پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


آیا ساسانیان آگاهانه هخامنشیان را به فراموشی سپردند؟


ساسانیان حدود ۵۰۰ سال پس از هخامنشیان _ بزرگ ترین امپراتوری جهان در عصر خود _ بر سراسر سرزمین ایران، حکومت می کردند اما در متون بر جای مانده از ساسانیان، هیچ یادآوری دقیق و واضحی از هخامنشیان به ثبت نرسیده است. در حالی که در متون تاریخی کلاسیک کشورهایی که در زمان هخامنشیان، تحت سیطره این بزرگ ترین امپراتوری جهان، قرار گرفته بودند، اطلاعات بسیاری درباره امپراتوری گسترده هخامنشیان وجود دارد. مصریان، یهودیان و یونانیان تحت تاثیر هخامنشیان قرار گرفتند و در متون و کتیبه های خود از آنان یاد کرده اند. سوال این است که چرا ساسانیان در آثار خود یادی از هخامنشیان نکرده اند؟
دکتر «تورج دریایی»، دکترای تاریخ باستان از دانشگاه یو سی ال ای امریکا، در نشستی که در دفتر نشر تاریخ ایران برگزار شد، تلاش کرد با نگاهی به برخی نظریه های موجود درباره تفاوت خاطره و تاریخ و تاثیر آن در تاریخ نگاری ایرانی، به این پرسش پاسخ دهد.
ساسانیان در سده سوم میلادی، از ایالت پارس برخاستند. یعنی همان ایالتی که هخامنشیان، ۵۰۰ سال پیش از آنان، از آنجا برخاسته بودند. هر دو شاهنشاهی در سیاست خارجی خود توسعه طلب بودند به نحوی که مورخان باستانی غربی در آثار خود نوشتند که ساسانیان تلاش کردند تا عظمت امپراتوری هخامنشیان را دوباره احیا کنند. هخامنشیان و ساسانیان وجوه اشتراک بسیار دیگری نیز دارند که شاید نشانگر این نکته باشد که ساسانیان تحت تاثیر سیاست های پیشین امپراتوری هخامنشی بوده اند. اما در زمان ساسانیان، هیچ اثر مکتوبی ثبت نشده است که نشان دهد، آنان، پادشاهان ۵۰۰ سال پیش از خود را به یاد دارند.
با مطالعه آثار مکتوب بر جای مانده از پادشاهان هخامنشی تا ساسانی، این سوال در ذهن باستان شناسان و استادان تاریخ باستان مطرح شد که آیا ممکن است که چنین شاهنشاهی عظیمی (هخامنشی) که تا قرن ها پس از خود بر حکومت های سرزمین های همسایه تاثیر عمیق بر جای گذاشت، از یاد هموطنان پارسی خود رفته باشد؟
آنان این سوال را مطرح کردند که چگونه ممکن است که ایرانیان ساسانی، سنگ نوشته هایی را برای ما در تخت جمشید (کاخ بزرگ هخامنشی) و یا مجموعه ای از نقش برجسته های پایین گورهای هخامنشی مانند نقش رستم و ... بر جای گذاشته باشند، اما از این دوره مهم تاریخی، بی اطلاع باشند؟
در حالی که دکتر تورج دریایی، معتقد است که ساسانیان آگاهانه و به دلایل، احتمالا سیاسی یا دینی، از هخامنشیان درآثار خود یاد نکرده اند، یارشاطر، کتنهوفن و رولف نخستین کسانی بودند که این نکته را طرح می کنند که ساسانیان به دلیل عدم حافظه تاریخی، هخامنشیان را به یاد نمی آوردند، نه به دلایل سیاسی یا دینی.
این سه تن در مقاله هایشان این بحث را طرح کردند که نباید الزاما فرض کرد که ساسانیان، باید هخامنشیان را به یاد داشته باشند. این سه تن یادآور شدند که تنها منابع کلاسیک غربی و غیر ایرانی هستند که نوشته اند ساسانیان از وجود هخامنشیان آگاهی داشته اند و حتی در سیاست های خود، روش آنان را اتخاذ می کردند. اما آنها را آگاهانه از حافظه مکتوب حذف کرده اند و سیاست سکوت و نادیده انگاشتن را در ارتباط با هخامنشیان پیشه کردند. یارشاطر در مقاله خود که در سال ۱۳۷۱ در روم به چاپ رسید، تاکید می کند که اگر منابع ساسانی درباره هخامنشیان سکوت کرده اند به این دلیل بوده است که سلسله قبل از ساسانیان، هخامنشیان نبودند و اشکانیان بوده اند. اگر ساسانیان باید از گذشتگان در متون ساسانی یاد آوری ای می کردند، این گذشتگان هخامنشیان نبوده اند، بلکه اشکانیان بوده اند که ساسانیان آنان را بر کنار کرده و سلسله ساسانیان را بنا نهادند.
