سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


زندگی نبود، مرگ هم نبود


زندگی نبود، مرگ هم نبود
یک
«شهر من مرند!
آغوش می گشایی
از سرازیری «یام»
با درختان بلند تبریزی
با باغ های بسیار درخت زردآلو
با ارغوان سیبستان های «زنوز»
با سیب های چون چراغ روشن
با زردآلوهای چون ستاره تابان
با قامت های چون تبریزی بلند
و من چون بادباک بی قراری
بر بام سبز و آبی تو
رها می شوم.‎/.»
«تو از کجا رسیده ای» ششمین مجموعه شعر دکتر صابر امامی است که ۵ مجموعه قصه و ۵ ترجمه و دو اثر تحقیقی هم در کارنامه دارد؛ هم دانشگاهی است هم حوزوی؛ فقه خوانده و سینما و دکترایش هم در زبان و ادبیات فارسی است؛ البته در دانشگاه هنر تهران، ادبیات نمایشی درس می دهد و کتاب «تأثیر متقابل هنر و دفاع مقدس» اش یکی از معدود آثار مرجع در این زمینه است؛ اما در اواسط دهه شصت، درباره سبک خراسانی، ارثیه نیما، نقش حافظ در دگرگونی اندیشه هنری جهان و سینمای پاراجانف، گپ و گفتی داشتیم اما از سال ۶۷ تاکنون بیست سال گذشته و سپیدی زودرس مو و محاسن او، اختلاف سنی ما بیشتر از آن چیزی که هست ـ و خود ما می دانیم ـ نشان می دهد؛ بنابراین من باید خیلی محتاط باشم که در نرنجاندن این دوست قدیمی، کوشا باشم اما خودش می داند که متأسفانه این «سعی» از من برنمی آید. هر چیزی جایی دارد. «سعی»، مال صفا و مروه است!
«هر چه داشتیم گرچه باختیم
ما به یک عنایت از تو ساختیم
زندگی چه گویمت، که بی تو ما
در تنور زندگی گداختیم
با هجوم بادهای بی امان
بو به کوهه های مرگ تاختیم
تکه تکه قلب ما شکسته شد
ذره ذره عشق را شناختیم
در عبور سال های داغ و دود
ارغنون عشق را نواختیم
زندگی نبود، مرگ هم نبود
این که بی تو ذره ذره باختیم»
بگذارید کمی صریح باشم. اگر این شاعر، ۵ کتاب شعر دیگر در کارنامه نداشت، شاید می شد با این کتاب تا حدی کنار آمد اما حالا.‎/‎/
شعرهای «تو از کجا رسیده ای» بی هیچ تردیدی، نه متعلق اند به این دهه که دهه هشتاد است نه به دهه پیشین که هفتاد بود و نه حتی به دهه شصت؛ یک جورهایی آدم فکر می کند که این زبان [چه در غزل چه در شعر نیمایی] متعلق است به دهه پنجاه؛ من نمی دانم که صابر امامی در آن دهه شعر می گفت یا نمی گفت؛ چاپ می کرد یا نمی کرد اما به عنوان یک مخاطب، کاملاً قابل لمس است که این شعرها متأثرند از صفحات شعر علیرضا طبایی که شاعران جوان نسل اول حوزه هنری تبلیغات اسلامی، از آنجا، ظهور و نمود یافتند: نصرالله مردانی، سیدحسن حسینی، سهرابی نژاد و ‎/‎/‎/
اصلاً بحث بر سر منشأ نیست. بحث بر سر این است که بعد از سه دهه، شاعر چقدر با «زمان» جلو آمده، «به روز» شده زبانش. جای تأسف است بگویم منتقدی که خود اشراف دارد بر این دقایق، از کار خود غافل مانده است.
دو
«دود می پیچد در خاطر باغ
آتشی را که نمی دانم چیست
و که افروخته است،
به چه باید افسرد
ابرها می آیند
از سرباغ، به دود آلوده
می گذرند.
شاخه ها در هم و آلوده به تب
با هزاران حسرت
می نگرند.
ـ «رعد هم دردی اگر ناله کند
ابرها یک لحظه
این کدامین باد است،
عطر صد مزرعه گندم باران زده با خود دارد »
هوس بارش باران مرده است
نه صدای رعدی
نه تلاش ابری، که ببارد نفسی
ابرها می گذرند
از سر آتش و باغ ‎/‎/‎/
آتشی را که نمی دانم چیست
و که افروخته است،
به چه باید افسرد
دود می پیچد در خاطر باغ.»
ساده ترین سؤال این است که این شعر مگر چه ایرادی دارد تصاویرش که با هم هماهنگ اند و وزن نیمایی هم که کمک کرده به «زبان» تا سالم باشد و شعر هم، از اکثر استعاره های شعر نو ـ که طی سالیان، اندوخته و تأویل شده ـ استفاده برده؛ اگر این شعر را نشان هر کسی بدهید از مخاطب عام عام تا مخاطب خاص خاص، می گوید: «این شعر است. شعری با ساز و کار مشخص، یعنی مخاطب خاص این را می گوید و مخاطب عام می گوید: «با معنی است. دری وری نیست. ممکن است همه معانی را متوجه نشوم اما مشخص است که معنی دارد.» به زبان دیگر، شعر، کاملاً «شاعرانه» است. خب! جواب آن سؤال هم در همین «شاعرانگی» این شعر است. متأسفانه از نیما به این طرف، بعضی از ابواب عربی را درست به کار نمی برند در پارسی؛ مثلاً «شاعرانه» یک معنی دارد و «متشاعرانه» معنی دیگر؛ شعرهایی نظیر شعرهای کتاب آخر دکتر امامی ـ که در تاریخ شعر معاصر ایران، چیزی بیشتر از ۹۰ درصد آثار منتشر شده را تشکیل می دهند ـ متشاعرانه اند یا خود نمایند به شعر بودن خود و به جای «شهود در جهان» تنها به عرصه های تجربه شده سرک می کشند و به جای «شهود در زبان» سعی می کنند «زبان» را مستحکم نشان دهند.
چون صابر امامی غیر از نگاه موشکافانه در ادبیات معاصر، مسلط است بر ادبیات قدیم، مثالی می زنم از آن دوران. استحکام «زبان» در چنین شعرهایی به استحکام «زبان» در شعرهای «رشید وطواط» شبیه است. به گمانم خود امامی بهتر می داند که چه فرق است میان شعری از «وطواط» با شعری از «فرخی سیستانی» یا «منوچهری»؛ هر چقدر «وطواط» در بازتولید موفقیت های گذشتگان می کوشد آن دو، اول به «شعر» می رسند و چون «شعر»، خود در دو سوی شهودی خود متوجه «جهان» و «زبان» است «استحکام زبان» محصول چنین فرآیندی است.
البته حدس می زنم که چه اتفاقی باید افتاده باشد این وسط، برای شاعری کاملاً مستعد که ما این روزها، شاهد چنین کتاب محافظه کارانه و زمانه گذشته ای از او هستیم. [چند منتقد و حتی مفسر و مترجم معتبر نگره های ادبی و فلسفی را می شناسم که شعرهاشان، از شعرهای این کتاب هم زمان گذشته ترند.] خب! آینه سازها، معمولاً به صورت خودشان، در آینه خانه شان نگاه نمی کنند! به گمانم همه ما به یک آینه شخصی نیازمندیم!
یزدان مهر
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید