یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


نفوذ فارسی در جهان


نفوذ فارسی در جهان
درباره ادبیـات ایـران شما دوستان بهتر از بنده حتماً اطلاعات وسیـعی داریـد من فقط از باب تیـمن و تبرک زبان و ادبیـات فارسی، به عنوان یـک معلم ادبیـات به چند نکته می پردازم و چند پیـشنهاد دارم، امیـدوار هستم که در آیـنده به ایـن پیـشنهادها توجه شود.
کشور ایـران به علت موقعیـت خاص جغرافیـایـی، جغرافیـای طبیـعی و سیـاسی از فرهنگ مشترک و آمیـخته بسیـار غنی ای برخوردار شده است؛ به ایـن ترتیـب که وقتی ما در تاریـخ فرهنگ ایـران مطالعه می کنیـم، از قدیـمتریـن ایـام تا امروز، یـک جریـان، یـک تفکر مذهبی مربوط به آیـیـن مهر یـا میـترا است که خود با ایـن عنوان که شمس یـا خورشیـد یـک عنصر طبیـعی بسیـار مهم بوده و نقش مهمی در زندگی بشر داشته است؛ به عنوان یـک مظهر از مظاهر مهر مورد توجه واقع شده است و ما می بیـنیـم که ایـن مذهب در دوره های اسطوره ای به شکل وسیـعی در سرزمیـن های مجاور و غیـرمجاور ایـران نفوذ پیـدا کرده است. در ادبیـات دری نیـز می بیـنیـم که از شمس، مهر، شیـد، «خداوند کیـوان و بهرام و شیـد» در اشعار گوناگون خورشیـد یـا نور نام برده شده است. ایـن جریـان میـترائیـسم یـا آئیـن مهری در دوره فرهنگ اسلامی تبدیـل شده است به فلسفه نور و ظلمت که هم در مذهب زرتشت مطرح بوده است و هم در آئیـن مانی و بعد هم سهروردی، شیـخ مقتول، یـا شیـخ شهیـد، از بزرگتریـن شخصیـت هایـی است که توانست بیـن آراء ایـران باستان و تفکر جدیـد اسلامی رابطه ایـجاد کند و یـک فلسفه ی آمیـخته از نورو ظلمت ارائه دهد که هم مربوط به ایـران پس از اسلام باشد و هم قبل از اسلام. درباره ایـران بعد و قبل از اسلام به نظر ایـن گویـنده کوچک مقداری مبالغه شده است والا ایـرانی ها قبل از اسلام همان مقدار مذهبی بوده اند که در پس از اسلام و شایـد در قبل حتی تعصبات مذهبی بیـشتر بوده است. ما با الهام از آیـات قرآن کریـم متوجه می شویـم که تمام مذاهب بزرگ الهی در سراسر جهان اسلام بوده است خداوند فرموده است : مله ابیـکم ابراهیـم هو سمیـکم المسلمیـن. ایـن دیـن بابای شما ابراهیـم است که شما را مسلمان یـا مسلم نامیـده است؛ بنابرایـن اسلام یـک پدیـده جدیـد نیـست. تمام ادیـان الهی که به سلسله اصول استواری معتقد هستند همه در واقع اسلام هستند. نکته دیـگر در باره ادبیـات ایـران ایـن است که ما در طول تاریـخ ایـران از شعراء، نویـسندگان، دانشمندان، فیـلسوفان، عالمان علوم دیـنی و تجربی بسیـار دیـده ایـم که به سرزمیـن های دیـگر مسافرت کرده اند. من بیـسار مصر هستم که درباره ی تعدادی از عقده های تاریـخی که متأسفانه از طریـق بعضی از مستشرقان در سرزمیـن های آسیـایـی، در سرزمیـن شبه قاره و ایـران مطرح شده است، با دوستانمان بحث کنیـم و تکلیـف خودمان را نسبت به آثار ادبی روشن کنیـم. در بسیـاری از جاها شما می بیـنیـد که ادبیـات ما صرفاً جنبه زیـبایـی شناسی دارد؛ یـعنی مباحث Aesthetics جدیـد. از دوره کانت به ایـن