جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


آغازی بر یک تجربه تازه


آغازی بر یک تجربه تازه
تازه‌ترین مجموعه داستان سیامک گلشیری با عنوان <من عاشق آدم‌های پولدارم> ادامه دهنده روندی است که وی از یک دهه پیش با چاپ مجموعه داستان <از عشق و مرگ> در پیش گرفته است.
رئالیسم، بیان ساده، پرداخت جزئیات و استفاده از سوژه‌های روزمره را می‌توان از مهم‌ترین ویژگی‌های این داستان‌ها قلمداد کرد. این مجموعه نیز با پختگی بیشتری در نثر به دنبال همین جریان است. اما نکته مهمی که مجموعه یاد شده را از سایر آثار این نویسنده متمایز می‌کند، حضور داستانی به نام <جناب نویسنده> است. این داستان (فارغ از نقاط ضعف و قوت آن) نقطه عطفی در آثار گلشیری محسوب می‌شود. هرچند به نظر نگارنده <لیلیوم‌های زرد> و <پرده سفید> را می‌توان خوش پرداخت‌ترین داستان‌های این مجموعه به حساب آورد، اما <جناب نویسنده> برای نویسنده رئالیستی همچون گلشیری، آغازی است بر یک تجربه تازه.
گلشیری با وجود اینکه هنوز پا به میانسالی (دوره درخشش اکثر نویسندگان) نگذاشته، اما توانسته است به یکی از تکنیکی‌ترین داستان‌نویسان ایران تبدیل شود. موقعیت‌های داستانی او، ما را به یاد داستان‌های ریموند کارور، تصویرسازی‌هایش به یاد‌هاینریش بل و لحن بی‌طرفانه روایتش به یاد جی‌دی سالینجر می‌اندازد. بررسی داستان‌های گلشیری نشان می‌دهد، او در عین نوشتن، همچنان به عنوان یک خواننده حرفه‌ای، وظیفه خود را در قبال مطالعه آثار ادبی به روز و مدرن جهان فراموش نکرده و علا‌قه ویژه‌ای به این سه نویسنده دارد. داستان <لیلیوم‌های زرد> شاهد این مدعاست.
رفتن زوج جوانی به خانه زوجی دیگر برای گرفتن تلفن همراه گمشده زن، موضوع به ظاهر ساده‌ای است ( همانند بسیاری از داستان‌های کارور) که نویسنده با پرداخت خوب آن موفق شده موقعیت دراماتیک جذابی ایجاد کند. تصویرسازی دچار افراط و تفریط نشده و جزئیات تصویری انتخاب شده، توانسته است مکان داستان را در ذهن خواننده ترسیم کند. همین‌طور نویسنده توانسته است لحن بی‌طرفانه روایت را(حتی با وجود اول شخص بودن راوی) در تمام طول داستان به خوبی حفظ کند.
با همه اینها به نظر می‌رسد گلشیری با وجود دراختیار داشتن گنجینه گسترده واژگان و توانایی تکنیکی که در چنته دارد، کمتر سراغ موقعیت‌های داستانی دشوارتر و سوژه‌های پیچیده می‌رود. البته اتفاقی که در داستان <جناب نویسنده> از همین مجموعه افتاده است، تا حدی توانسته خوانندگان آثار او را راضی کند. چه بسا آنها چشم انتظار موقعیت‌های دراماتیکی باشند که نیازمند مطالعه و تحقیق روانشناسانه و جامعه‌شناسانه بیشتری است که در صورت همراه شدن با یک پرداخت خوب، به نقطه اوج نویسنده تبدیل می‌شود.
(ریموند کارور و داستان <این همه آب در همین نزدیکی.)> نکته قابل تامل دیگری که در بعضی داستان‌های این مجموعه (به ویژه در داستان <من عاشق آدم‌های پولدارم)> به چشم می‌خورد، دغدغه فراوان نویسنده به تصویرپردازی است.
این پرداخت افراط‌گونه به جزئیات در مقاطعی سبب کاهش بار حسی داستان شده و خطر کسل‌کردن خواننده را به دنبال دارد. ‌ نکته آخر اینکه، مجموعه داستان خوش‌پرداختی همچون <من عاشق آدم‌های پولدارم> نه تنها می‌تواند سطح سلیقه خوانندگان ایرانی را بالا‌ ببرد، بلکه به عنوان یک کارگاه آموزشی نیز قابل توجه و استفاده نویسندگان نوپایی است که در سرآغاز این مسیر قرار دارند. ‌
حسام سبحانی طهرانی
منبع : روزنامه اعتماد ملی