پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


در کوچه چه می گذرد


در کوچه چه می گذرد
هرچند خانه اولین مکانی است که تربیت و آموزش از آنجا شروع می شود؛ اما خیلی زود محیطهای دیگری نیز در ایفای این نقش به خانه می پیوندند. کودک در همان روزها و ماههای اولیه زندگی خود، درون خانه را تجربه می کند.
این تجربه با توجه به میزان و مراحل رشد او متفاوت است. در ماههای ابتدای تولد به مدد فعالیتهای حسی- حرکتی در بستر یا آغوش والدین اولین کشفیاتش را نسبت به بدن و فضای نزدیک به خود انجام می دهد تا زمانی که راه رفتن امکانات و فضای حرکتی وسیع تری در اختیار او می گذارد و دست زدن و کاویدن اشیا تکیه گاه عمده تربیت عقلی او می شود.
همزمان با این مرحله، رشد اجتماعی کودک وضوع بیشتری می یابد و محیط خارج از خانه برای کودک کم کم معنا پیدا می کند. تا سن ۶ سالگی ممکن است به دلیل شرایط مختلف خانوادگی کودکان به صورتهای متفاوت محیط خارج از خانه را تجربه کنند و تصوارت مختلفی نسبت به فضای بیرون از خانه در ذهن خود ترسیم کنند.
کوچه برای کودکی که در آپارتمان زندگی خود را شروع کرده شاید چیزی فراتر از راهرو یا آسانسور ساختمان نباشد و مسلما تصویر ذهنی او ازکوچه با کودکی که در منزلی حیاط دار زندگی می کند تفاوتهای عمده ای دارد. هرچند تاثیر کوچه در این سنین در تربیت کودک چندان محسوس نیست ولی بعد از ۶ سالگی و همزمان با ورود کودک به مدرسه کوچه واقعا وجود دارد. مخصوصا کوچه ای که مسیر خانه را به مدرسه وصل می کند.
میل به کار و فعالیت اجتماعی، در کودکان دبستانی فزونی می گیرد. خودمداری مراحل قبلی رشد کم کم جای خود را به فعالیتهای جمعی می دهد؛ گروههای شاگردان شکل می گیرد و در کنار حیات اجتماعی رسمی کودکان در کلاس درس، شاهد نوع دیگری از فعالیت اجتماعی توسط آنها هستیم که صحنه آن نه در کلاس درس که در حیاط مدرسه مخصوصا کوچه است.
خانه و مدرسه به علت نقشی که در تربیت ، آموزش وهنجارسازی ایفا می کند؛ حتی در روشهای نوین تربیت با وجود تاکید زیادی که بر آزادی و حق انتخاب کودک قائل است؛ همواره برای کودکان نوعی عامل کنترل محسوب می شوند و کودک ناخودآگاه در چنین فضایی دست به سانسور و پنهان کردن بسیاری از رفتارهای خود می زند که البته می تواند نمودی از مرحله رشد اخلاق قانونی کودک د راین سنین هم باشد ولی به هر حال رفتار واقعی کودکان را در حیاط مدرسه و کوچه به علت ساختار باز تر و حتی هنجارشکن آن می توان بهتر مشاهده کرد.
کودک آرام و خجالتی پشت میز کلاس درس با خروج از مدرسه رفتارهای پرخاشگرانه خود را با کشیدن مقنعه دوستانش یا مسخره کردن و پچ پچ های درگوشی نشان می دهد. انرژی و هیجانات سرکوب شده در ساعات حضور در مدرسه با صداها و فریادهای عجیب و غریب پشت سر عابران تخلیه می شود. بعد از تعطیلی مدرسه ساعتها وقت شاگردان در پیاده روها و معابر برای تماشای شرین کاریها و به رخ کشیدن توانائیهای خاص خود به همسالانشان سپری می شود.
این قبیل رفتارها در عین اینکه نمودی است از محیطهای تربیتی و ضعفها ونقایص آنها تاکیدی است بر قنش کوچه در عینیت بخشیدن به ارزشها و هنجارهایی که به طور ضمنی در حین کنش تربیتی ارائه شده است. کوچه علاوه بر اینکه محل مناسبی است برای تماشای نتایج فرایند آموزشی و پرورشی که درون خانه و مدرسه گذشته است خود مکانی است برای تعلیم! کوچه میدان عمل است کوچه محلی است برای مشاهده و یادگیری . فرصتی طلایی است که در اختیار کودک قرار می گیرد تا آزادانه بدون کنترل عمل کند. کوچه کودک را وادار می کند برای شناخت و سازگاری با آن کوشش به خرج دهد و این آزادی رغبتی درونی برای آموختن در او ایجاد می کند. کوچه می تواند خدمات بزرگی به تعلیم و تربیت ارائه دهد به شرط اینکه از این فرصت غافل نمانیم و در ضمن، احتیاطهای لازم برای جلوگیری از خطرات و پیش آمدهایی که در آن وجود دارد را نیز به عمل آوریم.
