یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

نمونه هایی برجسته از اخلاق امیرمؤمنان (علیه السلام)


نمونه هایی برجسته از اخلاق امیرمؤمنان (علیه السلام)
● میانجی شدن حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام)
امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر خرمافروشان گذشت ، ناگاه كنیزی را در حال گریه دید ، فرمود : سبب گریه ات چیست ؟ گفت : آقایم مرا با یك درهم برای خرید خرما فرستاد ، از این شخص خرما را خریدم و نزد خانواده آقایم بردم ، ولی نپسندید ، هنگامی كه به ایشان برگرداندم از پس گرفتن سر باز زد .
حضرت به خرمافروش گفت : ای بنده خدا ! این یك خدمتكار است و از خود اختیاری ندارد ، درهمش را باز گردان و خرما را پس بگیر ، خرمافروش از جا برخاست و مشتی به حضرت زد .
مردم گفتند : چه كردی این امیرالمؤمنین (علیه السلام)است ؟ ! مرد از شدّت ترس به تنگی نفس افتاد و رنگ چهره اش زرد شد و خرما را از كنیز گرفت و درهم را به او باز گردانید سپس گفت : ای امیرالمؤمنین ! از من راضی شو ، حضرت فرمود : چه چیزی بیشتر از اینكه ببینم تو خود را اصلاح كرده ای مرا راضی می كند ؟
و كلام امیرالمؤمنین (علیه السلام) به این صورت آمده است : من در صورتی از تو راضی می شوم كه حقوق مردم را تمام و كامل بپردازی .
● گذشتی زیبا
امیرمؤمنان (علیه السلام) برای دستگیری لبید بن عطارد تمیمی ـ به خاطر گفتن سخنانی ـ مأمور فرستاده بود . مأموران از كوی بنی اسد می گذرند كه نعیم بن دجاجه اسدی برخاسته ، لبید را از قبضه مأموران رها می كند .
امیرمؤمنان (علیه السلام) برای دستگیری نعیم بن دجاجه مأمورانی را گسیل می كند كه بعد از آوردن وی امام به تنبیه بدنی او فرمان می دهد ، در این حال نعیم می گوید : آری ، به خدا قسم كه با تو بودن خواری و دوری جستن از تو كفر است !
امام (علیه السلام) فرمود : از تو گذشت كردیم ، خداوند می فرماید : « به شیوه نیكو بدی را دفع كن ».
اما سخنت : بودن با تو ذلت است ، بدی بود كه بدست آوردی و اما گفته است كه جدایی از تو كفر است ، نیكی است كه بدان دست یافتی پس این به این.
● اوج ایثار
امیرالمؤمنین (علیه السلام) به خاطر پاره ای از امورش وارد مكه شد . در آن جا اعرابی را دید كه به پرده كعبه آویخته ، می گوید : ای صاحب خانه ! خانه ، خانه توست و مهمان ، مهمان تو ، برای هر مهمانی از سوی مهماندارش وسیله پذیرایی مهیاست ، امشب پذیرایی از سوی خودت را نسبت به من آمرزش قرار ده .
امیرالمؤمنین (علیه السلام) به یارانش فرمود : آیا سخن این اعرابی را نمی شنوید ؟ گفتند : آری ، فرمود : خدا بزرگوارتر از این است كه مهمانش را از پیشگاهش دست خالی برگرداند !
چون شب دوم شد او را آویخته به همان ركن دید كه می گوید : ای عزیز در عزتت ! عزیزتر از تو در عزتت نیست ، مرا به عزّ عزتت در عزتی عزیز بدار كه احدی نداند آن عزت چگونه است ! به تو روی می آورم و به تو توسّل می جویم . به حق محمّد و آل محمّد بر تو ، چیزی به من عطا كن كه غیر تو آن را به من عطا نكند و آن چیز را از من بگردان كه غیر تو آن را برنگرداند.
راوی گوید : امیرالمؤمنین (علیه السلام)به یارانش فرمود : به خدا سوگند ! این جملات نام بزرگ تر خدا به لغت سریانی است .
حبیبم رسول خدا (صلی الله علیه وآله) مرا به آن خبر داده است . امشب این عرب از خدا درخواست بهشت كرد ، پس به او عطا فرمود و درخواست برگرداندن آتش دوزخ از خود كرد ، پس خدا آتش را از او برگردانید !
