یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


زرین کوب و نقد


زرین کوب و نقد
قلمرو پژوهش‌های دكتر عبدالحسین زرین‌كوب آنقدر وسیع و متنوع و متكثر بود كه آدمی نمی‌داند چطور باید به دسته‌بندی و تبویب و تحلیل آنها بپردازد. علاقه به تاریخ، در او آنقدر زیاد بود كه به ادبیات و هنر و نقد هم تاریخی می‌نگریست. غور در تاریخ و تأمل دراسناد و مدارك كهن چندان برای او اهمیت داشت كه امروزه بسیاری از مورخان، او را جزء مورخان طراز اول این كشور به حساب می‌آورند. میزان آشنایی او را به روش‌های تاریخ نگاری و مكاتب تاریخ‌نگاری می‌توان از روی كتاب «تاریخ در ترازو»ی او سنجید و میزان احاطه او را بر تاریخ ایران می‌توان از روی كتاب «تاریخ مردم ایران» قضاوت كرد. در این گفتار به روش تاریخ‌نگاری او نمی‌پردازیم بلكه صرفاً به التفات او نسبت به ادب و هنر و نقد خواهیم پرداخت. زرین‌كوب معتقد است: «ادب مجموعه آثار مكتوبی است كه بلندترین و بهترین افكار و خیال‌ها را در عالی‌ترین و بهترین صورت‌ها تعبیر كرده باشد»۱ و در تعریف ادبیات نیز گفته است: «ادبیات عبارت است از آن گونه سخنانی كه از حد سخنان عادی برتر و والاتر بوده است و مردم آن سخنان را درخور ضبط و نقل دانسته‌اند و از خواندن و شنیدن آنها دگرگونه گشته‌اند و احساس غم و شادی یا لذت و الم كرده‌اند و این سخنان ناچار با سخنان مكرر و عادی تفاوت دارد و از آن سخنان برتر است»۲ در كتاب «شعر بی‌دروغ، شعر بی‌نقاب» نیز به واژه ادب توجه كرده است: «ریشه ادب شاید از یك تصور اشرافی خالی نباشد در واقع ریشه آن را از ادب گرفته‌اند كه مأدبه از آن است یعنی دعوت و سور و این نكته حاكی است از وجود مفهوم تجمل در ریشه آن.»۳ سپس نتیجه می‌گیرد كه «ادب ـ در شكل كلاسیك خود ـ رنگ اشرافیت دارد و بیشتر مخصوص است به طبقات خواص. سنت‌ها و قواعد آن هم در حكم وسیله‌ای است برای حفظ این ماهیت اشرافی آن.»۴ زرین‌كوب بیش از این به واژه ادب و تاریخ تطور آن توجه نكرده است. گویی با این تعریف می‌خواهد تمهیدی فراهم كند برای ورود به قلمرو نقد. نقد در منظر زرین‌كوب عبارت است از: «بهین چیزی برگزیدن و نظر كردن در دراهم است تا در آن به قول اهل لغت سره از ناسره باز شناخته شود.»۵ و در جای دیگر نقد را به معنی «رأی زدن و داوری كردن و شناخت آثار ادبی از روی خـُبرت و بصیرت دانسته است.»۶ البته به نظر می‌رسد زرین‌كوب در این تعاریف شدیداً از «احمد امین» و كتاب «النقد الادبی» او متأثر باشد. «احمد امین» می‌گوید: «النقد الادبی مكون مم كلمتین : ادبی منسوب لادب و خیر تعریف للادب انه التعبیر عن الحیاهٔ او بعضها بعبارهٔ جمیلهٔ و نق و هی كلمهٔ تستعمل عادهٔ بمعنی العیب و منه حدیث ابی الدرداء «ان نقدت الناس نقدوك و ان تركتهم تركوك ای ان عبتهم و تستعمل ایضاً بمعنی اوسع و هو تقویم الشیء و الحكم علیه بالحسن او القبح».۷
