، زعامت و رهبری همه جنبش های رهایی بخش مستضعفان جهان علیه طواغیت را عهده دار شده و آنگاه با تکیه برعوامل نیرومندی که در تبدیل جوامع بدوی و سنتی به نظام های مترقی تر شهری و توسعه و تکامل سازمانهای پیشرفته اجتماعی در اختیار دارد ، مترقی ترین و عظیم ترین تمدنهای بشری را در آسیا ، آفریقا و بخشی از اروپا پدید آورد .
و اما جامعه مدنی آقای خاتمی که نه تنها ریشه در مدینه النبی نداشت که حتی ریشه در دولت مدنی تعریف شده از سوی جان لاک فیلسوف بزرگ و خردمند انگلیسی و پدر جامعه مدنی اروپا در قرن هفدهم هم نداشت . زیرا اولاً : مفهوم جامعه مدنی پس از جان لاک بویژه از قرن نوزدهم میلادی به بعد متاثر از آرای جان استوارت میل فیلسوف و اقتصاددان انگلیسی است که باید او را پیامبر لیبرالیسم قرن نوزدهم نامید و به لحاظ نظری و تاریخی بر مدل لیبرالیستی سلطه قرار دارد که در واقع خواهان آزادی عمل برای سرمایه داران و حاوی قوانینی مستحکم با عبارتهای زیبا و جذاب برای حفظ منافع لایه های مختلف قدرت و ثروت است . ثانیاً در نسبت ما بین " جامعه مدنی " و " دموکراسی لیبرالی " این نکته را باید در نظر داشت که مفهوم " جامعه مدنی " که از قرن هفدهم به معنای محدود کردن حوزه قدرت سیاسی به نفع حوزه عمومی توجه همگان بویژه طبقه مخالف با قدرت پادشاه را در انگلستان بخود معطوف داشته و رکن نیرومند و جدا ناشدنی نظام بورژواری محسوب می شد . از قرن نوزدهم به بعد به عنوان جانشینی در تقابل با " جامعه دینی " مطرح گردید که در حقیقت چیزی جز بیانی دیگر از جامعه لیبرالیسم کلاسیک متکی بر توتالیتاریسم اجتماعی که دیکتاتوری خود را عمدتاً بصورت استبداد نامرئی اعمال می کند نبود ، لذا از آن زمان به بعد اصطلاح جامعه مدنی بعنوان بدیلی برای جامعه دینی مطرح می شد .
ثالثاً : اگر تا قرن نوزدهم میلادی تحقق یک جامعه مدنی در معنای حوزه عمومی مستقل از قدرت سیاسی هنوز هم امکان تحقق داشت در سالهای پایانی قرن بیستم درست در زمانی که آقای خاتمی شعار " ایجاد جامعه مدنی " آنهم در ایران را می داد ، دیگر تحقق جامعه مدنی در همین معنای اخیر هم ، امکان ظهور و بروز نداشت زیرا که اساساً لیبرالیسم کلاسیک دچار بحران افول گردیده بود که شاید دلیل عمده این افول را باید در ناکام ماندن حاکمیت سیاسی آمریکا و انگلستان در اجرای استراتژی های ترسیم شده خود در دهه های آخر قرن بیستم جستجو کرد . به همین جهت است که باید گفت با شکست لیبرالیسم کلاسیک ، دیگر جامعه مدنی به یک اتوپیای ویران شده تبدیل گردیده است و دیگر امکان تحقق ندارد.