هنگامی كه شب سوم شد باز او را آویخته به همان ركن خانه دید كه می گوید : ای خدایی كه مكانی او را در برنمی گیرد و هیچ مكانی از او خالی نیست ، آنكه بدون كیفیت بوده است ; به این عرب چهار هزار درهم روزی فرما .
امیرالمؤمنین (علیه السلام) پیش آمده ، فرمود : ای عرب ! از خدا پذیرایی خواستی ، تو را پذیرایی كرد ; بهشت طلبیدی ، به تو عنایت نمود ; بازگردانیدن آتش خواستی ، از تو بازگردانید ; امشب از او درخواست چهار هزار درهم داری ؟
عرب گفت : كیستی ؟ فرمود : من علی بن ابی طالب هستم ، عرب گفت : به خدا سوگند تو مطلوب منی و رفع نیازم به دست توست ، حضرت فرمود : ای اعرابی ! بخواه ، عرب گفت : هزار درهم برای مهریه می خواهم و هزار درهم برای ادای قرضم و هزار درهم برای خریدن خانه و هزار درهم برای اداره امور زندگی ام ، حضرت فرمود : ای عرب ! انصاف در خواسته ات را رعایت كردی ، هرگاه از مكه بیرون آمدی به مدینه رسول بیا و در آنجا از خانه من بپرس .
عرب یك هفته در مكه ماند و سپس به جستجوی امیرالمؤمنین (علیه السلام) به مدینه آمد و فریاد می زد : چه كسی مرا به خانه امیرالمؤمنین علی راهنمایی می كند ؟ حسین بن علی (علیهما السلام) از میان كودكان پاسخ داد : من تو را به خانه امیرالمؤمنین می برم ، من فرزند او حسین بن علی هستم ، عرب گفت : هان ! پدرت كیست ؟ گفت : امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب ، پرسید : مادرت كیست ؟ گفت : فاطمه زهرا سرور زنان جهانیان ، گفت : جدّت كیست ؟ فرمود : پیامبر خدا محمّد بن عبداللّه بن عبدالمطلب . گفت : جدّه ات كیست ؟ فرمود : خدیجه دختر خویلد ، گفت : برادرت كیست ؟ فرمود : ابومحمّد حسن بن علی ، عرب گفت : سرتاسر دنیا را به دست آورده ای ! ! به سوی امیرالمؤمنین برو و به او بگو : اعرابی كه رفع نیازش را در مكه ضمانت كرده ای كنار خانه ایستاده .
حضرت امام حسین (علیه السلام) وارد خانه شده ، گفت : پدرم ! اعرابی كه گمان می كند در شهر مكه در ضمانت شما قرار گرفته است ، كنار درب خانه ایستاده است .
امیرالمؤمنین (علیه السلام) به حضرت فاطمه (علیها السلام) فرمود : غذایی نزد شما هست كه این اعرابی بخورد ؟ فاطمه (علیها السلام) گفت : نه . علی (علیه السلام) لباس پوشید و از خانه درآمد و فرمود : ابو عبداللّه سلمان فارسی را صدا كنید .
چون سلمان آمد حضرت به او فرمود : ای ابا عبداللّه ! باغی كه پیامبر برای من غرس كرد برای فروش به تاجران عرضه كن.
سلمان به بازار رفت و باغ را به دوازده هزار درهم فروخت امیرالمؤمنین (علیه السلام)مال را آماده كرد و اعرابی را فرا خواند ، چهار هزار درهم جهت نیازش به او پرداخت و چهل درهم برای مخارجش .
خبر عطای علی (علیه السلام) به نیازمندان مدینه رسید ، آنان هم نزد امیرالمؤمنین (علیه السلام)اجتماع كردند .
مردی از انصار به خانه حضرت زهرا (علیها السلام) رفت و این واقعه را به آن حضرت خبر داد ، حضرت فرمود : خداوند برای راه رفتنت اجرت دهد .
پس حضرت علی (علیه السلام) نشسته بود و درهم ها در برابر حضرت ریخته شده بود تا اینكه یارانش جمع شدند ، مشت مشت می كرد و به تك تك مردان می داد تا جایی كه درهمی با او باقی نماند . . .!
