شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


گفت‌وگویی با میراحسان، خودم و بقیه درباره سینمای دیجیتال


گفت‌وگویی با میراحسان، خودم و بقیه درباره سینمای دیجیتال
۱) در این که سینمای دیجیتال تاثیر انکار ناپذیری بر دموکراتیک کردن هنر سینما دارد، شکی نیست . سال ها بود که پیشروان سینمـا در این بــاره چیــزهــایی گفته اند و پیشگویی هایی کرده اند، ژان لوک گودار و سانتیاگو آلوارز (مستنــد ساز مشهور کوبایی) از این جمله اند. به عرصه آمدن و عملی شدن ایده های حقیقتا انقلابی مخترعان تکنولوژی ویدئویی و دیجیتالی و (رایانه ای البته) توسط بسیار کسان و از جمله عباس کیارستمی و برتران تاورنیه در سـاخت فیلم بـه کـار گرفتــه شد و این فرایند توسط نسل های متاخر و نو آمدگان سینمای مستند (و داستانی) تشدید هم شد. این، حکم تاریخ است. یادم نمی رود که در احوال عبدالحسین سپنتا خوانده ام که او در اواخر عمر دوربینی هشت میلیمتری خریده بود و مثل یک فیلم ساز آماتور فیلم می ساخت.
به این دلایل و بسیار شواهد دیگر حرف میراحسان را می پذیرم که سینمای دیجیتال روح دموکراسی را ــ بیشتر در هنر جاری می کند و ای بسا هنر را بتواند دوباره تعریف کند و ایضا تعریف جدیدی از زیبایی شناسی عرضه دارد.
۲) اما درباره بقیه حرف های او خیلی حرف دارم و مهم ترین آن ها بحث خیر دانستن یک سره ذوق‌زدگی در برخورد با این پدیده بوده است. میر احسان می گوید تلاش برای ذوق زده نشدن، برخاسته از تلاش برای ابزار قلمداد کردن تکنولوژی است و آدم این دوره را به دام کهنه اندیشی ای چاره ناپذیر می اندازد. خب، بیاییم این پدیده ی انقلاب دیجیتالی را صرفا یک ابزار قلمداد نکنیم، و فرض کنیم چیزی است از نوع آن فوق تکنولوژی قادر به رسوخ در درون تمام ابر ملکول های حیاتی که می تواند یک انسان نوع جدید را بزایاند (تقریبا مشابه ماتریکس).
آیا در چنان شرایط مفروضی آیا مساله های همیشگی انسان ها تغییـر می کنـد؟ از دید بـرادران واچـوفسکی کــه از ذوق زدگی فراتررفته اند و ارباب تکنولوژی دیجیتال هستند و در آثارشان در باره ی آینده این انقلاب پیشگویی هم کرده انــد ــ مسالــه هـای همیشگی انسـان تغییــری نمی کند: همان عشق، همان فداکاری، همان اتحاد و... انسانیت، و بالاخره همان «بوی انسان» که تا آن حد اسمیت را منزجر می کرد ــ و در این جا احتمالاً با نقطه نظر صافاریان هم مخالف خواهم بود که (بنا بر معیارهای مدرنیته) معتقد است هیچ ارزشی نیست که همواره مقدس باشد و مقدس بماند.
شاید که میراحسان هم با برادران واچوفسکی مخالف باشد و یا نباشد، اما به هر حال این سوال باقی است که اصلا واقعیت این ذوق زدگی چیست؟ آیا مثل «نئو» ماتریکس قرار است سوار بر اسب تکنولوژی قله های هوش و شعور را در هنر بپیماییم و یا از نفس فتاده به دنبال این خر مراد بدویم و هی نرسیم؟ فردریک وایزمن مستند ساز بزرگی است و از پیشـروان مستنـد سازی متاخر آمریکا. او در مصاحبه ای در ماهنامهDocumentary ِدوره ۱۵ شمــاره ۶ ســال ۱۹۹۶ می گوید حاضر نیست با تکنولوژی های تدوین کامپوتری پیشرفته کار کند .
دلیل او در اصرار بر این نقطه نظر این نبوده که اوفی المثل از لمس نوار سلولوئید لذت می برده، بلکه او درهنگام تدوین و در طول زمانی که به دنبال یک راش مثلا چند ثانیه‌ای در میان انبوه راش های ۱۶ و ۳۵ میلیمتری می گشته، در واقع با تمرکــز داشتـه فکــر می کـرده به نحوه های تدوین. از نظر او سرعت بالای میزهای تدوین کامپیوتری این فرصت فکرکردن را از او می گرفته است. آن ها که با تدوین کامپیوتری آشنا هستند می دانند که چنین نحوه «صرف وقت مفید»، پشت کامپیوتر کمتر امکان دارد .
احتمالا میر احسان معترض خواهد بود که اتکا به آرای کسانی مثل وایزمن (و احیانا داریوش خنجی و...) در مقایسه میان مزایا و معایب آنالوگ و دیجیتال، یک قیاس مع الفارق است. اما من معتقدم که حتی در علوم پایه ای مثل فیزک و ریاضی هم، با کشف و یا اختراع روش ها و فرمول های تازه، سهل است که با پیدایش زیر رشته های به کلی جدید، همه آن روش ها و فرمول ها و زیر رشته های گذشته، به کلی بی اعتبار نمی شوند.
هر چند میر احسان با آن اشرافی که به علوم و فلسفه دارد این مطالب را بهتر از من می داند، و بیان این حرف ها در واقع و بی تعارف زیره به کرمان بردن است. اما باید تاکید کنم این ستایش ذوق زدگی را که او عنوان کرده هر کس که بخواند، این طور برداشت خواهد کرد که با این نحوه نگاه او، میر احسان بــه کلی بـر زیبایی شناسیِ پیشا دیجیتال قلم بطلان کشیده است .
