دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

امام کاظم (ع)؛رویارویی با طاغوت، مهربانی با مردم


امام کاظم (ع)؛رویارویی با طاغوت، مهربانی با مردم
امام کاظم (ع) در عصر اوج گیری قدرت عباسیان یعنی در زمان منصور، مهدی، هادی و هارون به سر می برد. در این زمان عباسیان قدرت یافته بودند و مخالفان را از میان برمی داشتند. آنان که در ابتدای مبارزه با بنی امیه، با علویان (بنی الحسن) همکاری داشتند و با کمک یکدیگر فعالیت های مبارزاتی خود را پیش می بردند، با نزدیک شدن به زمان پیروزی، رقیب را کنار زدند و خود براریکه قدرت نشستند. از همان هنگام چون از جایگاه علویان در جامعه خبر داشتند و خود نیز با شعار «الرضا من آل محمد (ص) » خلافت را از چنگ بنی امیه درآورده بودند، به سرکوب و سخت گیری نسبت به آنان پرداختند.
آنان در ابتدا اشخاصی چون ابومسلم و ابوسلمه را که با کمک آن ها به خلافت رسیده بودند، از میان برداشتند و پس از تثبیت موقعیت خود، متوجه گروه ها و رقیبان جدی و ریشه دار خلافت شدند. در این میان جدی ترین گروه و جریان رقیب، علویان بودند که در آن زمان شاخه بنی الحسن (نوادگان امام حسن(ع) ) پرچم مخالفت با عباسیان را در دست داشت.این مخالفت ها سرانجام در قالب قیام هایی چون «قیام نفس زکیه» و «قیام فخ» ظهور پیدا کرد و به شدت از سوی منصور و هادی عباسی سرکوب شد.
در این میان امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) هرچند با خلافت ظالمانه عباسیان مخالف بودند و به روش های مختلف با آنان مبارزه می کردند اما رویارویی فیزیکی را به دلیل آماده نبودن شرایط صلاح نمی دانستند. آنان، به جای مقاومت سخت افزاری به مقاومت منفی و نرم افزارانه روی آوردند و با اتخاذ راهبردها و تاکتیک های مناسب، بذر نور و معرفت را در فضای تاریک و ستم زده جامعه پراکندند.
در دوران امامت «عبدصالح خدا»، امام موسی کاظم، فشار حکومت بر امام افزایش یافت و این روند در دوره حکومت هارون خلیفه مقتدر عباسی، به اوج خود رسید. در این دوران سیاست «تقیه» از سوی جریان امامت، با شدت بیشتری دنبال شد و مراقبت ها به اوج رسید، اما هیچ گاه در امر مبارزه و مقاومت منفی خللی وارد نشد. این مبارزه وجوه مختلفی داشت و از همکاری نکردن با خلیفه عباسی تا روشنگری و آگاه کردن مردم را در برمی گرفت.
«صفوان جمال» یکی از اصحاب امام کاظم (ع) بود که به حرفه کاروان داری و حمل و نقل اشتغال داشت و از راه کرایه دادن شترهایش امرار معاش می کرد. روزی خدمت امام کاظم(ع) مشرف شد. امام به او فرمودند: هرکاری از تو نیکو و پسندیده است جز یک کار.
صفوان عرض کرد: فدایت شوم کدام کار؟
امام فرمودند: کرایه دادن شتران خود به این طاغوت (هارون) .
صفوان گفت: به خدا سوگند که من به خاطر کار خلاف و هرزگی یا برای شکار و کارهای بیهوده شترها را به او کرایه نمی دهم بلکه برای سفر حج کرایه می دهم و خودم نیز همراه او نمی روم و غلامانم را می فرستم.
امام فرمودند: ای صفوان! آیا کرایه ات بر ذمه آن ها می ماند؟
پاسخ داد: آری فدایت شوم.
امام فرمودند: آیا دوست داری که زنده بمانند تا کرایه ات را بپردازند؟
گفت: آری.
آن گاه امام فرمودند: هرکس بقای آن ها را بخواهد، از آن هاست و هرکس از آن ها باشد اهل دوزخ است.
گفت و گوی امام با صفوان به خوبی نشان می دهد که امام کاظم (ع) تا چه اندازه از همکاری و همراهی با آن ظالمان اجتناب می ورزیدند و با تمام توان نفرت از حاکمان ظالم را در دل ها می کاشتند و به همین خاطر هم به لقب«کاظم» شهرت پیدا کردند. چون در عین رویارویی با طاغوت صبورانه خشم خود را فرو می خوردند و خشونت ها را تحمل می کردند. آن حضرت اگرچه نسبت به طاغوت های زمان انزجار و نفرت داشتند و با سختی برخورد می کردند اما با مردم بسیار رئوف و مهربان بودند و حتی نسبت به مخالفانی که به ایشان بی احترامی می کردند، از خود بسیار بردباری و تحمل نشان می دادند و بدی آنان را به خوبی پاسخ می گفتند و اگر احتیاجی داشتند، برطرف می کردند.سیره و منش امام (ع) با مردم مدارا، خوش رفتاری و خدمت و ارشاد آنان بود.
