پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

پای صحبت گرم و پدرانه دکتر یحیی عقیقی


پای صحبت گرم و پدرانه دکتر یحیی عقیقی
● طبابت دودوتا چهارتا نیست
«استاد ما در دانشگاه تبریز از سجایای استاد خودش که دکتر قریب بود، صحبت می‌کرد. من وقتی ایشان را از نزدیک دیدم و با آن نظر خوبی که نسبت به ایشان داشتم، عاشق و شیفته ایشان شدم. به همین دلیل، رشته اطفال را انتخاب کردم.»
دکتر یحیی عقیقی، فوق تخصص روماتولوژی کودکان، استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران و رییس مرکز اطفال بیمارستان امام خمینی در گفتگو با «سپید» علت تمایل خود به طب اطفال را سجایای اخلاقی اساتید خود می‌داند و اینک ادامه گفتگو:
● آقای دکتر، از کودکی و دوران تحصیل برایمان بگویید.
▪ بنده دکتر یحیی عقیقی، متولد یازدهم خرداد ۱۳۱۰ در کرمانشاه هستم. دوران طفولیت خود را چندان به یاد نمی‌آورم، اما می‌دانم ابتدایی را در کرمانشاه گذراندم.بعدها به علت مشکلات خانوادگی ترک تحصیل کردم و در حجره پدر و دفتر دیگری که پارچه فروشی بود، مشغول دفتر نویسی شدم. پس از چند سال با برطرف شدن مشکلات زندگی که به طور عمده مالی بودند، شروع به تحصیل شبانه کردم. کلاس‌های هفت و هشت و نه را در یک سال و کلاس‌های دهم و یازدهم را در سال دیگر امتحان دادم و مدرک آنها را دریافت داشتم. سپس در سال ۱۳۳۱ به دبیرستان شاپور آن زمان رفتم (علت آن بود که کلاس دوازدهم را نمی‌شد شبانه گذراند). کلاس دوازدهم را در رشته طبیعی طی کردم. در سال ۱۳۳۲ در کنکور سراسری شرکت کردم و در دانشگاه علوم پزشکی تبریز قبول شدم.
● چه چیزی موجب شد که سراغ پزشکی بروید؟
▪ پسر عموی من داروساز بود و در شرکت نفت کار می‌کرد. من پنج‌شنبه‌ها که به دیدن ایشان می‌رفتم، پزشکان شرکت نفت را می‌دیدم در آنجا به حرفه پزشکی علاقه‌مند شدم. در سال ۱۳۳۲ وارد دانشکده پزشکی تبریز شدم و تمام سال‌های پزشکی را با نمره شاگرد اولی طی کردم. همان‌طور که می‌دانید، سابق که رشته‌های تخصصی به این شکل گسترده نبودند، افراد حایز رتبه اول را برای ادامه تحصیل به خارج از کشور می‌فرستادند. چون در سال ۱۳۳۸ بودجه دولت برای اعزام دانشجو کافی نبود، به ما تکلیف کردند که منتظر بمانیم تا در صورت فراهم شدن بودجه اعزام شویم. بنده برای آن‌که بیکار نباشم،‌مدت ۱۸ ماه را در درمانگاه و بیمارستان هلال‌احمر مسجد سلیمان که زیر نظر شرکت نفت بود، انجام وظیفه کردم. چون ۱۸ ماه خدمت در نقاط بد آب و هوا، معادل دو سال محسوب می‌شد، بنابراین دوره خدمت خارج از مرکز خود را نیز در این دوران طی کردم
● رزیدنتی را در کجا گذراندید؟
▪ پس از اتمام فعالیت در مسجد سلیمان،‌ اعلام کردند که بنده برای ادامه تحصیل در خارج از کشور باید آمادگی پیدا کنم. ابتدا قرار بود که به آمریکا بروم اما به عللی امکان حضور در آمریکا میسر نشد. بنابراین دانشجویانی که انگلیسی زبان بودند، به انگلستان و دیگران بسته به زبانی که می‌دانستند،‌ به جاهای دیگر اعزام می‌شدند که بنده به انگلستان اعزام شدم. البته رفتن به انگلستان هم ساده نبود. باید ابتدا در سفارت انگلستان مصاحبه انجام می‌دادیم. پس از قبولی در زبان، آنها در خواست قبولی از دانشگاه لندن کردند و در دانشگاه لندن مورد پذیرش واقع شد و بنده در رشته تخصصی کودکان در آن دانشگاه به تحصیل مشغول شدم.
