سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

گفتگو با دکتر حسین اصل سلیمانی، فوق‌تخصص گوارش و استاد دانشگاه تهران


گفتگو با دکتر حسین اصل سلیمانی، فوق‌تخصص گوارش و استاد دانشگاه تهران
● در جاده پزشکی نباید زیاد مانور داد
شنیده‌اید که می‌گویند اگر بعضی وقت‌ها وارد یک جاده شوی، جاده تو را می‌برد. جاده پزشکی از همان جاده‌های ویژه‌ است که وقتی همسفر آن شوی، نمی‌توانی هر طور که بخواهی برانی، چراکه جاده تو را با خود می‌برد. معروف‌ترین و جاودانه‌ترین افراد گروه پزشکی کسانی هستند که این جاده را درست شناختند و خود را وقف این رشته کردند و همسفر خوبی برای این جاده بودند. کسانی مانند دکتر هدایت یا دکتر یلدا نه تنها به دلیل علم و تخصص‌شان ملکه ذهن همه شده‌اند بلکه چون متعهد به این راه بوده‌اند، نامشان تا ابد جاودانه خواهد ماند. آنچه خواندید قسمتی از گفتگوی سپید با دکتر اصل سلیمانی بود. و اینک ادامه مصاحبه:
● آقای دکتر، مانند همیشه ما با یک معرفی باب گفتگو را باز می‌کنیم. موافق‌اید؟
▪ بله، حسین اصل سلیمانی هستم و در سال ۱۳۲۸ در روستایی اطراف شهرستان آستانه اشرفیه به نام دهنه سپید‌رود متولد شدم. از آنجا که در روستای ما تا کلاس چهارم، بیشتر امکان سوادآموزی نبود و همین‌طور به دلیل کار جدید پدرم به تهران آمدیم. در محله خزانه واقع در جنوب تهران کلاس پنجم را شروع کردم. ولی سال‌های دبیرستان و اخذ دیپلم را در شهرستان لنگرود بودم. دیپلم که گرفتم، یک سال معلم آنجا بودم و شاید در روستای ما من جزو اولین دیپلمه‌ها محسوب می‌شدم و این موفقیت خوبی بود. آن موقع دلم می‌خواست به دانشگاه بروم و همیشه به آن می‌اندیشیدم ولی آن‌قدر شناخت نداشتم که اختصاصی به رشته پزشکی فکر کنم. هدفم فقط رفتن به دانشگاه بود.
● کی وارد دانشگاه شدید؟
▪ سال ۵۱ در دانشگاه تبریز پزشکی را آغاز کردم، در حالی که دو سال سربازی را گذرانده بودم و در سال ۵۰ نیز ازدواج کرده بودم. سال ۵۸ از دانشگاه فارغ‌التحصیل شدم و بعد هم تخصص داخلی و فوق‌تخصص گوارش را گرفتم و تا امروز نیز که مشغول تدریس بودم.
● ازدواج و مشکلات زندگی متأهلی با کنکور و دانشکده پزشکی چطور کنار هم قرار گرفتند؟
▪ با تحمل سختی‌های فراوان. من در اینکه به دانشگاه علاقه‌مند شدم و تشویق شدم تا سختی‌ها را کنار بگذارم، در درجه اول به مادرم و بعد خانواه همسرم مدیون هستم و تشکر ویژه‌ای دارم. ازدواج هیچ وقت مانعی برای درس خواندم نشد و به دلیل اینکه همسرم همراه خوبی بود و توقع بیش از حدی از من نداشت، موفق شدم. یادم می‌آید وضع مالی خوبی نداشتیم و زمان زیادی را پشت ویترین‌ها به تماشا کردن می‌گذراندیم. خیلی قناعت کردیم و در یک اتاق کوچک زمان دانشجویی و رزیدنتی را گذراندیم. تلاش من درس خواندن بود و نه تنها در آن روزها بلکه حتی حالا نیز کار خصوصی نمی‌کنم.
● فرزند هم دارید؟
▪ بله، یک پسر که ایشان دامپزشکی خوانده‌اند و ازدواج کردند.
● از سمت‌های اجرایی‌تان بگویید؟
▪ در سال ۶۶ به ریاست دانشگاه علوم پزشکی همدان درآمدم و سه سال آنجا بودم. از سال ۶۹ تا ۷۱ دوره فوق‌تخصص را طی کردم و در سال ۷۲ معاون دانشگاه تهران شدم و سپس از مهر ۷۸ تا سال ۸۴ رییس دانشکده علوم‌پزشکی تهران بودم. بیشتر وقتم در این سال‌ها به کارهای مدیریتی اختصاص پیدا کرد و البته این بهانه خوبی نیست که بگویم در کارهای پژوهشی نبودم. اما در پست‌های مدیریتی تلاش می‌کردم با مهیا کردن زمینه پژوهش، در گسترش آن سهمی بیافرینم. اکنون هم حدود دو سال است مشغول آموزش هستم.
● اگر اجازه بدهید می‌خواهم یک سوال را بی‌پرده بپرسم. چرا شما را سخت‌گیر و حساس می‌شناسند؟