رابعاً : از زمانی که فروپاشی نظامهای کمونیستی در اروپای شرقی قطعی شده استعمال واژه هایی از قبیل دموکراسی ، آزادیهای سیاسی ، جامعه مدنی ، آزادی بیان و مطبوعات ، اصلاحات اجتماعی و اقتصادی و ... واژه ها و تعابیر فریبنده ای بودند که در آکادمی های سیاسی و بنگاههای واژه پردازی غرب برای جلب و جذب مردم اروپای شرقی که سالیان سال در زیر سایه سیاه و سنگین کمونیسم در حسرت رسیدن به این آرمانها سوخته بودند ، پردازش و تولید شده و این بار نیز طراحی جامعه مدنی در مانیفست دولت اصلاحات و تئوریزه کردن آن توسط تئوریسین های این پروژه چنین معنایی می یافت . تئوریسین هایی که اراده کرده بودند با کلمات رنگین و با قلمهایی که برای نوشتن ساخته نشده اند آرمان شهری مستحکم بسازند . و جالب تر آنکه ، اتوپیا سازان این آرمان شهر تصور می کردند که از سوی مردم مبعوث شده اند تا در مقابل همه شهرهای سیاه و شیطانی موجود در این کشور قد بر افراشته و مدینه ای آرمانی و ایده آلی بسازند که این بار نه دیگر مانند مدینه فاضله افلاطون ، اتوپیای ذهنی و خیالی بلکه پرکتوپیایی جاوید و همیشگی باشد که نام خالق بزرگش را به افتخار وی بر برج و باورهای سر به فلک کشیده آن حک نمایند . می بینیم که خیام نیشابوری قرنها پیش از ما چه زیبا از زبان چنین اتوپیا سازانی گفته است:
گر دست بدی بر فلکم چون یزدان برداشتمی من این فلک را ز میان
از نو فلکی دگر ساختمی که آزاده بکام دل رسیدی آسان
امّا آنچه که برای همه صاحبان خرد و منتقدان منصف امروزه واضح و روشن است این است که این اتوپیاسازان و این گفتگوگران تمدنها در پروژه اصلاح طلبی دوم خردادی که برای خود حق وارد کردن هر گونه اندیشه غیر استانداردی را برای سیراب کردن روح های تشنه جامعه ایرانی قائل بودند ، در حقیقت مبعوث شده بودند تا از ملتی که بر روی زمین و در بستر تاریخ نشان داده است ، شایستگی ایجاد عالی ترین نمونه های مدنیت ، فرهنگ ، فضیلت ، هنر ، ادبیات و شکوه و عظمتی را داشته است ، ملتی سرگردان ، مردد ، پوچ و بی هویت ، بدبین و از خود بیزار و از خودگریز بسازند . شبه روشنفکران متجدد این پروژه وا نمود می کردند که پرومته اساطیری و دوستدار انسان هستند که آتش مقدس خدایان و قدرتمندان را ربوده تا به انسان دربند ایرانی برسانند ، و او را که گمان می کند تا دوم خرداد ۷۶ محکوم ابدی اراده قدرتمندان بوده است را آزاد ساخته و خالق سرنوشت خویش و خواسته اش را ملاک حق و باطل و معیار زیبایی و نا زیبایی قرار دهند . و بزرگ اتوپیاساز این پروژه مغرور از فتوحات خود چنان دچار نارسیسم یا همان خود شیفتگی افراطی شده بود که همگان می فهمیدند که وی صرفاً عاشق خودش و عاشق حواشی اش شده که باید برایش خواند :
من از دلبستگی های تو با آیینه دانستم که بر روی خود ای تازه گل ، عاشق تر از مایی !!
● گزینش شایسته سالارانه مدیران اجرایی کشور
یکی دیگر از شعارهایی که جذابیتهای زیادی را برای آقای خاتمی و اندیشه های اصلاح طلبانه ایشان ایجاد کرده و احساسات را به نفع ایشان بر انگیخت ، شعار " شایسته سالاری " بود . اما بدلیل انتخابات مبتنی بر وابستگی های حزبی و جناحی در دولت اصلاحات ، موضوع گزینش شایسته سالارانه مدیران خیلی سریع به جوکی شبیه شد که همگان را به خنده وا می داشت .