زرین‌كوب به ارزش نقد بسیار توجه كرده است، به خاطر همین سخن «لامارتین» را كه گفته است: «نقد حربه عاجزان است» و سخن دیسرائلی را كه گفته است: «نقد نشانه ناكامی و شكست در ابداع است»۸ نمی‌پذیرد. با «آنتوان چخوف» نیز موافق نیست كه می‌گفت: «منتقد خرمگس است. بیست و پنج سال است كه آنچه را نقادان در باره من نوشته‌اند خوانده‌ام و از آنها هیچ نیاموخته‌ام.»۹ از منظر «زرین كوب» منتقد خوب «حق ندارد كه دائم سعی كند شاعر را به شكل خود ـ به شكلی كه خود می‌پسندد ـ درآورد بلكه باید بكوشد تا او را چنان كه اوست ـ و چنان كه هم او می‌خواهد ـ بشناسد و نشان دهد.»۱۰ البته منتقد بد «به سبب خصومت‌ورزی خویش هرگز نمی‌تواند كسی را كه واقعاً صاحب هنر است به كلی از قبول و اعتبار بیندازد.»۱۱ هنر با نقد و هنرمند با منتقد تفاوت دارد. هنرمند صاحب نبوغ (ژنی) است و منتقد صاحب استعداد. تفاوت استعداد و نبوغ در این است كه «اولی در فرمان انسان است و دومی انسان در فرمان او.»۱۲ البته «نبوغ با آنكه نزد روان‌شناسان هم مورد تحقیق وارد شده است ورای بحث نقاد است و شاید هم ورای شناخت او.»۱۳
رویكرد و رهیافت‌های نقد ادبی
«زرین كوب» بیش از دیگر منتقدان این دوره به انواع و اصناف نقد توجه كرده است. نقد اخلاقی، نقد روان‌شناختی، نقد تكوینی، نقد جامعه‌شناختی، نقد طبیعی (تشریحی)، نقد فنی، نقد معنی‌گرا، نقد صورت‌گرا، نقد داخلی، نقد تأثری، نقد ژورنالیستی، نقد بازاری، نقد مَدْرسی، نقد تفسیری،‌ نقد دانشگاهی از جمله رویكردهایی است كه او به آنها پرداخته است.۱۴ از نقد اخلاقی آغاز می‌كنیم «اساس این شیوه نقد مبتنی بر تحقیق این نكته است كه ادب و هنر وسیله و افزار اخلاق و تربیت است یا اینكه خود هدف و غایت خویش به شمار می‌آید». «ارزش‌های اخلاقی را نمی‌توان ماخذ و ملاك حكم وقضاوت در انتقاد ادبی قرار داد. وقتی از نیك و بد شعر یا نثری سخن در میان می‌آید مراد این نیست كه آن شعر یا نثر از لحاظ اخلاق و دین و اجتماع خوب است یا بد. بلكه مقصود این است كه آن اثر تا چه اندازه شور و هیجان هنری نویسنده یا شاعر را القاء می‌كند. بنابراین ملاك حكم وقضاوت منتقد زشتی و زیبایی آثار است.»۱۵ سرانجام «زرین‌كوب» نتیجه می‌گیرد كه «در هر گونه قضاوت كه راجع به هنر می‌شود ملاحظات زیباشناسی بی‌شك اهمیتش در درجه اول است.»۱۶
«زرین‌كوب» با نقد اخلاقی چندان موافق نیست. او تفاوت «ارسطو» و «افلاطون» را از جهتی همین می‌داند كه؛ «افلاطون» به نقد اخلاقی باور داشت و «ارسطو» به نقد زیباشاختی.۱۷ اما نقد اجتماعی: «تحقیق درباره نحوه ارتباط ادبیات با جامعه، موضوع نقادی این دسته از نقادان است.»۱۸ زرین‌كوب، «هیپولیت تن» را نماینده این نوع نقد می‌داند كه در آثار خویش به سه عنصر نژاد و زمان و محیط توجه كرده است. «در نظر «تن» آثار ادبی مظاهر فكر و احساس یك نژاد را در محیط معین و زمان معین نشان می‌دهد.»۱۹ نقد روان‌شناختی در تقابل با نقد جامعه‌شناختی قرار دارد. زیرا «این دسته از نقادان می‌كوشند جریان باطنی و احوال درونی شاعر یا نویسنده را ادراك و بیان نمایند و قدرت تألیف و استعداد وتركیب ذوق و قریحه او را بسنجند. نیروی عواطف و تخیلات او را تعیین دارند.»۲۰ نقد روان‌شناختی باعث شده است كه زرین‌كوب به مفاهیمی مانند الهام و جذبه و القاء و تخیل و‌… توجه كند. «جذبه حالتی است كه در هنگام عروض آن چنان كه «امیل بوترو» خاطرنشان می‌كند نفس این احساس را دارد كه جز با یك وجود واحد كه وجودی كامل است با هیچ چیز ارتباط ندارد.»