سه شنبه, ۸ خرداد, ۱۴۰۳ / 28 May, 2024
مجله ویستا

تئوری به مثابه ایدئولوژی


تئوری به مثابه ایدئولوژی
تئوری های مشارکت و توسعه سیاسی متنوع و گوناگون هستند. نگاه انحصاری به تئوری های توسعه سیاسی و مشارکت سیاسی نادرست است و نه تنها تئوری های توسعه سیاسی متنوع و گوناگونند بلکه تئوری های توسعه اقتصادی نیز، حتی در جوامع غربی متنوع و گوناگون است.
برای مثال تئوری های برآمده از اروپای شمالی نشانگر سرعت بیشتر توسعه اقتصادی در این جوامع است، در حالی که تئوری های برآمده از اروپای غربی بویژه آلمان و فرانسه بیانگر سرعت کمتر توسعه اقتصادی در این جوامع است. ادعای فوق را آقای سام پلمن در کتاب «مشارکت سیاسی و سامان حکومتی» در مورد تئوری های توسعه سیاسی مطرح کرده است. آقای «برتران بدیع » نیز در کتاب «توسعه سیاسی» تئوری «تاریخ گرایانه» خود را مطرح می کند که بر اساس این تئوری، نه تنها در جوامع مختلف، با تاریخ و فرهنگ های متفاوت، بلکه حتی در جوامع غربی نیز، تئوری های توسعه سیاسی، متنوع و گوناگون هستند. به نظر او، جوامع غربی، در عین شباهت های تاریخی، تفاوت های تاریخی هم دارند و همین امر، نه تنها موجب تنوع روند های توسعه و مشارکت سیاسی در این جوامع شده است، بلکه موجب تنوع تئوری های توسعه سیاسی در این جوامع نیز شده است.
برای مثال تئوری «نهادینه سازی» به عنوان یکی از تئوری های مطرح در توسعه سیاسی در همه جوامع غربی دارای مصادیق یکسانی نیست، در جوامع غربی «نظام حزبی» که بیانگر «نهادینه سازی» و مصداق بارز توسعه سیاسی در این جوامع است، با توجه به تاریخ های متفاوت این جوامع، دارای تنوع است. به دلیل همین تاریخ های متفاوت است که در انگلیس «نظام دو حزبی»، اما در فرانسه و آلمان «نظام چند حزبی» حاکم است. تفاوت های تاریخی، تفاوت در شکل و نوع «نهاد سازی» و توسعه سیاسی، و در نهایت تنوع در «تئوری» های توسعه سیاسی را که برآمده از واقعیات اجتماعی و تاریخی است، به دنبال داشته است.
تئوری «تاریخ گرایانه» برتران بدیع در واقع واکنشی در مقابل تئوری های کلان «نوسازی کلاسیک» است که در دهه های ۱۹۵۰و ۱۹۶۰ در مورد «توسعه سیاسی» مطرح شده و مدعی جهانشمولی بودند. شایان یادآوری است که قبل از تئوری «تاریخ گرایانه »، واکنش منفی دیگری نیز از سوی طرفداران تئوری های «نوسازی تجدید نظر طلب» در مقابل تئوری های کلان «نوسازی کلاسیک» مطرح شده بود که بر تنوع تئوری های «توسعه سیاسی» تأکید داشت و برخی از آموزه های مکتب «نوسازی» را مورد نقد جدی قرار می داد.
البته در این مجال محدود فرصت معرفی تک تک تئوری های «توسعه سیاسی» مطرح شده در مکتب «نوسازی» نیست، اما می توان به برخی از ویژگی های مشترک آنها که مورد نقد مکتب «نوسازی تجدیدنظر طلب» قرار گرفته است، اشاره نمود. از جمله این ویژگی ها رویکرد «تک خطی» و نیز ویژگی «تضاد سنت- مدرنیته» در تئوری های مکتب «نوسازی کلاسیک» است.
مکتب«نوسازی تجدید نظرطلب» یا «نوسازی جدید» با یادآوری نمونه های واقعی، این آموزه های مکتب «نوسازی کلاسیک» را نقض می کند. برای مثال، آقای هانتینگتون که خود تئوری «نهادینه سازی » را در دهه ۱۹۶۰ و در چارچوب مکتب «نوسازی کلاسیک» مطرح کرده بود، در دهه ۱۹۷۰ پس از نقد کلی مکتب «نوسازی کلاسیک» بویژه آموزه «تضاد سنت- مدرنیته»، به این نتیجه متفاوت با گذشته می رسد که «دموکراسی» بعنوان مظهر توسعه سیاسی و یکی از اصول اساسی مدرنیته، با برخی آموزه های اسلام مانند شورا و بیعت و.‎/‎/ قابل جمع هستند.
