جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

ادیپ زدایی افراطی


ادیپ زدایی افراطی
سال ها می گذرند، کتاب ها پیر می شوند، یا برخلاف، جوانی دوباره می یابند. کتاب ها گاه ضخیم و برجسته می شوند و گاه خطوطشان را اصلاح می کنند و لبه هایشان را نشان می دهند و آنها را به سطح سطوح صاف تازه یی می رسانند. تعیین این سرنوشت ابژکتیو به عهده مولفان نیست. اما تامل در جایگاهی که یک کتاب در طول زمان در کلیت پروژه غمولفف می گیرد، به عهده آنها است(سرنوشت سوبژکتیو)، حال آنکه یک کتاب در لحظه یی که نوشته شده است، تمام پروژه غفکری مولفف را اشغال می کرده است.
هزار فلات (۱۹۸۰) به دنبال ضدادیپ (۱۹۷۲) می آید. البته آنها به گونه یی عینی، سرنوشت های بسیار متفاوتی داشتند، و این غتفاوتف بدون شک به دلیل زمینه غتاریخیف آنها غاستف. یکی دوران پرتلاطم که هنوز جزء غجریان هایف ۶۸ به حساب می آید و آرامش بی تلاطم و بی تفاوتی یی که آن دیگری در آن پدید آمد. در میان کتاب های ما هزار فلات بیش از همه دچار بدفهمی شده است، به هر حال اینکه ما این اثر را ترجیح می دهیم، مثلغترجیحف مادری نیست که فرزند مغضوب خود را ترجیح می دهد. ضد ادیپ موفقیت های بسیاری به دنبال داشت، البته این موفقیت با یک شکست عمیق همراه شد. کتاب مدعی آشکار کردن زیان های ادیپ و «بابا، مامان» در روانکاوی، روانپزشکی و حتی ضدروانپزشکی، نقد ادبی و در تصویر عمومی که از اندیشه ساخته اند، بود. ما رویای گسستن از ادیپ را در سر داشتیم، البته این برای ما کار بسیار عظیمی بود. واکنش علیه جریان هایف ۶۸ می بایست نشان دهد که ادیپ خانوادگی در چه نقطه یی جان گرفته و به تحمیل رژیم آه و زاری بچگانه خود در روانکاوی، ادبیات و همه جای اندیشه ادامه داده است و این چنین، ادیپغهمچونف باری بر دوش ما باقی ماند. با این حال، هزار فلات به رغم شکست آشکارش دست کم برای ما، گامی به پیش بود. هزار فلات، رسیدن به سرزمین های ناشناخته و بکر ادیپ بود، که کتاب ضدادیپ، بی آنکه به آنها نفوذ کند، تنها آنها را از دور دیده بود.
سه درونمایه ضدادیپ عبارتند از (از این قرارند)؛
۱) ناخودآگاه به مثابه یک کارخانه عمل می کند و نه همچون یک تئاتر (عمل تولید و نه عمل بازنمایی)
۲) هذیان، یا رمان، تاریخی- جهانی است و نه خانوادگی (ما نژادها، قبیله ها، قاره ها، فرهنگ ها و موقعیت های اجتماعی را هذیان می کنیم.)
۳) به طور دقیق یک تاریخ عمومی (جهانی) وجود دارد، البته این تاریخ امکان و احتمال است (چگونه سیلان ها که ابژه تاریخند، از رمزگان های بدوی، باز رمزگذاری های استبدادی و رمززدایی های سرمایه دارانه که اتصالی از سیلان های مستقل را ممکن می سازند، گذر می کنند.) ضدادیپ، جاه طلبی کانتی داشت. این کتاب می بایست یک نوع نقد خرد محض را در سطح ناخودآگاه بیازماید. تعیین سنتزهای خاص در ناخودآگاه، پیشرفت تاریخ به مثابه تحقق این سنتزها و نشان دادن ادیپ همچون «توهمی اجتناب ناپذیر» ، همه تولیدات تاریخی را تحریف می کند. هزار فلات، برخلاف، یک جاه طلبی پساکانتی را آشکار می کند(اگرچه به گونه یی راسخ ضدهگلی). این پروژه، ساختگر است. این یک نظریه چندگانگی برای خود است، جایی که امر چندگانه به سوی حالتی جوهری می رود، در حالی که ضد ادیپ، این امر چندگانه را هنوز در سنتزها و تحت وضعیت های ناخودآگاه در نظر می گرفت.