۲۱ «الهام نیز حالتی نفسانی است كه طی آن ذهن هنرمند مقاصد و وسایل را با هم و در یك نظر اجمالی درك می‌كند و كل را قبل از وقوف بر اجزاء به وجود می‌آورد.»۲۲ و درباره تخیل می‌گوید: «شعر كه مخلوق و مولود تخیل نویسنده و شاعر است باید در خواننده و شنونده نیز موجد تخیل باشد.»۲۳ تخیل در ارتباط با هنرمند معنای دیگری دارد؛ «تخیل كه به قول روان‌شناسان استحضار صور ذهنی در غیاب موجبات آنها می‌باشد یگانه قوه‌ای است كه با آن، انسان موجود عامل و فاعلی است، زیرا قوای دیگرهمه و حتی عقل و اراده نیز جنبه انفعالی دارند. به عبارت دیگر در حالی كه تمام قوای ذهن معلول احوال سابق و دارای جنبه انفعالی هستند قوه تخیل بر اثر خاصیت ابداع و ابتكار جنبه فعالی دارد.»۲۴ و درباره الهام و منابع الهام نیز «زرین‌كوب» فراوان سخن گفته است. او منابع الهام هنرمند، خاصه شاعر را به دو دسته تقسیم می‌كند: حیاتی و كتابی. «حیاتی یعنی تجارب شاعری و اموری كه در محیط زندگی او جریان دارد و در فكر او تأثیر می‌بخشد. منابع كتابی یعنی آنچه نویسنده از مطالعه كتب در مخزن خاطر دارد، خواه در سطح وجدان و حافظه اومتجلی و خواه در شعور باطنی او مضمر و مخفی باشد.»۲۵ نقد دیگری كه مورد توجه «زرین‌كوب» است، نقد تاریخی است؛ «بدون مطالعه تاریخ نه فقط مفهوم درستی از نقد نمی‌توان یافت بلكه باید گفت: فن نقد تمامه در تاریخ ادب و هنر مندرج و منطوی است.»۲۶ البته غور در تاریخ و جامعه نباید آنقدر باشد كه منتقد را از اصل، دور گرداند: «نقدی كه به كلی از توجه به قالب و صورت خالی باشد نقد ادبی نیست نقد فلسفی است و اجتماعی. بلكه نقد فلسفه است و مسایل اجتماعی. درست است كه شعر و ادب به هر حال از زندگی جدا نیست اما در آن نباید فقط تصور زندگی عادی را جست.»۲۷ یك نوع نقد دیگری كه در غرب بیشتر طرفدار دارد نقد طبیعی یا تشریحی است و آن «نقدی است كه منتقد می‌كوشد تا آثار را فقط به مثابه عوارض طبیعی تحت مطالعه و تحقیق درآورد یعنی از تجربه و استقراء و طبقه‌بندی وتشریح استفاده كند، كاری كه «كلود برنارد» و «برونتیر» كرده‌اند.»۲۸ در غرب نقد تكوینی هم رواج دارد. در این شیوه نقد؛ «منتقد می‌كوشد به یاری نقد خارجی ونقد داخلی كیفیت پیدایش یك اثر ادبی را مطالعه كند، برای این كار طرز ظهور فكر و تمایلات و احساسات شاعر در ایجاد اثر از روی مدارك و اسنادی كه در متن یا خارج از آن به دست می‌آید مورد تحقیق قرار می‌گیرد. در این گونه نقد، منتقد با نقد روان‌شناسی آشنا می‌گردد. نقد روان‌شناسی نتیجه و حاصل تمام اقسام نقد به شمار می‌رود.»۲۹
درایران نقد فنی و نقد اخلاقی و نقد لغوی و نقد تأثری و مَدْرسی بیشتر رواج داشت تا نقد اجتماعی و روان‌شناسی و فلسفی و غیره. نقد فنی «عبارت از این است كه در نقد آثار ادبی موازین لغوی و نحوی را معتبربشناسند و نیك و بد آثار ادبی را از طریق موافقت و مطابقت آن آثار با قواع و موازین نظم و نثر تعیین كنند.»۳۰ نقد تأثری نقدی است مبتنی بر ذوق خواننده و چون ذوق تعریف مشخص ندارد نقد ذوقی هم تعریف خاصی ندارد. از دیدگاه زرین‌كوب: «نقد پیش از اسلام ما نقد ذوقی بود. اسلام كه آمد نقد اخلاقی و دینی را به آنچه از میراث جاهلیت مانده بود افزود.»۳۱