● گذشتی كریمانه
پس از پایان جنگ جمل ، فرزند طلحه ( موسی بن طلحه ) را نزد آن حضرت آوردند ، حضرت به او فرمود : سه بار بگو : « استغفر اللّه و أتوب إلیه » ، آنگاه او را آزاد كرده و فرمود : هر جا كه خواستی برو و در لشكرگاه از اسلحه و خیل اسبان آنچه یافتی برای خود بردار و در آینده زندگی ات از خدا پروا كن و در خانه ات بنشین .
● توجه عاشقانه به یتیمان
وجود مبارك امیرالمؤمنین (علیه السلام) با اینكه به همه اوضاع و احوال كشور و مردمش آگاه بود و به ویژه یتمیان و مستمندان و بیوه زنان و نیازمندان را لحظه ای از نظر دور نمی داشت ولی گاهی برای درس دادن به زمامداران و امت اسلام كاری را هم چون فردی عادی انجام می داد .
روزی زنی را دید كه مشكی پر از آب به دوش می كشید . مشك را از او گرفت و تا جایی كه آن زن بنا داشت ، برد و آنگاه از وضع آن زن جویا شد ، زن گفت : علی بن ابی طالب شوهرم را به بعضی از مرزها فرستاد و كشته شد ، برایم كودكانی یتیم به جا گذاشت و من برای اداره امور آنان چیزی ندارم ، به این خاطر ضرورت و احتیاج مرا به انجام كار برای مردم ناچار كرد .
حضرت به خانه برگشت و شب را با دغدغه خاطر و ناآرامی گذراند ، هنگامی كه صبح شد زنبیلی از طعام برای آن خانواده با خود حمل كرد ، بعضی از یارانش گفتند : آن را در اختیار من بگذار تا برایت بیاورم ، فرمود : چه كسی در قیامت بار سنگین مرا به جای من حمل می كند ؟
آنگاه به درِ خانه آن زن رفت و در زد . زن گفت : كیست كه در می زند ؟ حضرت فرمود : همان عبدی هستم كه مشك پرآب را برای تو به دوش كشید ، در را باز كن كه چیزی برای كودكان همراه دارم . زن گفت : خدا از تو خشنود باشد و میان من و علی داوری كند !
حضرت وارد شد و فرمود : علاقه دارم پاداش الهی به دست آورم میان خمیر كردن آرد و پختن نان و بازی كردن با كودكان یكی را انتخاب كن . زن گفت : من به پختن نان بیناترم و تواناتر ، ولی این تو و این كودكان ، با آنان بازی كن تا من از نان پختن آسوده شوم .
زن می گوید : من به سوی آرد رفتم و آن را خمیر كردم و علی (علیه السلام) به جانب گوشت رفت و آن را پخت و با دست مباركش گوشت پخته و خرما و خوراكی دیگری به دهان كودكان می گذاشت ، هرگاه كودكان چیزی از آن خوراكی ها را می خوردند می گفت : فرزندانم ! علی را از آنچه برای شما پیش آمده ، حلال كنید !
هنگامی كه آرد خمیر شد ، زن گفت : ای بنده خدا ! تنور را روشن كن ، علی (علیه السلام)به جانب تنور شتافت و آن را شعله ور ساخت چون تنور شعله كشید صورتش را نزدیك برد و حرارت آتش را به آن تماس داده ، می گفت : یا علی ! بچش ، این پاداش كسی است كه حق بیوه زنان و یتیمان را وا گذاشته .
ناگاه زنی ( از زنان همسایه ) علی (علیه السلام) را دید و او را شناخت و به مادر كودكان گفت : وای بر تو ! این امیر مؤمنان است ; زن به جانب حضرت شتافت و پی درپی می گفت : از شما بس شرمنده ام ای امیرمؤمنان ! حضرت فرمود : من از تو بس شرمنده ام ای كنیز خدا كه در مورد تو كوتاهی كردم .
● حمل بار برای خانه
علی (علیه السلام) در شهر كوفه از بازار خرمافروشان خرما خرید و آن را به وسیله گوشه ای از ردای مباركش حمل كرد . مردم برای گرفتن آن بار سنگین به سویش شتافته ، گفتند : یا امیرالمؤمنین ! ما آن را برای شما حمل می كنیم ، حضرت فرمود : دارنده زن و فرزند به حمل بار برای آنان سزاوارتر است.
