پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


شعر و مسئولیت


شعر و مسئولیت
ورود به دنیای جدید باعث شد تا تحلیل شعر نیز رنگ و روی دیگری بگیرد. در این میان، برخی از شعرا، خواسته هایی داشتند كه با شعر چندان سازگاری نداشت. علاوه بر این شاعرانی نیز بودند كه به نوعی خود را موظف می دیدند شعری با سمت و سوی تجدد و تجددخواهی بسرایند یا رو به سیاست آورند. این گرایش ها، شعر را به دنیای جدیدی برد كه نمی توانست بی نقص باشد. همه اینها به این معنا نبوده و نیست كه شعر خالی از مسئولیت اجتماعی باشد. روح شاعر با جامعه و مسائلی كه در آن هست گره خورده است و همین امر باعث می شود یك شاعر بزرگ، شعر خود را با مسئولیت اجتماعی همراه كند.
یك اثر هنری _ مثلاً شعر و به خصوص شعر _ می تواند متعهد باشد، می تواند نیز با حفظ تمام خصوصیات ارزشمند هنری و كلامی خود غیرمتعهد. این موضوع بستگی به قدرت خلاقه پدید آورنده اثر دارد. به قول انگلیسی زبان ها (كه برگرفته از انجیل است و به صورت ضرب المثل در آمده): «The singer not the song» ( آوازه خوان، نه آواز!) باید دید این كدام هنرمند و كدام شاعر است و با چه دیدگاه ها و زمینه های خلاقیتی است كه این اثر هنری یا این شعر را پدید می آورد. بیشترین بار عاطفی شعر حافظ حدیث عشق و دلدادگی و رندی و سرمستی و می و معشوق و كشف و خلق زیبایی است و این به طور كلی خصیصه غزل است چرا كه علی الاصول غزل زبان و پرچم عشق است؛ عشق به معنای ناسوتی و خاكی و صوری آن. و در اصطلاح بدیع تغزل به معنای عشق بازی است. شعرهای عاشقانه حافظ كه ظاهراً هیچ تعهد اجتماعی ندارند و زبان گویا و رسا و ناب و حیرت انگیز عاشقی و مجذوبیت های بی تاب كننده عاشقی است، چگونه می توانند به جرم نداشتن تعهدهای ظاهراً اجتماعی، از ارزش و اعتبار شاعرانه خالی باشند و حال آنكه می دانیم او مردی بسیار متعهد و مردم دوست و جامعه گرا بوده است. شعرهای زیادی از او می توانیم در دیوانش و یا ابیات متعددی پیدا كنیم كه اندوه شاعر را از نابرابری ها، ظلم ها و تعدی ها بیان می كنند:
این چه شوری است كه در دور قمر می بینم
همه آفاق پر از فتنه و شر می بینم
كه مشخصاً به یك واقعه شوم تاریخی و نزاع و مقاتله بین حكومت گران زمان اشاره دارد یا:
شاه تركان سخن مدعیان می شنود
شرمی از مظلمه خون سیاووشش باد
یا:
حیف كان خاتم فیروزه بواسحقی
خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
كه اندوه بی پایان خود را از قتل ناجوانمردانه شاه ابواسحق اینجو به دست امیر مبارزالدین موسس سلسله آل مظفر در كرمان بیان می كند كه می دانیم این مرد یعنی شیخ ابواسحق مورد علاقه خاص حافظ بوده و امیر مبارزالدین به خاطر جنگ و جدال های چندین ساله ابواسحق در تسخیر یزد و كرمان و پیوستن او به ملك اشرف چوپانی كینه سختی از وی در دل داشت و طی ۱۴ سال سلطنتش، شش یا هفت بار با امیر مبارزالدین به مقابله برخاست كه هر بار شكست خورد تا اینكه به سال ۷۵۴ _ ه. ق پس از شكست سختی كه در اطراف شیراز تحمل كرد، در اصفهان اسیر و به دست مبارزالدین كشته شد. حافظ از رهگذر این واقعه بسیار اندوهگین شد چرا كه شیخ ابواسحق را همان طور كه گفته آمد، فراوان دوست داشت و او مردی بود فاضل، شعرشناس، شعر دوست، شاعر و عالم به علوم متداوله زمان خود. این رباعی را از او در كتب تراجم احوال دیده ام:
با چرخ ستیزه كار مستیز و برو
با گردش دهر در میاویز و برو
یك كاسه زهر است كه مرگش خوانند
خوش دركش و جرعه بر جهان ریز و برو
اما قدرت شاعری حافظ به اندازه ای است كه عواطف درونی و احساسات باطنی و اندوه یا شادی صوری اش از فیلتر ذوق هنری و قدرت خلاقه و دراكه شاعری می گذرد. «احساسات فردی» او به صورت «احساسات هنری» تجلی می كند. لذا «شعار» نمی دهد و «شعر» می سراید حتی اگر انگیزه اشعارش مسائل سیاسی و اجتماعی باشند.