▪ (با لبخند) من همیشه به آن روزی فکر می‌کنم که یک بیمار از نان خود و خانواده‌اش می‌زند تا بتواند نزد پزشک بیاید و ویزیت شود. وقتی هم که به بیمارستان می‌آید -من هیات علمی که حضور ندارم- و دانشجوی من که درست آموزش ندیده با تشخیص و تجویز نادرست سبب به وجود آمدن مشقت‌های بیشتر برای آن بیمار می‌شود. من اعتقادم بر این است که به خاطر خدا و انسانیت وظیفه خود را درست انجام بدهم. شاید روزی که آن دانشجو در فلان نقطه محروم کشور، برای درمان بیماری که تامین هزینه درمان همسرش را با محروم کردن فرزندش از مدرسه و کار کردن مضاعف خود مهیا می‌کند، به تشخیص درست خود افتخار کرد، نتیجه سخت‌گیری را بشناسد. در حال حاضر با تکنیک‌های تشخیصی متعددی که ایجاد شده، اساتید به جای اینکه شناخت و تشخیص از راه معاینات و تجربیات خود را به دانش‌آموزان بیاموزند، بیمار را به مراکز تشخیصی سی‌تی و سونوگرافی واگذار می‌کنند. من حرفم این است که دانشجوی پزشکی پس از فارغ‌التحصیلی به دورترین نقطه می‌رود. در آنجا برای یک سونوگرافی بیمارش را باید تا چند صد کیلومتر دورتربفرستد در حالی که برای مثال می‌توان به او آموخت از حس لمس در نبود فوری سونو، برای تشخیص کبد بزرگ شده کمک بگیرد و از این قبیل کارهای عملی و ساده را می‌توان به راحتی به دانشجو آموخت.
● نظرتان راجع به دانشجویان پزشکی امروز چیست؟
▪ قشر بسیار مظلومی هستند.
● چرا؟
▪ زمانی که ما دانشجو بودیم حدودا اوایل و یا پیش از انقلاب بود. در آن موقع اساتید از ساعت ۷ یا ۵/۷ صبح تا ۴ بعدازظهر حضور داشتند. چه حضوری؟ مالامال از بحث‌های علمی و معاینه و آموزش بر بالین بیمار. استاد بسیار پویا بود و زمان زیادی برای دانشجو صرف می‌کرد. استاد با حقوق دولتی قناعت می‌کرد و هر آنچه نیرو داشت، در اختیار آموزش و ارتقای علمی دانشجو می‌گذاشت. اما آیا امروز هیات علمی برای دانشجو از ۷ تا ۴ وقت می‌گذارد؟ آیا اگر هم در این زمان در بیمارستان حضور داشته باشد کارایی لازم را دارد؟ یا در جلسات اداری است؟ آن هم در ساعات آموزش و اداری که زمان فعالیت بیمارستان و حق دانشجو است. تا زمانی که هیات علمی در بیمارستان نباشد، با وجود تمام عوامل، امر آموزش تحقق نمی‌یابد. چرا نباید درباره کارایی یا عدم کارایی کار من، هیات علمی به من فیدبک ارایه بدهند. نمی‌گویم تشویق یا توبیخی باشد اما به هر حال من متوجه شوم، آیا برای آموزش مفید بوده‌ام یا خیر. من که فقط یک چیز را علت این امر می‌دانم و آن هم کم شدن اعتقاد است. یادمان رفته در چه راهی آمده‌ایم. در جاده پزشکی نمی‌توان زیاد مانور داد. راه آنقدر حساس است که احتمال خطا دارد. اساتیدی چون دکتر یلدا و دکتر هدایت و امثال آن چرا جاودانه‌‌اند و زبانزد همگان، چون راه را درست می‌پیمایند و امیدوارم الگوی همه ما باشند.
● تورم و مشکلات اقتصادی و در یک کلام «پول» چه جایگاهی در زندگی شما دارد؟
▪ منتظر بودم این را بپرسید. یک حساب و کتاب بکنیم. همین الان استادی که در بیمارستان دولتی مشغول آموزش دانشجوست و به شایستگی نام استاد را به جا می‌آورد، چند برابر یک فرد لیسانسه و شاغل در جامعه درآمد دارد. به نظر شما وقتی آن مهندس یا لیسانسیه گروه پزشکی می‌تواند تامین زندگی کند، آقا یا خانم دکتر با چند برابر درآمد نمی‌توانند؟! شاید آن گروهی که با این تصور، اوقات خود را تلخ می‌کنند، خودشان را با یک تاجر مقایسه می‌کنند. یادشان رفته جاده زندگی آنها با آن فرد فرق دارد. اگر منش و اخلاق پزشکی یادمان نیست چرا به این جاده وارد شدیم؟ ببین! همه افراد در هر گروه شغلی حق دارند اعتصاب کنند اما پزشک نمی‌تواند. چرا؟ چون او تعهد دارد باید در هر شرایطی کار رسیدگی به بیماران را بکند. مقایسه‌ها باید درست باشد. افراد براساس قالب‌ها خودشان را درست می‌کنند و تطبیق می‌دهند. فکر کنم گاهی وقت‌ها ما یادمان می‌رود و حاضریم قالب‌ها را عوض کنیم تا شکل و اندازه ما بشوند!
● حرف آخر؟
▪ به همه کسانی که می‌خواهند وارد رشته پزشکی شوند، می‌گویم نگران نباشید. اگر شما عشق کافی دارید و انگیزه‌تان کسب رضایت خداست، نه خوشامد عده‌ای خاص، یقین بدانید موفق خواهید شد. هنوز هم انسان‌های والایی را داریم که اعتبار انسانیت و طبابت هستند. اگر انگیزه شما رضای خداست کار را به سرانجام خواهید رساند و انتظارات هیچ‌کس در انجام آن کار دخیل نخواهد بود. به شکست فکر نکنید بلکه به انجام وظیفه‌تان بیندیشید.
الهه رضاییان
منبع : هفته نامه سپید


همچنین مشاهده کنید