در بحث عجیب میر احسان در باره تصویر برداری حرفه‌ای (دیجیتال و آنالوگ) این حکم صادر شده که باید تصویر بردار حرفه یی دیجیتال را حَکَم کنیم. چرا؟ تصویر بردار حرفه‌ای دیجیتال از چه زمانی به این مقام ارتقا یافته که هم بر کار خود اشراف داشته باشد و هم بر کار فیلم بردار آنالوگ؟! اصلا مگر هر آن چه به عنوان مزیب برای دوربین های دیجبتالی ردیف می شود، دیجبتالیزه شده امکانات دوربین های آنالوگ نیست؟ از امکانات steady shot گرفته تا امکان چرخش منظره یاب و تا طراحی بدنه دوربین و...؟ اصلا تمام شاهکارهای هنر طراحی دوربین های آنالوگ و ملحقاتشان را، کوچک شده و بسته بندی شده در دوربین های دیجیتالی تعبیه کرده اند ــ و البته همه ی این ها هنوز در مرحله ی آزمایشی است. و چه کسی است که نداند هنوز زمان زیادی مانده که کیفیت تصویر تصویربرداری شده دوربین هایHDV خیلی مانده به پای کیفیت تصویر فیلمیک برسد؟
۳) اما شاید مهم ترین اصلی که میر احسان بر آن تاکید می کند، بحث «شکارکردن» تصویر زنده زندگی است و این که تصویر آنالوگ با «بازسازی»، روح زنده و گذرای واقعه را در زمان ثبت رویدادهای زنده شهرهای مدرن، حذف می کند. سوال اصلی در این جا این است مگر دوربین دیجیتال چیزی جدای از دوربین های دیگر (و آنالوگ) است ــ و مگر یادمان رفته که «هر» دوربینی وسیله ای است که تنها به خاطر وجود «کادر» در وافعیت تصرف می کند و تصویربردار دیجیتال «هم» ناچار است در حیطه قوانین پرسپکتیو و کمپوزیسیون کار کند؟ پس او چه گونه روح زنده زندگی را در درون دوربین خود به چنگ می آورد ــ و دوربین آنالوگ از انجام این کار ناتوان است؟
مشکل میراحسان این است که در مقاله اش با رویکردی سلبی نسبت به توانایی های دوربین آنالوگ، سعی در اثبات دوربین دیجیتال دارد، در حالی که هنوز استدلال قابل دفاعی از توانایی های دوربین دیجیتال ارائه نکرده است. آیا صرف شکار کردن هر آن چه در برابر دروبین اتفاق می افتد، به معنی شکار روح زنده و گذرای زندگی در تصویر است؟ بگذارید مثالی بزنم: چندی پیش فرزندم CD یک شو تلویزیونی خارجی را گذاشته بود به تماشا.
در نگاهی گذرا به تصویر رقصنده هایی که در شو می رقصیدند ، به ناگاه به نظرم رسید نکند این رقاصان، واقعی نیستند و حاصل تصاویر کامپیوتری هستند. نگاه های بعدی و دقیق تر احساس مذکور را از دیدن آن تصاویر نه تنها زایل نکرد، بلکه تقویتش هم کرد. مسئله این نیست که تصاویری که می گیریم تا چه میزان بیشترین حس شکارگری ما را ارضا می کند، بلکه این هم هست که همان تصویر گرفته شده، تا چه جد واجد «روح زنده» است. دقیق تر بگویم: این مقایسه مرا به یاد دیدن فیلم های رنگی شده آثار کلاسیکی مانند گنج‌های سی‌یرامادره و فیلم های لورل و هاردی می اندازد. حتما این «شاهکار»‌های تکنولوژی دیجیتال را دیده اید و حس کرده اید که چه گونه در این آثار دست خورده کلاسیک ، «روح زنده» اثر کشته شده است. و باز هم در مقام مقایسه ای ملموس که برای خیلی ها آشناست، می توان به عکاسی سیاه و سفید و رنگی اشاره کرد؛ بعد از سال ها هنوز عکاسی سیاه و سفید جایگاه هنری خود را حفظ کرده است و به اعتبار آن افزوده شده است .
ذوق زده نشویم، تردید کنیم. از این بابت با صافاریان بسیار موافقم.
۴) و حرفی کلی تر: اصلا همه محصولات و تکنولوژی جدید حاصل مشارکت صنعت گران و هنرمندان است. امروزه در مدیریت صنعتی، آن قدر از روش های خلاقیت استفاده می کنند که رفته رفته می توان گفت صنعت گران امروز هنرمندند و یا صنعتگرانی هنرمندند. گویی به دوران قدیم بازگشته ایم که چاقوسازی، پارچه بافی، زیلوبافی، فرش بافی و غیره پیشه هایی هنری به حساب می آمدند و اهل آن حرفه ها را هنرمند می نامیدند. حال با این همه محصولات صنعت هنری به صورت دوربین و نرم‌افزارهای هوشمند تدوین فیلم دیجیتال، آیا صحیح است که هر دوربین به دستی با هر مقدار اندک دانش و یا خلاقیت را هنرمند بشماریم؟
می دانم که میراحسان چنین باوری ندارد، اما یکی دو چیز خیلی روشن است: با چنین پیشرفت های حیرت آور در تکنولوژی دیجیتال، در ساخت فیلم مثل هر کار هنری، این عرق‌ریزی روح است که موجد اثر هنری می شود. و نیز این که کار کسانی که با این دوربین ها دست به ساخت فیلم می زننـد، در عرق‌ریزان روح، بسیار دشوارتر شده است.
محمد سعید محصصی
منبع : پایگاه خبری فیلم کوتاه


همچنین مشاهده کنید