در ادبیات معاصر ما نمونه نقد ذوقی برخی آثار «علی دشتی» است و نمونه نقد اخلاقی «كسروی» كه «كتاب‌ها و مقالاتش آكنده است از نیش و طعنه بر شاعران»۳۲ نقد «ذوقی» تا حدودی به نقد بازاری یا ژورنالیستی ماننده است و اما تفاوتی كه با آن دارد این است كه « در نقد ژورنالیستی غالباً روابط و دوستی‌ها و دشمنی‌ها ملاك نقد است،‌ درحالی كه در نقد ذوقی، ذوق منتقد و ذوق خواننده مطرح است چه بسا این ذوق مهذب نیز باشد. زرین‌كوب از نقد كلاسیك یا مَدرسی نیز نام می‌برد. نقد مدرسی در ایران معاصر همان شیوه «فروغی» و «یاسمی» و «غنی» و «فروزانفر» و «قزوینی» و «معین» و «خانلری» است؛ «استادان و محققان این مكتب شعر و ادب را به عنوان یك واقعیت و نتیجه تاریخ و حوادث آن و گهگاه نیز متأثر از محیط و میراث سنت می‌نگرند.»۳۳ «زرین‌كوب» از نقد تأویلی یا هرمنوتیك، نقد معطوف به خواننده و نقد ساختارگرا سخنی به میان نیاورده است. ولی به تأثیر از «رولان بارت» و دیگر منتقدان فرانسوی از نقد تفسیری گهگاه سخن گفته است: «این همان نقدی است كه امروز آن را گهگاه نقد نوین هم می‌خوانند و غالباً آن را در مقابل نقد دانشگاهی می‌گذارند. البته حساب مورخ ادبی و آنچه نقد دانشگاهی و فیلولوژیك خوانده می‌شود به كلی جداست چون در آنجا كار منتقد آن است كه هر چیز را درست در محیط تاریخی خودش بگذارد و هر واقعه را از روی رویدادها و پدیده‌های مجاور و مشابه خود تفسیر نماید. اما نقد تفسیری كار دیگری است بررسی آزادتری است با مجالی وسیع‌تر، در واقع فرصتی است كه بین علایق امروز با حوادث دیروز رابطه‌ای به وجود می‌آورد.»۳۴ «زرین‌كوب» معمولاً نقد صورت‌گرا و معنی‌گرا را توأماً در نظر می‌گرفت و همچنین نقد داخلی و خارجی را مكمل هم می‌دانست و نقدهای خود او نیز مثل اعلای چنین تركیبی بود. «در شعر اهمیت لفظ كه جامه‌ای بیش نیست از اهمیت معنی كه صورت و جوهر واقعی شعر است كمتر نیست واین دو را از یكدیگر جدا نمی‌توان كرد.»۳۵ «البته تشخیص این تعادل در لفظ و معنی ذوق می‌خواهد و ذوق تهذیب یافته. ملاك تشخیص در لفظ عبارت است ازطبع و رویت و استعمال.در صورتی كه ملاك معنی آن است كه چون بر عقل صحیح و فهم ثاقب عرضه شود آن را بپذیرد.»۳۶ در جای دیگر می‌گوید: «وقتی از نقد و نقادی در آثار ادبی سخن در میان می‌آید البته هم ارزیابی اندیشه‌ای كه مضمون و پیام آن آثار را تشكیل می‌دهد موردنظر واقع می‌شود و هم ارزیابی طرز بیان آن.»۳۷ ماده وصورت، لفظ و معنی در یك اثر به یكسان باید مورد توجه قرار گیرد. زیرا: «الفاظ به مثابه سیم‌های هادی هستند كه اهمیت آنها به سبب جریان برقی است كه از آنها می‌گذرد.»۳۸ آخرین نكته درباره اصناف نقد این است كه او به نقد داخلی و خارجی یكسان توجه می‌كرد؛ «نقد داخلی، تحقیق در اصالت یا عدم اصالت اثر و تصحیح آن است، در صورتی كه نقد خارجی مطالعه در سوانح تاریخی و تحقیق در اشارات واحوال اعلام و حوادث مذكور در متن است.»۳۹ پیش از اینكه به نمونه‌هایی از نقد تطبیقی «زرین‌كوب» بپردازیم، ضرورتاً به مسائل نقد می‌پردازیم، چرا كه «زرین‌كوب» غیر از بحث‌ درباره اصناف و انواع نقد به مسائل نقد نیز توجه كرده است.
