جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

مؤمن و فاسق


مؤمن و فاسق
● فضایل و رذایل
فضایل ، ارزش های خدادادی است كه از آنها به عنوان ارزش های فطری و طبیعی یاد شده است ; ارزش هایی كه انسان از راه معرفت و دانش و تمرین های عملی و ریاضت های شرعی آنها را به دست می آورد . و هر آنچه ضد آن است ، و قرار داشتنش بر صفحه ی وجود انسان از قدر و قیمت او می كاهد و وی را به شرارت و گناه و مزاحمت برای دیگران و پایمال كردن حقوق انسان ها می كشاند ، رذایل نامیده شده است .
انصاف و عدل ، جود و كرم ، تواضع و فروتنی ، صدق و صداقت ، امانت داری و وفای به عهد ، شجاعت و عفت ، مهرورزی و ادب از جنس فضایل ; و ظلم و ستم ، بخل و حرص ، تكبر و خودبینی ، نفاق و دورویی ، ترس و شهوت رانی ، و كینه و بی تربیتی از جنس رذایل است .
از آنجا كه بر اساس آیات قرآن و روایت اهل بیت (علیهم السلام) فضایل ، پرتو و شعاع ایمان و رذایل ، نشانه ی كوردلی و تاریكی درون و حالت بسیار زشت فسق است ، بایست دیدگاه قرآن و روایات را در مورد این دو صفت دانست و ما در قدم اول تلاش كرده ایم مؤمن و فاسق را ـ كه یكی برخودار از فضایل و دیگری آلوده به رذایل است ـ از نگاه قرآن و روایات بشناسیم و بررسی نماییم .
● پرسش و پاسخی از حضرت حق
وجود مبارك حضرت حق در یكی از آیات سوره مباركه سجده پرسش زیر را مطرح كرده و به آن پاسخ می دهد .
أَفَمَن كَانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كَانَ فَاسِقاً لاَ یَسْتَوُونَ(۱)
آیا كسی كه مؤمن است همچون كسی است كه از فرمانِ { خدای } بیرون رفته ؟! هرگز برابر نیستند .
سبب این كه خود به آن پاسخ می دهد این است كه : غیر او به حقایقی كه در این پرسش نهفته است آگاهی ندارد . و پس از آن در آیات دیگر ، تفسیر و توضیحی نسبت به آیه ای كه حاوی پرسش و پاسخ است می آورد .
حضرت حق در این آیه ی شریفه می پرسد : آیا كسی كه مؤمن است ، یعنی اعتقاد به خدا و قیامت دارد و دارای فضایل اخلاقی است و كارهای پسندیده انجام می دهد ، با كسی كه از مدار طاعت حق بیرون افتاده ، و از فضای پاك انسانیت خارج شده ، و از حوزه ی امن خدا گریخته و به ناچار اسیر شیطان ها و دیوان و غولان و هوا و هوس شده ، و از اعتقاد به خدا و قیامت تهی گشته ، و به رذایل اخلاقی دچار آمده و به كارهای ناپسند روی آورده مساوی ویكسان است؟
پاسخ می دهد : هرگز این دو نفر برابر و مساوی نیستند ; زیرا :
مؤمن در اوج ارزش و فاسق در نهایت پستی است .
مؤمن مقرب حضرت حق و فاسق در دوری از درگاه دوست است .
مؤمن سزاوار پاداش و فاسق مستحق كیفر و عذاب است .
مؤمن اهل نجات و فاسق محروم از نجات است .
●‌ حوزه ایمان و حوزه فسق
از تفاوت های بسیار مهمی كه در آیات و روایات درباره ی مؤمن و فاسق مطرح است این است كه : مؤمن هنگامی كه به عبادت و طاعت و انجام كار نیك و عمل صالح برمی خیزد ، برای او ـ به تناسب معرفت و عمل و ایمان و خلوصش ـ اجر و پاداشی مقرر است ، و اگر به علّتی دچار لغزش و خطا شود ، قابل آمرزش و مغفرت است . از حضرت امام صادق (علیه السلام) روایتی به این مضمون نقل شده است :
هرگاه مؤمن قصد گناه كند ولی آن را انجام ندهد ، در پرونده اش ثبت نمی شود ; ولی اگر آن را انجام دهد هفت ساعت به او مهلت می دهند تا در آن هفت ساعت توبه كند یا عمل خیری چون نماز به جا آورد ، كه در صورت توبه یا انجام عمل خیر گناهش آمرزیده می شود ، و خطایش مورد مغفرت و آمرزش قرار می گیرد(۲) .
امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید : از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) شنیدم كه می فرمود :
یا علی ! سوگند به خدایی كه مرا به درستی و راستی بشیر و نذیر فرستاد ، یقیناً هر یك از شما برای وضو برخیزد ، گناهان از اعضایش می ریزد و هنگامی كه برای نماز به ظاهر و باطنش و به روی و به قلبش به سوی خدا می رود ، از نماز فارغ نمی شود مگر مانند روزی كه مادر او را زاییده از همه ی گناهان پاك می شود . و اگر میان دو نماز واجب خطایی به او برسد ، پس از ادای نماز دیگر به همان صورت گناهش بر او آمرزیده می شود . . .