● پای برهنه در پنج موقعیّت
زید بن علی می گوید : علی (علیه السلام) همواره در پنج مورد با پای برهنه حركت می كرد و نعلین خود را به دست چپ می گرفت : روز عید فطر ، روز عید قربان ، روز جمعه ، هنگام عیادت بیمار و زمان تشییع جنازه و می فرمود : این پنج موقعیّت ، جایگاه خداست و من دوست دارم در آنها پا برهنه باشم.
● اخلاق در بازار
امیرالمؤمنین (علیه السلام) همواره در بازار به تنهایی راه می رفت و گم شده را به مقصد ، راهنمایی می نمود و ناتوان را یاری می داد و بر فروشندگان و بقالان عبور می كرد و قرآن را بر آنان باز نموده ، این آیه را قرائت می كرد: ( تِلْكَ الدَّارُ الاْخِرَهُٔ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَ یُرِیدُونَ عُلُوّاً فِی الاَْرْضِ وَلاَ فَسَاداً وَالْعَاقِبَهُٔ لِلْمُتَّقِینَ ).
آن سرای پرارزش آخرت را برای كسانی قرار می دهیم كه در زمین هیچ برتری و تسلّط و هیچ فسادی را نمی خواهند ; و سرانجام نیك برای پرهیزكاران است .
● پیاده ها دنبال سواره نباشند
حضرت امام صادق (علیه السلام) می فرماید : امیرالمؤمنین در حالی كه سواره بود در میان یارانش ظاهر شد . یاران پشت سر حضرت به راه افتادند . امام به آنان رو كرده ، فرمود حاجتی دارید ؟ گفتند : نه یا امیرالمؤمنین ! مشتاقیم همراه تو حركت كنیم ، حضرت فرمود : برگردید ، پیاده رفتنِ پیاده همراه ، با سواره موجب فساد برای سواره و سبب ذلت و خواری برای پیاده است.
● مسلمان شدن یهودی
هنگامی كه امام (علیه السلام) بر مردم حكومت داشت و منصب داوری و قضا با شُریح بود ، حضرت با شخصی یهودی به دادگاه آمد تا شریح میان آن حضرت و یهودی داوری كند . در دادگاه به یهودی گفت : این زرهی كه در دست توست زره من است ، من نه آن را فروخته ام و نه بخشیده ام ، یهودی گفت : زره ملك شخص من و در اختیار من است .
شریح از امیرالمؤمنین (علیه السلام) گواه و شاهد خواست ، حضرت فرمود : این قنبر و حسین گواهی می دهند كه زره از من است ، شریح گفت : گواهی فرزند به سود پدر قابل قبول نیست و گواهی غلام به نفع مولایش پذیرفته نیست ، این دو نفر می خواهند آنچه به سود توست به سوی تو جلب كنند !
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود : ای شریح ! وای بر تو از جهاتی خطا كردی ; اما یك خطایت اینكه من پیشوای توام و تو به سبب فرمان بردن از من خدا را فرمان می بری و می دانی كه من هرگز باطل گو نیستم ، با این وصف سخنم را رد كردی و ادعایم را باطل انگاشتی ! آنگاه بر ضد قنبر و حسین ادعا كردی كه آنان در این دادگاه به نفع خود گواهی می دهند ! من جریمه باطل انگاشتن ادعایم و تهمت زدن به قنبر و حسین را بر تو روا نمی دارم ، جز اینكه سه روز میان یهود به داوری و قضا برخیزی .
پس او را به سوی منطقه یهودی نشین فرستاد و او سه روز در آنجا میان یهود به داوری پرداخت سپس به محل كارش باز گشت .
وقتی یهودی این جریان را شنید كه علی (علیه السلام) با داشتن گواه از قدرتش سوء استفاده نكرده و حكم قاضی بر ضد او صادر شده است ، گفت : شگفتا ! این امیرالمؤمنین است ، نزد قاضی رفته و قاضی بر ضد او حكم رانده است ! مسلمان شد و سپس گفت : این زره امیرالمؤمنین است كه روز جنگ صفین از شتر خوش رنگ سیاه و سپیدش افتاده و من آن را برای خود برداشتم.
● برابری طرفین دعوا در دادگاه
مردی نزد عمر از امیرمؤمنان (علیه السلام) شكایت كرد در حالی كه آن حضرت در گوشه ای نشسته بود ، عمر به آن بزرگوار گفت : ای ابوالحسن ! برخیز و نزد طرف دعوایت قرار گیر ، حضرت برخاست و كنار طرف دعوایش نشست سپس هر دو با یكدیگر گفتگو كردند و نهایتاً مرد از ادعایش دست برداشت و امیرالمؤمنین به جای خود باز گشت .