هنرمند ذهن حساس و تاثیرپذیری دارد. او در كوران مسائل پیرامون خود، میهن خود و جهان دور و نزدیك قرار می گیرد و طبعاً از تاثیر مستقیم یا غیرمستقیم آن «وقایع اتفاقیه» دور نمی افتد. اثر این وقایع هم بسیار زیاد است. نه اینكه به طور مستقیم آن وقایع را بیان كند، این كار تاریخ نگار یا تاریخی سرا است. ذهن و زبان شاعر و یا هر هنرمند دیگر در اثر آن وقایع تغییرات كوچك و بزرگی پیدا می كند و این كاملاً آشكار است كه در طول تاریخ، مسائل مستحدثه در جامعه، شاعران و نویسندگان و به طور اعم هنرمندان را تحت تاثیر قرار داده اند. همین تاثیر و تاثرات و طیف و تلنگر این وقایع بوده است كه سبك های مختلف ادبی و شعری: خراسانی، عراقی، هندی(اصفهانی)، شیوه های مختلف التقاطی دوران بازگشت ادبی و نهایتاً شعر نو و شعر نیمایی را به وجود آورده اند، آرامش و رفاه و احترام و تشخیص شاعران در دربار هنر پرور سامانی و اوضاع و احوال بی دغدغه زمان، شعر فاخر و پرصلابت و سراپا عزت نفس و بیان شاد و شادخوارانه رودكی و فرخی و منوچهری را به وجود آورد. بلای مغول و مصائب مترتبه بر آن، اندوه و اسف شاعران و وازدگی روحیشان از شرایط زمانه را باعث آمد تا آنها بیش از پیش به درون خود نقب بزنند و به تصوف و اعتزال بگرایند كه سبك عراقی منتجه این شرایط اجتماعی و سیاسی است. هجرت شاعران ناراضی یا عدم تطابق آنان با اوضاع و احوال جامعه و یا انگیزه های دیگر و بلندپروازی برخی از شاعران و حس صیانت ذاتشان، به هند و زیستن در فضای پرراز و رمز و حشر و نشر با شاهان پارسی گوی هند و شاعران نازك اندیش و فلسفه بودیسم و افكار فیلسوفانه و ماوراءالطبیعه آن دیار افسانه ای، سبك معروف به هندی را به وجود آورد.
