چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


بچه ها یعنی آینده


بچه ها یعنی آینده
● گفت وگو با نقی سلیمانی، نویسنده
نقی سلیمانی در حوزه داستان های كوتاه، رمان، نقد و پژوهش ادبیات داستانی فعال است. آثار او تاكنون جوایز متعددی را دریافت كرده كه می توان از آن میان به گلدان پشت پنجره (كتاب برگزیده نویسندگان در كتاب سال سروش نوجوان ۱۳۷۰)، خل بازی های خلبان اتوبوس هوایی (برنده لوح زرین و دیپلم افتخار بهترین داستان سال كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان) و كارآگاه بچه ها (داستان برگزیده سال به انتخاب نوجوانان در سال ۷۵) اشاره كرد. سلیمانی كه در زمینه طنز و شوخی و ادبیات پلیسی در حوزه نوجوانان فعال است پیش از این عضو شورای ادبیات در حوزه اندیشه و هنر اسلامی، دبیر سرویس ادبی مجله كیهان بچه ها و دبیر سرویس ادبی مجله سروش نوجوان بوده است. وی اكنون در سروش نوجوان به فعالیت مشغول است. با سلیمانی پیرامون آثار او در دفتر كارش، سروش نوجوان به گفت وگو نشستیم. جایی كه برای بسیاری از بزرگترهای امروز خاطرات پررنگ سروش نوجوان در سال های گذشته را به همراه دارد.
● به نظر می رسد شما هم از شیوه «كارآگاه خودتان را دوست بدارید» در رمان كارآگاه بچه ها استفاده كردید. اما این موفقیت را داشته اید كه شخصیت مداری و موضوع را فدای یكدیگر نكنید و این دو را در كنار هم پیش ببرید. درخصوص به كارگیری شیوه داستان های كارآگاهی تان توضیح بدهید.
▪ داستان های پلیسی آن طور كه در ایران شناخته می شود معمولاً با نقطه اوجش یعنی شرلوك هلمز (یا هومز در واقع) و آثار كنان دویل، مورد اتفاق نظر منتقدان و خوانندگان داستان است، اما پیشینه اش در ادبیات جهان به شكل رگه هایی وجود دارد. در ادبیات قرن نوزدهم هم یكی از زمینه ها به عنوان رگه مهم آن نوع، همین بوده است، منتها به شكل مستقل مطرح نشده بود. مثلاً به جنایت و مكافات داستایفسكی از این جنبه هم می توان پرداخت.
بازرس جنایت و مكافات بازرس قوی ای است و بلوف های روانی جالبی به آن دانشجو می زند. البته آن دانشجو هم راستی كه آدم هوشمندی است و این یكی از چیزهایی است كه جنایت و مكافات را سخت جذاب می كند. درگیری دو آدم هوشمند و نقشه هایی كه برای همدیگر می كشند. در عالم نمایش هم به همین ترتیب مثلاً هملت شكسپیر از این بعد هم قابل بررسی است. هملت به نوعی نقش یك بازرس را بازی می كند تا طی یك نمایش، عمویش را - كه پدرش را كشته- به دام بیندازد. با این حال از ادگار آلن پو گرفته تا «چندلر» با آن رمان خواهر كوچیكه اش كه نگاه كنیم به قول «تودوروف» داستان های پلیسی یك سیر تكاملی را طی نكرده اند. بیشتر ما با شكل هایی طرف هستیم. در شكل شناسی «تودوروف» ادبیات پلیسی سه شكل بیشتر ندارد:
۱- قاتل كیه
۲- داستان پرهیجان
۳- رمان تعلیق- البته رمان تعلیق شكلی است كه خودش به دو نوع تقسیم می شود؛ یكی «كارآگاه آسیب پذیر» و دوم شكل «مظنون در مقام كارآگاه»
● با این تحلیل آیا كارآگاه بچه ها جزء داستان های پرهیجان است یا قاتل كیه؟
▪ من كارآگاه بچه ها را كه می نوشتم داستان پلیسی را- مثل هر كار دیگری كه كرده ام- جدی گرفتم. همزمان در این زمینه هم می نوشتم و هم تحقیق می كردم و هم نمونه های موفق آن را تجزیه و تحلیل می كردم. ببینید شیوه ای كه به كار گرفتم در شروع ظاهراً همان شكل «قاتل كیه» است. در این شكل یك قصه ای قبلاً اتفاق افتاده و حالا این قصه جدید وقتی شروع می شود در پی روشن كردن وجوه آن قصه قبلی است.