جایگاه پنج نماز واجب برای امت من همانند نهری است كه بر در خانه ی یكی از شما جاری است ، اگر بر بدن یكی از شما چركی باشد آن گاه در روز پنج بار در آن نهر غسل كند ، آیا در بدنش چركی می ماند ؟ به خدا سوگند نمازهای پنج گانه برای امت من در پاك نمودن آنان مانند همان نهر است((۳
ولی فاسق كه از دایره ی ایمان و انسانیت بیرون است ، اگر كار نیك و عمل صالحی انجام دهد مورد قبول و پذیرش حق قرار نمی گیرد و اگر گناهی مرتكب شود به مغفرت و آمرزش نمی رسد ; زیرا او با خدا معامله نكرده است . او خدا را باور ندارد و طلب آمرزش و مغفرت از خدا نكرده است ، پس مؤمن و فاسق در هیچ زمینه ای با هم برابر و یكسان نیستند .
اینان اگرچه در دنیا بر سر یك سفره اند ـ سفره ی طبیعت و نعمت ها ـ ولی در آخرت میان آنان جدایی ابدی خواهد بود . اهل ایمان همیشه در نعمت های جاوید بهشت و اهل فسق تا ابد در دوزخ جای دارند .
● سرنوشت مؤمنان در قیامت
قرآن مجید در بسیاری از آیات و روایات به بیان سرنوشت مؤمنان در قیامت پرداخته است و اگرچه لازم است انسان از همه ی آنها آگاه شود ، ولی این نوشتار چون گنجایش همه ی آن حقایق را ندارد به ذكر نمونه ای از آن آیات و روایات اكتفا می شود .
قرآن مجید پس از پرسش و پاسخ درباره ی مؤمنان و فاسقان و این كه در هیچ موردی با هم یكسان و برابر نیستند در آیه ی بعد به سرنوشت مؤمنان در قیامت اشاره می كند :
أَمَّا الَّذِینَ ءَامَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوَی نُزُلا بِمَا كَانُوا یَعْمَلُونَ ((۴
اما كسانی كه ایمان آوردند و كارهای شایسته انجام دادند ; به سبب این كه همواره در كار مثبت بودند جایگاهشان برای پذیرایی به وسیله ی هر نوع خوراكی و آشامیدنی ، بهشت هاست .
آیه ی شریفه به سه حقیقت بسیار باارزش اشاره دارد :
۱ ـ ایمان و باور داشتن حقایق به تنهایی سبب نجات نیست . آنان كه به نجات خود در سایه ی ایمانِ تنها امید بسته اند ، امیدشان بی پایه است . عاشق نجات و مشتاق پاداش نباید به ایمان بدون عمل قناعت كند ، بلكه لازم است ایمان خود را به كارهای شایسته چون واجبات و ترك محرمّات و خدمت به بندگان حق بیاراید تا زمینه ی جلب رحمت و ـ اگر خدای ناخواسته به گناهی آلوده باشد ـ زمینه ی جلب مغفرت برای او فراهم آید .
۲ ـ جنات مأوی با تمام نعمت هایش در سیطره ی مالكیت آنان قرار می گیرد . ( فلهم ) مالكیتی كه قابل سلب شدن و از دست رفتن نیست ، مالكیتی است ابدی و همیشگی و جاوید و دایمی و در حقیقت ظهور مالكیت حق نسبت به آن بزرگواران است ; این مالكیت به خاطر آن است كه از ابتدای بلوغ تا هنگام مرگ به طور پیوسته اهل ایمان و عمل صالح بودند .
۳ ـ مهماندار و پذیرایی كننده از آنان خداست . چنان كه در سوره ی انسان به این حقیقت والا اشاره شده است :
عَالِیَهُمْ ثِیَابُ سُنْدُس خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِن فِضَّهٔ وَسَقَاهُم رَبُّهُم شَرَاباً طَهُوراً )((۵
بالا پوششان دیبای سبز نازك و ضخیم ، و آرایششان دستبندهایی از نقره است ، و پروردگارشان به آنان شراب پاك كه نه مستی و بیخودی و نه سر درد و رنج ایجاد می كند به آنان می نوشاند .
راستی چه بزم خوشی است ، بزمی دایمی و ابدی ، همراه با انواع لباس های زیبا وخوش منظره ، و آرایشی از دستبندهای پر جلوه در جایگاهی چون بهشت و در كنار مهمانداری چون حضرت دوست ، كه خود با رحمت ویژه و محبت و عشق بی نهایتش ، از میهمانانِ باكرامتش ، پذیرایی می كند . این پذیرایی كه با نعمت های ملموس انجام می گیرد تا حدودی قابل درك است .
نوعی دیگر از پذیرایی جنبه ی معنوی دارد ، كه تا انسان به آن نرسد به هیچ صورت برای او قابل درك نیست . پیامبر بزرگ اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم)ـ كه در دنیا هم از این نوع پذیرایی معنوی به طور كامل بهره مند بوده ـ در روایتی به این حقیقت اشاره فرموده است .