عمر چهره حضرت را متغیر یافت و پرسید : ای ابوالحسن ! چرا تو را متغیر می بینم ؟ آیا از آنچه پیش آمده ناراحتی ؟ فرمود : آری ، گفت : چرا ؟ فرمود : مرا در حضور طرف دعوایم به كنیه صدا زدی ! چرا نگفتی یا علی ! برخیز و كنار طرف دعوایت بنشین ؟! عمر سر حضرت را به آغوش گرفت و میان دو چشمانش را بوسید سپس گفت : پدرم فدایت باد ! خدا به واسطه شما ما را هدایت نمود و به وسیله شما ما را از تاریكی ها به سوی روشنایی بیرون آورد.
● قناعت در معیشت
در كتاب با ارزش مناقب ابن شهرآشوب نقل شده است كه : هنگامی كه امیرمؤمنان پس از جنگ جمل خواست به جانب كوفه عزیمت كند ، در میان مردم بصره به پا خاسته ، فرمود : ای بصریان ! چرا از من ناخشنود هستید ؟ و به پیراهن و ردایش اشاره كرده ، گفت : به خدا سوگند این پیراهن و ردا از نخ ریسی خانواده ام می باشد ، از چه می خواهید بر من خرده بگیرید ؟ و اشاره به كیسه ای كرد كه در دستش بود و خرجی زندگی اش در آن قرار داشت سپس فرمود : به خدا سوگند این از محصولات من در مدینه است ، پس اگر از نزد شما بروم و بیش از آنچه می بینید با من باشد نزد خدا از خیانت كارانم! !
● جود و سخا
شعبی می گوید : در زمان كودكی با همسالانم به منطقه رحبه رفتیم ، در این هنگام مشاهده كردیم علی (علیه السلام) بالای انبوهی از طلا و نقره ایستاده و تازیانه در دست ، مردم را به عقب می راند . علی (علیه السلام) سپس به سوی اموال بازگشت و اموال را بین مردم تقسیم كرد و چیزی از آنها را به خانه اش نبرد !
من به سوی پدر برگشتم و گفتم : ای پدر ! من امروز بهترین و یا نابخردترین مردم را مشاهده كردم ! پدرم گفت : او كیست ؟ گفتم : امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را دیدم و ماجرا را برای پدر نقل كردم . پدرم گفت : ای فرزند ! تو بهترین مردم را دیده ای.
● بی رغبتی به مال دنیا
زاذان می گوید : من با قنبر خدمت علی (علیه السلام) رسیدیم ، قنبر گفت : برخیز یا امیرالمؤمنین ! من برای شما چیزی پنهان كرده ام ، فرمود : چیست ؟ گفت : با من برخیز ، علی برخاست و با قنبر به سوی اتاق رفت ناگهان در آنجا كیسه هایی دیدند كه پر از ظروف طلایی و نقره ای بود .
قنبر گفت : یا امیرالمؤمنین ! شما همه اموال را تقسیم می كنید و چیزی باقی نمی گذارید ! من اینها را برای شما ذخیره كرد م. علی (علیه السلام) فرمود : شما دوست دارید كه آتش فراوانی وارد منزل من كنید ؟ در این هنگام شمشیرش را برهنه كرده ، بر آن فرود آورد كه با آن ضربه ظرفها پراكنده شدند در حالی كه برخی از نیمه و برخی از ثلث ، گسسته شده بود . و بعد گفت : همه را با سهمیه بندی تقسیم كنید پس از آن فرمود : ای سپیدها و زردها ! غیر مرا گول بزنید.
● عدالت و انصاف
فضیل بن الجعد می گوید : قطعی ترین سبب در بازماندن عرب ها از یاری امیرمؤمنان « مال » بود . او شریف را بر وضیع یا عرب را بر عجم ترجیح نمی داد و با رئیسان و امیران قبائل ـ چنانكه پادشاهان می كنند ـ سازش نمی كرد و كسی را به خود متمایل نمی ساخت .
معاویه بر خلاف این بود ، از این رو مردم ، علی را واگذاشتند و به معاویه پیوستند .