در واقع معمولاً ما با دو قصه روبه رو هستیم. اما رمان كارآگاه بچه ها كه پیش می رود خواننده متوجه می شود كه این قصه دوم هم مثل یك «داستان پرهیجان» لحظات غافلگیركننده و پرتنش و مرگ آسا را در دل خود دارد. ولی رمان باز هم جلوتر كه می رود ما وارد «رمان تعلیق» هم می شویم. كارآگاه در اینجا شرلوك هلمز غول آسیب ناپذیر نیست بنابراین هر دو شكل رمان تعلیق هم در ادامه كار وجود دارد یعنی شكل كارآگاه آسیب پذیر و نیز شكل مظنون در مقام كارآگاه. با همه اینها من دلم نمی خواست كار خیلی هم خشك و سرد باشد. از این رو از همان ابتدا شوخی ها و طنزها جزء ذات اثر قرار گرفته. مثلاً بچه ها شوخی شوخی یك معلم بازنشسته را كه یك كلاه لبه گرد و بارانی بلندی دارد به جای كارآگاه می گیرند و معلم هم در ابتدا به روی آنها نمی آورد كه كیست و قصد می كند به آنها كمك فكری كند و رفته رفته این شوخی جدی می شود.
● با این حال به نظر می رسید رمان كارآگاه بچه ها را می توان از جنبه ساختمان دراماتیك هم تجزیه و تحلیل كرد.
▪ بله چیزی كه برای من خیلی خیلی مهم بود مرتب بودن ساختمان دراماتیك این رمان بود. به نظرم چون ساختمان دراماتیك اثر مرتب بود، به خصوص شخصیت پردازی ها پاسخ كار را هم گرفتم.
● منظورتان این است كه نوجوانان با كتاب برخورد گرمی كردند؟
▪ بله. در ابتدا جلد اول این رمان به شكل دنباله دار در سروش نوجوان چاپ می شد و در نظرخواهی آخر سال هم بچه ها از میان تمام داستان ها، آن را انتخاب كردند. بعداً این طرف و آن طرف هم خوانندگان به شكل های مختلف درخواست جلد بعدی آن را می كردند. ناشر اول كتاب آقای قدیانی به من می گفت مرتب بچه ها تماس می گیرند و جلد بعدی را طلب می كنند. ناشر دوم كار حتی وقتی قرارداد را به من می داد گفت هر رقمی كه دلت می خواهد بنویس، چند بار هم برای فیلم و یا سریال سازی از روی آن با من تماس گرفتند كه در زمینه حقوق مالی رمان به نتیجه نرسیدیم. به هر حال معمولاً بابت این جور كارها نویسندگان در دنیا- حتی در تركیه - ثروتمند می شوند، ولی این چیزها برای من در درجه بعدی اهمیت قرار داشت.
من شخصیت هایی را به دنیای ادبیات عرضه كردم و اگر فرصت مالی خوبی پیش بیاید حتی می توانم صد جلد دیگر هم با همین شخصیت ها كتاب بنویسم. مثلاً با كارآگاه بچه ها، با آن پسرك رمان كه بچه ها «چای قند پهلو» صدایش می كنند یا با شكارچی و نیلوفر و رویا. بعضی ها به من گفتند ذبیح و حنا خیلی زنده تر و ملموس تر درآمده. به هر حال این شخصیت ها همگی پرونده و حتی شماره شناسنامه هم دارند و حتی دكمه پنجم لباسشان هم می دانم چه رنگی است و به زندگی ادبی خودشان ادامه خواهند داد.
● اصولاً داستان های پلیسی و كارآگاهی در توانمندسازی ذهن نوجوان چه نقشی دارد؟
▪ داستان های پلیسی مثل خود زندگی می تواند اثرات گوناگون بر بچه ها داشته باشد. ایجاد تحرك، نشاط، قدرت تصمیم گیری سریع در حوادث، ایجاد روحیه جمعی و قدرت ریسك كردن، كشف دنیا با تمام وجود و با در دل حوادث قرار گرفتن بی اینكه خطری بچه ها را تهدید كند و خیلی چیزهای دیگر- البته اگر با ذهنیت كلاسیك به داستان نگاه كنیم فقط ممكن است دنبال پیام باشیم ولی یك داستان پلیسی متعالی به نظرم هم محتوا است و هم عمل- یعنی حركت ذهن خواننده را همراه شخصیت به نوعی عمل باید به حساب آورد.