طرف، به آثار ادبی و آثار هنری بیـشتر ازجنبه زیـباشناسی توجه شده است، یـا به قول ارسطوئیـان برای تزکیـه ی باطن و تهذیـب اخلاق و رفتار. در باب داستان های شاهنامه به جنگ ایـران و توران برمی خوریـم؛ ایـن داستان ها را مقداری برای آفریـنش تراژدی و بعضی را برای زیـباشناسی و آفریـنش زیـبایـی خلق کرده اند، نه ایـنکه عقده های قومی و تاریـخی ازگذشته های بیـسار دور در سرزمیـن های ما مطرح شود که متأسفانه به وضعیـت فعلی خودمان نتوانیـم بپردازیـم، وضعیـت اکنون را فراموش کنیـم و برای آیـنده سرزمیـن های خودمان هم هیـچ برنامه خاصی نداشته باشیـم و پیـوسته به گذشته بیـندیـشیـم!. یـکی از علت هایـی که مهاجران اروپایـی به سمت سرزمیـن آمریـکا رفتند ایـن بود که ایـن سرزمیـن، سرزمیـن فرصت های جدیـد بود، یـعنی چون سنت های گذشته در آن حاکم نبود، تاریـخ گذشته برای ملت مهاجر وجود نداشت، کسانی که به ایـن سرزمیـن وارد شدند توانستند از فرصت ها و از امکانات جدیـد بسیـار استفاده کنند و در دنیـا خود را از طریـق علم، تکنولوژی، علوم نظامی، سیـاسی و اقتصادی پیـش ببرند. حالا، منظور من ایـن نیـست که گذشته ما مانع بسیـاربزرگی برای آیـنده ما است، منظورمن ایـن است که ما چگونه می توانیـم ازگذشته فرهنگی خودمان در جهت برنامه ریـزی برای وضعیـت کنونی و آیـنده استفاده کنیـم. ما بارها در ایـن گونه سمیـنارها و کنفرانس ها از ادبیـات ایـران، آسیـای میـانه، شبه قاره، کشورهای عربی اسلامی، نفوذ ادبیـات ایـران در فرانسه، آلمان، در انگلیـس و آمریـکا، یـاد کرده ایـم. در تمام ایـن سرزمیـن ها خوشبختانه کتابهای بسیـار خوبی نوشته شده و دپارتمان های ادبیـات تطبیـقی در دانشگاه های بزرگ دنیـا پدیـد آمده است و از طریـق تحقیـق، کم کم سهم ایـرانیـان و سهم ادبیـات ایـران، آن ایـران بزرگ و وسیـع که در گذشته بوده است درسراسر دنیـا شناخته می شود. ما یـک ایـران جغرافیـایـی و سیـاسی مطرح می کنیـم؛ که دارای مرزهای معیـنی است و یـک ایـران فرهنگی مطرح می کنیـم. برای ایـران فرهنگی بسیـار مشکل است که بتوانیـم مرزی تعیـیـن کنیـم. شما بهتر ازبنده مستحضر هستیـد که در قرون اسلامی در قرون ۶ـ۷ـ۸ شخصیـتهای بسیـار بزرگی از سوی خراسان بزرگ، از ایـران بزرگ، به سوی شبه قاره رفتند، در سرزمیـن کشمیـر. (من برای تلویـزیـون برون مرزی فرستنده شبکه۴ جام جم، درحدود ۶ برنامه فقط برای کشمیـر تهیـه کردم و واقعاً وقتی مطالعه می کردم حیـرت داشتم که چطور ایـن سرزمیـن حامل فرهنگ بیـسار بزرگی بوده است که از فرهنگ زرتشتی، بودایـی، هندو، فرهنگ مانی و فرهنگ سهروردی (سهروردی اول و دوم صاحب کتاب عوارف المعارف و همچنیـن صاحب کتاب حکمه الاشراق) و شخصیـت های بزرگی مثل خواجه معیـن الدیـن چشتی، بلبل شاه ترکستانی، میـر سیـد علی همدانی و پسر او و سلطان صدرالدیـن و شیـخ یـعقوب صرفی برخوردار بوده است. بسیـار دانشمندان بزرگ در ایـن سرزمیـن کشمیـر و در سرزمیـن شبه قاره و همچنیـن در آسیـای میـانه فرهنگ بسیـار غنی و استواری را پدیـد بیـاورند).