● چه شد که اطفال را انتخاب کردید؟
▪ علت آن علاقه‌ای بود که به استاد قریب داشتم. در سال پنجم پزشکی پیش از ورود به دوره انترنی، خدمت دکتر قریب رسیدم و از ایشان خواستم که دوره انترنی را در دانشگاه تهران بگذرانم. استاد فرمودند وضع نمراتت در تبریز چگونه بوده؟ گفتم که در تمام سال‌ها شاگرد اول بوده‌ام. ایشان فرمودند که اگر سال آخر را هم با رتبه اول به اتمام برسانی،‌ دولت شما را به خارج می‌فرستد. در همین برخورد بود که من محو ایشان شدم. در انسانیت، در ادب، در بعد فکری‌شان و در علاقه ایشان به طب کودکان، درضمن، پیش از آن استاد ما در دانشگاه تبریز از سجایای استاد خودش که دکتر قریب بود صحبت می‌کرد. من وقتی ایشان را از نزدیک دیدم و با آن نظر خوبی که نسبت به ایشان داشتم، عاشق و شیفته ایشان شدم. به همین دلیل، رشته اطفال را انتخاب کردم. در دوره انترنی هم چهار ماه تخصصی را به خواست خودم در رشته اطفال گذراندم.
● زندگی‌تان در انگلستان چه طور بود؟
▪ زندگی من در انگلستان بسیار مشکل بود. با ۴۰ پوند در ماه(حدود ماهی ۹۰۰ تومان می‌شد) باید هزینه‌های خودم، همسرم و فرزندم را تامین می‌کردم (در آن زمان پوند معادل ۲۲ تومان بود). باید مخارج تحصیل و زندگی را با همین مبلغ اندک تامین می‌کردم. دوره‌ای بود که حتی شب‌ها غذا برای خوردن نداشتیم و تنها برای فرزندمان غذا تهیه می‌کردیم.
● پس از پایان رزیدنتی چه کردید؟
▪ با پایان دوره طب اطفال به ایران برگشتم. به دلیل مسایل سیاسی پدرم، دانشگاه من را نپذیرفت، در حالی که هدفم آن بود که پس از بازگشت جذب دانشگاه شوم. دوباره به مسجد سلیمان رفتم و در بخش داخلی و کودکان آنجا مشغول به کار شدم و سال‌ها رییس بیمارستان مسجد سلیمان بودم و به طور شبانه‌روزی کار می‌کردم.
● چه طور شد به تهران بازگشتید؟
▪ در سال ۱۳۴۸ به کنگره بین‌المللی طب کودکان در مشهد (که ریاست دانشگاه مشهد در آن زمان برعهده دکتر محسن ضیایی، داماد استاد قریب بود) دعوت شدم. در آنجا استاد قریب را دوباره دیدم، ایشان از وضع من جویا شدند و وقتی فهمیدند در مسجد سلیمان مشغول هستم، فرمودند که شما باید بیایی و در مرکز طبی کودکان که در حال راه‌اندازی است، مشغول کار شوی.
● از مرکز طبی و راه‌اندازی آن بگویید.
▪ به فرمایش استاد به طور آزمایشی و به مدت چهار سال در مرکز طبی مشغول کار شدم. در سال ۱۳۵۳ به مقام استادیاری و چهار سال بعد به مقام دانشیاری و در سال ۱۳۷۰ به مقام استادی نایل شدم.
در مرکز طبی کودکان،‌ جمعی از پزشکان فرهیخته آن زمان بودند که با هم همکاری می‌کردیم. سال‌ها مرکز طبی کودکان به عنوان مرکز تربیت تخصصی کودکان که حتی وجهه بین‌المللی هم پیدا کرده بود، به تربیب متخصص طب کودکان و دانشجو و انترن نیز می‌پرداخت
● چه شد که از این مرکز رفتید؟
▪ اوایل انقلاب عده‌ای از همکاران به خارج از کشور عزیمت کردند. در آن موقع وزارت بهداشت با دانشگاه‌ها مخلوط شد. بنده پس از آنکه یک سال مسوولیت مدیریت مرکز طبی را برعهده داشتم، به بیمارستان شریعتی و سپس بیمارستان امیرکبیر و در نهایت بیمارستان امام خمینی مراجعه کردم و مشغول کار شدم.