إنَّ النَّبِیَّ لَمَّا وَاصَلَ فِی صَوْمِهِ ، وَاصَلَ أصحَابُهُ اقْتِدَاءً بِهِ ، فَنَهَاهُم عَن صَومِ الوِصَالِ . فَقَالُوا : « فَمَا بَالُكَ أَنتَ یَا رَسوُل الله ؟ » فَقَالَ : « إنّی لَسْتُ كَأحَدِكُم ، إنّی اظَل عِندَ رَبّی یُطعِمُنی وَیسقِینِی »((۶
هنگامی كه پیامبر روزه اش را بدون انقطاع و پی در پی قرار داد ، اصحاب هم به او اقتدا كردند ، پیامبر آنان را از روزه ی وصال نهی كرد . گفتند : « موقعیت و شأن تو چگونه است كه به چنین روزه ای متوسل شده ای ؟! » فرمود : « من مانند شما نیستم ، من پیوسته نزد پروردگارم به سر می برم در حالی كه مرا اطعام می كند و از آشامیدنی ویژه ای می نوشاند »
آری ! كسی كه اعلام كرده است :
أَدَّبَنِی رَبّی فَأحسَنَ تَأدِیبِی(۷)
پروردگارم مرا به ادب آراست و نیكو مرا به ادب آراست .
باید به پاداش این كه همه ی موارد ادب را عاشقانه پذیرفت و به مرحله ی اجرا گذاشت ، و در این زمینه برای همه ی انسان ها اسوه و سرمشق شد ، از سوی محبوبش خوراكی و آشامیدنی ویژه ، كه جز خود او از كیفیتش خبر نداشت دریافت كند .
او انسان والا و عاشق و عارفی بود كه با همه ی وجودش به زبان حال به محبوبش می گفت :
من نه آنم كه روم از پی یاری دیگر *** یا به غیر از تو دهم دل به نگاری دیگر
رهسپار غم عشق توام ای راحت جان *** زان نیارم كه روم از پی كاری دیگر
آتش روی تو بر دل زده یك باره شرار *** عشق تو سوخته جانم به شراری دیگر
به خیال گل روی تو بهاری دل راست *** در وصال تو خود او را ست بهاری دیگر
امشب از دست روم گر كه تویی باده گسار *** لب میگون توام باده گساری دیگر
حسن عهدت نگذارد كه گذارم پس از این *** سر تسلیم و رضا بر خط یاری دیگر
● ارزش مؤمن
همه ی عنایات و الطاف خدا به مؤمن در دنیا و آخرت به خاطر ایمان و عمل و اخلاق اوست . ایمان و عمل و اخلاق كه از ارزش های ذاتی است به او ارزش بخشیده ، تا جایی كه وجود مؤمن فوق همه ی ارزش هاست ، و به خاطر این ارزش والاست كه مورد رحمت و مغفرت است ، و در قیامت جایگاهش بهشت و پذیرایی اش نعمت های ابدی است .
ارزش مؤمن در روایات اهل بیت(علیهم السلام)به صورتی اعجاب انگیز بیان شده است:
روایت شده پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) به كعبه نظر كرد و گفت :
مرحبا به بیت ، چه بزرگ و عظیمی ، و چه بزرگ است حرمتت نزد خدا ، سوگند به خدا حرمت مؤمن از تو عظیم تر است ; زیرا برای تو یك حرمت است و برای مؤمن سه حرمت : حرمت در مال ، حرمت در خون ، و حرمت در شأن و اعتبار ، چون كسی حق ندارد به مؤمن گمان بد بورزد((۸
و نیز آن حضرت فرمود :
إنَ اللهَ جَلَّ ثَناؤُهُ یَقولُ : « وَعِزَّتِی وَجَلاَلِی مَا خَلَقْتُ مِن خَلْقِی خَلْقاً أحَبُّ اِلَیَّ مِن عَبْدِیَ المُؤمِنِ »( (۹
خدا كه ثنایش بزرگ است می فرماید : « سوگند به عزت و جلالم آفریده ای را در میان همه ی آفریدگانم محبوب تر از مؤمن نزد خود نیافریده ام»
و نیز فرمود :
اَلمُؤمِنُ أكْرَمُ عَلَی اللهِ مِن مَلاَئِكَتِهِ المُقَرَّبِینَ(۱۰)
مؤمن نزد خدا از فرشتگان مقرب گرامی تر است .
امام صادق (علیه السلام) فرمود :
مخلوقات ، توان رسیدن به حقیقت صفات خدای عزّ و جل را ندارند ، و چنان كه توان رسیدن به حقیقت صفات خدا را ندارند توان رسیدن به حقیقت صفات پیامبر خدا را ندارند ، و چنان كه توان رسیدن به حقیقت صفات پیامبر خدا را ندارند توان رسیدن به صفات امام را ندارند ، و چنان كه توان رسیدن به صفات امام را ندارند توان رسیدن به حقیقت صفات مؤمن را ندارند !! (۱۱)
حضرت رضا (علیه السلام) از پدرانش از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت می كند كه رسول اكرم (صلی الله علیه وآله وسلم)فرمود :
مَثَلُ المُؤمِنِ عِنْدَ اللهِ تَعَالَی كَمَثَلِ مَلَك مُقَرَّب ، وَاِنَّ المُؤمِنَ عِنْدَ اللهِ لاََعْظَمُ مِن ذَلِكَ . . .(۱۲)
مؤمن نزد خدای عز و جل مانند فرشته ی مقرب است ، و در حقیقت مؤمن نزد خدا از فرشته ی مقرب هم بالاتر است .
●‌ سرنوشت فاسقان در قیامت
قرآن كریم در بسیاری از آیات و نیز روایات فراوان ، به بیان سرنوشت فاسقان در قیامت پرداخته است ، كه نمونه هایی از آن را می آوریم .
وَأَمَّا الَّذِینَ فَسَقُواْ فَمَأْوَاهُمُ النَّارُ كُلَّمَآ أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِیدُواْ فِیهَا وَقِیلَ ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِی كُنْتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ * وَلَنُذِیقَنَّهُم مِنَ العَذَابِ الاَْدْنَی دُونَ العَذَابِ الاَْكْبَرِ لَعَلَّهُم یَرْجِعُونَ )(۱۳)
و اما كسانی كه فاسق بودند جایگاهشان آتش است ، هرگاه بخواهند از آن درآیند ، آنان را در آن برمی گردانند و به آنان گویند : عذاب آتشی كه همواره آن را انكار می كردید بچشید .
و هر آینه عذاب نزدیك تر را ( كه عذاب دنیاست ) ، و غیر از عذاب بزرگتر است به آنان می چشانیم ، باشد كه از فسق خود باز گردند .● نكات مورد توجه در آیه شریفه
این دو آیه ی شریفه دارای نكات بسیار مهمی است كه به آنها اشاره می شود .
۱ ـ أمّا الذین فسقوا
عرب ، خروج خرما را از پوستش فسق می گوید ، و قرآن به همین مناسبت انسانی را كه از مدار طاعت و عبادت و حدود انسانیت و آدمیت خارج شده فاسق می نامد .
فاسق در همه ی امور باطنی ، و اعمال و حركات ظاهری ضد مؤمن است .
مؤمن در دایره ی اطاعت و عبادت ، اخلاص و ایمان ، درستی و راستی و كرامت و فضیلت قرار دارد ، و بر این عقاید استقامت میورزد . او در این دایره بدون این كه تحت تأثیر حوادث شیرین و تلخ قرار گیرد ثبات قدم دارد ، و دست در دست كسانی كه بیرون از این دایره هستند نمی گذارد .
مؤمن با حقّ و حقّ با مؤمن است ، و مؤمن همیشه در آن جهتی است كه حق است .
مصداق اتم و اكمل این معیت و گردش ، وجود مبارك امیرالمؤمنین (علیه السلام)است . چنان كه پیامبر اسلام درباره ی او فرمود :
عَلیٌ مَعَ الحَق وَالحَقُّ مَعَ عَلی یَدُورُ حَیثَما دَار عَلی(۱۴)
پیروان امیرالمؤمنین (علیه السلام) كه مؤمن حقیقی هستند مانند امام بزرگوارشان همه جا و در همه ی شرایط با حق هستند ، و حق هم با آنان است و در آن جهتی حركت می كنند كه حق حركت می كند .
ولی فاسق بیرون از حوزه ی ایمان و خارج از دایره ی طاعت و عبادت و درستی و راستی به سر می برد ، و دست در دست هر ابلیس و شیطان و مفسد و اغواگری می گذارد ، و بدون توجه و آگاهی ، دنیا و آخرتش را بر باد می دهد ، و سرمایه ی وجودش را ضایع و تباه می كند . از انجام واجبات و ترك محرمات روی می گرداند و گامی به سوی انبیا و امامان و قرآن برنمی دارد . از آشنایی با حقایق می گریزد و جز شكم و لذت خواهی هم چون شكم پرستی و لذت خواهی چارپایان نمی شناسد و با این روش و منش فاسقانه ـ كه تا لحظه ی مرگش ادامه می دهد ـ زمینه ی ورود به آتش دوزخ را برای خود به دست خود فراهم می آورد .
چون به قیامت وارد شود جایگاهی جز آتش نخواهد یافت ، به ناچار به آتش كشیده می شود . و چنان كه در دنیا هرگاه از گناهی فارغ می شد دوباره با فراهم شدن شرایط به آن گناه باز می گشت ، در قیامت هم هربار كه بخواهد از دوزخ درآید به آن بازش می گردانند و به او می گویند :
ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِی كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ(۱۵)
عذاب آتشی را كه همواره انكار می كردی بچش !!
۲ ـ كُلّما أرادوا أن یخرجوا منها . . .
جاذبه ی درون و كشش باطن نسبت به حق كه گاهی از آن به عنوان فطرت یاد می شود ، وقتی تقویت شود عشق به كمال در سراسر وجود انسان جلوه می كند ، و زمینه ی رسیدن به كمال را به كمك عبادت و طاعت و ایمان و اخلاص فراهم می آورد . جلوه ی كامل این كشش در قیامت ظهور می كند و آنجاست كه میل مؤمن به لقای حق و بهشت عنبر سرشت او را به دیدار وجه ربّ و رسیدن به بهشت یاری می دهد .
ولی شخص فاسق چون فطرت و جاذبه ی باطنی خود را در دنیا با لبه ی تیز شمشیر گناه نابود كرده ، در قیامت نمی تواند او را برای رسیدن به لقای معنوی و بهشت ابدی كمك دهد . می خواهد كه از دوزخ درآید ، ولی قدرت و توانی در باطن و ظاهر او نیست كه به او كمك دهد تا از عذاب رهایی یابد .
