شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


کارکرد زیبایی شناختی زبان


کارکرد زیبایی شناختی زبان
هر گاه سخن از كاركرد زیبایی شناختی زبان به میان می آید، نباید پنداشت كه زبان چیزی را زیبا یا زشت می خواند.بلكه باید به نوع رابطه معنایی كه بین عناصر زبانی به وجود می آید توجه نمود.كاركرد زیبایی شناختی عملیات پیچیده ای است كه زبان به واسطه حضور و غیاب معنا طراحی می نماید.پس، برای شناخت این رابطه بهتر است كه از معنا شروع كنیم.
معنا رخدادی نیست كه فقط در زبان اتفاق می افتد.ما در اصطلاح از معنای هر چیز صحبت می كنیم.معنای یك عمل، یك حركت، یك تصمیم، یك تابلوی نقاشی، یك حركت سیاسی و ...
پس آنچه كه می بینیم، می شنویم، لمس یااستشمام می كنیم، می تواند معنا دار باشد.گاهی هم ممكن است كه یك چیز دو یا سه حس از مجموعه حواس ما را تحریك كند.به عنوان مثال ما یك آبشار را می بینیم و صدایی را كه تولید می كند، می شنویم.ممكن است كه هر یك از این دو حس معنای خاص و مستقلی را در ما بپروراند.علاوه بر این، این معانی می توانند با معانی دیگری كه نزد افراد دیگر شكل می گیرند، متفاوت باشند.به همین دلیل است كه می توان گفت كه معنا یعنی «غایب». چرا كه همواره در كنار آنچه كه ما معنا می خوانیم و یا به عنوان معنا بر ما بارز می شود، معنای دیگری وجود دارد كه بر دیگری بروز می نماید واز ما غایب می ماند.همین مسأله است كه پییر اوالت (،۱۹۹۲ ص.۱۲۸) معناشناس كانادایی را بر آن می دارد تا معنا را مثل بادی بداند كه می آید و می رود و یا اینكه آن را به نفس اندیشه تعبیر كند.به همین دلیل است كه معنا پایدار نیست.یعنی اینكه چون رابطه حسی در شكل گیری آن دخیل است و این حس در افراد متفاوت است، نمی توان معنای ثابتی را برای عناصر دنیا فرض نمود، مگر آنكه معانی شكل قراردادی داشته باشند مثل چراغ قرمز راهنمایی كه همه جا معنی توقف را می دهد.
بنا بر این غایب بودن معنا به این معنی نیست كه معنا وجود ندارد.بلكه به معنی حفره ای است ناپیدا كه چیزها در آن گم می شوند.اژدهایی است دهان باز كه چیزها را با پوست و گوشتشان می بلعد و از آن ذره ای به جا می گذارد كه خرده استخوان یا لكه خونی بیش نیست. نمی خواهم بگویم كه معنا جنایتكار است.بلكه می خواهم بگویم كه معنا جنایتكاری زیباشناس است.معنا می بلعد، قورت می دهد، ناپدید می كند تا زیبا جلوه دهد.و بی شك، چنین معنایی در زبان رخ می دهد.به عنوان مثال، در داستان چوپان دروغگو همین اتفاق می افتد.تا زمانی كه چوپان با فریادهای «آی گرگ، آی گرگ» خود معنای چوپان (آن مرد ساده روستایی و راستگوی نیازمند به كمك) را می دهد، جماعت برای خدمت آماده است.معنا در اینجا دو كاركرد دارد : از نظر چوپان آنچه را كه غایب است (گرگ) حاضر می كند.و از نظر جماعت در سیر تكرار زبانی آنچه را كه حاضر (چوپان بودن و سادگی و درست كرداری او) است به غیاب می كشاند.