بر کسی پوشیده نیست که در ایران ، انقلاب اسلامی و تحولات ناشی از آن دگرگونی های زیادی را در محتوای موضوع " مدیریت " ایجاد کرد . بطوریکه متاثر از تعالیم اسلامی جایگاه مدیر در سازمان خود همانند جایگاه پیامبر و امام در میان امتش تعریف شد که در درون خود نوعی از دعوت ، مسئولیت و پاسخگویی را نیز بهمراه داشت . از همین روست که می توان گفت اسلام مدیریت را نه یک فلسفه و نه یک تجربه حاصل از شیوه آزمون و خطا می داند بلکه آن را علم هدایت جامعه بسوی اهداف متعالی و مقاصد عالی تعریف می کند . علاوه بر اسلام ، امروزه حوزه تخصصی علم مدیریت نیز بعنوان یک علم نوین در میان علوم بشری ، ریاست را یک علم و هنر دانسته و آن را ایجاد توازن و هماهنگی بین امکانات و فعالیت های مختلف سازمان در جهت رفع نیازهای امروز و رشد و توسعه فردای جامعه انسانی تعریف کرده است .
اعتقاد راسخ به تاثیر منحصر به فرد مدیریت سالم و صالح در سازندگی همه جانبه اجتماعی است که تمام مساعی ائمه شیعه (ع) و دیگر رهبران مبارز و ترقی خواه اسلامی را در طول تاریخ معطوف به کسب قدرت اجرایی جامعه مسلمین و خلع ید از غاصبین این مناصب الهی کرده است. لذا از منظر انسان مجاهد ، تلاش در راه بدست آوردن مصادر اجرایی جامعه اسلامی ، تلاشی طمعکارانه برای رسیدن به طعمه ای چرب و شیرین نیست بلکه توفیق بر عهده گرفتن امانتی است که خدای متعال از طریق امام معصوم (ع) و یا پیشوای عادل برگردنش گذارده و از او پیمان گرفته است تا امانتدار حقوق مردم بوده و در برابر گرسنگی مظلوم و شکمبارگی ظالم ساکت نماند .
در تاریخ ملی و فرهنگ دینی ما ارزنده ترین متون مدیریتی و گرانمایه ترین سخنان و تجارب حکومتی موجود است که تامل در آنها هر مدیری را غنی کرده و موفقیت اش را ضمانت می کند.
اگر حضرت علی (ع) بعنوان عالی ترین سمبل مدیریت وزین و عدالت محور اسلامی می فرماید : " علت زوال دولتها چهار چیز است : رها کردن اصول ، پرداختن به فروع ، کنار گذاشتن افاضل ، پیش انداختن اراذل " و اگر هنگامی که از محمدبن طاهر آخرین امیر حکومت طاهریان علت زوال حکومتش را می پرسند و وی یکی از عوامل عمده را " واگذاری مناصب عالی به غیر اهل " می داند و اگر از سلطان سنجر سلجوقی علت شکست و نابودی حکومتش را می پرسند و او پاسخ می دهد : " سپردن مسئولیتهای بزرگ به انسانهای کوچک " و اگر رهبر فرزانه انقلاب " جذب نیروهای کارآمد در فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی را از وظایف و تعهدات اصلی دولت می دانند . همه اینها مؤید این مطلب است که اصولاً هر جامعه ای برای دوام و پایداری خود قائم به رجال دانا ، با کفایت و صدیقی است که در مقام عمل و اجرا همواره توانایی تبدیل بحرانهای دشوار و شکننده را به فرصتهای طلایی و ارزنده داشته باشند .
اما با وجود همه منابع و مآخذ گرانسنگ در فرهنگ و ادبیات دینی و ملی ما ، متاسفانه سیاستی که عملاً در انتصابات گسترده و بی ضابطه دولت آقای خاتمی تعقیب شدو بزرگترین چالش دهه سوم انقلاب یعنی " بحران مدیریت " را رقم زد ، " سیاست کنار گذاشتن انسانهای وزین " و " به کارگیری انسانهای حجیم " بود .