علی (علیه السلام) از یاری نكردن اصحاب خود و فرار برخی از آنان به سوی معاویه به مالك اشتر شكوی كرد ، اشتر به امام (علیه السلام) گفت : ای امیرمؤمنان ! ما به كمك اهل كوفه با بصریان جنگیدیم و با كمك اهل بصره و اهل كوفه با شامیان درافتادیم ، در آن هنگام مردم یك رأی داشتند ، پس از آن مردم به اختلاف افتادند و با هم دشمن شدند و نیت ضعیف شد و تعداد كاستی گرفت و شما در چنین فضایی با مردم به عدالت رفتار می كنید و حق را در نظر می گیرید و تفاوتی میان شریف و فرومایه نمی گذارید از این رو شریف نزد تو با منزلتی برتری نمی یابد .
در این هنگام گروهی كه همراه تو بودند به خاطر عدالت و انصافت به ناراحتی نشستند و چون نتوانستند عدالت تو را تاب بیاورند و رفتار معاویه با اشراف و توانگران دیدند بدین جهت به سوی معاویه شتافتند و كسانی كه طالب دنیا نباشند ، كم شمارند و اكثر اینان از حق بیزار و خریدار باطل اند و دنیا را مقدم می دارند ; اگر مال را بخشش كنید مردان به سوی تو روی می آورند و خیرخواه می شوند و دوست راستین می گردند . . .
یا امیرالمؤمنین ! خداوند راه شما را هموار نماید و دشمنانت را سركوب كند و آنان را از هم پراكنده سازد و مكر و حیله آنان را سست كند و اتحاد و یك پارچگی شان را از میان بردارد و « او به آنچه انجام می دهند ، آگاه است ».
علی (علیه السلام) در پاسخ او فرمود : اما آنچه را كه درباره عمل و رفتار ما به عدل گفتی ، خداوند عزوجل می فرماید :« كسی كه كار شایسته انجام دهد ، به سود خود اوست ، و كسی كه مرتكب زشتی شود به زیان خود اوست ، و پروردگارت ستمكار به بندگان نیست ».
و من از اینكه در آنچه گفتی كوتاهی كنم ، بیمناكترم و اما گفته ات به اینكه حق بر آنان سنگین است از این رو از ما جدا شدند ، خداوند می داند كه به خاطر ستم از ما جدا نشدند و وقتی از ما جدا شدند ، به عدل پناه نبردند .
آنان به خاطر رسیدن به مال و منال دنیای پست ، ما را رها كردند ، دنیایی كه از دستشان خواهد رفت و سرانجام آن را ترك خواهند كرد . روز قیامت از آنان پرسش خواهد شد كه مقاومت آنان برای دنیا بود یا برای خدا !
اما اینكه گفتی ما از بیت المال و غنائم چیزی به آنان نمی دهیم و افراد را به سوی خویش با بخشش و عطا جذب نمی كنیم ، ما نمی توانیم كه از اموال و غنائم بیش از آنچه استحقاق دارند به آنان بپردازیم . خدا می فرماید : چه بسا گروه اندكی كه به توفیق خدا بر گروه بسیاری پیروز شدند ، و خدا باشكیبایان است.
خداوند محمّد (صلی الله علیه وآله) را تنها به رسالت برانگیخت ، اطرافیانش اندك بودند ولی بعد از آن زیاد شدند و پیروان او را كه ذلیل و خوار بودند عزت داد و اگر خدا اراده كند ما را در این امر یاری می كند ، مشكلات را برطرف می سازد و غم آن را آسان می كند . من از آرای تو آنچه مورد رضای خداست می پذیرم تو امین ترین افراد و خیرخواه ترین و مورد اعتمادترین آنان نزد من هستی ان شاء اللّه.
● احتیاط شدید در هزینه كردن بیت المال
شبی علی (علیه السلام) وارد بیت المال شد و تقسیم اموال را می نوشت طلحه و زبیر به حضورش رسیدند ، چراغی كه در برابرش بود خاموش كرد و فرمان داد تا چراغی از خانه اش آوردند . طلحه و زبیر سبب این كار را پرسیدند ، پاسخ داد : روغنِ چراغ از بیت المال بود ، شایسته نیست در روشنایی آن با شما هم صحبت شوم!
پایگاه استاد حسین انصاریان
منبع: كتاب «اهل بیت، عرشیان فرش نشین»
منبع : عرفان


همچنین مشاهده کنید