سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


حیات خلوت یاداشتی بر خاله بازی


حیات خلوت یاداشتی بر خاله بازی
«حیات خلوت»
یاداشتی بر : خاله بازی
بلقیس سلیمانی
نشر ققنوس
«بیست سال پیش تلاش برای انقلاب و تغییر جامعه اقدامی سیاسی به شمار می رفت ، در حالی که امروزه سیاست یعنی دو تن که در زیر زمین عشق بازی می کنند و می توانند جهان را از نو خلق کنند»این نقل قول حنیف قریشی نویسنده عرب هرگز نمی توانست جایی بهتر از نوشتار انتقادی اسلاوی ژیژک برای خود دست و پا کند. جایی که روانکاوی و سیاست،مسیحیت ومارکسیسم طوری به هم گره خورده اند که لهجه ای یک سان بیابند در دهانی اسلونیایی .
واقعان گاهی تعریف دقیق یک مفهوم کار دشواریست. مثلان همین که می خواهیم بدانیم روشنفکر مورد اشاره در رمان ۲۴۰ صفحه ای " خاله بازی"بلقیس سلیمانی که پژواک قابل توجهی نیز در متن یافته از چه قماشی‌ست با ان مواجه می شویم . چیزی که شاید باید به آن پرداخت همنشینی این معجون عجیب و غریب در سایه توجه به گره کوریست که به دست نویسنده در دل رمان جا خوش کرده است گره ای که همچون ترکیبی از ناسیونالیسم مذهبی با دمکراسی مزدوج شده و با چاشنی اسطوره و عرفان تزیین شده است.
یک زن تحصلیکرده شروع به روایت می کند از چیز هایی که نوشته و اندیشه هایی که در مورد اساطیر و جنسیت دارد گفته ، و در همین اثنا پای یک هم دانشگاهی قدیمی را به قصه باز می کند .حمیرا یعنی همان دوست قدیمی دوران تحصیل وظیفه دارد تا راوی را به پاسخگویی وادارد و همچون وجدان معذب او را با این سئوال اساسی مواجه کندکه : چرا اجازه داده همسرش زن دیگری اختیار کند و چطور او با این وضعیت کنار آمده است؟
این سئوال را شاید بتوان هسته مرکزی و یا طرح اصلی کار به شمار آورد که تمام قسمت های دیگر به نوعی در خدمت منطق بخشی به آنند. باید قبول کرد که طرح قابل گسترشی است و چون و چرا کردن در مورد دلایل موافقت زن نیاز به رخنه در اعماق دور تاریخ و جغرافیایی او خواهد داشت البته نباید از یاد برد که نقش او به عنوان یک روشنفکر نیز به این ماجرا به صورت مضاعف ضمیمه شده و ابعاد بیشتری بخشیده است . فرم کار به گونه ای است که زن و شوهر هر یک از زاویه دید خود شروع به توصیف و تشریح وضعیت و روایت خود می کنند و گویی خواننده به گونه ای در مرکز این گفتگو واقع شده و ناچار به نوعی قضاوت در مورد آن است. هر چند که می توان نقش حمیرا را نیر به عنوان یک منتقد درونی یا طرفدار ، چیزی لغزنده شاید بین دو حالت وکیل مدافع و دادستان در دل همان بخش های مربوط به زن (ناهید) در نظر گرفت.
"ناهید" زن تحصیلکرده ای که همسرش "مسعود" او را ستاره صدا می زند نازا و عقیم است «برای همه ناهید هستم و برای مسعود ستاره.۲۰»(کنایه ای به روند نام گذاری و هویت یابی در نظام پدر سالارانه که می تواند مالکیت خصوصی و مداخله را همزمان پیش می کشد.).ناهیدنمونه قابل بحثی از یک وضعیت اینجایی خاص است. او نماینده گروهی از تحصیلکرده گانی‌ست که با توجه به بافت مذهبی و تغییر و امکانات به وجود آمده بعد از انقلاب موفق به ورود به دانشگاه شده و در سایه تلاش و پذیرش وضعیتهای در چهار چوب توانستند خط فرضی را از جهان به شدت غرق در اسطوره و اوهام روستایی تا دنیای به روز نظریات سیاسی فلسفی پایتخت و از انجا تا مصادر تصمیم گیری ترسیم کنند.«فاطمه خانم فنجان چای سرد شده را داخل سینی می گذارد و می گوید: شما ها استخوان های پیرمرد (منظورش مصدق است) را توی گور می لرزونین.