پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

عیار سنجی دینداران با ابتلائات


عیار سنجی دینداران با ابتلائات
۱) عیار سنجی دینداران با ابتلائات
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها / که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
همواره ابتلائات هستند که درجات ایمان انسانها را مشخص می سازند و بدون آزمایش و بلا عیار ایمان هیچ کس مشخص نخواهد شد. قرآن کریم می فرماید:
"و لنبلونکم بشی من الخوف و الجوع ونقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین" ( بقره ۱۵۵)
و همانا ما شما را با سختی ها یی مانند ترس و گرسنگی و نقصان در اموال و نفوس و زراعت می آزماییم و بشارت باد بر صابران.
و در جای دیگر می فرماید:
"الذی خلق الموت و الحیوه لیبلوکم ایکم احسن عملاً"(سوره ملک آیه ۲)
خدایی که مرگ و زندگانی را آفرید تا شما را بیازماید که کدامیک نیکوکار تر هستید.
واقعه کربلا نیز میدانی بزرگ بود برای سنجش درجه ایمان آنانکه مدعی ولایتمداری و محبت اهل بیت بودند و گویی بیش از ۷۲ شهید و ۸۴ زن و فرزند به اسارت در آمده ، دیگر کسی در این عالم خاکی توان تحمل ابتلائات کربلای حسینی را نداشت. بیان نمونه هایی از آنانکه در این امتحان بزرگ الهی شکست خوردند و سرافکنده شدند، می تواند برای همه کسانیکه در وادی ولایت و تشیع داعیه دار هستند، عبرت آموز باشد.
در مقتل الحسین سید عبد الرزاق موسوی مقرم آمده است که امام حسین علیه السلام در حرکت خود به سوی کوفه در منزلی به نام «صفاح» با «فرزدق بن غالب» شاعر معروف اهل بیت برخورد کرد و از او درباره کوفه پرسید که از آنجا چه خبر؟ فرزدق در جواب گفت: دلهای مردم با شما و شمشیرهایشان با بنی امیه است و مقدرات هم به دست خداست. امام علیه السلام نیز در پاسخ به این کلام او فرمودند : « لله الامر و الله یفعل ما یشاء» کار به دست خداست و هر چه او بخواهد همان خواهد شد.آنگاه روایت اینچنین ادامه می یابد که فرزدق چند مسأله در مورد نذر و مناسک حج از حضرت سید الشهداء پرسید و سپس جدا شد. (ترجمه مقتل الحسین،عبدالرزاق مقرم، ص۱۰۳)
حال بنگرید که چگونه یک شاعر اهل بیت در مقام ابتلائات و امتحانات الهی به انتظاری که از او می رود،پاسخ نمی دهد.انتظار این است که فرزدق امام را در مسیر حرکت به سوی قربانگاه عشق همراهی نموده و تنها به پرسیدن چند مسأله شرعی بسنده نکند.
آیا فرزدق ارادتمند به آستان اهل بیت نمی توانست امام را یاری کند؟ سرگذشت فرزدق تداعی گر این معنی است که محبت و دوست داشتن باید با تبعیت همراه باشد و گرنه شاید سود و فایده ای نداشته باشد. این بار و مسوولیت سنگین بدون عمل به مقصد نخواهد رسید. چه زیبا سرود زنده یاد سید حسن حسینی که :
یکی از شاعران اهل بیتم / فرزدق وار می لنگد کمیتم
وضعیت ابن عباس نیز چیزی شبیه به فرزدق و دیگران است . گویی او نیز از سر مصلحت اندیشی نتوانست با حسین علیه السلام در این سفر پر بلا همراهی کند. ابن عباس در آغاز سفر امام از مکه به کوفه، برای امام و مقتدای خویش، مصلحت اندیشی می کند که : « در همین مکه بمانید که شما سرور اهل حجاز و مورد احترام همه هستید. و اگر به ناچار از مکه خارج شدید پس به سوی یمن بروید که در آن سرزمین پهناور، پناهگاه های محکم وجود دارد که می توانید در آنجا بمانید و ........" امام (علیه السلام) نیز در جوابش فرمود: من تصمیم خود را گرفته ام و عازم سفرم، به خدا سوگند اینها تا خون مرا نریزند دست از من نخواهند برداشت. (همان ص ۹۸)
آیا شایسته نبودابن عباس با دیدن تأکید امام در سفر به کوفه و پیش بینی شهادت حضرت از لسان مبارک خود امام ،این قافله را همراهی می کرد و به جای مصلحت اندیشی سختی و رنج این سفر پر بلا را به جان می خرید.