به همین دلیل در دفعه سوم با اینكه گرگی وجود دارد، دیگر فریادهای چوپان قادر به حاضر سازی نیست.چرا كه حس معنایی شكل گرفته نزد جماعت كشاورز غایب سازی می كند.هم فریادهای چوپان غایب می مانند و هم حضور گرگ.همین غیاب معنایی و نه صوری (گرگ از نظر دالی حضور دارد) است كه سبب جنایت گرگ و بلعیده شدن گوسفندان می گردد.غایب سازی چوپان، فریادهای آی گرگ او و گرگ همه و همه جریانی است كه در رابطه ای حسی- ادراكی شكل می گیرد.همین غایب سازی نوعی بیداری زیبایی شناختی است.در واقع، اتفاق زیبایی شناختی در اینجا مبتنی بر دو ویژگی زبانی است : یكی كاركرد توهمی معناست كه مدلولی فاقد دال را ایجاد می كند.در واقع بی آنكه گرگی وجود داشته باشد (دال غایب)، مدلول آن حاضر است و همین امر است كه جماعت كشاورز را به سوی چوپان می كشاند.این جریان را می توان دروغ زیبایی شناختی نامید.دوم اینكه زبان كاركرد ارجاعی خود را از دست می دهد.به این ترتیب كه علی رغم وجود گرگ وفریاد های آی گرگ، ما با بی اعتنایی و عدم باور جماعت به حضور گرگ مواجه هستیم .در اینجا دال حاضر است ولی به عادت غیاب مدلول هیچ حركتی از سوی جماعت كشاورز صورت نمی گیرد.گویا كه گرگی وجود ندارد.در اینجاست كه می توان ادعا نمود كه زبان (فریادهای آی گرگ) كاركرد فرازبانی خود مبنی بر انتقال اطلاعات وتبدیل جماعت كشاورز به كنش گرانی فعال را از دست داده و در تمایز با دو گونه تكراری قبلی به نوعی ساخت شكنی منجر می گردد كه راه را برای ورود به تنبیه زیبایی شناختی باز می كند.در اینجا لازم است كه جهت هر چه روشن تر شدن مطلب به بررسی كاركردهای مختلف زبان با توجه به نظریه دریافتهای معنایی ژاك ژنی ناسكا (،۱۹۹۷ صص.۶۲-۵۹) بپردازیم.
۱) كاركرد ارجاعی زبان كه عقلانیت قراردادی نیز نامیده می شود كاركردی است كه ثبات و پایداری همگنه های رایج و معمول دنیا را به دنبال دارد.در واقع، بازشناخت عناصر دنیا آنگونه كه وجود دارند در این عقلانیت می گنجد.به واسطه همین عقلانیت است كه شرایط دسترسی به دانش علمی (شناختی) مهیا می شود.زبان ودنیا با هم همخوانی دارند.هر یك از عناصر دنیا نام یا عنوانی دارند كه از طریق این نوع عقلانیت قابلیت تأیید می یابند.به این ترتیب هر نوع فاصله بین دنیا و زبان از بین می رود.دنیا در زبان انعكاس می یابد.و زبان معرف بی چون و چرای دنیا است.دریافت ارجاعی بر جنبه استعمالی زبان تأكید دارد.رابطه هایی كه از این طریق ساخته می شوند رابطه هایی هوشمند هستند كه دارای فایده مادی اند و مورد استفاده عمومی قرار می گیرند.پس نوع رابطه باید منطقی باشد.آنچه كه اهمیت دارد، همخوانی عناصر زبانی با عناصر بیرونی یا عالم بیرون است و نه معانی خاص آنها. ژاك فونتنی (،۱۹۹۹ ص.۲۲۷) چنین دیدی را «علمی» می خواند و آن را زمانی تحقق یافته می داند كه هر چیز در سر جای خود قرار بگیرد: كشتی روی آب، خانه روی زمین، صیادان در دریا یا در رودخانه، ماشین در جاده یا در خیابان.