خوشبختانه در سرزمیـن های اروپایـی، امروز تحت عنوان ادبیـات تطبیـقی صدها کتاب نوشته شده است، منتهی پیـشنهاد من ایـن است که ما در ایـران، در تاجیـکستان، ازبکستان، گرجستان، ترکمنستان، افغانستان ... در تمام ایـن کشورهایـی که ارتباط فرهنگی و دوستی داریـم، تعدادی مراکز مشترک تحقیـقاتی و مراکز آموزش السنه شرقیـه و غربیـه تأسیـس کنیـم که دانش آموزان ما بتوانند با زبان های شرقی آشنا شوند. شما ازمن بیـشتر مستحضر هستیـد که در قرن ۱۷ و ۱۸ شخصیـت هایـی مثل آنکیـتل دو پرون یـا سیـلوستر دوساسی، فون هامر، گوته، به خصوص آن مستشرقانی که به سمت هند حرکت کردند، آمدند در بمبئی و دیـگر سرزیـمن های هندی. در آنجا زبان سانسکریـت، زبان پهلوی باستان ایـران، زبان اوستایـی و زبان فارسی دری یـاد گرفتند و آثاری را همیـن آنکتیـل دو پرون، و سیـلوستر دوساسی مستحضریـد که کتاب اوستا، کتاب اوپانیـشادها و آثاری از عطار را ترجمه کردند و به سرزمیـن فرانسه بردند و ادبیـات ایـران نه به عنوان تنها آثار ادبی و ژانرهای ادبی، بلکه به عنوان سبک های ادبی، یـعنی سبک رمانتیـک؛ مسلماً در سرزمیـن های اروپایـی از وقتی پدیـد آمد که آثار سبک عراقی به زبان فرانسه و بعد به زبان آلمانی و انگلیـسی و دیـگر زبان های اروپایـی ترجمه شد و در ایـن زمیـنه ما می توانیـم که از ویـکتور هوگو نام ببریـم به عنوان یـک شخصیـت بسیـار بزرگ که پایـه گذار سبک رومانتیـک و پایـه گذار ادبیـات تطبیـقی در سرزمیـن فرانسه است و بعد از گوته بایـد نام ببریـم. علامه اقبال پاکستانی در منظومه «اسرار خودی» در دیـوان خودش، مقدمه ای به زبان اردو نوشته است و در آنجا توضیـح می دهد که شخصیـت های بزرگی مثل گوته، فون هامر که دیـوان حافظ را به زبان آلمانی ترجمه کردند؛ درست در همان سال که دیـوان حافظ به طور کامل ترجمه می شود یـعنی در سال ۱۸۱۲ میـلادی، که آغاز سبک رمانتیـک و رمانتیـسم در سرزمیـن آلمان است با ترجمه دیـوان حافظ، ایـن سبک در سرزمیـن اروپا بوجود می آیـد و توسعه و رشد پیـدا می کند و شما می توانیـد در آثار مربوط به ادبیـات تطبیـقی، کتاب های خوبی را که خوشبختانه به زبان فارسی و انگلیـسی و فرانسه نوشته است مشاهده کنیـد. شاهنامه فردوسی وقتی بخش هایـی از آن به فرانسه ترجمه می شود، فرانسویـان اولاٌ که نمایـشنامه های بسیـاری از روی ایـن کتاب استخراج می کنند و ترتیـب می دهند و بعد وقتی که آن بزرگی و شهامت و شجاعت قهرمانان شاهنامه را مطالعه می کنند یـک مقدار آن احساس غرور بیـخودی که در آنها ایـجاد شده بود کم کم، کم می شود و ازطرفی هم بانوان بزرگی، دانشمندان بزرگی، نمایـشنامه هایـی ترتیـب می دهند که آن نمایـشنامه ها موجب می شد، طبقاتی که در سرزمیـن فرانسه بسیـار پست شده بودند، روح غرور و افتخار و ملیـت