اگر چه ابن عباس شخصیتی بزرگ در دنیای اسلام به شمار می رود اما این واقعه نشان می دهد که ماجرای کربلا امتحان بسیار عظیم و بزرگی است که به سختی می توان از آن سربلند بیرون آمد و این جا درجات اخلاص مومنین بسیار تعیین کننده است.
موارد اینچنین دیگر باز هم در ماجرای حماسه کربلا وجود دارد که از ذکر آنها خود داری می نمائیم، اما در مقابل از سویی دیگر می بینیم که نوجوانی کم سن و سال به نام قاسم بن الحسن در کربلا بزرگترین ابتلائات را به جان می خرد.
قاسم بن الحسن در شب عاشورا پس از آنکه یاران سید الشهدا سخن می گویند و اعلام وفاداری می نمایند به امام عرض می کند: آیا من نیز کشته می شوم؟ امام علیه السلام با مهربانی خاصی از او می پرسد:‌فرزندم مرگ در نزد تو چگونه است؟ قاسم می گوید: عموجان! شیرین تر از عسل و اینجاست که امام می فرماید:‌آری به خدا، عمویت فدایت باد، تو نیز از کسانی هستی که پس از گرفتاری به بلایی بزرگ در رکابم به شهادت می رسی. ( فرهنگ جامع سخنان امام حسین،علی مویدی، ص ۴۵۴)
قاسم به بلایی عظیم در رکاب مولایش حسین بن علی علیه السلام به شهادت می رسد و اثبات میکند که درجات بالای معرفت شامل حال کسانی می شود که از آزمون های الهی سر بلند بیرون بیایند، او نشان می دهد که دینداری به ظاهر سازی و عبادت بدون عمل و درویشانه نیست . همچنانکه امام حسین علیه السلام نیز هنگامیکه به سرزمین کربلا می رسد خطاب به اصحاب خود، اینگونه اهمیت آزمایش های الهی را مشخص می سازد که :
مردم بردگان دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان است ، تا جایی از آن حمایت می کنند که وسایل زندگی را به سویشان سرازیر کند « فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون» ولی آنگاه که در بوته آزمایش قرار گیرند، دینداران کم خواهند بود. (مقتل مقرم ص۱۳۱)
۲) ره صد قافله دل را به نگاهی بزنند
خوبرویان چو علم بر سر راهی بزنند
ره صد قافله دل را به نگاهی بزنند
گر پسند دلشان افتی و منظور حضور
به دمی راه دلت گر چه نخواهی بزنند
مهمترین ویژگی عشق، مجذوب ساختن انسان است، به طوریکه عاشق با نیروی جذبه عشق می تواند از قهقرای ذلت به اوج عزت و بلند پایگی برسد، انسانی که عاشق می شود رنگ می بازد و به مذهب عشق و رنگ عشاق می گراید. در تعالیم اسلامی ما نیز عشق به معنی "اشد حبالله" (بنگرید به المنجد در معنای کلمه عشق) جایگاهی ویژه دارد. محبت، انسان عصیانگر و طاغی را زنده می کند، چونانکه در مناجات شعبانیه از لسان معصوم می خوانیم:
"الهی لم یکن لی حول فانتقل به عن معصیتک إلا فی وقت ایقظتنی لمحبتک"
پروردگارا، من هیچ توانی برای این که از گناه و معصیت تو دوری گزینم ندارم، مگر اینکه با محبت خویش مرا از خواب غفلت بیدار سازی.
انسانی که شیفته ذات احدیت و اولیای الهی می شود، آسانتر و پرشورتر از دیگران در مسیر دین و شریعت گام می نهد،در زیارت جامعه کبیره می خوانیم:«بموالاتکم علمنا الله معالم دیننا» به واسطه محبت و دوستی شما – اهل بیت- خداوند معالم دین را به ما آموخت.
پس آنجا که پای عشق به میان می آید، باید منتظر انقلاب و تغییر و اصلاح بود.
زهیر بن قین بجلی، این یار وفادار و شیدای حسین علیه السلام نیز از جمله انسان هایی است که با محبت و عشق ، از مذهب خود روی گردان شده و به مذهب عشق می گراید. زهیر که عثمانی مذهب است در پی یک جذبه عاشقانه گام در مسیری می نهد که تنها ۷۲ تن شایستگی پیمودنش را داشتند و حسینی مذهب می شود. تاریخ اینچنین می نویسد که‌:
کاروان امام حسین علیه السلام در مسیر کوفه به منزلگاهی به نام «زرود» می رسد. زهیر بن قین که از ابتدای حرکت از مکه از دور شاهد کاروان سید الشهداء بود و نمی خواست با کاروان حضرت در یکجا فرود آید، در این منزلگاه مجبور می شود به دلیل وجود آب نزدیک کاروان امام علیه السلام اطراق نماید. راوی میگوید: حسین علیه السلام در یک طرف و ما در طرف دیگر بار انداختیم. پس در حالیکه نشسته بودیم و غذایی می خوردیم، ناگهان پیک حسین بیامد و سلام کرد و آنگاه داخل شد و گفت: ای زهیر! همانا ابا عبد لله الحسین مرا سوی تو فرستاد تا نزد او بیایی. در این موقع هر یک از ما آنچه در دست داشت، انداخت.
"دلهم بنت عمرو" همسر زهیر گوید: به زهیر گفتم: َآیا پسر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) تو را می خواند و نزد او نمی روی؟ سبحان الله ، برخیز و بشنو که چه می گوید و باز گرد. زهیر برخاست و خدمت حسین رسید و پس از اندک زمانی شادمان و با چهره ای تابان بازگشت.
دستور داد خیمه و بارو بنه را بردارند و درجوار اردوی امام خیمه زنند و به همسرش گفت: تو به خانه برگرد زیرا من دوست ندارم از ناحیه من، جز خیر و نیکی چیزی به تو رسیده باشد. پس به همراهیانش نیز گفت: هر کدام از شما دوست دارد پسر پیغمبر را یاری کند چه بهتر است و گرنه اینک آخرین دیدار ما خواهد بود. زهیر پس از آن، آنچه را که از سلمان فارسی در این خصوص شنیده بود برای یارانش نقل کرد و گفت: وقتی در جنگ"بلنجر" پیروز شدیم و غنائمی بدست آوردیم و خوشحال بودیم، سلمان فارسی به ما گفت: آنگاه که جوان آل محمد (ص) را درک کردید با قتال در لشکر او شادمانی بیشتری خواهید داشت و چون اکنون وقت َآن رسیده است من با شما خداحافظی می کنم» (ترجمه مقتل الحسین ، مقرم ص۱۰۸، لهوف،سید ابن طاووس، ص۱۰۱، مقتل الحسین، ابی مخنف ص۱۳۶)
تاریخ از محتوای گفتگوی امام حسین علیه السلام و زهیر چیزی بدست نمی دهد، اما آنچه هست اینکه جذبه ای از عشق الهی از کانون نورانی حسین بن علی علیه السلام بر قلب زهیر تابیده شد که آنچنان منقلب گردید و جاودانه گشت.زهیری که پیش از پیوستن به قافله حسین هیچ نامی از او نیست، پس از اینکه به کاروان عشق می پیوندد، به نامی بسیار آشنا تبدیل می شود بطوریکه می بینیم در مجموعه مقاتل و تواریخ واقعه کربلا سخنان بسیاری از او نقل شده است و حتی او فرماندهی گروهی از سپاهیان حسین علیه السلام را بر عهده می گیرد.
او همان زهیری شد که در شب عاشورا خطاب به مولای خویش گفت: به خدا قسم من حاضرم هزار بار کشته و زنده شوم اما در مقابل آن ، خداوند ، تو و اهل بیت تو را از مرگ نجات دهد. (مقتل مقرم ص۱۵۹)
او همان زهیری می شود که در روز عاشورا با خطبه و سخنرانی حماسی اش کوفیان را شرمسار می سازد و در جواب تهدید دشمن می گوید:‌به خدا سوگند کشته شدن در رکاب حسین به مراتب بهتر است از زندگی جاودانه با شما پست فطرتان. (مقرم ص۱۸۵)
و در آخر نیز سید و مولایش حسین بن علی در کنار پیکر بی جانش می ایستد و می فرماید: «لایبعدنک الله یا زهیر! ولعن الله قاتلیک «ای زهیر!خدا تو را از رحمت خود دور نگرداند و خداوند کشندگان تو را لعنت کند. (مقرم ص۲۱۲)
حامد اکبرزاده