اما دکتر «تورج دریایی» در سخنرانی خود دلایلی را ذکر می کند تا نشان دهد، ساسانیان حافظه تاریخی داشته اند و هخامنشیان را به یاد می آوردند اما سیاست آنان درباره امپراتوری عظیم هخامنشی، مبتنی بر سکوت و نادیده انگاشتن بود. او برای اثبات نظریه خود چند دلیل را طرح می کند. اول: سنت تاریخ نویسی ساسانی. ساسانیان در سنت تاریخ نویسی خود، بخش هایی از تاریخ گذشته خود را مسکوت گذاشته اند، از جمله هخامنشیان. آنان به ندرت از پادشاهان هخامنشی یاد کرده اند. در تاریخ نویسی ساسانی، در روایت زرتشتی، کیومرث آغازگر تاریخ انسان است و پس از او پیشدادیان و کیانیان روی کار می آیند. در زمان آخرین پادشاه کیانی، یعنی ویشتاسپ، زرتشت ظاهر می شود و اندیشه های دینی خود را اشاعه می دهد. در اینجا تاریخ ساسانی از «دارای دارایان» نام می برد که ظاهرا داریوش سوم، پادشاه هخامنشی است. یعنی این اولین اشاره به نام یکی از پادشاهان هخامنشی در تاریخ نویسی ساسانی است.
در نوشته های دیگر فارسی میانه نام اردشیر دیگری غیر از اردشیر بابکان آورده شده است. این اردشیر ظاهرا اردشیر دوم پادشاه هخامنشی است. اردشیر دوم کسی است که پرستش آناهیتا را در شاهنشاهی ایران، رواج داد. این پرستش تا زمان ساسانیان نیز ادامه داشت.
پس تاکنون ساسانیان از دو یا سه پادشاه هخامنشی در آثار خود یاد کرده اند که تا حدودی به این معنی است که ساسانیان، هخامنشیان را به یاد داشته اند.
دوم: سنت شفاهی. در زمان هخامنشیان و پس از آن اشکانیان، سنت شفاهی و سینه به سینه رواج بسیار داشته است. شفاهی بودن بخشی از تاریخ ایران، این تاریخ را آسیب پذیر کرده است. در منابع آمده است که خنیاگران اشکانی، قصه پادشاهان اشکانی و هخامنشی را به صورت شعر در کوچه و برزن ها می خواندند. این سنت تا زمان ساسانیان رواج داشته است. به این ترتیب یعنی بخشی از تاریخ هخامنشیان، به صورت نقل قول شفاهی در اذهان مردم تا روزگار ساسانیان باقی مانده بود.
سوم: منابع غیر دینی ساسانی و غیر ساسانی. در منابعی چون منابع یهودی یا متونی چون متن پهلوی «شهرستان های ایرانشهر» از چندین شاه و شاهزاده ایرانی یاد شده است که با شاهزادگان یهودی ازدواج کرده اند. یعنی در این منابع آمده است که ایرانیان با یهودیان زمان خود، ارتباط خوبی داشته اند. مثلا مادر بهرام گور، دختر «رسکالوت» پادشاه یهود، شی شین دخت بوده است. این امر به طور غیر مستقیم نشان می دهد که ساسانیان از هخامنشیان آگاهی داشته اند، زیرا یهودیان در منابع مکتوب خود بسیار از هخامنشیان یاد کرده اند.
چهارم: تبدیل تاریخ نگاری واقعی به تاریخ نویسی مذهبی: به دلیل قدرت پیشوایان مذهبی زرتشتی، اسلاف ساسانیان که زرتشتی مذهب بودند به کیانیان که در زمان آخرین پادشاهی آنان زرتشت ظهور می کند، باز می گردد نه به هخامنشیان که زرتشتی نبودند. در حقیقت کتاب آسمانی اوستا، هیچ خاطره ای از هخامنشیان ندارد. نمونه های این تاثیر مستقیم مذهب در حقایق تاریخی ساسانی در جاهای دیگر نیز دیده می شود. به این ترتیب، خاطرات ساسانیان از گذشته، زرتشتی زده می شود و رسما یاد و خاطره هخامنشیان، انکار می شود.

تورج دریایی
منبع : خبرگزاری میراث فرهنگی