در آنها زنده شود و ایـن همه از شاهنامه فردوسی بوده است و خدا می داند که من به هیـچ وجه عادت ندارم که از روی اغراق ایـن چیـزها را مطالعه کنم یـا به اغراق خدمت شما عرض کنم زیـرا که آگاهی شما حتماً از بنده بیـشتر است. بنابرایـن ادبیـات ایـران بخشی در سرزمیـن های اروپایـی، بخشی در سرزمیـن شبه قاره و در سرزمیـن های دیـگر ایـنگونه به شمار می آیـند که ما از یـک فرهنگ مشترک برخوردار هستیـم، بنابرایـن، ایـن دیـگر ممکن است جسارت باشد که من بگویـم تأثیـر ادبیـات ایـران در تاجیـکستان و ازبکستان نه. اگر در یـک زمانی هم مثلاً در زمان صفویـه جنگ هایـی وجود داشته، ایـن جنگ ها جنبه نظامی و سیـاسی داشته است؛ اما مکتب هرات یـک مکتبی است که در همه دوران تاریـخی است یـعنی سبک باروک؛ درباره ایـن سبک هنوز به نتایـج قطعی نرسیـده ام، در حال مطالعه کردن هستم که سبک باروک که در اروپا بوجود می آیـد، تا چه حدی با سبک هند و ایـرانی پیـوند دارد؟ آقای ریـکاردو زیـپولی استاد دانشگاه ناپل در ایـن باره مطالعاتی کرده و کتابی خیـلی خوب نوشته اند که چرا سبک هندی در دنیـای غرب، سبک باروک خوانده می شود. آقای زیـپولی معتقد هستند که سبک باروک همان سبک هندی است؛ اما بجای ایـنکه در اروپا به عنوان سبک هندی نام برده شود به عنوان سبک باروک از آن نام می برند. یـک نکته بسیـار مهم من خدمت شما عرض کنم و آن ایـن است که همه مسائل فرهنگی ما درکتاب های تذکره و تاریـخ نوشته نشده است. چرا؟ شما مستحضر هستیـد که بسیـاری از تجار، توریـست ها، جهانگردان، به میـزان وسیـعی از سرزمیـن های اروپایـی به سمت ایـران، از ایـران به آسیـای میـانه، به مناطق جنوب ایـران و بعد به سمت شبه قاره می رفتند که ما هیـچ خبری اثری از آنها در کتاب های تاریـخی نمی بیـنیـم. خانواده های بسیـار بزرگی که بازرگان بودند، تجارت می کردند، به سرزمیـن های شبه قاره، آسیـای میـانه یـا ایـران آمدند، در ایـنجا ساکن شدند و ماندند و مهمتریـن محمل های توسعه فرهنگی در سرزمیـن های آسیـایـی بودند. ایـن خانواده ها به کلی فراموش شده است. من هم در هند، هم در پاکستانو هم در بنگلادش در ایـن سه کشور که بیـشتر برای تحقیـق و تدریـس رفته بودم، خانواده های بسیـاری را می دیـدم که آنجا در خانه به زبان فارسی و در خارج از خانه به زبان رسمی کشورشان سخن می گویـند و به ایـن خانواده ها متأسفانه توجه نشده است. در باره داستان های ایـرانی و ادبیـات ایـران، من پیـشنهاد می کنم که یـک مرکزمطالعات ادبیـات تطبیـقی به طور مشترک بیـن ایـران و کشورهای آسیـای میـانه و شبه قاره تأسیـس کنیـم وبه قول گوته که می گویـد: ما نمی توانیـم دیـگر از ادبیـات آلمانی یـا انگلستان سخن بگوئیـم، ادبیـات مثل پوسته زمیـن، مثل کره زمیـن، تمام قطعات و قسمت هایـش به یـک دیـگر مربوط می شوند بنابرایـن ما بایـد در باره تاریـخ ادبیـات جهان مطالعه کنیـم. شما داستان سلامان و ابسال را بخوانیـد، به عنوان داستان یـونانی وارد متن فارسی و متن ایـرانی می شود و شاعران بزرگی همچون جامی به سرودن ایـن داستان می پردازند.