تقلید و تخیل : «در شعر هرگز تقلید از تخیل جدا نیست، نه تقلید صرف وجود دارد نه تخیل محض، بلكه همواره تقلید كه جنبه عینی شعر را می‌سازد با تخیل كه جنبه ذهنی آن را معین می‌كند مقرون هست. تقلید مواد كار شاعر را از عالم خارج عاریه می‌كند و تخیل صبغه ابداع بدان می‌بخشد، اولی عالم خارج را منعكس می‌كند و دومی جهان درون را نمایش می‌دهد.۴۰
ابداع : «هنرمند به قوه تألیف چیز بدیع و تازه‌ای ازآن می‌سازد كه اجزای آن در جهان طبایع موجود است، اما هیأت تركیب آن در عالم خارج وجود ندارد.»۴۱آرامش و هیجان : «اینكه گفته‌اند زیبایی امری است كه حداكثر تحریك را با حداقل خستگی برانگیزد تعبیر دیگری از همین جمع بین آرامش و هیجان در نقش زیبایی است‌… آرامش و سكون هم اگر به كلی از شوق و حركت خالی باشد جز ملال حاصلی ندارد. اگر ویژگی‌های عمده زیبایی را وحدت و تنوع خوانده‌اند در واقع تعبیری از همین معناست چرا كه وحدت آرامش می‌بخشد و تنوع نشاط می‌آورد و تعادل بین آنهاست كه حس تناسب و توازن را در انسان برمی‌انگیزد و مورث احساس زیبایی است.»۴۲
شعر مطبوع :«شعر مطبوع البته نشانش این است كه شعر كسی به نظر آید كه هرگز تحت تأثیر گویندگان دیگر درنیامده باشد و گویی پیش از او هیچ شعر نگفته‌اند یا او خبر ندارد.»۴۳
شعر فعال و شعر منفعل : «شعر و هنر ممكن است جنبه فاعلی داشته باشد و آن وقتی است كه هنرمندان آن را از روی عمد و شعور به وجود آورده باشد به قصد نیل به اغراض و مقاصدی خاص از خوشایندی تا تعلیم. همچنین ممكن است جنبه انفعالی داشته باشد و آن در صورتی است كه سازنده آن را از روی بیخودی ابداع كرده باشد لاعن شعور. در این نوع اخیر جست وجوی غایت و هدف البته بیهوده است زیرا سازنده آن ضمیر ناخودآگاه است.»۴۴
غایت هنر : «در هنر غایتی عینی نیست، غایتی ذهنی است؛ شعر ازلحاظ وجود چنین است از این رو مانند سایر شقوق هنر محض بسیاری از مردم از آن لذت نمی‌برند و عده‌ای ازآن متأثر نمی‌شوند.»۴۵
لذت : «لذت را حكما ادراك ملایم تعریف كرده‌اند؛ ادراك امری كه با احوال درونی انسان ملائمت و مناسبت داشته باشد. آنچه با جریان نفسانی ما ملایم و مناسب باشد تولید لذت می‌كند و آنچه با آن مغایر باشد موجب اَلَم می‌گردد.»۴۶
درون ذات و برون ذات : «هر مجاهده‌ای كه بكوشد درون ذات را بر برون ذات تفوق دهد و انسان را بر طبیعت غالب كند با احوال او مناسب و ملایم است و به او حظَ زیبایی و لذت هنری می‌بخشد.»۴۷
موسیقی شعر : «موسیقی وآهنگ بی‌شك لازمه شعر است اما جوهر شعر همه موسیقی وآهنگ نیست چون نثر نیز از آهنگ و موسیقی خالی نیست.»۴۸
قافیه : «وقتی شاعر چنان مقهور هیجانات روحی خویش باشد كه وزن و قافیه را هم برای بیان معنی زاید بیابد یا دست و پای گیر؛ می‌تواند از آنها صرف‌نظر كند و در عین حال شاعر هم باقی بماند.»۴۹
سبك : «سبك، مُهر و نشانی است كه اثر هر شاعر را از آثار بیش و كم مشابه جدا می‌كند. در حقیقت امضای نامرئی و تخلص واقعی بی‌تزویر و مصون از جعل است.»۵۰
ابهام : «در شعر سایه‌ای ازابهام لازم است تا كلام خیال‌انگیز باشد و مؤثر و این نیز دقیقه‌ای است كه رعایت كردنش كار شاعران بزرگ است.»سنت ادبی : «اگرادبیات در هر زمان و در هر زبان انعكاس حیات و اندیشه واقعی قوم یا جامعه‌ای است كه موجد آن است زندگی امروز ما دیگر به هیچ وجه نمی‌تواند خود را در چهارچوبه سنت‌های گذشته محبوس كند‌…»۵۱
«ادبیات زیبا و باشكوه دیروز نیز برای مردم امروز شاید مانند همان جامه كودكانه زیبا و دلاویز باشد اما ناچار كوتاه و ناساز می‌نماید.»۵۲