اصولاً مدیران سیاسی و اجرایی یک جامعه را در عرصه اندیشه و عمل می توان به دو دسته ی مدیران وزین و مدیران حجیم تقسیم کرد . مدیر وزین ، انسان کارآشنا و با منزلتی است که جا اشغال نمی کند ، با احراز پست و مقام بزرگ نمی شود . با پشت میز نشینی معتبر نمی شود بلکه متقابلاً پست و مقام است که اعتبار خود را از او می گیرد و میز و صندلی ریاست برخود می بالد که مدیر وزین بر آن تکیه زده است . چنین انسانی به فرمایش امام حسین (ع) " جبل راسخی است که طوفانهای سهمگین آنرا جابجا نمی کند . " اما مدیر حجیم ، انسانی سخیف است که با کمک شبکه های زنجیره ای تبلیغات و مطبوعات همانند بادکنکی به سرعت باد شده ، حجم پیدا کرده و جا اشغال می کند . با پشت میزنشینی بزرگ شده و چون وزنی ندارد با وزش نسیم ملایمی به هوا بلند می شود و همانگونه که زود باد شده است خیلی زود هم می ترکد و دیگر هیچ خاطره ای از او در یادها نمی ماند . همانگونه که از قهرمانی های مدیران حجیمی که مطبوعات زنجیره ای دوم خرداد سعی داشتند از آنها امیر کبیر و قائم مقام های عصر اصلاحات بسازند ، دیگر هیچ یاد و خاطره ای در ذهن مردم باقی نمانده است .
مدل اجرایی مدیر حجیم شده ، از نوع مدیریت سایه نماست که بدلیل آنکه وی اقتدار لازم را برای اعمال و اجرای مراحل مدیریت در اختیار ندارد ، مجبور می شود چشم اجتماع را مانند چشمان اسب عصاری ببندد و آنرا که خیال می کند گامهای بلندی را به سوی رشد و توسعه برداشته است ، در حقیقت از جای خود چندان دور نسازد .
و از آنجائیکه همواره خدمت نابلد خود نیز نوعی خیانت است ، مدیر حجیم شده به سبب نابلدی ، به کارهای محوله آسیب رسانده و طبعاً مرتکب خیانت می شود .
از همین روست که براحتی می توان میان موضوع شایسته سالاری که بی هیچ تردیدی مطلوب هر جامعه و هر فرهنگی می باشد ، با انتصاباتی که عمدتاً در طی سالهای حاکمیت دولت اصلاحات درسطح وزارتخانه ها ، سازمانها ، ادارات کل و دیگر بخشهای اجرایی کشور صورت گرفته است تفاوت زیادی قایل شد . زیرا همه کسانی که با حوزه تخصصی علم مدیریت آشنایی دارند ، اذعان می کنند که پیش از شایسته سالاری ، مولفه هایی همچون شایسته یابی و شایسته گزینی موضوعیت جدی می یابند که متاسفانه در انتصاب مدیران دولت اصلاحات بندرت مورد عنایت قرار گرفته اند.
می دانیم که ایران بخاطر فاکتورهای خاص خود در زمره کشورهای مستعد برای رشد و توسعه فراوان و همه جانبه است ، اما با این حال همواره این نکته مورد سئوال اذهان کنجکاو و پرسشگر می باشد که با وجود نیروی انسانی جوان ، هوشمند و خلاق و نیز منابع بیشمار ثروت در ایران بویژه منابع بیکران نفت که در طی دهه های اخیر افزایش قیمت بی سابقه ای داشته است چرا باید جامعه ایرانی در طی دوران حاکمیت دولتهای سازندگی و اصلاحات از مشکلات عدیده اقتصادی ، اداری و اجتماعی در رنج می بود ؟ بطوریکه حتی دولت نهم را برای رفع و رجوع آنها با مشکلات و دشواریهای زیادی مواجه می ساخت ؟
تورم ، بیکاری ، بالا بودن سطح قیمت ها ، نرخ بالای سودهای بانکی ، نازل بودن سطح حقوق و دستمزد قشر عظیمی از جامعه ،نفوذ روز افزون اصحاب قدرت و ثروت در لایه های اجرایی کشور برای حفظ منافع خود ، وجود قوانین متناقض ، مبهم و متغیر در بین قوانین و مقررات جاری کشور ، وجود روابط غیررسمی و پنهان میان کارمند و ارباب رجوع و شیوع دریافتهای زیرمیزی ، شکل گیری شبکه ها و سازمانهای غیر رسمی و رانت خوار در کنار سازمانهای رسمی ، برخوردهای ناصواب و تحقیرآمیز با ارباب رجوع در ادارات و سازمانها ، تشدید بروکراسی خشک وبی روح اداری ، دریافتهای سرسام آور در شهرداری ها ، مراکز درمانی ، مدارس ، دانشگاهها و ... علیرغم قانون اساسی ، جایگزینی روحیه تکبر و تبختر به جای روحیه تواضع و خدمتگزاری در مدیران ، تجمل گرایی افراطی مسئولان و ریخت و پاشهای بی حساب و کتاب آنها از بیت المال و ...
چرا باید در جامعه ای که ۱۵۰ سال پیش صدر اعظم بزرگی مانند امیرکبیر سعی بر ریشه کن کردن معضل رشوه خواری می کند هنوز هم باید این بیماری اداری و معضل اجتماعی با نمود بیشتری خودنمایی کند ؟ چرا باید وضعیت بازار مملکت بگونه ای می بود که انسانهایی که شب واجب الزکوه بوده اند ، صبح روز بعد واجب الحج شوند ؟
اگر موضوع مدیریتهای سطوح مختلف جامعه در دولتهای گذشته بویژه در دولت دوم خرداد آلت دست باندهای مخوف اقتصادی و جناح بندیهای سیاسی نشده بود و در آن بجای خیزشهای ناگهانی بخت و اقبال ، شایسته یابی ، شایسته گزینی و شایسته سالاری به معنای واقعی آن لحاظ می شد ، آیا میزان بهره مندی از منابع بیشمار انسانی و مادی کشور درسطح مطلوبتری قرار نداشت ؟ تجربه تاریخی بسیاری از جوامع رشد یافته امروز جهان نشان می دهد که اغلب آنها پس از جنبشهای سیاسی و اجتماعی خود با تدوین اصول و برنامه های مهم و استراتژیک توسعه ، کشف رهیافتهای جدید و مطمئن پیشرفت و تعالی و بارزتر از همه ایمان به قدرت خام ، بسیط و نقش آفرین بهره مندی از مدیریتهای نوگرا و برنامه ساز ، گامهای اساسی و با ثباتی را بسوی آینده ای روشن برداشته و بر می دارند .
وضعیت آلمان پس از جنگ اول و دوم جهانی ، هندوستان پس از استقلال ، چین پس از انقلاب مائو ، ژاپن پس از انقلاب میجی ، مالزی سالهای اخیر و ... همه و همه مؤید چنین مطلبی است بی جهت نیست که به سهولت می توان نخستین دهه های هزاره سوم میلادی را ، عصر مدیریت های جوان ، برنامه ساز و نوگرا نامید . موضوع ضرورت اصلاح مدیریتهای جوامع ، مسئله مهمی است که بیش از هر کس دیگر ، خود ملتهای هوشمند و ترقی خواه دنیای امروز ضرورت آنرا درک کرده اند که در این میان ملت فهیم ایران بیش از هر ملت دیگری این ضرورت را دریافته و در صدد بهکرد مدیریتهای سطوح مختلف جامعه خود برآمده است . اما حقیقتی که نمی توان ازکنار آن به سادگی گذاشت این است که مردم ایران در طی چند سال گذشته با صبر و حوصله زیادی برخی از مدیران جناحی و کم اثر دولت دوم خرداد را بمانند دندان درد جامعه خود ، دست بر چانه و در زیر سایه رهبری معظم انقلاب تحمل کردند زیرا بر این باور بودند که در همیشه تاریخ این کشوراز گذشته تا امروز و تا آینده ، اندیشه ها و کارکردهایی که در خور و شأن جامعه ایرانی نمی باشند ، سرانجام به لحاظ عدم مطابقت با زمان و مکان و یا به جهت عدم کارکردگرایی لازم ، الزاماً از صحنه اجتماع خارج خواهند شد . لذا به همین جهت و به لحاظ اینکه مدل مدیریتی دولت جناب آقای خاتمی در دو حوزه اندیشه و عمل به بن بست رسیده و پارادوکس میان شعار شایسته سالاری با نحوه انتخاب و انتصاب