۲) كاركرد معنا شناسانه (عقلانیت اسطوره ای یا شاعرانه) كه به دنبال نوعی معادل سازی یا استعاره سازی است.در چنین كاركردی دیگر جنبه استعمالی گفته یا زبان اهمیتی ندارد.دیگر همخوانی زبان با دنیای بیرون مورد نظر نیست . رابطه منطقی بین عناصر زبانی یا عالم بیرون با جریانات غیر زبانی مخدوش می شود.عینیتهای تحقق یافته به ممكنهای تحقق نیافته با قابلیتهای تحقق معنا شناسانه یا هنری تبدیل می گردند.عقلانیت معنا شناسانه به دنبال تزریق معنا به گونه ای متفاوت در درون ساختارهای زبانی، گفتمانی و ادبی است.چنین عقلانیتی نمی تواند به نوعی رابطه برابر بین آنچه در دنیا وجود دارد و آنگونه كه زبان آن را می نامد، اكتفا كند.فاصله بین دال و مدلول زیاد می شود.این همان چیزی است كه در نشانه- معناشناسی آن را طغیان معنا می نامند.در چنین حالتی دیگر لازم نیست كه هر چیز در سر جای خود باشد.عقلانیت معنا شناسانه یعنی تغییر صورتها به نمایه؛ یعنی شكستن همگنه های رایج و متعارف بی آنكه صدمه ای به انسجام گفتمانی وارد شود.در این نظام ما با همگنه هایی از قبل تعیین شده مواجه نیستیم.بلكه باید همواره رابطه بین همگنه ها را از نو بنا نمود تا معنایی جدید از دل آنها بیرون آید.در واقع ما با فضاهای خالی یا خلأهایی مواجه هستیم كه باید به گونه ای آنها را پر نمود.این عملیات همان جریان یا فرآیندی است كه نشانه ها یا ساختارهای معنا دار را بر خلأ های زبانی حاكم می كند.چنین دیدی باعث می شود كه كشتی روی درخت، خانه روی آب، صیاد در عمق چاه، ماشین بر روی ستارگان ثبت شود.به همین دلیل است كه در مثال بالا زمانی كه گرگ غایب است، كنش حاضر است و زمانی كه گرگ حاضر است كنش غایب است.دلیل این امر را باید در نابرابری و فاصله دال و مدلول و ناهمخوانی عناصر زبانی با عناصر دنیا جست.اتفاق زیبایی شناختی به دلیل همین ناهمخوانی عناصر با یكدیگر میسر می گردد.
۳) كاركرد حسی كاركردی است كه موجب عبور از دریافت ارجاعی به دریافت معنا شناسانه می شود.به لطف همین كاركرد است كه عقلانیت ارجاعی متوقف می شود و جای خود را به عقلانیت اسطوره ای یا شاعرانه می دهد.اگر چنین دریافتی نبود چه بسا كه معنا یا جریان حساس و هنری زبان عقیم می شد.این دریافت همان چیزی است كه منجر به ایجاد رابطه حساس بین انسان و دنیا می شود.ارزشها به واسطه این دریافت تغییر می یابند.حسی قدرتمند ایجاد می شود كه دیگر به گونه های متعارف بسنده نمی كند.و به این ترتیب معنایی پدید می آید كه فقط در قالبهای زیبایی_ شناختی می گنجد.به عقیده ژاك فونتنی، دریافت حسی « به واسطه كمیتها و كیفیتهای حسی_ ادراكی دسترسی به صورتها و ارزشهایی را میسر می سازد كه حسی_ ادراكی اند....»
پس كاركرد حسی كه بروز شاخص حساسی از حضور یك صورت معنادار است، راهی است به سوی دریافت معناشناسانه یك چیز و انتقال و ثبت آن در گفتمان.بی آنكه هیچ دانش شناختی در كار باشد، اتفاقی حسی_ ادراكی رخ می دهد كه ما را از حضور حساس چیزی پرمی كند كه در یك لحظه در زیر نگاه حساسمان آن چیز معنایی می یابد كه دیگر آن چیز نیست.ولی خلأهای درونی ما را پرمی كند و به تولید زیبایی و شناختی منجر می شود.دراین حالت است كه دیگر صیاد، نه برروی دریا كه دردرون چاه است و قایق نه در رودخانه كه برروی درخت است.