به علاوه به نظرم در داستان هایی مثل شرلوك هولمز ذهن خواننده و قدرت تعقل و استنباط و استنتاج خواننده تیزتر می شود و به نوعی عقلانیت و تكیه به عقل از طریق قدرت مشاهده- تكیه كردن به نشانه ها و نوعی دید ضدعادت و آشنایی زدا- با خواننده تمرین می شود. این نوع ادبیات در عرصه نوجوان بی فایده نیست اگر كه به دست اهلش نوشته شود.
● در مجموعه كارآگاه بچه ها طنز را هم چاشنی كار كرده اید. این نوع كار چه ویژگی هایی را در جذب مخاطب و ارائه كار به همراه خواهد داشت؟
▪ شوخی ها و طنزها در اینجا جزء زمینه كار است. اگر شما مرتب در یك كمدی شوخی و خنده بگذارید ناگهان ممكن است بیننده وسط كار بی اختیار به گریه بیفتد. بنابراین شوخی و طنز حتی در كمدی، یك جریان مستمر و پی درپی نیست، یك در میان است. در هر حال من هیچ وقت به شوخی و طنز به عنوان چاشنی نگاه نكرده ام. نگاه من این است كه در زندگی شوخی و طنز وجود دارد مثلاً در برخی جاها در ایران بی تناسبی غوغا می كند. فقط باید در كمین نشست و خوب گوش داد و خوب مشاهده كرد و شكارش كرد. البته طنز و تخیل قوی خواهران دوقلوی به هم چسبیده ای هستند كه نمی توان از هم جدایشان كرد.
‌● به نظر شما در داستان های طنز باید موضوعات خاصی را برای پرداخت ارائه كرد یا هر موضوعی را می توان در قالب این داستان ها نوشت؟
▪ هر موضوعی را می توان در قالب داستان های طنز نوشت مشروط بر اینكه جهت نگاه تان معمولی نباشد. البته از طرف دیگر نویسندگان هم هر یك محدودیت دید دارند. مثلاً فلان نویسنده ایرانی شاید نتواند واقعه یازدهم سپتامبر را به شكل داستان طنز بنویسد، ولی احتمالاً می تواند داستان آن نیم وجبی را بنویسد كه پیش چشم غول تخم مرغ را به جای سنگ جا زد و آب سنگ را دوشید و... من خودم در مورد زمین لرزه نمی توانم داستان طنز بنویسم. می دانم كه هر كاری كنم داستانی فلسفی از كار درخواهد آمد.
● در این مجموعه یكی از ماموران پلیس تا انتهای كار جزء محكومان و متهمان معرفی می شود. چرا از این بهانه استفاده كردید. آیا صرفاً برای تعلیق بیشتر بوده یا با این شیوه شك و شبهه های بیشتر و معماهای بیشتری را می توانستید به وجود بیاورید؟
▪ ببینید جهان ممكن است شفاف، مرئی و روشن به نظر برسد. آن هم در نور روز و زیر آفتاب بی دریغ، ولی واقعاً این طوری نیست. افسانه نیوتن را در نظر بگیرید. هزاران نفر زیر درخت سیب نشستند و سیب هم به سرشان خورد، ولی هیچ كدامشان با دید نیوتن به موضوع نگاه نكردند. در جهان علم هر ذره را زیر ذره بین و میكروسكوپ و غیره می گیرند تا آن را هزاران بار خوب تر ببینند. در آغاز قرن ۲۱ جهانی كه انسان با آن روبه رو است هنوز همچنان در پرده ای از اسرار و ناشناختگی پوشیده است. این انگار كه جزء ذات جهان است.اما در داستان پلیسی این بعد جزء متن و حتی شیوه و شگرد داستان است. از منظری كه یك پلیس دیده می شود ممكن است مظنون به نظر برسد یا مظنون باشد. داستان پلیس مثل پوسته های پیاز تو به تو و رازآمیز است. به علاوه جهان از طریق حوادث و وقایع شگفت انگیز و غیرقابل پیش بینی گزارش می شود. ممكن است شما بگویید اغراق آمیز است ولی داستایفسكی می گوید: «ژرف ترین بخش از گوهر راستی آن را باید قلمداد كرد.» می گوید: «انسان در هر روزنامه ای كه به دست بگیرد به گزارش هایی درباره وقایعی برمی خورد كه هر چند به تمامی مسلم و موثق اند، سخت فوق العاده نیز جلوه می كنند.