نقد سنتی : «اگر نقد شعر بخواهد دائم فقط با حرف‌های «جرجانی» و «وطواط» و «شمس قیس» و «تفتازانی» همقدم باشد هرگز از فهم و نقد شعری ورای آنچه «فرخی» و «انوری» گفته‌اند برنخواهد آمد. در حالی كه شعر افق‌های تازه‌ای كشف می‌كند نمی‌توان در نقد به همان میراث سنت اكتفا كرد؛ قواعد «خلیل احمد» یا «ابویعقوب سكاكی».۵۳
نمایش نامه و نقد تأثری : «در واقع از تمام انواع و فنون ادبی تقریباً فقط نمایش‌نامه است كه داوری درباره آن غالباً ارتجالی اظهار می‌شود و مبنی است بر تأثر بلاواسطه.»۵۴
ادبیات متعهد : «در دنیایی كه تمام هوش و نبوغ خود انسان مصروف تباه كردن انسانیت می‌شود، آیا امروز ادبیات نمایشی می‌تواند خود را در چارچوبه محدود هنر محض، محصور كند و مثل بعضی ادوار گذشته بی‌تعهد و مسؤولیت‌گریز باقی بماند.»۵۵
مكتب‌های ادبی : «در ایران با وجود آشنایی‌ها كه طی نیم قرن با این مكتب‌های ادبی حاصل شده است اصول این مكتب‌ها و شیوه‌های نقدشان در نقد ادبی ما انعكاس نیافته است. یك سبك اصلی در این امر بی‌شك اختلاف در سوابق تاریخی و تفاوت در مقتضیات مادی و اقتصادی است.»۵۶
حقیقت و خیر و زیبایی : «در مقابل حقیقت كه با عقل سر و كار دارد وخوبی كه با اراده وی مربوط است زیبایی امری است كه با احساس وی ارتباط دارد و بدین‌گونه ازفلسفه و اخلاق جداست.»۵۷
ادبیات دینی : «آنچه در مجموع ادبیات دینی مطرح است شوق و ترس و احترام و حیرت انسان در برابر امری مبهم و غیرقابل تفسیر است كه بر وجود او محیط، سابق و فایق است و او در مقابل آن احساس خضوع، تبعیت و تسلیم می‌كند و این احوال را درعین حال عاشقانه می‌پذیرد.»۵۸
اسطوره : «در اسطوره دنیای عینی و ذهنی به هم می‌آمیزد، زمان واقع، عینیت خود را از دست می‌دهد و به زمان ذهنی تبدیل می‌یابد‌…»۵۹ «در بسیاری موارد اسطوره فقط عواطف و احساسات انسان را ارضا می‌كند، عقل را خرسند نمی‌كند، در واقع چنان می‌نماید كه اسطوره غالباً باید در دوره‌ای از حیات بدوی ابداع شده باشد كه هنوز انسان درباره شناخت پدیده تمسك به تبیین خردپسند را یگانه وسیله اقناع خویش تلقی نمی‌كرده است.»۶۰
از مسائل نقد كه بگذریم به نقد منطقی می‌رسیم. گفتیم كه «زرین‌كوب» به نقد تطبیقی هم واقف است هم علاقه‌مند. معمولاً از این شیوه برای تحلیل متون استفاده می‌كرد. در پایان گفتار فقط به چند نمونه از نقد تطبیقی ایشان اشاره می‌كنیم:
انوری : «انوری از جهت طرز تلفیق الفاظ و عبارات تا اندازه‌ای به شیوه «عنصری» و «فرخی» نزدیك می‌شود و طریقه آنها را با طریقه «منوچهری» در هم می‌آمیزد.»۶۱
ناصرخسرو : «شعر وی از حیث پرباری و استواری حتی برتر از شعر «عنصری» است اما روانی و خویش پیوندی سخن «عنصری» را ندارد.»۶۲
عطار : «در تمام قصاید شیخ «عطار» كه البته تعداد آنها روی هم رفته به اندازه‌ای كه در مآخذ یاد شده است نیست، تأثیر قصاید موعظه‌آمیز «سنایی» و گاه بعضی قصاید «خاقانی» پیداست.»۶۳
كمال‌الدین اصفهانی : «معانی حكمی وعرفانی در شعر «كمال» پخته‌تر و عمیق‌تر از «جمال» است و در غزل نیز مضامین عشقی بیشتر دارد. با این همه غالباً «كمال» به لطافت و انسجام بیان پدر دسته نیافته است.»۶۴سلمان ساوجی : «هر چند گهگاه به «منوچهری» و «انوری» نیز نظر دارد روی هم رفته اكثر متوجه به تتیع سبك «ظهیر» و «كمال» است.»۶۵حافظ : « «حافظ» طبع روان «سعدی» را با ذوق صنعت و تكلف «سلمان» و «خواجو» كه حتی اشعار مصنوع هم ساخته‌اند به هم تلفیق كرده است.»۶۶
سروش اصفهانی : «در قصاید مخصوصاً شیسوه «معزی» و «فرخی» را با استادی تقلید می‌كند.»۶۷