● کی به بازنشستگی رسیدید؟
▪ در سال ۱۳۸۰ با درجه استادی پایه ۲۸ به افتخار بازنشستگی نایل شدم. در همان زمان بلافاصله مرحوم دکتر میر‌خانی از من دعوت کردند که بیمارستان را ترک نکنم و به شکل قراردادی مشغول انجام وظیفه شوم که این همکاری هنوز ادامه دارد.
● چه احساسی دارید؟
▪ خوشحالم اذعان کنم که به اتفاق دوستانی که همگی اینک در سمت استادی چه در ایران و چه در خارج از ایران مشغول خدمت هستند، به تربیت عده زیادی از متخصصان کنونی اطفال، که حتی در سمت استادی هم هستند، افتخار می‌کنم تعدادی از آنها هنوز هم خدمت می‌کنند. امیدوارم که بتوانم تا زمان مرگ، این همکاری را با دانشگاه تهران داشته باشم
● سخت‌ترین دوران پزشکی شما چه زمانی بود؟
▪ دوران پزشکی من به دلیل آنکه خانواده‌ام با مشکلات مالی فراوانی روبه‌رو بود، با سختی‌های زیادی همراه بود. من در دو دانشگاه قبول شدم، هم دانشگاه تهران و هم دانشگاه تبریز. منتها دانشگاه تبریز از طرف شهرداری تبریز ماهیانه ۱۰۰ تومان به دانشجویان پزشکی کمک می‌کرد. من هم به دلیل این مساله از دانشگاه‌ تهران صرف نظر کردم و دانشگاه تبریز را انتخاب کردم. در سال ۱۳۳۶ در سال چهارم پزشکی که ازدواج کردم، اوضاع مالی بدتر هم شد.
● رزیدنت‌ها و دانشجویان کنونی چه تفاوتی با ۴۰ سال پیش کرده‌اند؟
▪ متاسفانه به علت بعضی از تصمیماتی که گرفته شد، بدون اینکه آمار صحیحی بر حسب نیاز وجود داشته باشد، شروع به تربیت پزشک کردیم. در اوایل کیفیت کار دچار تغییر شد. انگیزه‌ای که در دانشجویان پزشکی وجود داشت، کم‌کم در حال کم شدن است. اکنون دانش‌آموزان به رشته‌های ریاضی و فنی تمایل پیدا کرده‌اند. کسی که به پزشکی می‌آید باید به کارش عشق داشته باشد. مساله پزشکی مساله مادی نیست
● در چه شاخه‌هایی به طور تخصصی وارد شده‌اید؟
▪ من دو تا فوق تخصص گرفته‌ام. در دوره دانشیاری و استادی فوق تخصص عفونی را کسب کرده‌ام و فوق تخصص روماتولوژی کودکان دارم. هم‌اکنون در حال راه‌اندازی دوره فلوشیپ روماتولوژی کودکان برای اولین بار در ایران هستیم که امیدواریم به زودی به نتیجه برسد.
● از آشنایی‌تان با دکتر قریب بیشتر بگویید.
▪ بعد از آن آشنایی در کنگره مشهد که ایشان را دیدم، به دنبال آغاز به کار در مرکز طبی کودکان، بیشتر با ایشان برخورد داشتم، چراکه ایشان مدیر گروه اطفال بودند و پس از فوت آقای دکتر اهری که رییس مرکز طبی بودند، استاد قریب تا اول بهمن ۱۳۵۳ که ایشان به رحمت خدا رفتند، مدیر گروه و رییس مرکز بودند، طی این مدت اندک بنده بسیار از ایشان آموختم. خاطره از استاد آن‌قدر زیاد است که نمی‌شود آنها را در این مجال کوتاه بیان کرد
● شما هر روز ساعت پنج صبح در بخش‌حاضر می‌شوید. این نظم را از چه کسی آموخته‌اید؟
▪ یکی از استادان من که در سال دوم طبابت با آن آشنا شدم، آقای دکتر رحیم قاضی وکیلی، استاد بیماری‌های داخلی بودند. ایشان نظم و انضباط نظامی خاص خود را داشتند.