۳ ـ فمأواهم النار
اینان سزاوار آتش دوزخند ; زیرا سخن حق و وعده ی الهی را نسبت به قیامت و عذاب بدكاران با آن كه همراه با دلیل و برهان بود از روی تكبر و خودپسندی انكار كردند ، و در برابر حقایق از عقل خدادادی استفاده نكردند ، بلكه همواره هوا و هوس خود را میدان دار زندگی قرار دادند و بلا و مصیبتی غیر قابل درمان به سر خود آوردند .
اینان از ماه مبارك رمضان و محرم و صفر و ایام فاطمیه كه بهترین كلاس پرورش و آموزش بود بهره نگرفتند ، سخن پیامبر و امام و حكیم و عارف و مؤمنی را نسبت به هیچ امری نپذیرفتند تا مرگ گریبانشان را گرفت و به جایی بدون داشتن راه نجات ، رهسپارشان كرد .
● فاصله زیاد میان مؤمن و فاسق
با توجه به آیات شریفه و نكات دقیق آن به این نكته دست می یابیم كه : چه فرقی عمیقی و تفاوتی سنگین میان فاسقان و مؤمنان وجود دارد ؟ وقتی با تأمّل نظر می شود و با دقت بررسی می گردد این نتیجه را نشان می دهد كه میان مؤمن و فاسق در هیچ زمینه ای برابری وجود ندارد !
فاسقان چنان خود را پای بند امور مادی می كنند و به شؤون ظاهری و بی پایه روی می آورند كه گویی جز آنچه آنان می بینند چیزی وجود ندارد . بر اساس این دید غلط و اندیشه نادرست است كه با هر حقیقتی به جنگ برمی خیزند ، و در برابر دعوت پیامبران می ایستند و از پذیرفتن حق تكبّر می كنند و علاوه بر این به مسخره كردن حقایق می پردازند .
أَفَمَن كَانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كَانَ فَاسِقاً لاَ یَسْتَوُونَ (۱)
● مؤمن تسلیم خواسته خداست
مؤمن بر خلاف فاسق بر اساس باور و معرفت ، و ایمان و یقین و درك این حقیقت كه كسب ارزش و به دست آوردن خوشبختی فقط از راه تسلیم بودن به خواسته های حق ، و انجام دادن اوامر دوست ، و ترك محرّمات ، و آراسته شدن به فضایل اخلاقی میسّر است ، با عشقی توأم با معرفت ، و همّتی هماهنگ با اخلاص ، و اراده ای همراه با نشاط به دعوت حضرت حق گردن می نهد ، و روز و شبش را در خدمت به پروردگارش سپری می كند ، و دقت دارد كه در هیچ زمینه ای قدمی بر خلاف مولا برندارد .
مؤمن در وقت معیّن نماز به نماز می ایستد ، هنگام استطاعت به زیارت بیت الله می رود ، خمس و زكات را می پردازد ، و برای اقامه ی دین حق در فضای زندگی مردم به امر به معروف و نهی از منكر اقدام می كند ، و چشم و گوش و زبان و شكم و شهوت و دست و پا را از گناهان و معاصی حفظ می نماید ، و با دمیدن هلال ماه مبارك رمضان با شوقی وافر و نشاطی كامل و مهری جامع و عشقی سرشار به فضای ماه مبارك درمی آید ، و از ابتدای فجر صادق تا پدید آمدن مغرب از لذت های مادی و آنچه از حلال به خاطر ماه صیام بر او حرام شده دست می شوید ، و با تواضع و فروتنی و انكسار و خشوع و خاكساری و خضوع فرمان مولا را به اجرا می گذارد ، و به ضیافت الله و میهمانی ویژه ی حق وارد می شود ، و از فیوضات سرشار این میهمانی و ضیافت برخوردار می گردد ، و زمینه ی دعای مستجاب را در دنیا ، و جلب خشنودی محبوب را در این ضیافت ، و لقای دوست و رسیدن به بهشت جاودان را در قیامت برای خود فراهم می كند .
● دعای مستجاب
سالی بر اثر خشكسالی و قطع باران ، باغات اصفهان و زراعتش در معرض نابودی قرار گرفت . مردم در مضیقه و سختی افتادند ، به حاكم اصفهان روی آوردند و از او درخواست یاری كردند . حاكم كه قدرت بر كاری نداشت و می دانست اگر هم دستی به دعا بردارد ، به خاطر آلوده بودن به فسق دعایش مستجاب نمی شود ، چاره ی كار را در این دید كه خاضعانه به محضر عالم ربّانی ، و حكیم صمدانی و فقیه كامل و عارف واصل آیت حق حاج میرزا ابراهیم كلباسی مشرّف شود و علاج این مشكل را از او بخواهد .
او می دانست كه كلید حل بعضی از امور مشكل به دست عالم ربّانی است . و آگاه بود كه عالم ربّانی بركت و رحمت خدا در میان مردم است .
عالم ربّانی انسان والایی است كه بنا بر روایات نظر كردن به چهره ی او عبادت و بلكه نگاه كردن به در خانه ی او نیز عبادت است .
عالم ربّانی از چنان ارزشی برخوردار است كه اگر از قبرستانی كه تعدادی از ارواح مردگانش در عذابند عبور كند ، خدا به احترام قدم های او عذاب را از ارواح برمی دارد !
یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَات(۲)
خدا درجات مؤمنانی از شما و دانشمندان را بالا می برد .
معتمد الدوله حاكم متكبّر و قلدر اصفهان ، كه از جانب فتحعلیشاه قاجار بر آن حومه حكومت می كرد با همه ی تكبّر و فرعونیتش به محضر آن عالم ربّانی و چهره ی نورانی شتافت و عرضه داشت : اصفهان و نواحی اطرافش در معرض نابودی است ، شما چاره ای كنید . فرمود : من چه كاری انجام دهم ؟ گفت : در قوانین دینی و فقه اسلامی آمده برای رفع خشكسالی و كمبود باران نماز باران بخوانید . فرمود : من ضعیف و ناتوانم ، از كار افتاده و رنجورم ، توان راه رفتن و به كار گرفتن شرایط نماز باران را ندارم ، من باید برای نماز باران ، پیاده از اصفهان تا تخت فولاد بروم ، و شرایطی را رعایت كنم ولی از همه ی این امور معذورم ، جسم رنجورم حتی طاقت سوار شدن بر مركب هم ندارد ، مرا از این داستان معاف كن .
حاكم گفت : تخت روانی كه در اختیار حكومت است و مرا به هر جایی كه لازم است می برد ، فرمان می دهم برای شما حاضر كنند تا به مصلاّی منطقه حاضر شوید و نماز بگزارید و مردم را از این پریشانی نجات دهید .
آن عالم ربّانی و مطیع حضرت مولا ، و تسلیم خواسته های خدا بدون ترس و وحشت پاسخ داد : از من می خواهی بر تخت غصبی سوار شوم ، و روی فرش حرام بنشینم ، و بر متّكا و بالشی كه از راه نامشروع به دست آمده تكیه زنم ، آن گاه به پیشگاه حق روم و از او در حالی كه پیچیده به حرامم درخواست باران كنم !!
آری ، كسی كه شایستگی مقامی را ندارد تخت و صندلی آن مقام و درآمدی كه از آن راه به دست می آورد بر او حرام است ، و آنان كه كارگزار او هستند نیز غرق در حرامند !چگونه كسی كه تسلیم خداست ، و جز با خدا بیعت نكرده و نمی كند ، و از همه ی قیود مادی و مقامی آزاد است با حاكم ستمكار همكاری كند ، و از خواسته ی او پیروی نماید . آن چهره ی ملكوتی با كمال شجاعت در برابر حاكم ستمكار ایستاد ، و حاضر به پذیرفتن خواسته ی او نشد !
حاكمی مورد پذیرش اسلام است كه مؤمن ، آگاه ، مدیر ، مدبّر ، عادل ، دلسوز ، مهرورز ، و مخالف با هوا و هوس باشد .
كلباسی حاكم متكبّر را از خود راند ، و دلش به این كه حاكم به خانه اش آمده خوش نشد ، او به دست آوردن خشنودی خدا را در طرد ستم و ستمكاران می دانست و بر این اساس حاكم اصفهان را از خود راند و وی را از خانه اش بیرون كرد ، و زبان حالش این بود كه اگر با این روح آلوده و بدن نجس شده به غذاهای حرام نزد من نمی آمدی برای من بهتر بود !
به قول امیرالمؤمنین (علیه السلام):
عَظُمَ الخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِم فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِم(۳)
فقط آفریننده در باطنشان بزرگ است ، پس غیر او در دیدگانشان كوچك است .
موحد چو در پای ریزی زرش *** و گر تیغ هندی نهی بر سرش
نباشد امید و هراسش ز كس *** بر این است آیین توحید و بس
همه وجود مؤمن با زبان حال مترنّم به این حقایق است : لا إله إلاّ الله ، لا حول ولا قوهٔ إلاّ بالله ، لا مؤثر فی الوجود إلاّ الله .
هنگامی كه حاكم رفت فرزند آن عالم آگاه گفت : پدر جان آیا اجازه می دهید چند تخته كهنه را كه خودمان مالك آن هستیم به هم ببندیم تا به صورت تختی روان درآید آن گاه شما را با آن به سوی مصلاّ حركت دهیم شاید از بركت نماز شما باران بر این قوم ببارد ؟ پاسخ داد : آری . تخته ها را به هم بستند و او را بر آن قرار دادند و به سوی مصلاّ حركت كردند .
آری ، روی تختی حلال و در لباسی پاك ، و با جسمی پاكیزه و روحی آراسته و دلی پر از امید و اخلاص به سوی محبوب حركت كرد او می دانست كه : هر نمازی نماز نیست ، هر تكبیری تكبیر نیست ، هر آهی آه نیست ، هر اشكی اشك نیست .
او می دانست كه : فاطمه زهرا (علیها السلام) پس از وفات پیامبر هر روز و هر شب از بام مسجد صدای اذان می شنید ولی در برابر آن هیچ عكس العملی نداشت ، تا زمانی كه به درخواست خودش بلال شروع به اذان كرد ، وقتی بلال گفت : الله اكبر . پاسخ داد : خدا از هر چیزی بزرگ تر است . چون بلال گفت : اشهد ان لا إله إلاّ الله . جواب داد : گوشت و پوست و رگ و همه وجودم به وحدانیت حق شهادت می دهد .