لسان الملك سپهر : «قصاید وی غالباً محكم و تا حدودی بر شیوه «عنصری» و «مسعود سعد» به نظر می‌رسد.»۶۸
بهار : «در مثنویات و قطعات وی غالباً مضامین و معانی اخلاقی در كار است. در مثنوی‌ها لحن بیان «نظامی» و «سنایی» و «جامی» جلوه دارد. اما در آنها تازگی و طراوت خاصی نیز هست.»۶۹
« زرین‌كوب»، نویسنده و محقق پركاری بود. تا آخرین دم زندگی‌اش به پژوهش و نگارش مشغول بود، هر چند آثار پایانی او بیشتر رنگ و بوی عرفان و اذواق و مواجید دارد؛ ولی در همان آثار نیز می‌توان رد پای یك محقق و مصنف باریك‌بین و خوش قلم را یافت. «پیر گنجه»، «شعله طور»، «صدای بال سیمرغ»، «دیدار با كعبه جان» و چند اثر دیگری كه در اواخر عمر نوشت تا حدودی رمان‌گونه و ذوقی است. البته این نوع آثار فقط نشان می‌دهد كه «زرین‌كوب» روز به روز بیشتر در عرفان و تصوف، گمشده خودش را می‌جست، چرا كه از دیدگاه او؛ «از تمام آنچه فرهنگ گذشته ایران به دنیا هدیه كرده است هیچ چیز از ادبیات عرفانی آن انسانی‌تر نیست.»۷۱
با وجود كثرت آثاری كه از او به جا مانده، هرگز به خویش غرّه نشده و در حق خویش نوشت: «من پدرم یك پیشه‌ور و یك كشاورز بود و خودم هم یك كارگر ساده هستم كه حرفه‌ام كار مربوط به فرهنگ انسانی است. اما هرگز به خاطر آن كه حرفه‌ام این است كار خود را بیش از سایر كارها درخور قدردانی نمی‌یابم. در حقیقت شاید من كار خود را تا آنجا كه توانسته‌ام جدی گرفته‌ام، اما در كار فرهنگ، من به همان اندازه جد داشته‌ام كه یك باغبان یا یك آهنگر در كار خویش می‌تواند جدی و كوشا باشد. در این صورت چرا باید ادعا و غرور بی‌جا به خود راه بدهم.»۷۲
پی‌نوشت‌ها :
۱ـ نقد ادبی، عبدالحسین زرین‌كوب، انتشارات امیركبیر، چاپ سوم، ۱۳۶۱، ج اول، ص ۶. این تعریف معروض انتقاد نیز واقع شد، فی‌المثل آقای امامی گفته است: «این تعریف با وجود شهرت و شمول خود، اندكی قابل تأمل است، زیرا بی‌تردید در ادبیات آثاری نیز وجود دارد كه منعكس‌كننده منحط‌ ترین نمودهای تفكر ومنش‌های انسان‌ها یا جوامع بی‌فرهنگ و گاه كم‌فرهنگ است و با این حال در زمره ادبیات به حساب می‌آید. ر.ك مبانی و روش‌های نقد ادبی، نصرالله امامی، جامی ، چاپ دوم، ۱۳۷۸، ص ۱۲.
۲ـ همان، ص ۸.
۳ـ شعر بی‌دروغ، شعر بی‌نقاب، عبدالحسین زرین‌كوب، انتشارات علمی، چاپ هفتم، ۱۳۷۲، ص ۳۶.
۴ـ همان، ص ۴۱.
۵ـ نقد ادبی، ج اول،‌ ص ۵.
۶ـ نقد ادبی، ص ۶.
۷ـ النقد الادبی، احمد امین، مطبعهٔ الجنهٔ التألیف و الترجمه و النشر، ۱۳۷۱هـ ، ص ۱.
۸ـ شعر بی‌دروغ، شعر بی‌نقاب، ص ۱۷.
۹ـ همان، ص ۲۱.
۱۰ـ همان، ص ۳۰.
۱۱ـ همان، ص ۲۲.
۱۲ـ همان، ص ۲۶.
۱۳ـ همان، ص ۲۸.
۱۴ـ همان، ص ۳۸.
۱۵ـ همان، ص ۳۰.
۱۶ـ شعر بی‌دروغ، شعر بی‌نقاب، ص ۲۷.
۱۷ـ فن شعر، ارسطو، ترجمه عبدالحسین زرین‌كوب، انتشارات امیركبیر، چاپ اول، ۱۳۵۷، ص ۱۱۲.
ارسطو در باره هنر و شعر لااقل دو مشكل بسیار كهن را تا حدی رفع یا حل كرده است. اول اینكه ارزش اخلاقی را با ارزش زیبایی خلط نكنند و اینكه شعر و هنر را تقلید و تصور محض از طبیعت تلقی ننمایند.
۱۸ـ نقد ادبی، ج اول، ص ۴۱.
۱۹ـ همان، ص ۱۹.
۲۰ـ همان، ص ۴۸.
۲۱ـ همان، ص ۵۲ و نیز گفته است جذبه عبارت از آن است كه تحت تأثیر و استیلای محركاتی قوی و عالی، شعور و وجدان فردی از هم فرو ریزد و انسان وجود خود را در وجودی عالی‌ترمحو شده بیابد و احساس بهجت و سعادت كند.
۲۲ـ همان، ص ۵۵.
۲۳ـ همان، ص ۵۶.
۲۴ـ یادداشت‌ها و اندیشه‌ها، عبدالحسین زرین‌كوب، اساطیر،‌۱۳۷۱، ص ۵۲.
۲۵ـ دفتر ایام، عبدالحسین زرین‌كوب، انتشارات علمی، ۱۳۷۸، ص ۲۱۹.
۲۶ـ نقد ادبی، ج اول،‌ص ۲۵.