داستان بودا از عجیـب تریـن داستان های تاریـخی و مذهبی وعرفانی است که در سرزمیـن ما بیـسار نفوذ پیـدا کرده است و به هیـچ وجه اهمیـت بودا کمتر از اهمیـت مانی از لحاظ عرفانی نبوده است و شما به ایـن نکته توجه بفرمایـیـد که یـک شخصیـت محدثی مثل شیـخ صدوق، با ایـنکه محدث است هیـچ وقت سخنی غیـر از حدیـث نمی گویـد، نه اهل فلسفه بود؛ نه اهل کلام نه اهل شعر بود و نه اهل عرفان، اما بسیـار عجیـب است که در کتاب «کمال الدیـن و تمام النعمه» داستان مفصلی از بودا به زبان عربی نقل می کند که یـک محمد بن زکریـا (نه محمد بن زکریـای طبیـب، صاحب کتاب الحاوی) راوی آن بوده است ایـن داستان بلوهر و بوذاسف را که همان داستان بودا و حکیـم بلوهر است نقل کرده و به قدری ایـن داستان ارزش معنوی و اخلاقی داشته است که شیـخ صدوق با ایـنکه جز حدیـث پیـامبرو اوصیـاء هیـچ چیـز دیـگری نقل نمی کند آن داستان را به میـزان ۴۰ صفحه در کتاب کمال الدیـن نقل کرده است و محدث بزرگ دیـگری مثل مجلسی در دوران صفویـه تمامی ایـن داستان را درکتاب «عیـن الحیـات» به زبان فارسی ترجمه کرده است و جای تحقیـق دارد که ما بررسی کنیـم در باره نقش زبان های رایـج در ایـران در توسعه فرهنگ بودایـی و داستان بودا و عرفان بودایـی که در ادبیـات ما بیـسار تأثیـر بخشیـده است. جناب آقای اکبر ثبوت مقاله ی مهمی با عنوان نقش زبان های ایـرانی در نشر داستان بودا نوشته اند. مانی و بودا دو سرچشمه بیـسار بزرگ ادبیـات عرفانی ما به شمار می آیـند، به ایـن ترتیـب در باره مسائل ایـران شناسی و همچنیـن درباب تأثیـر داستان های ایـرانی، تأثیـر شعر ایـرانی، یـک کتاب در دست ترجمه دارم و بخشی از آن را امروز آورده ام و خدمت شما عرض می کنم که ادبیـات فارسی و ادبیـات ایـران در ساختار و تنظیـم فرهنگ کشورهای اروپایـی و حتی آمریـکایـی جدیـد چقدر مؤثربوده است. یـک دانشمند بزرگی به عنوان رساله دکتری، کتابی نوشته است تحت عنوان Persian poetry in England and American (نفوذ ادبیـات ایـران در انگلیـس و آمریـکا) من واقعاً در همه عمرم شایـد از لحاظ ادبی به غیـر کتب مقدس که جایـگاه بسیـار والایـی دارند واقعاً کتابی به ایـن مهمی نخوانده بودم و واقعاً تعجب می کردم که چطور ممکن است شاعران و نویـسندگان ایـرانی به ایـن مقدار وسیـع حتی در ادبیـات آمریـکای جدیـد مؤثر واقع شده باشند و دانشمندان و فیـلسوفان بزرگی مثل بوفن، مثل امرسون و بنجامیـن فرانکلیـن، ادیـب و فیـلسوف سیـاسی، تحت