با این همه نویسندگان ما آن وقایع را خیال پردازانه می خوانند و بدان ها هیچ وقعی نمی گذارند گو آنكه وقایع مزبور همگی حقایق محض اند چون همگی واقعیت دارند...» ما معمولاً سعی می كنیم كه عینك آگهی های تلویزیونی را به چشم خودمان بزنیم. خانه های خوب و زیبا، یخچال های عالی، تلویزیون های خارجی زیبا كه از توی آن گاهی ماهی ها شناكنان بیرون می آیند، بانك ها همیشه در فكر رفاه ما هستند، اما این دنیای مجازی آگهی های تلویزیونی وهم است و خودمان هم خوب می دانیم كه این آگهی است نه آگاهی.
● در داستان كارآگاه بچه ها هم سعی كردید به فضای داستان مدرن نزدیك شوید و مخاطب را هم وارد كنید. ارتباط مخاطب به این شیوه تا چه حد در جذب آنها و ارتباط بیشتر با كتاب موثر خواهد بود؟
▪ من نظریه ای دارم كه اسمش را گذاشته ام «ادبیات كودكان به مثابه بازی» باید یك وقتی مقاله كاملش را بنویسم. بچه ها در بازی معمولاً رشد می كنند و با اشتیاق به سوی آن می شتابند. پس ادبیات كودكان هم در حالت تاثیر گذارش به روح بازی نزدیك می شود. در بازی هم معما هست، هم هیجان هست، هم رشد ناخودآگاه كودك، هم حركت، هم نشاط و خیلی چیزهای دیگر. اگر كتاب كودك و نوجوان به روح بازی نزدیك شود برای بچه ها اشتیاق برانگیز خواهد بود. در بازی هیجان وجود دارد، در داستان كودك هم اگر هیجان وجود داشته باشد به روح بازی نزدیك شده است. همین طور معما، حركت، كشتن ترس و غیره و غیره. در بازی نوعی موسیقی وجود دارد. در عالم كتاب كودك حتی اسم قهرمان داستان هم می تواند به بازی نزدیك شود مثلاً اگر اسم قهرمان داستان (مومو) یا (تن تن) باشد كار بهتر خواهد شد و خودمانی تر و به روح بازی نزدیك تر.
● در برخی از داستان هایتان - نه همه آنها- گاه فقر را دستمایه قرار می دهید. به نظر شما چرا در بسیاری از كارهای نویسندگان این ویژگی به چشم می خورد. آیا این امر به خاطر آشنایی نویسندگان با این فضاها است یا به عنوان دم دستی ترین شیوه عدم تعادل داستانی به كار می رود. شما عامل دیگری را مدنظر دارید؟
▪ در جهان سوم فقر مثل زگیل زشت و بدتركیبی است كه نمی شود پنهانش كرد. در بیشتر اوقات هم البته «كورك» است و از توی چرك آن چریك درمی آید. با این حال نگاه من معمولاً در اغلب اوقات متعادل كننده بوده است. ببینید ما در افسانه ها هم به قول پروفسور برونو بتلهایم- درمانگر كودكان از طریق افسانه و قصه- انواع دردها و رنج ها را داریم ولی به نوعی پرداخت شده است كه نقش درمانی دارد. مثلاً زن بابایی برادر را می كشد- ببینید با قتل در افسانه چه نوع برخوردی می شود. از قطره های خون پسرك درختی می روید و هر روز خواهرش مثلاً آن را آب می دهد بعد دانه هایی از دل آن گیاه درمی آید و سپس از طریق حوادثی تخیلی دوباره پسر جان می گیرد.