تفاوت شعر شاعران خراسانی یا بیدل دهلوی، صائب تبریزی، كلیم كاشانی، غنی كشمیری، طالب آملی تا حزین لاهیجی و دیگران و دیگران تفاوت محیط اجتماعی و حوزه زیست محیطی و موقعیت های سیاسی آنهاست. گو اینكه شاعران هر دو سبك تقریباً به یك «زبان» حرف زده اند و با كلمات مشترك شعر گفته اند اما هندسه كلام آنها و شاكله مشخص شعرشان علی رغم وحدت زبان كاملاً متفاوت است. اگر كلیم كاشانی (یا به قولی كلیم همدانی) می گوید:
گر بساط سخن امروز كساد است كلیم
تازه كن شیوه كه در چشم خریدار آید
دقیقاً مشعر بر همین نحوه بیان و شیوه شاعری است. اگر این تاثیرات و تاثرات را به طور مستقیم و گزارش وار بیان كنیم، ممكن است چند روزی یا چند ماهی بر گروهی از مخاطبان اثر بگذارد و در نقطه عطف توجه آنان قرار بگیرد، اما به زودی و با از بین رفتن آن شرایط آن شعرها به تعبیر قرآن هبائا منثورا (بر باد فنا) شده و باز به تعبیر قرآن به زودی (نسیآ منسیا) خواهد شد و از اذهان مردم محو می شوند. مثل بسیاری از اشعار سیاسی زمان مشروطه و قبل و بعد از آن كه از استبداد و مشروطه و حكومت و كابینه و مجلس و رئیس الوزرا و جنگ بین الملل و توپ و تانك و سر ادواردگری و انگلیس و انگلوفیل و آلمان و ژرمنوفیل و دیپلماسی و دموكرات و تجدد و حزب و تمایلات سیاسی احزاب و... گروه های مختلف و نیز ورود كارخانه ها و صنایع و پدیده های صنعتی و مدنی و از ترن و طیاره و بالون و غیره و غیره صحبت می شود و شما می توانید به عنوان مثال از سروش اصفهانی كه تلگراف را در شعرش مطرح می كند تا ادیب پیشاوری و ادیب نیشابوری و ایرج میرزا و محمدتقی بهار و فرخی یزدی و عارف قزوینی و میرزاده عشقی و ابوالقاسم لاهوتی و ده ها شاعر قبل و بعدشان كه می توان به كتب و دواوینشان و یا روزنامه ها و مجلات آن دهه ها و سال ها مراجعه كرد. البته شایان ذكر است همان طور كه قبلا گفته آمد بعضی از این كلمات و اصطلاحات به خاطر شعور و ذوق و مهارت شاعر كاملاً طبیعی و زیبا بیان شده اند و خواننده ابداً احساس غرابت و نادلچسب بودن در آن نمی كند و عنصر عاطفه بر واقعه می چربد یا اینكه زیبایی كلام شاعرانه غرابت و خشونت آن كلمه صنعتی یا سیاسی را خنثی می نماید. مثلاً استاد بهار گاه از واژه های فرنگی به نحو ماهرانه ای استفاده می كند یا ادیب الممالك فراهانی كه هم شاعر و هم روزنامه نگار بود و هم سیاستگرای (میرزا محمدصادق متخلص به امیری و ملقب به ادیب الممالك متولد ۱۲۷۷ ه.ق در فراهان اراك و متوفای ۱۳۳۵ ه.ق) جزو اولین شاعران دوره معروف به بیداری و از روزنامه نگاران پرآوازه سیاست شناس ایران در دوره قاجار كه با مجلات و روزنامه های ادب و عراق عجم و... همكاری و هم قلمی و مدیریت و مسئولیت داشته و در بعضی از اشعارش به طور صریح وقایع تاریخی را بیان داشته و در برخی دیگر با زبانی شاعرانه و در یك ساختار محكم و دلپذیر شعری آن حوادث را توصیف كرده. مثلاً در چكامه معروف:
برخیز شتربانا بر برند كجاوه
كز چرخ عیان گشت همی رایت كاوه
از شاخ شجر برخاست آواز چكاوه
وز طول سفر حسرت من گشت علاوه
با انتخاب واژه های مناسب و براعت استهلال و وزن درخور و عبارات سخته و سنجیده از میلاد و مبعث حضرت رسول سخن گفته و سپس به مسائل سیاسی، بدبختی ها و حقارت های ناشی استبداد و استعمار می پردازد و بر جوهره ملیت و ایرانیت و اسلامیت خود صحه می گذارد، در پایان چنین می موید:
افسون كه این مزرعه را آب گرفته