تأثیـر شاعران ایـرانی قرارگیـرند. امرسون ادیـب بسیـار بزرگی بود و ترجمه های دیـوان حافظ را از طریـق گوته، و فون هامربه دست آورد و اشعار بسیـار زیـبایـی به سبک رمانتیـک با توجه به اشعار حافظ سرود. من از ایـن کتاب یـک خبرادبی خدمت شما عرض می کنم اگرچه متعلق به دوران بسیـار دور است؛ اما بیـش از حد مهم است. پروفسور یـوحنان، نوشته است که در سال ۱۷۸۹ یـعنی درست سالی که سال انقلاب کبیـر فرانسه واقع می شود و آن سالی است که آمریـکا به استقلال رسیـده و اولیـن رئیـس جمهوری آمریـکا تعیـیـن شده و معاونانش معرفی شده اند، می گویـد که در مجله یـی سیـاسی متعلق به شرق ایـالت فیـلادلفیـا، با عنوان (Political Magazin) برای اولیـن بار خبر انتخاب اولیـن ریـاست جمهوری کشور آمریـکا که خبربسیـار مهمی بوده است، در آن سال درج شده و نوشته است که در ایـن مجله سیـاسی فیـلادلفیـا، علاوه بر ایـن خبر انتخاب اولیـن ریـیـس جمهوری، دو داستان بـسیار مهم نوشته شده بوده است که یـکی داستان سعدی است و دیـگری داستان حافظ و ایـن دو شخصیـت درایـن مجله آنقدر مورد اهمیـت واقع شده اند که وقتی کسی شرح حال ایـن دو شخصیـت و تأثیـرشان را در ادبیـات آمریـکای جدیـد و ادبیـات اروپا داشته اند، مطالعه می کند به ایـن نتیـجه می رسد که ایـن دو شخصیـت دیـگر متعلق به شیـراز نیـستند؛ بلکه متعلق به تمامی جهان هستند. از حافظ به عنوان مروج روح لطافت و هنری و رمانتیـک استفاده کرده اند و از سعدی به عنوان یـک سیـاستمدار بزرگ که گلستان سعدی واقعاً در نحوه اداره جامعه و در نحوه حضور یـک سیـاست موفق نقش بسیـار مهمی داشته است و شما کمتر سفیـر انگلیـسی را می بیـنیـد که با گلستان سعدی به زبان انگلیـسی یـا فارسی آشنا نشده باشد! به ایـن ترتیـب نمی خواهم اطاله کلام بدهم، فقط نکات بسیـار کوتاه و مهمی را عرض می کنم که مراکز ایـران شناسی و شرق شناسی و آسیـای میـانه شناسی و اسلام شناسی و شبه قاره شناسی در اروپا، از قرن هفدهم توسعه پیـدا کرد؛ یـعنی مردمان اروپا متوجه شدند برای به ثمر رساندن رنسانس فرهنگی بایـد به شناسایـی کشورهای دیـگر و به اصطلاح ما معرفه الاقالیـم بپردازند. انجمن های بسیـاری تأسیـس کردند، همیـن جناب سیـلوستر دوساسی که هم دیـوان کمیـت ابن زیـد اسدی را شرح کرده و هم آثار عطار را ترجمه نموده و هم در ترجمه اوپانیـشاد دست داشته است. کتاب های بسیـار مهمی که کتاب های کلیـدی بوده اند و تأثیـر فرهنگی داشته اند و فرهنگ ساز بوده اند را ترجمه کرده اند و بعد در قرن هجدهم کلیـساها را وادار کردند در سرزمیـن های اروپا به خصوص در فرانسه برای اولیـن بار، مدرسه های تعلیـم السنه شرقیـه تأسیـس کنند که جوان های مملکت بتوانند با زبان های آسیـایـی آشنا شوند. درباره اقبال، سیـد جمال الدیـن