● شما هم همینطور؟
▪ هر چند که نظامی نبودند اما مانند نظامی‌ها رفتار می‌کردند. این عادت را از ایشان فراگرفتم. ایشان در بیمارستان رازی ساعت شش صبح به بیمارستان می‌آمدند و به نظم علاقه فراوانی داشتند. در تمام دوران زندگی، من ساعت سه صبح بیدار می‌شوم. تا ساعت چهار صبح نرمش و کارهای دیگری انجام می‌دهم. اغلب ساعت پنج صبح به بیمارستان می‌رسم و در معیت همکاران تا ساعت شش صبح بیماران را ویزیت می‌کنم. سپس در گزارش صبحگاهی حاضر می‌شوم. به طور معمول، ساعت ۸ تا ۳۰/۸ شب می‌خوابم و اغلب در مهمانی‌ها شرکت نمی‌کنم، مگر آنکه ضرورتی پیش بیاید که چاره‌ای نباشد
● آیا اهل شعر و ادب هم هستید؟
▪ به شعر و موسیقی و ادبیات فارسی علاقه فراوان دارم. با گلستان سعدی و دیوان حافظ شیرازی انس دارم. : مختصری از عناوینی که کسب کرده‌اید هم بگویید.
کسب مدال درجه اول علمی از وزارت فرهنگ و آموزشی آن زمان، استاد نمونه دانشگاه تهران، استاد پیشکسوت دانشگاه تهران، دریافت لوح تقدیر از وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، لوح تقدیر سلامت از وزارت بهداشت و درمان، لوح تقدیر از فرهنگستان علوم پزشکی، لوح تقدیر از دفتر مقام معظم رهبری، عضو افتخاری و دریافت مدال و گواهی‌نامه از انجمن پزشکان و دندانپزشکان مقیم آلمان و تعداد زیادی تقدیرنامه از وزارتخانه‌های گوناگون برای انجام خدمات سلامت
● از فرزندان‌تان و زندگی خانوادگی‌تان هم بگویید.
▪ ۵۲ سال از ازدواج من و همسرم می‌گذرد. دو دختر دارم که هر دو ازدواج کرده‌اند. فرزند اول من دارای دو دختر است؛ یکی از آنها مهندس متالورژی است و دیگری در دانشگاه تهران پزشکی می‌خواند. دختر دوم من دندانپزشک است که با فردی دندانپزشک ازدواج کرده است که فرزندان ایشان در رشته‌های متالورژی دانشگاه تهران و دانشگاه امیرکبیر در رشته‌های فنی مشغول تحصیل هستند و فرزند سوم‌شان هنوز در مدرسه مشغول است.
● دخترتان را تشویق نکردید که به جای دندانپزشکی به پزشکی بیاید؟
▪ نه، من مانع او نشدم و برعهده خود وی گذاشتم، چون خود به این رشته علاقه‌مند بود و خیلی مایل به تحمل سختی‌های پزشکی نبود، این راه را انتخاب کرد. هر چند که به دنبال ورود من به رشته پزشکی، اعضای زیادی از خانواده‌ام به رشته پزشکی روی آوردند
● بهترین خاطره دوران طبابت‌تان چه بوده است؟
▪ همه پزشکی خاطره است. هر گاه بیمار من خوب می‌شود، من لذتش را می‌برم و زمانی که نتوانم کاری برایش بکنم، غمگین می‌شوم. همه تلاشم را می‌کنم اما برای بعضی بیماری‌های صعب‌العلاج که کاری از دستم ساخته نیست و رنج بیمار را می‌بینم، بسیار ناراحت می‌شوم. همین چند روز پیش بود که مانع قطع پای کودکی مبتلا به یک بیماری روماتولوژیک شدم و از این کار بسیار خوشحال هستم.
● آرزویی بوده که به آن دست پیدا نکرده باشید؟
▪ فقط بهبود بیماران. من عمرم را کرده‌ام و تمام جاهای دنیا را رفته‌ام. تلاشم این است که بیمارانم بهبود بیابند. شب‌ و روز مطالعه می‌کنم تا بلکه بتوانم کاری برای بیمارانم انجام دهم. اگر در تشخیص ناتوان باشم، راستش را می‌گویم و بیمار را تحت‌نظر می‌گیرم. طبابت دو دو تا چهار تا نیست.
منبع : هفته نامه سپید