مدیران جامعه بر همگان روشن شده بود ، در سوم تیرماه سال ۸۴ مدل مدیریتی اعمال شده در دولتهای سازندگی و سپس اصلاحات که سعی داشت با مطرح کردن چهره های دیگری در انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری و حمایت از آنان همچنان به حیات و بقای خود ادامه دهد ، سرانجام با " نه " بزرگ مردم ایران ، مواجه شد. زیرا ملت برای تداوم انقلاب اسلامی خود پس از گذشت ۲۷ سال از پیروزی این انقلاب به رنسانسی دوباره در عرصه مدیریت سیاسی و اجتماعی جامعه ایرانی می اندیشید و آن را باور کرده بود .
و اما نکته ای که رئیس جمهور آینده و دولت محترم ایشان باید به آن عنایت ویژه ای داشته باشند این است که :اولاً : بدنبال موفقیت مردم ایران در سالهای اخیر و اعتماد آنان به گفتمان اصولگرایی و خلع ید از جریان شبه روشنفکری و به منظور رفع تلخ کامیها و دل خستگی های ملت از اعمال مدیریتهای خفیف و کم اثر چند سال گذشته ، اینک جامعه انقلابی ایران بیش از پیش نیازمند دستیابی به یک تعریف جدید از اهداف خدا محور و اصولگرایانه سیاسیون خود در جهت کسب قدرت اجرایی و سیاسی جامعه است به همین منظور ضرورت دارد که جریان اصیل روشنفکری هر چه سریعتر قرائتی نو از مدیریت را که از یکسو متکی بر شرایط زمانی و مکانی بوده و از سوی دیگر منبعث از مبانی فکری و سیره عملی ائمه شیعه (ع) در پروسه مبارزه برای اعاده قدرت اجرایی جامعه اسلامی از دست غاصبین ستمگر و یغماگران بیت المال باشد را ارائه دهند تا انشاءا... بعنوان الگو و مدل ، سرمشق مدیران اجرایی دولت آینده قرار گرفته و ازآن برای تحقق ویا بهکرد همه جانبه مدیریتهای سالم و عدالت محوری که مورد انتظار ملت مسلمان ایران می باشد استفاده نمایند.
ثانیاًٌ : هوشمندی لازم و اتخاذ استراتژی های مناسب در حوزه مدیریت با تکیه بر اصول مبانی فرهنگ دینی و ملی بیش از پیش ضروری بنظر می رسد که در این میان برقراری ارتباطی صمیمانه و منطقی در میان کارکنان و مدیران برنامه ساز و نوگرا، حذف تشریفات زاید و بازدارنده ، حذف تملق و گزافه گویی و نیز ارج نهادن به میزان موفقیتهای حاصله ، می توانند در پردازش و اجرایی کردن اندیشه های کارآمد ، برنامه ساز و عملگرا به افزایش موفقیت و رشد جامعه کمک کند که البته در کنار اینها اعمال مدیریتی کاریزما و فرمندی و همراه با سعه صدر و بدور از غوغا سالاری های رایج در اندیشه دولت اصلاحات ، قادر است که هم ضریب اعتماد عمومی را افزایش دهد و هم انگیزه های لازم را در مردم برای ساختن ایرانی بهتر فراهم سازد .
به امید ایرانی آزادتر و آبادتر در فردا و فرداهایی که خواهند آمد.
نویسنده: حسین افضلیان
منبع : خبرگزاری فارس