پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

به یاد استاد زنده یاد احمد بختیاری؛ چپون کیجا


به یاد استاد زنده یاد احمد بختیاری؛ چپون کیجا
اوقات خوش آن بود که با دوست بسر شد
باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود
(حافظ)
وقتی برای کلاس پنجم ابتدائی از روستایم امره به شهر ساری آمدم، گر چه دوری از پدر و مادر در آن سن و سال برایم سخت و دشوار می‌نمود، اما جذابیتهای زندگی در" شهر" دوری از آنان را برایم قدری اسانتر می‌کرد. در آن زمان _ دهه پنجاه_ رفتن از ساری به امره و بالعکس دشوار نبود اما مکافاتی داشت؛چون تنها وسیله غالب و در دسترس چند وانت باری بودند که وقتی سوارشان می‌شدی در انتهای مسیر شما را به توده‌ای از خاک تبدیل می‌کردند. در این روزها طی این مسیر ،حتی از رفتن به‌میدان معروف ساعت ساری بسبب ترافیک موجود، آسانتر است.
در همان سال ورود (۱۳۵۵) که دهسالم بود، بلافاصله در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که مامنی اساسی و اصیل برای فعالیتهای فرهنگی و هنری نوجوانان وجوانان بود( ومتاسفانه چنین فضائی نتوانست در بعد از انقلاب قد علم کند)،عضو شدم. من نوجوان روستائی ناگهان خود را در دریائی ازکتابها و سایر امکانات فرهنگی و هنری یافتم. ساعتها وقت خود را در این کانون زیبا و آرام می‌گذراندم، کتاب می‌خواندم؛ کتابها را تماشا می‌کردم و حتی محو دکوراسیون و میز و صندلیهای رنگارنگ ان می‌شدم.
روزی از روزها در اتاق کناری مرکز، صدای خواندن گروهی از بچه ها توجهم را جلب کرد،معلم سرود با بچه ها در حال تمرین یک سرود محلی مازندرانی بودند، ولی مشخص بود بچه ها برای خواندن سرود مشکل دارند،وارد اتاق شدم، معلم بچه ها را ساکت کرد و گفت: بفرمایید...گفتم من صدایم خوبست و این ترانه را هم بلدم؛گفت: بخوان... در طرفه العینی همه ترانه را تا آخر خواندم، نگاه مشوقانه و تحسین برانگیز معلم مرا بوجد اورد، اسمم را پرسید...و رو به بچه‌ها کرد و گفت:« بچه ها عبدالحسین تکخوان و همه شما هم کر... و آن ترانه "چپون کیجا" بود که بعد از مدتی تمرین در رادیوو تلویزیون آن زمان (۱۳۵۵) در ساری ضبط و پخش شد.
من اواخر هفته قبل (اوایل دی‌ماه) برای اجرای کنسرت در( فستیوال قوریان) که از چند ماه پیش هماهنگ شده بود به کویت دعوت شده بودم، وقتی بازگشتم از طریق پیامی از ساری توسط دوستم مهدی مسافر از فوت هنرمند گرانقدر و خوش صوت "استاد احمد بختیاری" اکاهی یافتم( وبسیار متاسفم که در ایران نبودم تا در مراسم خاکسپاری‌اش که شنیدم متاسفانه در شان او نبود، شرکت کنم).با شنیدن نام بختیاری بناگاه بدوران کودکی و نوجوانی هایم پر کشیدم به "امره" که برنامه"تی تی های مازندران" را هر روز از رادیو می‌شنیدم و صدای خوانندگان خوش صوت مازندران نظیر مرحوم دنیوی، بختیاری،جناب طیبی و کتولی بی نظیرهمولایتی عزیزم منصور ایزدی ، که همه اینها هر روز گوش جان من را نوازش می‌داد و همه آنانیکه شانس شنیدن این نغمات خوش راداشتند . و من در عجبم که کدام جریان فکری؛ فرهنگی و یا مدیریتی گوش و هوش مردم مازندران را از شنیدن این آواهای اسمانی در رسانه محروم نمود!؟ صداهایی که دیگر بدیلی برای آنها نمی‌توان متصور بود و هر یک بنوبه خود تاریخی را در عرصه شعر و موسیقی و نهایتا فرهنگ مازندران عزیز در خود نهفته دارند.
واقعیتیست که مرحوم "بختیاری" با صدا و موسیقی خاص خود تحولی اثر گذاردر موسیقی مازندران ایجاد کرد، او با بیانی امروزین خاطرات کهن را واگویه نمود و نیز در رشد زبان مازندرانی در نسل بعدی موسیقی نقشی بسزا ایفا کرد. صدای بختیاری حماسه کوچ، گالش، مختبادها و نیز نجواهای عاشقانه نسل های گذشته را در گوش نسل شهری با هنر مندی و ظرافت تمام زنده و پایدار نمود.
من ضمن رنجش عمیق از رفتار دست اندرکاران و مدیران فرهنگی و هنری مازندران که در طول این سالیان دراز، حتی اندک توجهی را از این هنرمند فقید دریغ داشتند، تاسف و تالم خود را از درگذشت او اعلام و به جامعه فرهیخته و فرهنگی مازندران و خصوصا موسیقیدانانش و خانواده گرام او تسلیت می‌گویم.
صدای بختیاری همانند جنگل انبوه و دریای همواره متلاطم خزر جاودانه و پایدار است.
این زبان دل افسردگان است نه زبان پی نام خیزان
گوی در دل نگیرد کسش هیچ ما که در این جهانیم سوزان
حرف خود را بگیریم دنبال
روحش شاد

نویسنده : سید عبدالحسین مختاباد
سید عبدالحسین مختاباد- دی ۱۳۸۷
چپون کیجا- دختر چوپان که از معروفترین ترانه‌های مرحوم بختیاری به گویش مازندرانی است.
منبع : موسیقی ما