تفسیری که در باب مرد گرگ آذین در کتاب هزار فلاتغبه دست دادیمف (یک یا چند گرگ) وداع ما را با روانکاوی، تقوم می بخشد و تلاش می کند نشان دهد چگونه چندگانگی ها از تمایز میان خودآگاه و ناخودآگاه، طبیعت و تاریخ و جسم و جان فراتر می روند. چندگانگی ها، خود واقعیت هستند و هیچ وحدتی را فرض نمی کنند، وارد هیچ کلیتی نمی شوند و به یک سوژه ارجاع ندارند. تابع سازی ها، تمامیت بخشی ها و همسان سازی ها در تقابل با فراشدهایی قرار دارند که در چندگانگی ها خود را تولید و آشکار می کنند. اصول خصلت نمای چندگانگی ها به امور ذیل مرتبطند؛ مولفه های آنها که تک بودگی ها هستند، روابط آنها که صیرورت ها هستند، رویدادهای آنها که این بودگی ها هستند (به معنای تفردهایی بی سوژه)، فضا- زمان های آنها که فضاها و زمان های صیقلی و بی مرز هستند، الگوهای تحقق شان که ریزوم است(در تقابل با الگوی درختی)، سطح ترکیب بندی آنها که فلات ها را تشکیل می دهند (مناطق شدت ادامه می یابند)، بردارهایی که از میان آنها می گذرند و قلمروها و درجات قلمروزدایی را تقوم می بخشند. تاریخ عمومی احتمال در اینجا گوناگونی بسیار عظیمی می یابد. در هر مورد سوال این است؛ کجا و چگونه این برخورد شکل می گیرد. به جای پیروی از توالی سنتی وحشی ها- بربرها- متمدن ها چنان که در ضدادیپ به آن پرداختیم، اکنون خود را در برابر همه انواع صورت بندی های همزیست حس می کنیم. گروه های بدوی از طریق مجموعه ها و تخمین موعدی نهایی در یک به حاشیه رانی شگفت آور عمل می کنند، برخلاف جوامع استبدادی که مجموعه های منقاد به فراشدهای متمرکزسازی را تشکیل می دهند. (دستگاه های دولت) ماشین های جنگی ایلیاتی که بدون آنکه دولت ها، ماشین جنگی را که از پیش آن را شامل نمی شوند، تصاحب کنند، دولت ها را تسخیر نمی کنند.
فراشدهای تابع سازی که در دستگاه های دولتی و جنگی به کار بسته می شوند، همگرا کردن این فراشدها در سرمایه داری، وضعیت های یک کنش انقلابی و در هر مورد، عوامل قیاسی قلمرو، زمین و قلمروزدایی.
می توان این سه عامل را در ریتورنل (گونه یی قطعه تکرارشونده-م) دید که به گونه یی آزادانه و زیبایی شناختی، به اجرا درمی آیند. ترانه های کوچک قلمروی، یا آواز پرندگان، آواز سترگ زمین هنگام که می غرد، هارمونی نیرومند کرات یا آوای کیهان؟ چیزی که این کتاب می خواست این بود؛ سرهم سازی ریتورنل ها و Liederها (شعری سمفونیک که برای یک خواننده که یک پیانو یا مجموعه یی از سازها او را همراهی می کنند، تنظیم می شود. Lieder در واقع معادل آلمانی لفظ فرانسوی Melodie است-م) مطابق با هر فلات. چرا که فلسفه هم چیزی نیست جز ترانک ها یی قدرتمندتر از آوازها، گونه یی دکلمه- آواز کیهانی. پرنده مینرو (چنان که هگل می گوید) فریادها و آوازهایش را دارد. اصول در فلسفه این فریادها هستند که گرد آنها مفاهیم، آوازهایی راستین را گسترش می دهند.
ژیل دلوز
ترجمه؛ رضا سیروان
منبع : روزنامه اعتماد