پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

نمایشی که مخاطب خود را گم کرده است!


نمایشی که مخاطب خود را گم کرده است!
نمایش قصه پادشاه سرزمین قصه‌ها به کارگردانی احمد سلیمانی قصد دارد در فضایی فانتزی سنت‌شکنی‌های بی‌مورد و مقلدگونه را کهبر اثر هجوم فرهنگ بیگانه در نزد نوجوانان رواج یافته به نظاره بنشیند. به همین دلیل از فضای قصه‌های فولکلور ایرانی استفاده می‌کند.
درست به موجب همین ایده و زیر متن در نمایش، این اثر مختص نوجوانان است نه کودکان و به هیچ عنوان کودکان نمی‌توانند با آن ارتباط برقرار کنند. به خاطر اینکه نمایش در مقطع سنی آنها نیست و متاسفانه اکثر مخاطبین این نمایش که در تالار حضور دارند کودکان هستند نه نوجوانان، داستان نمایش، قصه نوجوانی است که بر اثر کنجکاوی و شاید تکرار و یکنواختی بر آن می‌شود که انتهای قصه‌ها را تغییر دهد و همین موجب می‌گردد که در سرزمین قصه‌ها همه چیز به هم بریزد و از روال عادی و طبیعی‌اش خارج شود و آخر تمام قصه‌ها نه با خوشی بلکه با ناخوشی و یاس و ناامیدی تمام شود. ولی در طی پروسه‌ای که در نمایش شکل می‌گیرد پسر متوجه کار اشتباه خود شده و همه چیز به خوبی و خوشی تمام می‌شود. متن از ایده بالقوه خوبی برخوردار است و می‌خواهد به نوجوانان بگوید نباید به سادگی تحت تاثیر فرهنگ بیگانه قرار گیرند و تلاش هزاران ساله نسل‌های گذشته را نادیده گرفته و درصدد حذف و یا تغییر آن برآیند آن هم نادانسته و بدون مطالعه و علم کافی.
آنها باید به دل این قصه‌ها نفوذ کنند و در آنها بیندیشند و رمز و راز آنها را کشف کنند تا بفهمند این قصه‌ها که برگرفته از فرهنگ، هنر، دین، آیین و رسوم سرزمین‌شان است چه می‌خواهند بگویند و چه پندهایی برای آنها و زندگی آینده‌شان در خود نهفته دارند، اما اینها موضوعاتی است که همان طور که اشاره شد مناسب مقطع سنی نوجوانان است. اینکه چرا در تالار هنر، بیشتر کودکان می‌آیند نه نوجوانان، شاید ابتدا به کاربرد این تالار برگردد که مخصوص اجراهای مقطع سنی کودکان است.
پس این‌گونه اجراها یا باید در تالارهای دیگر اجرا شود و یا در تبلیغات به مخاطبان بفهماند که نمایش مخصوص نوجوانان است. البته شاید تنها پدران و مادران این کودکان بتوانند از نمایش استفاده کرده و در راستای موضوعات مطروحه در آن به فردای کودکان‌شان که نوجوان خواهند شد اندیشیده و مانع از اتفاقی که نمایش طرح می‌کند بشوند یعنی رفتن به سوی فرهنگ غرب و بی‌هویتی و غرب‌زدگی و مستحیل شدن در این فرهنگ.
اما متن و در پی آن اجرا در جاهایی به طرف شعار رفته و مستقیم‌گویی می‌کنند هرچند که شاید به دلیل طیف مخاطبان خود بعضا مجبور به این شده‌اند اما باید گفت حتی در رویا رویی با مخاطب کودک می‌باید از شعارزدگی و طرح مستقیم مسائل و به اصطلاح مستقیم‌گویی جدا پرهیز گردد. از طرفی درخصوص طرح مسئله دهقان فداکار و رفتن او برای روشن کردن مشعل المپیک باید گفت اولا ماجرای دهقان فداکار یک اتفاق واقعی است که مربوط به چند دهه پیش است. پس لاجرم ساختاری قصه‌گونه ندارد و اساسا قصه نیست تا با قصص دیگری که در نمایش مطرح می‌شود همسو گردد. از سویی المپیک یک اتفاق جهانی است که صلح، وحدت، دوستی و رقابت در محیط سالم و ورزشکارانه و جوانمردانه را در بطن خود دارد و یک واقعه باستانی است. برای نوع بشر و متعلق به تمامی مردم دنیاست. طرح آن بدین شکل در ذهن‌ مخاطب نوعی بدگمانی را نسبت به این واقعه می‌پروراند.
بایسته بود که نویسنده از قصه فولکلور دیگری که در ادبیات ما کم هم نیست استفاده می‌کرد تا این شائبه به وجود نیاید. کارگردانی، طراحی صحنه و بازی‌ها همه برای مخاطب نوجوان طراحی شده بود که این با متن همسوست و حتی میزانسن‌ها و حرکات نیز همین طور خاص نمایش‌های مقطع سنی نوجوانان بودند.
در جاهایی بیان بعضی از بازیگران مخصوصا آنجا که ریتمیک می‌شد به درستی قابل فهم نبود و درجاهایی نیز حرکات به اطوار و ادا نزدیک می‌شد اما در مجموع انرژیک و پر تحرک بود. باید گفت شاید نوع مخاطب بر اجرا اثر گذاشته و این نمایش انگار مخاطب خود را گم کرده است. در هر حال با نمایشی قابل تامل و اندیشه‌ورز روبرو بودیم که این جزء نقاط قوت کار محسوب می‌گردد. در پایان به گروه خسته نباشید می‌گویم.

سیدعلی تدین صدوقی
عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران
منبع : روزنامه رسالت