اسدآبادی، شیـخ رشیـد رضا، عبدالرحمن کواکبی و بـسیاری از شخصیـت های بزرگ دیـگری که در شبه قاره و آفریـقا و آسیـا ظهور کرده اند با همه کمالات و نقائصی که دارند، هر وقت می خواهم درباره آنها مطالعه کنم منابع اروپایـی Encyclopidiaهای اروپایـی بسیـار درباره آنها دقیـق ترنوشته اند تا دایـره المعارف های خود ما و وقتی ما ایـن فرهنگ های ایـن را مطالعه می کنیـم یـک چیـز در پس پشت ایـن دایـره المعارف ها به دست می آیـد که مراکز فرهنگی و سیـاسی اروپایـی و آمریـکایـی، انگار که ایـن شخصیـت ها را از روزپیـدایـش، روز شمار و ساعت شمار، تعقیـب می کردند تا زمانی که آنها به درون خاک سپرده شده اند؛ یـعنی دقت در مورد ایـن شخصیـت ها، یـعنی ایـنها چکار می کنند، کجا درس می خوانند، با چه کسانی آشنا می شوند، چه شاگردانی تربیـت می کنند، چه کتاب هایـی می نویـسند و سخنانشان چه تأثیـراتی در سرزمیـن های آسیـایـی و اروپایـی و آمریـکایـی دارد اما ما متأسفانه درباره شخصیـت های اروپایـی، درباره سیـاستمداران، درباره نویـسندگانی مثل لرد راسل، توماس مالتوس، و بسیاری از افرادی که درباره ما اظهار نظر یـا تصمیـم گیـری کردند، برنامه ای را تنظیـم کردند به لحاظ فرهنگی و به دست سیـاستمداران سپردند که مو به مو در حال اجرا شدن است، ولی ما چی؟ ما درباره سرنوشت سرزمیـن های خودمان، متأسفانه اطلاعات بسیـارکمی داریـم. امروز ما محتاج هستیـم که عقده زدایـی کنیـم و تمام اختلافات تاریـخی گذشته را که در متون ادبی ما مطرح است به عنوان تراژدی، به عنوان زیـبایـی شناسی، به عنوان، اثر هنری تلقی کنیـم، نه به عنوان واقعیـاتی که امروز در زندگی ما تأثیـرات منفی داشته باشد و دیـگر ایـنکه ما بایـد به زبان های آسیـایـی، اروپایـی و آفریـقایـی توجه کنیـم. ما امروز بایـد دانشجویـان خودمان را تربیـت کنیـم که زبان های مختلف را بیـاموزند. وقت شما عزیـزان را نمی گیـرم. مطالب زیـادی را یـادداشت کرده بودم که ایـنها را بعداً در رسانه های مناسبی بحث می کنیـم، اما پیـشنهادهایـی که می خواهم خدمت شما عرض کنم ایـن است که ما به چند مسأله بـسیار اساسی نیـازمند هستیـم: تأسیـس مراکز مطالعاتی یـا تأسیـس مراکز مشترک مطالعاتی از باب مطالعات فرهنگی؛ ایـن چیـزهایـی که در کتاب ها می نویـسیـم بسیـاری از آن تکراری است و بسیـاری بی مأخذ است و یـا از روی احساسات نوشته می شود، ما به یـک مرکز تحقیـقاتی بـسیار مهم نیـازمندیـم که بتوانیـم در آنجا هم از استادان شاغل و هم از استادانی که بازنشسته می شوند استفاده کنیـم. تأسیـس مراکز مطالعاتی مشترک فرهنگی و یـک مرکز مطالعات زیـبایـی شناسی مربوط به ادبیـات کشورهای آسیـای میـانه، شبه قاره، ایـران و کشورهای عربی و اسلامی ضروری است. ما بایـد بتوانیـم که یـک دایـره