دهقان مصیبت زده را خواب گرفته
خون دل ما رنگ می ناب گرفته
وز سوزش تب پیكرمان تاب گرفته
رخسار هنر گونه مهتاب گرفته
چشمان خرد پرده ز خوناب گرفته
ثروت شده بی مایه و صحت شده بیمار
و غیظ و غضب خود را از ضعف حكومت قاجاری و تسلط استعمار و استعمارگران و انحطاط اخلاقی مردم و پستی حكومت گران و اقتصاد بیمار و غیره و غیره بیان می كند. این قضیه با همه صراحتی كه دارد به یمن واژگان فخیم و فاخر و وزن مناسب و زبان جزیل و نیرومند آن مغلوب حوادث تاریخی مطروحه نشده بلكه به آراستگی جامه شعریت به تن كرده و از حالت گزارشی بودن خارج شده است یا در قصیده معروف استاد بهار:
فغان ز جغد جنگ و مرغوای او
كه تا ابد بریده باد نای او
بریده باد نای اوی و تا ابد
گسسته و شكسته پر و پای او
كه شاید آخرین یا یكی از آخرین سروده های وی باشد. به خوبی درك می كنیم كه شاعرتوانسته است شعری ماندگار بگوید نه نظمی گزارش وار و میرا و به طور خلاصه «شعر همیشه» بگوید نه «شعر روز» . او مانند شاعران مستقل دیگر از جمله حافظ از وقایع زمان خود متاثر شده، اما آن وقایع با ذهن سیال و عواطف متبلورش آن قدر نرم، طبیعی و هموار ادغام یافته كه خشونت وقایع و بلایا حس نشده و اشعاری سهل التناول و كاملاً منطبق با موازین و شاكله شعری ظاهر شده اند. مثلاً این غزل حافظ را ملاحظه بفرمایید:
دل منه بر دنیی و اسباب او
زان كه از وی كس وفاداری ندید
كس عسل بی نیش از این دكان نخورد
كس رطب بی خار از این بستان نچید
هر به ایامی چراغی برفروخت
چون تمام افروخت بادش در دمید
بی تكلف هر كه دل در وی نهاد
چون بدیدی، خصم خود می پرورید
شاه غازی خسرو گیتی ستان
آنكه از شمشیر او خون می چكید
از نهیبش پنجه می افكند شیر
در بیابان نام او چون می شنید
سروران را بی سبب می كرد حبس
گرد نان را بی خطر سر می برید
عاقبت شیراز و تبریز و عراق
چون مسخر كرد وقتش در رسید (یعنی مرد)
آنكه روشن بد جهان بینش بدو
میل در چشم جهان بینش كشید (یعنی كور كرد)
كه بدون تردید راجع است به میل كشیدن امیر مبارزالدین محمد در سال ۷۹۵ ه.ق در چشمان برادرش كه چون بیان مطالب بیشتر گزارشی و تاریخ نگاری و موعظه و تنبه است شعر چندان موفقی نیست و در عداد غزل های دلپذیر و هوش ربای حافظ قرار نگرفته و از شهرت زیادی نیز برخورداری ندارد و حال آنكه در غزل دیگر با آغاز:
یاد با آن كه سر كوی توأم منزل بود
دیده را روشنی از خاك درت حاصل بود
آه از آن جور و تطاول كه در این دامگه است
وای از آن سوز و نیازی كه در آن محفل بود
در دلم بود كه بی دوست نباشم هرگز
چه توان كرد كه سعی من و دل باطل بود
یك واقعه اندوهبار تاریخی بیان می شود، اما با زبانی و بیانی كاملاً شاعرانه و حافظانه نتیجه اینكه این غزل را تقریباً همه حافظ دوستان در حافظه دارند و آن را عزیز می شمارند و در واقع مناسب با تاثر و تحسر بدان استناد می كنند.قدرت بی بدیل فردوسی نیز در همین مقوله كاملاً قابل طرح است كه شاهنامه او سراپا وقایع تاریخی است (مكتوب و غیرمكتوب)، اما قدرت اعجاب انگیز او در پردازش كلمات و بیان وقایع و عظمت تكرار نشدنی حماسه سرایی اش باعث آمده تا وقایع تاریخی قبل از اینكه وقایع تاریخی باشند، عناصر تشكیل دهنده شعرند و او قبل از اینكه «حماسه ساز» باشد شاعر است؛ شاعری بزرگ كه نمرده است و نمیرد و از آن پس زنده بوده و خواهد بود، چرا كه تخم سخن یعنی شعر واقعی را در زمین گسترده است.
سیدمحمود سجادی
منبع : روزنامه همشهری