آقای بنو عزیزی در چارچوب همین مکتب «نوسازی جدید» که آموزه «تضاد سنت- مدرنیته» را زیر سؤال برده است، مدعی است در انقلاب ایران، بین اسلام و جمهوریت بعنوان مصادیق سنت و مدرنیته، نه تنها تضادی نبوده است، بلکه آشتی و سازگاری نیز برقرار شده است.
نمونه های فوق بیانگر این معنا است که حتی خود اندیشمندان غربی، جهانشمولی تئوری های کلان توسعه سیاسی را مورد نقد جدی قرار داده و بر تنوع تئوری های توسعه سیاسی تأکید دارند، اما این نوع نقدها، در بین اندیشمندان و روشنفکران ایرانی که مدل نظام سیاسی آنها با دیگر جوامع متفاوت است، هنوز بطور جدی جایگاه شایسته خود را نیافته است.
اکنون پرسشی که مطرح است این است که این بی توجهی به «تولید علم» و تجدید نظر در تئوری های کلان توسعه سیاسی و در نتیجه تولید تئوری های جدید و متناسب با واقعیات اجتماعی ما، ناشی از چه عواملی است
به نظر می رسد یکی از مهمترین عوامل ضعف در «تئوری پردازی» در باب توسعه سیاسی در ایران عدم درک صحیح از تعریف و جایگاه «تئوری» و «تئوری پردازی» است. ادراک نادرست از تعریف «تئوری» باعث شده است تا بسیاری از ما با رویکردی «ایدئولوژیک» به «تئوری»، از معنای حقیقی این مفهوم فاصله بگیریم. «تئوری» گزاره ای است که از مرحله تصور و ایده عبور کرده و در اثر آزمون های مکرر، به مرحله تصدیق و اثبات یا همان انطباق با واقعیت بیرونی رسیده است، و به همین دلیل قابلیت تکرارپذیری دارد. البته تئوری های علوم انسانی به اندازه تئورهای علوم تجربی قابلیت تکرار فراوان و در نتیجه برخورداری از ویژگی «جهانشمولی» را ندارند، از همین رو است که تئوری های علوم تجربی، بر خلاف تئوری های علوم انسانی، قابلیت تبدیل شدن به «قانون» را دارا هستند.
از «ایدئولوژی» نیز تعریف و توصیف های مختلفی ارائه شده است و برای آنکه معلوم شود منظور ما از «ایدئولوژیک» شدن «تئوری ها» چیست، توضیحی مختصر ضروری است. در معنای اول، در بخشی از نگاه ها ایدئولوژی بار معنایی منفی دارد و به معنای ابزاری برای وارونه جلوه دادن واقعیات و در جهت مشروعیت بخشی به سلطه و قدرت حاکم تعریف شده است.
ایدئولوژی به معنای ایجابی و مثبت آن، مجموعه ای از باورهای سمبلیک و ارزش های فرهنگی تعریف شده است، و در واقع مجموعه «باید ها» در مقابل مجموعه «هست ها» است.
در این نوشته، منظور از ایدئولوژی همین تعریف دوم است. در واقع تئوری سیاسی ، بر خاسته از «هست ها» یا همان «واقعیات » است در حالی که «ایدئولوژی » معطوف به «بایدها»ی ذهنی و ارزشی است.
اگر چه برخی اندیشمندان، تئوری های توسعه سیاسی را به دو دسته توصیفی - تحلیلی و تجویزی - هنجاری تقسیم کرده اند، اما واقعیت آن است که آموزه های تجویزی- هنجاری چیزی جز «ایدئولوژی» به معنای موردنظر در این نوشته نیستند که از جهت واقعی بودن یا واقعی نبودن، کاملاً متفاوت با آموزه های توصیفی - تحلیلی برآمده از واقعیات هستند.
بنابر این وقتی گفته می شود بسیاری از ما با رویکردی «ایدئولوژیک» به «تئوری»، از معنای حقیقی این مفهوم فاصله گرفته ایم منظور این است که تئوری های برآمده از «هست ها» که متعلق به واقعیات جوامع دیگراست را با رویکردی تجویزی و به عنوان «بایدهای مطلوب» که در واقع مصادیق تعریف «ایدئولوژی»است، برای جامعه خویش تجویز می کنیم! و این در حالی است که علی القاعده «تئوری» باید برآیند «هست» ها و واقعیت های اجتماعی و سیاسی جامعه خودمان باشد.
تئوری، هنگامی تئوری است که برآمده از واقعیات و «هست های»جامعه باشد؛ اما، اگر گزارهای برآمده از «بایدها» باشد دیگر «تئوری» نیست بلکه «ایدئولوژی» است.
دکترخسرو وفائی سعدی
منبع : روزنامه ایران