۲۷ـ شعر بی‌دروغ، شعر بی‌نقاب، ص ۴۱،‌ درباره نسبت فلسفه با نقد نیز می‌گوید: فلسفه را گویند عبارت است از معرفت به احوال اعیان كائنات به قدر مقدور. اما نقد چیست؟ نقد هم به یك تعبیر معرفت است به احوال كائنات، اما كدام نوع كائنات؟ البته نه اعیان كائنات، تصاویر كائنات كه دنیای شعر و ادب از آن درست می‌شود. ر.ك شعر بی‌دروغ، شعر بی‌نقاب، ص ۱۸۹.
۲۸ـ نقد ادبی، ج اول، ص ۶۴.
۲۹ـ دفتر ایام، ص ۲۲۲.
۳۰ـ نقد ادبی، ج اول،‌ ص ۷۴.
۳۱ـ شعر بی‌دروغ، شعر بی‌نقاب، ص ۲۰.
۳۲ـ شعر بی‌دروغ، شعر بی‌نقاب، ص ۲۲۶.
۳۳ـ همان، ص ۲۲۵.
۳۴ـ از چیزهای دیگر، عبدالحسین زرین‌كوب، انتشارات اساطیر، ۱۳۷۱، ص ۲۶۶.
۳۵ـ شعر بی‌دروغ، شعر بی‌نقاب، ص ۵۶.
۳۶ـ همان، ص ۵۷.
۳۷ـ نه شرقی نه غربی، انسانی، عبدالحسین زرین‌كوب، انتشارات امیركبیر، چاپ سوم، ۱۳۷۸، ص ۳۵۴.
۳۸ـ یادداشت‌ها و اندیشه‌ها، ص ۵۷.
۳۹ـ نقد ادبی، ص ۶۳.
۴۰ـ نه شرقی نه غربی، انسانی، ص ۳۳۰.
۴۱ـ یادداشت‌ها و اندیشه‌ها، ص ۵۱.
۴۲ـ نقش بر آب، عبدالحسین زرین‌كوب، انتشارات معین، ۱۳۷۰، ص ۷۲۳
۴۳ـ شعر بی‌دروغ، شعر بی‌نقاب، ص ۸۶.
۴۴ـ همان، ص ۱۲۴.
۴۵ـ نه شرقی نه غربی،‌ انسانی، ص ۳۲۹.
۴۶ـ دفتر ایام، ص ۲۲۵.
۴۷ـ همان، ص ۲۲۶.
۴۸ـ یادداشت‌ها و اندیشه‌ها، ص ۵۷.
۴۹ـ شعر بی‌دروغ، شعر بی‌نقاب، ص ۱۰۲.
۵۰ـ همان، ص ۱۷۵.
۵۱ـ همان، ص ۱۳۱.
۵۲ـ نه شرقی نه غربی،‌ انسانی، ص ۳۵.
۵۳ـ همان، ص ۳۲۲.
۵۴ـ شعر بی‌دروغ، شعر بی‌نقاب، ص ۶.
۵۵ـ نه شرقی نه غربی، انسانی، ص ۳۴۹.
۵۶ـ همان، ص ۳۸۳.
۵۷ـ شعر بی‌دروغ، شعر بی‌نقاب، ص ۲۲۲.
۵۸ـ نقش بر آب، ص ۷۲۲.
۵۹ـ در قلمرو وجدان، عبدالحسین زرین‌كوب، انتشارات سروش،‌ ۱۳۷۵، ص ۴۵۵.
۶۰ـ همان، ص ۴۰۵.
۶۱ـ همان، ص ۴۹۶.
۶۲ـ سیری در شعر فارسی، عبدالحسین زرین‌كوب،‌انتشارات نوین، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۵.
۶۳ـ همان، ص ۴۲.
۶۴ـ صدای بال سیمرغ، عبدالحسین زرین‌كوب، انتشارات علمی،‌ چاپ اول، ۱۳۷۸، ص ۶۱.
۶۵ـ سیری در شعر فارسی،‌ ص ۷۲.
۶۶ـ همان، ص ۸۷.
۶۷ـ از كوچه رندان، عبدالحسین زرین‌كوب، انتشارات سخن، چاپ دهم، ص ۵۸.
۶۸ـ سیری در شعر فارسی، ص ۱۷۶.
۶۹ـ همان، ص ۱۸۰.
۷۰ـ با كاروان حلّه، عبدالحسین زرین‌كوب،‌ انتشارات علمی، چاپ ششم، ۱۳۷۰، ص ۳۷۵.
۷۱ـ نه شرقی نه غربی،‌انسانی،‌ ص ۲۳۲.
۷۲ـ نقش بر آب، ص ۷۴۶.
مجتبی بشردوست
برگرفته از: فصلنامه هنر ش ۵۶
منبع : شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی


همچنین مشاهده کنید