رفتار در کوچه موضوعی است که باید در فصول تربیتی خانواده و مدرسه جای واقعی خود را بیابد این کار شاید به اندازه آموختن ریاضیات یا ادبیات مهم و دشوار و حتی ضروری باشد. یادگیری رفتار در کوچه در دوره دبستان پایه گذاری می شود. کوچه برای کودک منظره ای متنوع و متغیر است. تماشای مغازه های مختلف عابرین و صحنه های مختلفی که در روزهای مختلف و در طول ایام سال در مسیر رفت و آمد کودکان قرار دارد علاوه براینکه بسیار آموزنده می تواند باشد بسیار نشاط انگیز و جذاب است. شاید همگی بتوانیم اعتراف کنیم که زنده ترین خاطرات دوران کودکیمان خاطراتی است که در مسیر خانه و مدرسه به وقوع پیوسته است.
میل به زندگی گروهی و فعالیتهای مشترک کودکان را به تشکیل گروههای همکلاسی می کشاند هرچند این گروهها در سنین دبستان معمولا متشکل از ۲تا ۳ نفر است و تفاوتهای عمده ای با گروه همسالان در سنین نوجوانی دارد ولی این شکل فعالیت جمعی زمینه های تربیت اخلاقی در این سنین را به خوبی فراهم می کند کودکان در این اجتماعات کوچک خود اقدام به وضع قواعد و هنجارهای می کنند که نه بر پایه اطلاعت و فرانبرداری از شخص بخصوص که تنها به علت اعتبار و درستی آن ضوابط خود را ملزم به پیروی از آنها می دانند و عدول از آنها را مستوجب سرزنش و نکوهش. این فرصتی است که می توان از آن بهره گرفت و قواعد رفتاری و ارزشهایی را که کودک شروع به دریافتن معنی و نتیجه آن می کند به او پیشنهد و ارائه دهیم و اورا به قبول آن واداریم. کودک در حین بازی و فعالتهای جمعی خود با ساخت قوانینی می پردازد که برای همه کودکان محترم است و از این طریق ارزشهای ارائه شده توسط اولیا و معلمین خود را درونی می کند.
از ساعات بازی و ورزش که بگذریم در کلاس درس عملا از این نوع زندگی اجتماعی کودکان اثری نمی بینیم و فعالیتهای جمعی و گروهی که در مدارس و کلاس درس شاهد هستیم چیزی جز کنار هم چیدن همان فعالیتهای فردی تک تک بچه ها نیست که نمایشگر اصول حاکم بر مدارس قدیمی و رابطه اجتماعی که تنها عمل معلم نسبت به شاگرد است می باشد. در این نوع روابط همواره نوعی اجبار و تحمیل وجود دارد که چون هم د رخانه و هم در مدرسه معلم و اولیا در نظر کودکان در حکم همه چیز هستند و از اقتدار عقلی و اخلاقی برخوردارند کودک خود را ملزم به اطاعت از آنها می داند و رابطه ای اجتماعی ایجاد می شود که جامعه شناسان آن را «اجبار اجتماعی» می نامند نه رابطه ای که باید بر اساس همکاری شاگرد و معلم یا کودک و خانواده بوجود آید. در روشهای نو آموزش و پرورش و مدارس فعال با وجود رفع بسیاری از این معایب ناچار به پذیرش نوعی اجبار از سوی بزرگسالان بر کودکان هستیم که البته دارای نتایج بسیار مهم و مفیدی است که با گرایشات بسیار عمیق روحیه کودک مطابقت دارد. در این مدارس دو نوع فرایند که به دقت از یکدیگر متمایز شده اند وجود دارد و آن اجبار اولیا و همکاری کودکان است که می تواند مکمل یکدیگر باشد کودک برای بزرگسالان چه معلم و چه والدین خود احساسی مرکب از بیم و محبت دارد که از نظر پیاژه «احترام» نامیده می شود و فرایند اجتماعی شدن و یادگیری ارزشها و هنجارهایی ارائه شده توسط بزرگسالان را در کودکان مسیر می کند.
شاهد هستیم آنچه که به عنوان ایجاد فضایی آزاد که کودک بتواند به دور از کنترل، نظارت و امر و نهی بزرگسالان دست به عمل بزند و مفاهیم و ارزشهایی که اغلب با آموزشها و توصیه های آنان برای کودک صورت انتزاعی دارد را عینیت ببخشد نه در فضای خانه و مدرسه که در حیاط مدرسه و کوچه امکان پذیر است به شرط آنکه با حمایتها و دخالتهای بیش از حد اولیا فرصت تجربه در کوچه از کودکان گرفته نشود. تماشای کودکی که بعد از اتمام نه ماه تحصیلی هراسان و گریان نگران عدم حضور مادر خود در جلوی درب مدرسه است و یا کودکی که گیج و سرگردان مسیر پر از وسوسه و غیر قابل کنترل مدرسه تا خانه را می پیماید نشانی است از نادیده گرفت این بستر مهم آموزشی و تربیتی که می تواند تبدیل به فضایی سرشار از پتانسیلهای مفید یادگیری گردد و یا فضایی رعب آور و ناشناخته که باید از آن دوری و پرهیز کرد.
http://leilarabei.blogfa.com
لیلا ربیعی