او می دانست كه : حضرت زهرا (علیها السلام) از همه آن اذان ها كه مُهر تأییدی بر حكومتی است كه حاكمش از سوی پیامبر نصب نشده خشمگین بود ، ولی نسبت به اذان بلال كه از گلویی پاك و زبانی پاكیزه و قلبی مخلص برمی خاست شاد و خوشحال می گشت .
آن عالم ربّانی می دانست كه : دعوت هر كسی را نباید پاسخ گفت ، به هر مجلسی نباید قدم گذاشت ، از هر غذایی نباید خورد ، هر چهره ای را نباید دید ، به هر دستی نباید دست داد ، در هر نمازی نباید شركت كرد ، به هر اذانی نباید گوش سپرد .
آن عالم ربانی به سوی تخت فولاد حركت كرد . هنگام عبور از منطقه ی جلفا ـ محل زندگی ارمنی ها و یهودی ها كه آنان نیز مانند دیگران دچار قحطی و خشكسالی بودند ـ دید كه مسیحیان ، تورات و یهودیان ، انجیل روی دست دارند و در دو طرف جاده صف كشیده اند ، پرسید : اینان برای چه با در دست داشتن تورات و انجیل صف بسته اند ؟ گفتند : این دو گروه هم در این شهر زندگی می كنند و دارای شغل كشاورزی و باغداری هستند و دچار زیان خشكسالی شده اند .
آن مؤمن پاك دل و عالم خاضع و خاشع با دیدن این منظره اشكش بر چهره نورانی اش جاری شد ، عمامه از سر برداشت و روی تخت در حالی كه به مصلاّ نرسیده بود و نمازی اقامه نكرده بود توجهی به حضرت محبوب نمود ، عرض كرد :
مولای من ! محاسنم را درب خانه تو سپید كرده ام ، آبروی مرا نزد این یهودیان و مسیحیان مبر .
هنوز كلامش تمام نشده بود كه آسمان شهر و حومه را ابر گرفت و باران رحمت الهی به سبب همان چند كلمه به مردم رسید و آنان را از بلای قحطی و خشكسالی نجات داد !!
● قناعت عالم ربّانی
چهره والایی كه پدرش در زمان مرجع بزرگ ، مؤسّس حوزه قم آیت حق حاج شیخ عبدالكریم حائری به شغل نجّاری اشتغال داشت ، برای من این حكایت كم نظیر را از پدرش نقل كرد كه :
هر زمان مرحوم حائری نیاز به نجّاری و اصلاح درب و پنجره و تخت چوبی داشت ، پدرم را برای نجاری دعوت می كرد ; زیرا پدرم از محترمین و مقدّسین و متدیّنین بود ، و سحرهای هر شب به تهجّد و عبادت برمی خاست ، و آن مرجع بزرگ علاقه داشت كارهای نجّاری خانه اش با آن دست پاك صورت بگیرد .
آری ، هر دستی نباید برای انسان كار انجام دهد ، هر دستی نباید برای مؤمن نان بپزد ، خانه بسازد ، خیاطی كند ، زراعت نماید ، دست موسوی و دم عیسوی لازم است كه از هر دو برای زندگی انسان نور ببارد !
قصاب محل از امیرالمؤمنین(علیه السلام) درخواست كرد برای خانه گوشت ببرد ، حضرت نپذیرفت . یعنی سراغ هر گوشتی ، هر مرغی ، هر نانی ، هر عسلی ، هر مقامی ، هر شخصی ، هر مردی ، هر زنی ، هر صندلی و تختی و هر دسته و گروهی نروید .
او گفت : مرحوم حائری دنبال پدرم فرستاد كه چون شبهای بسیار گرم تابستان قم ، در حیاط منزل روی تخت چوبی استراحت می كنم و اكنون تخت نیاز به اصلاح دارد ، بیا و تخت را اصلاح كن . پدرم آمد و پس از بررسی تخت به آن عالم ربانی گفت : من با شاگردم بارها این تخت را اصلاح كرده ایم و اكنون قابل اصلاح نیست . آن مرحوم گفت : در هر صورت تدبیری برای اصلاح آن به كار بگیر . پدرم گفت : تنها راه اصلاحش به این است كه آن را به نانوای محل جهت سوختن در تنور ببخشید ! سپس گفت : ای مرجع بزرگ ! شما می دانید كه من همه ساله خمس مالم را می پردازم ، و آنچه دارم از هر جهت شرعی و حلال است ; اگر خود نمی خواهید از مال خود تختی بسازید به من اجازه دهید با پول خودم دو تخت سالم و نو برای شما بیاورم .
آن عالم ربّانی ، محاسنش را نشان داد و گفت : جناب نجار ! موی صورتم نشان می دهد كه مرگم نزدیك است ، دو تختی كه می خواهی برای من بیاوری و به من هدیه كنی عمر هر دو تخت از عمر من بیشتر است ، ممكن است سالیان درازی در خانه من بماند ، من توان و طاقت پاسخ گویی به حق را در قیامت در مورد آن دو تخت سالم و نو ندارم ، برای اصلاح تخت كهنه خودم چه پیشنهادی داری ؟ پدرم گفت : راهی ندارد مگر آن كه چهار پایه اش را با آجر و گِل به هم ببندم . آن بزرگ مرد قانع گفت : همین كار را انجام بده ، تا به اندازه ی كمی كه از عمرم باقی است از آن استفاده كنم و نیاز به نو كردن تخت نداشته باشم .
۱ ـ سجده ( ۳۲ ) : ۱۸ .
۲ـ عن حفص قال : سمعت اباعبد الله (علیه السلام) یقول : ما من مومن یذنب ذنبا الاّ اجله الله عز وجل سبع ساعات من النهار فان هو تاب لم یكتب علیه شی وان هو لم یفعل كتب الله علیه سیئهٔ . فاتاه عباد البصری فقال له : بلغنا انك قلت : ما من عبد یذنب ذنبا الاّ اجله الله عز وجل سبع ساعات من النهار فقال لیس هكذا قلت ولكنی قلت ما من مؤمن وكذلك كان قولی .
روایاتی با این مضمون در كافی : ۲ / ۴۳۹ ، باب الاستغفار من الذنب ، حدیث ۹ ; وسائل الشیعه : ۱۶ / ۶۴ ، باب ۸۵ ; مستدرك الوسائل : ۱۲ / ۱۱۹ ، باب ۸۵ ; بحار الانوار : ۶۸ / ۲۴۵ ، باب ۷۱ و . . . موجود می باشد.
۳ ـ قال : یا علی ! والذی بعثنی بالحق بشیرا ونذیرا إن أحدكم لیقوم إلی وضوئه فتساقط عن جوارحه الذنوب فإذا استقبل الله بوجهه وقلبه لم ینفتل عن صلاته وعلیه من ذنوبه شیء كما ولدته أمه فإن أصاب شیئا بین الصلاتین كان له مثل ذلك حتی عد الصلوات الخمس ثم قال : یا علی ! إنما منزلهٔ الصلوات الخمس لأمتی كنهر جار علی باب أحدكم فما ظن أحدكم لو كان فی جسده درن ثم اغتسل فی ذلك النهر خمس مرات فی الیوم أكان یبقی فی جسده درن فكذلك والله الصلوات الخمس لأمتی .
تفسیر عیاشی : ۲/۱۶۱ ، حدیث ۷۴ ; عوالی اللآلی : ۲/۲۴ ، المسلك الرابع . . . ، حدیث ۵۴ ; بحار الانوار : ۷۹/۲۲۰ ، باب ۱ ، حدیث ۴۱ .
۴ ـ سجده ( ۳۲ ) : ۱۹ .
۵ ـ انسان ( ۷۶ ) : ۲۱ .
۶ ـ عوالی اللآلی : ۴ / ۱۱۸ ، الجملهٔ الثانیهٔ ، حدیث ۱۸۹ ; مستدرك الوسائل : ۷ / ۵۵۲ ، باب ۳ ، حدیث ۸۸۶۶ .
۷ ـ نور الثقلین : ۵ / ۳۹۲ ; بحار الانوار : ۶۸ / ۳۸۲ ، باب ۹۲ .
۸ ـ مشكاهٔ الانوار : ۷۸ ، فصل الرابع فی منزلهٔ الشیعه ; روضهٔ الواعظین : ۲ / ۲۹۳ ، مجلس فی ذكر مناقب اصحاب ; بحار الانوار : ۶۴ / ۷۱ ، الاخبار ، حدیث ۳۹ ; میزان الحكمه : ۱ / ۳۹۰ ، الایمان ، حدیث ۱۳۹۶ .
۹ ـ مشكاهٔ الانوار : ۳۳ ، فصل السابع فی الرضا ; بحار الانوار : ۶۸ / ۱۵۸ ، باب ۶۳ ; میزان الحكمه : ۱ / ۳۹۰ ، الایمان ، حدیث ۱۳۹۹ .
۱۰ ـ كنز العمال : ۸۲۱ ; میزان الحكمه : ۱ / ۳۹۰ ، الایمان ، حدیث ۱۴۰۲ .
۱۱ـ المؤمن : ۳۱ ، باب ۲ ، حدیث ۵۹ ; بحار الانوار : ۶۴ / ۶۵ ، الأخبار ، حدیث ۱۳ .
۱۲ـ عیون اخبار الرضا : ۲ / ۲۹ ، باب ۳۱ ، حدیث ۳۳ ; بحار الانوار : ۶ / ۲۱ ، باب ۲۰ ، حدیث ۱۵ .
۱۳ ـ سجده ( ۳۲ ) : ۲۰ ـ ۲۱ .
۱۴ـ مناقب : ۳/۶۲ ، فصل فی أنّه مع الحق والحق معه ; بحار الانوار : ۳۸ / ۲۹ ، باب ۵۷ . این روایت با عبارات مختلف و به یك معنا حدود ۱۰۰ مورد در كتب شیعه و اهل سنت آمده است .
۱۵ ـ سجده ( ۳۲ ) : ۲۰ .
۱ ـ سجده ( ۳۲ ) : ۱۸ .
- ۲مجادله ( ۵۸ ) : ۱۱ .
۳ ـ امالی صدوق : ۵۷۰ ، المجلس الرابع والثمانون ، حدیث ۲ ; نهج البلاغه : خطبه ۱۸۴ (خطبه همام).
منبع : عرفان