شیخ مفید در«ارشاد» می نویسد: آن حضرت مهربان ترین مردم به خانواده و خویشاوند بود و از فقیران مدینه در شب ها تفقد و دلجویی می کرد و زنبیل هایی که در آن طلا و نقره و آرد و خرما بود، برای آنان می برد و آن ها نمی دانستند که این ها از کجا می آید و چه کسی می آورد. شیخ مفید در ادامه به چند حکایت اشاره و سپس نقل می کند که: گروهی از دانشمندان گفته اند، احسان و بخشش حضرت موسی بن جعفر(ع) از ٢٠٠ تا ٣٠٠ دینار بود و کیسه های پول اهدایی امام موسی(ع) ضرب المثل بود.به جز احتیاجات مادی، امام (ع) به نیازهای معنوی و فرهنگی مردم نیز توجه داشت و سعی می کرد با دم مسیحایی خود دل ها را متحول کند. داستان امام کاظم (ع) و بشر حافی که در پی آن «بشر» از شخصی خوش گذران و شراب خوار به زاهدی معروف تبدیل شد، در کتاب های سیره و حدیث نقل شده است. عظمت امام (ع) و خلوص ایشان در عبادت و بندگی و خدمت به مردم چنان بود که با اشاره ای دل های آماده را دگرگون می کرد.
● تکیه بر خردگرایی
امام علاوه بر این، رشد فکری و عقلی مردم را هم مدنظر داشت و تلاش می کرد با دو بال علم و ایمان و تزکیه و تعلیم، افسون های حکومت را از ذهن مردم بزداید و زنجیرهای بندگی طاغوت را از پای آنان باز کند. در روایتی آمده است که امام موسی کاظم(ع) به هشام، یکی از اصحاب گران قدر خود می فرمایند: «ای هشام! خدا بر مردم دو حجت دارد: حجت آشکار و حجت پنهان، حجت آشکار، رسولان و پیغمبران و امامانند و حجت پنهان، عقل مردم است.»
استبداد و فشار و اختناقی که به ویژه در دوره امام کاظم(ع) بر جامعه حکمفرما بود، امت اسلامی را به استضعاف فکری می کشاند و زمینه از خود بیگانگی آنان را فراهم و قوه تشخیص حق و باطل و خوبی و بدی را ناکارآمد می کرد. امام (ع) در این اوضاع بر اصالت های انسانی تاکید می ورزیدند و حجت های زندگی مومنانه را یادآور می شدند و می فرمودند: خدا بر مردم دو حجت دارد؛ حجت ظاهری (رسولان و امامان) و حجت باطنی (عقل).
خصوصیت مهم حکومت های استبدادی آن است که مردم را به استخفاف می کشند و عقل آنان را به سرقت می برند تا بتوانند بر گرده آنان سوار شوند و به طغیان خویش ادامه دهند. چنان که قرآن کریم درباره فرعون می فرماید: «فاستخف قومه فاطاعوه» فرعون مردمش را خوار و خفیف می کرد تا از ترس و هول، طوق فرمانبرداری او را بر گردن آویزند. فرعون صفتان عباسی نیز همچون هارون و منصور و ... با کشت و کشتار بی حد و حصر، استخفاف امت اسلامی را پیشه کرده بودند و می خواستند اصالت ها و حجت های خدا بر انسان و جامعه را منکوب سازند تا پایه های حکومت ظالمانه و انسان سوز خود را مستحکم کنند. امام (ع) در چنین اوضاعی، نبرد نرم افزاری خود را متوجه مقابله با اهداف شیطانی خلافت عباسی کردند یعنی از یک سو، جایگاه خود را به عنوان حجت ظاهری خدا به امت گوشزد کردند و از سوی دیگر، حجت باطنی یعنی عقل و شعور خدادادی انسان را مورد تاکید قرار دادند.
امام(ع) بدین گونه «مسئولیت» و «تکلیف» انسان ها و این که در هیچ حالی نمی توانند آن را نادیده گیرند، یادآور می شوند و در این حال است که عمل به وظیفه و مسئولیت، مستلزم گوش سپردن به دو حجت ظاهری و باطنی است. علاوه بر این دمدمی مزاج شدن یکی دیگراز آسیب هایی است که معمولا جامعه استبدادی و تحت فشار بدان دچار می شود. در چنین حالتی، قوه تشخیص خوبی و بدی انسان ها، تضعیف می شود و خوب و بد را همان چیزی می انگارد که حاکمان می گویند. در این شرایط نظام ارزشی اصیل جامعه، رنگ می بازد و ارزش های بدلی جایگزین می شود. امام کاظم (ع) برای تربیت اصحاب و پیروان خویش و نیز برای هر انسانی که در چنین شرایطی قرار می گیرد، به هشام می گویند: ای هشام! اگر در دست تو گرد و باشد و مردم گویند که در دست تو مروارید است، تو را سودی ندهد، در حالی که می دانی آن گردوست و چون در دستت مرواریدی باشد و مردم گویند، آن گردوست، تو را زیانی نرساند و حال آن که می دانی، مروارید است. » امام در این سخن ارزش های بدلی و اعتباری را می کوبند و اعتباریات عرفی را که اساس و واقعیتی ندارد، باطل می شمارند و بر اعتماد انسان به فهم و خرد خویش تکیه می کنند. حضرت موسی بن جعفر(ع) برای ارزش ها واقعیت و ذات قائلند و داوری مردم را در مرز علم انسان به بطلان و ناحق بودن آن، بی وجه می دانند. البته این سخن به معنای بی اعتنایی به مردم و خودپسندی نیست بلکه امام (ع) به علم و یقین به عنوان یک «حجت» تکیه می کنند و پیروی انسان را از «حجت» می خواهند.
محمدعلی ندائی
منبع : روزنامه خراسان