همین دریافت حسی است كه باعث می شود تا سپهری (سهراب سپهری،۱۳۶۸، صص.) به دریافت معنا شناسانه ای دست یابد كه تضمین كننده جریان زیبایی- شناختی و هیجان مسلم زیبایی- شناختی در دل گفتمان است:
چیزهایی دیدم در روی زمین:
كودكی دیدم، ماه را بو می كرد.
(...)
من زنی را دیدم، نور در هاون می كوبید.
(...)
بره ای را دیدم، بادبادك می خورد.
من الاغی دیدم، یونجه را می فهمید.
(...)
من كتابی دیدم واژه هایش همه از جنس بلور.
(...)
اینك با توجه به مطالب بالا می توان گفت كه تصویر منحصر به فرد از طریق رابطه حسی _ ادراكی ویژه ای كه بین انسان و دنیا برقرار می گردد، ساخته می شود.در واقع چیزها در خدمت آنچه كه نیستند قرار می گیرند تا آنها را هر چه بهتر نشان دهند.در این حالت است كه ما با نمایه هایی حسی- ادراكی مواجه می شویم كه ریشه در صورتهای ابتدایی دارند.به دیگر سخن، نوع حضور دنیا بر انسان و نوع رابطه حسی- ادراكی انسان با دنیا، صورتهای موجود را به نمایه های متفاوت تبدیل می سازد كه نتیجه آن تصویری است منحصر به فرد در خدمت جریان زیبایی- شناختی.
فاعل زیباشناس قربانی توهمات خود نیست؛ بلكه او فراتر از عنوانی كه عناصر دنیا و چیزها به خود گرفته اند می رود و پیكر بندی جدیدی از آنها ارائه می دهد كه بدون آن ارائه تصویر منحصر به فرد و زبان هنری غیر ممكن است.برای رسیدن به دریافت معنا شناسانه، فاعل زیبا شناس دریافت ارجاعی را به واسطه حس قوی پشت سر می گذارد تا خود را در میان چیزها آنگونه كه باید پیدا كند و بشناسد.به همین دلیل است كه « بره به جای علف، بادبادك می خورد و الاغ به جای خوردن یونجه آن را می فهمد». به همین دلایل است كه چوپان دروغگو هم دروغگو است (كه سزای خود را می بیند) و هم فاعلی زیباشناس، چرا كه رابطه ها را بر هم می ریزد و سبب حاضر شدن غایب و غایب شدن حاضر می گردد.او به نحوی وارد بازی زبانی می گردد كه هم زیباست و هم شناختی.به همین دلیل هم اسطوره زبانی می گردد.
پس، كاركرد زیبایی شناختی زبان متكی بر تصویر منحصر به فرد ساختن، رابطه ها را بر هم ریختن، بین دال و مدلول فاصله انداختن، گونه های ارجاعی را خنثی نمودن، وارونه جلوه دادن، وارد بازی با زبان چیزها شدن (فریاد آی گرگ در حالی كه گرگی وجود ندارد)، چیزها را طور دیگر حس كردن، حضور را غایب و غایب را حاضر ساختن، تحت تأثیر حضور، معنای ثانوی یا معنا شناسانه ساختن و از صورتهای موجود نمایه های غیر منتظره ساختن، است.
كتابنامه
Fontanille J., Semiotique et litterature, Paris, PUF, ۱۹۹۹
Geninasca J., La parole litteraire, Paris, PUF, ۱۹۹۷
Ouellet P., Voir et savoir.La perception des univers du discours,Quebec, Balzac, ۱۹۹۲
سهراب سپهری، هشت كتاب، تهران، طهوری، ۱۳۶۸.
*عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس
حمیدرضا شعیری
منبع : روزنامه هموطن سلام