در حقیقت افسانه، فقر، قتل و خیل دردها و رنج های واقعی و درونی جنبه های افسرده كننده زندگی و ... را حذف نمی كند بلكه با جریان تخیلی قدرت تقویت و اراده خواننده را بالا می برد و به او می گوید تو باید قوی باشی، خوب فكر كنی و راه حل پیدا كنی. حركت كن، جست وجو كن، كشف كن. من البته نه به این شدت و این قدر تخیلی مثل افسانه ها ولی سعی كرده ام بدون نفی رنج و درد واقعی فقر و مشكلات، همان خط را پی بگیرم و به نوعی اعتدال بخش باشم. ادبیات شاید باید پناهگاه و باشگاه ورزش های روحی هم باشد. دست كم ادبیات كودكان و نوجوانان كه حتماً باید این طور باشد. البته از آن سوی بام هم نباید بیفتیم، نتیجه فانتزی در داستان نباید تحویل دادن عنتركوكی و دنیای وهمی آگهی های تلویزیونی هم باشد. به هر حال ادبیات باید ادبیات باشد.
● در داستان مواظب بند كفش هایتان باشید شاید سوژه نو نباشد اما پرداخت و زبان اثر آن را متفاوت و جذاب می كند. خصوصاً اینكه این داستان جزء داستان های پست مدرن معرفی می شود. تلقی شما از پست مدرن چیست و چه جایگاهی در حوزه ادبیات كودك و نوجوان دارد؟
پسامدرنیسم در ادبیات كودكان! یك كم غریب و مهجور می نماید و شاید بعضی ها پوزخند هم بزنند، ولی توضیح این مسئله یك مقدمه می خواهد و شاید بتوان آن را این طور توضیح داد: با مددگیری از كارور باید گفت وقتی از بچه ها حرف می زنیم از كی حرف می زنیم؟ «بچه ها» و «آینده» در ذهن من یك معنی دارد. آیا پنجاه سال بعد ایران از مدرنیسم عبور كرده و به دوران پسامدرنیسم نرسیده است؟ این سئوالی است كه یك نویسنده كودكان حتماً باید از خودش بپرسد.
ایران الان دارد وارد عرصه تجارت جهانی می شود. مدرنیسم یعنی هواپیما، تلفن، اینترنت و ای میل و غیره.همان طور كه بچه های قبل از جنگ را با بچه های بعد از جنگ اشتباه نباید گرفت بچه های عصر اینترنت را نمی توان به چشم بچه های قبل از عصر اینترنت دید. یك ضرب المثل چینی می گوید: «اگر برنامه یك ساله داری گندم بكار، اگر برنامه ده ساله داری گردو بكار و اگر برنامه صدساله داری انسان بساز.» به نظر من جریان فرهنگ یك برنامه چهارساله نیست هرچند كه سیاستمداران ما غافلند و مدیران فرهنگی به بچه ها به چشم «آینده» نگاه نمی كنند. به هر حال من با این تلقی كه بچه ها یعنی آینده به سراغ نوشتن این داستان رفتم.
با این دیدگاه جایگاه داستان پست مدرن در ادبیات كودكان شاید حتی ضروری تر از بزرگسال هم باشد. داستان پست مدرن را البته منتقدان هنوز تعریف دقیقی نكرده اند ولی مثلاً دیوید لاج قواعد و ویژگی هایی برای آن تعریف كرده است: مثلاً عدم قاطعیت كه بیشتر در سطح روایت خودش را نشان می دهد؛ نویسنده پایان های متعدد برای داستانش می آورد. در ادبیات كودكان مثلاً این كتاب «داستان هایی برای سرگرمی نوشته جانی روداری» را ببینید داستان هایی نوشته كه مثلاً سه تا پایان دارد. این كتاب به زبان فارسی هم حدود هفت سال پیش ترجمه شد.
این یعنی پست مدرنیسم در ادبیات كودك و نوجوان ایتالیا. شگردها و ویژگی های دیگر مثلاً تناقض یا جابه جایی، عدم انسجام، فقدان قاعده، زیاده روی، اتصال كوتاه و... نمونه های این كار در سطح ادبیات بزرگسال مثلاً كارهای كالوینو (اگر شبی از شب های زمستان مسافری)، آثار ماركز، بورخس یا كوندرا را من قبلاً خوانده بودم.
ولی گمان می كنم من هم دلم می خواست مثل بورخس (مثالش عین فیل و فنجان شد) كار پست مدرن به نوعی مبتنی بر سنت باشد. یعنی شعله های سنت را بگیریم و با شیوه های مدرنیسم بیامیزیم كه زبان طنز و قواعدی مثل عدم قاطعیت، جابه جایی، عدم انسجام و... را در خود بروز دهد. البته در پست مدرنیسم طنز هم جزء شیوه های مهم آن است. همین طور نگاه دیگرگونه به زبان. در هر حال بعضی از منتقدان به من گفتند این كار كوندراوار از كار درآمده، ولی برای شروع بد نبود و گمانم اثر انگشت من پای كار كاملاً پیدا بود و خوانندگان هم غالباً راضی بودند. بگذریم.