خوب شد دکتر (منظورش دکتر شریعتی است) مرد َو این روز ها را ندید .۲۰۶».نمونه ای که در این سالها در برخی از آثار همواره به اشکال مختلف رفت و‌ آمد کرده و به قول مسعود "جامعه باز و دشمنانش "کارل پوپر و تمام نقد ونظرهای پیرامون آن را از بر اند و ترجیح می‌دهند وقتی با یک گروه شبه سیاسی به کوه می روند از کتیرا بگویند و به قوطی حلبی ها سنگ بپرانند.«ستاره می گوید:«من به دمکراسی عاطفی اعتقاد دارم .» مدتهاست که دنبال یک ترکیب برای وصف حالت و باور های سیما می گردم .دیشب به ترکیب حسادت توتالیتر فکر می کردم .اگر ستاره یک دمکرات تمام عیار در مبارزات عاطفی است ، سیما یک توتالیتر تمام عیار است .۳۷»
و اما مسعود مردی است که وقتی می خواهیم از ذهنیتش بدانیم با مفاهیم بزرگ و دهان پرکنی مثل عدالت و آزادی برخورد می کنیم و وقتی با داستان های مربوط به او به گذشته اش باز می گردیم به مرگ پدر و دعوا برسر تقسیم خانه پدری اش می رسیم .و بعد گیر افتادن در یک افسانه شخصی و عشق به ناهید و آگاهی یافتن از مشکل او توسط دوست دکترش. «او مرد عدالت بود . تئوری های شکست خورده اش در عرصه اجتماع را در میدانگاه زندگی شخصی اش پیاده می کرد و حالا این میدان گاه در هم ریخته بود و او شاید من که همهء این سالها نه از پی غریزه و زندگی که از پی مفاهیم دویده بودیم ، حالا در این بن بست مرگ و زندگی نمی دانستیم چگونه با هم برخورد کنیم . ۱۹۱»
دست خواننده برای یافتن و بر قراری تقابل های بنیادن در نقش ها و الگو ها باز است و می تواند برخورد نظریات و نام های مختلف را در بطن روایت و کشمکش ها ببیند و درست در همین منطقه ،یعنی درست در تجزیه ناپذیر ترین عناصر، در مرزهای تفاوت های جنسی‌ست که کنش سیاسی متن در به چالش کشیدن برخی مفاهیم مسط بروز و ظهور می یابد.چیزی شاید از جنس همان ارتباط بنیادین که در نقل قول نجیب محفوظ بدان اشاره شده بود.چیزی از جنس تقابل هایی مثل زن روشنفکر عقیم در مقابل زن عامی مولد. نظام تولید و جامعه مصرفی .
«تو می گفتی همیشه منتظر این وضعیت بوده ای . می گفتی اوایل فکر می کردی زن دوم یک مرد زن طلاق داده یا زن مرده خواهی شد و بعد ها منتظر بودی تا زن دیگری وارد زندگی ات بشود . می گفتی از نوزده سالگی آماده این زندگی بوده ای . همین آمادگی تو بود که مرا به سمت ازدواج مجدد کشاند .۲۱۱» ناهید نماینده ای از حضوری منفعل در برابر خواستی خدایگانی ست خواستی که تمام زنان دیارش بدان سرخم کرده‌اند او به راستی در نام پدرجذب و دفن شده است و با ایفای نقش یک دمکرات عاطفی سعی در پنهان کردن چهره رنج آور حیات خویش را دارد. هر چند که این پنهان کاری نیز با انتقاد های تند و تیز و اشاره به اساطیری مشابه اش در دوران باستان توسط حمیرا در بخش پایانی رمان به روی دایره ریخته و افشا می شود.
جزییات در بخش های مختلف بسته به جنس راوی به خوبی مورد توجه قرار گرفته و گاهی بدون نام راوی که بر راس صفحات حک شده نیز می توان از برخورد او با جهان، جنسیت او را تشخیص داد. وسواس های ناهید نسبت به آلوده شدن آپارتمانش آن هم توسط حمیرا دوست قدیمی‌اش به خوبی نشانگر پرداخت دقیق به این جرییات و دغدغه هاست و از جمله همین موارد قابل تحسین می توان به پایان بندی رمان نیز اشاره کرد پایان بندی که نه تنها قطعیت یک کنش محتوم را به همراه نداشت بلکه بیشتر از هر چیز کنش محتمل را به امکانات و اطلاعاتی ارجاع می داد که به دقت در سطح رمان پراکنده و توزیع شده بودند.
فرهاد اکبرزاده


همچنین مشاهده کنید