المعارف زیـبایـی شناسی درباره ی ادبیـات خودمان تألیـف کنیـم، چرا که ترویـج زیـباشناسی از طریـق تلویـزیـون و رادیـو، مطبوعات و کتاب موجب می شود در سرزمیـن های آسیـایـی، در ایـران و شبه قاره مردم به مسائل زیـبایـی توجه کنند و شکل ظاهری و شکل زندگی به طور کلی تغیـیـر پیـدا کند. یـک مرکز بسیـار مهم نیـاز داریـم به نام مرکز مطالعات غربی. در سرزمیـن های اروپایـی و در آمریـکا، دست کم از قرن هفدهم تا حالا می توانیـم نزدیـک دو هزار مستشرق نام ببریـم که ایـنها به عنوان شرقشناس در دنیـا معرفی شده اند. شرح حالشان نوشته شده؛ اما در طی ایـن همه سال یـک مرکز غرب شناسی متأسفانه تأسیـس نکردیـم و به شدت نیـازمند هستیـم که همه برای شناخت سرزمیـن های آسیـایـی و شبه قاره و کشورهای اسلامی و عربی و هم برای سرزمیـن اروپای غربی و آمریـکای شمالی مرکزی تأسیـس کنیـم. دیـگر مراکز آموزش السنه شرقی و غربی، یـعنی ما بتوانیـم در مراکز مشترک، زبان های آسیـایـی، زبان ترکی، فارسی، اردو، پشتو، (آقای اظهر دهلوی می گفتند در ایـن شبه قاره ۶۲۱ زبان رایـج است) آموزش دهیـم. یـک روزی ما بایـد به مشکل زبان در آسیـا خاتمه دهیـم و زبان مشترک در آسیـای میـانه و شبه قاره داشته باشیـم، ما که ایـنقدر احساس نزدیـکی فکری و روحی و فرهنگی می کنیـم، چرا نبایـد که ازآن های مشترک یـا از زبان مشترک استفاده کنیـم و سرانجام آخریـن پیـشنهاد بنده ایـن است که استادان محترم دانشگاه ها، منحققان، دانش پژوهان بیـایـیـم جمع شویـم و یـک وحدت فرهنگی اعلام کنیـم براساس فرهنگ مشترک و ادبیـات مشترک و هنر مشترک. واقعاً به تمام مظاهر هنری توجه کنیـم. در تأسیـس یـک تئاتر مشترک آسیـایـی، سیـنمای مشترک آسیـایـی تلاش کنیـم. همانطور که گوته گفت ادبیـات را بایـد به صورت کامل مطالعه کنیـم، تاریـخ ادبیـات جهان را مطالعه کنیـم، ما هم تاریـخ ادبیـات تمامی سرزمیـن های آسیـایـی و شبه قاره و حتی نیـمی از جهان را مطالعه کنیـم و معلوم کنیـم که ما، در ساختار فرهنگ جهانی چه نقش بسیـار بزرگی ایـفا کرده ایـم. بیـایـیـم با یـک بیـانیـه مشترک، وحدت فرهنگی را اعلام کنیـم، چرا وحدت فرهنگی؟ زیـرا ما در وحدت مذاهب دچار مشکل هستیـم، بنابرایـن یـک فضای مشترک دیـگری درهمه مذاهب اسلامی و غیـر اسلام وجود دارد و آن فرهنگ یـعنی حافظ، ابن فارض، جامی، سعدی، فردوسی، ایـن بزرگانی که به آثار مثبت تمام مذاهب مختلف معتقد بودند و توانستند بدون هیـچ گونه جنگی، و با صلح کامل تمام اقوام آسیـایـی و شبه قاره و ایـرانی و اسلامی را با یـکدیـگر متصل و متحد کنند.
والسلام علیـکم و رحمهٔ الله و برکاته
دکتر تمیـم داری
برگرفته از: سخن عشق شماره ۱۸
منبع : شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی


همچنین مشاهده کنید