● شما تجربه ای در نقد آثار دارید. آیا این امر سبب شده كه با وسواس بیشتری بنویسید؟
▪ یكی از دوستانم می گفت اگر هزارپا موقع رقصیدن بخواهد پاهایش را بشمارد نه می تواند برقصد نه پاهایش را بشمارد. نقد آثار به حك و اصلاح اثر كمك می كند. در زمان نوشتن داستان شما دارید جهانی می سازید كه باید همه چیزش سر جای خودش باشد. بعد زمان حك و اصلاح اثر كه فرا می رسد آن وقت شما می توانید كارتان را نقد و حك و اصلاح كنید. البته این كار هم آداب و ترتیبی دارد كه بماند.
● نوشتن و خواندن نقد چه تاثیری بر كار نویسندگان خواهد داشت و تا چه حد آنها را به مخاطب و شناخت نیازهای آنها نزدیك تر خواهد كرد؟
مخاطب ما در ادبیات كودكان در حقیقت همبازی ماست!
▪ به بحث و نظریه «ادبیات كودكان به مثابه بازی» برگردید. اما نقد می تواند انسجام بخشی ذهن هنرمند را بسنجد. منطق دو دوتا چهارتا و غیره ولی جهان داستان، جهان ذهن نویسنده، مثل ستارگان آسمان پخش و پراكنده است و هر بار ستاره ای در حال انفجار است. ذهن هنرمند باید به ترتیبی درخور سوژه، آن را مرتب كند و یك جهان زیبا ارائه دهد كه لزوماً همیشه هم كاملاً معقول نیست. تازه ما بخش ماده تاریك ذهن و اصلاً ماده تاریك هستی را هم به قول اخترشناسان به حساب نمی آوریم و حال آنكه ۹۰ درصد كل جرم جهان را ماده تاریك تشكیل می دهد. خلاصه اینكه با خلاقیت ذهن می توان جهان داستان را آفرید و به آن انسجام داد و با به كارگیری نقد اگر نویسنده استادان داستان و گذشته را خوب بشناسد و اكنون و جهت های آینده را هم بشناسد، می تواند بهتر آن را حك و اصلاح كند. با این حال در هنر همیشه بخش ناشناخته را هم باید به حساب آورد. ماده تاریك هنر گاهی ۹۰ درصد جرم آن را تشكیل می دهد.
● شما كارهای اجرایی را در حوزه فعالیت تان داشته اید. به نظر شما پذیرش این مسئولیت ها چه تاثیری بر كار نویسندگان خواهد داشت؟
▪ واقعاً در بیشتر اوقات مخرب است. شما هدایت را ببینید كارمند بانك بوده و چه زجری می كشیده. جلال آل احمد مدتی معلم و بعداً مدیر مدرسه بوده و شرح زجرهایش را نوشته است. ولی اینجا كه هلند نیست كه با نوشتن دو كتاب نویسنده همیشه از دولت به عنوان یك شهروند و یك كار حقوق بگیرد و به كارش برسد. حقوق صنفی ما هرگز شاید حل نشود. داستان های ما را به حراج گذاشته اند. ناشر، فیلمساز و برنامه سازان رادیو در بیشتر اوقات آن را به سرقت می برند و قانونی هم نیست كه جلوشان را بگیرد. چون فرهنگ و سیاست در كشور ما جایگاه شان به درستی شناخته و تعریف نشده است. ما حتی یك اتحادیه نویسندگان هم نداریم. بله، «وقت نویسنده» واقعاً ارزش دارد و نباید «وقت نویسنده» را كشت. نویسنده باید مثل یك عقاب آزاد باشد، با قدرت و عمیق و نگاهی كه از صدفرسخی سوژه را ببیند و بتواند آن را شكار كند. بتواند آن را تجزیه و تحلیل و تكه تكه كند و از نو در آفرینش تازه آن با خدا شریك باشد و رمز و راز خلقت خدا را از نزدیك و آن به آن بیشتر كشف كند. درست مثل پزشك زنان كه به نظرم همكار فرشته ها هستند در امر خلقت بچه ها.
نلی محجوب
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید