شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


این گلایه تیتر ندارد


این گلایه تیتر ندارد
اصلا این که مضمون راجع به کیست را بگذاریم کنار. فراموش کنیم انفجاری رخ داد و بسیاری از زائران امام رضا(ع) در جوار ضریح حضرتش شهید شدند. اتفاق شومی بود که خب می تواند مایه و دست چربی برای نوشتن یک نمایشنامه باشد. آهو به وقت انفجار نمایشی است که حول این تم می چرخد. قصدش نهفتن واقعه عاشورای سال ۱۳۷۲ در حریم حرم رضوی است. متن و اجرا به انحا این حادثه را در خود فرو می کشد و به تلویح می توانی بفهمی که مقصد، رسیدن به چنین حرفی است. نمی دانم چه نامی می شود بر اجرای آهو به وقت انفجار گذاشت.
در کلمه چه چیز را مناسب رسمش یافت و او را چگونه خطاب کرد. یک پرفورمنس؟ سوئیت مجلسی؟ نومیستیری؟ یا یک میراگل ایرانی؟ اما آنچه در وهله آخر و در برانداز نهایی می توان از شالکه نمایش استنتاج کرد، حضور ایده های دور و فرسخی در کنار هم است که متن رها و بی ساختمان را در خود لعاب می زند. متن اجرا متشکل از چند نیمه داستان تک گویانه است از چند آدم که با امام روی صحبت دارند. همان کار که ما خودمان هم اگر وقتی فرصتش دست بدهد می کنیم. این صحبت برشی لحظه ای و کوتاه از واقعه ای است که گزارش قصه در آن کمرنگ و باریک است. چیز عجیبی نیست، اما نکته اصلی که مد منظور نویسنده است، القا درک فضا و ذات مغازله خادم ( چه در حیات، چه در ممات) با مخدوم با عنایت است.
به جز زنی که قصه اش را در بعدی جدا از باقی روایت می کند، همه در موقعیتی تقریبا هم شکل داستانشان قرار دارند.
زن به همین رنگ و لباس خودمان است، فرزند و همسرش در همان حادثه جان سپرده اند. دیگران هم دیگر کشتگانند که در فضا و رسمی خارج از قواعد علی معلولی هر کدام در بساط خود و نه در قالب یک نشانه که در برآیند تاویل گرایانه، عرض اندام می کنند. اینجا نشانه ها به جای رهنمون شدن مصادیق به یک منبع، خود قسمی تمام می گیرند و پلی فونیک. اجرایی را ناهمجور، همین جور می گذارند مخاطب استماع کند. مفاهیمی که سهوا خالی از هر غرض، رویه یا پیشنهاد اجرایی دیده می شوند، تنگ دل هم تا اجرا به سامان برسد که نمی رسد. خودمانی تر اگر باشیم اجرا خط ناخوشی است که به زیور تذهیب و نگاربندی آراسته شده باشد. هیچ کدام خوراک هم نیستند و تضادشان در هر حین اجرا، در چشم خود فشانی می کند. منظور از نشانه ها آن دسته کلی است که صحنه را از منظر موقعیت تعریف می کند. نه ماهیت های متغیر که به واسطه رنگ و پزیشن مرزبندی می شود. آنچه متن می گوید که تازه اگر بشنوی چه می گوید، با هم وجهه های ظاهری اش در نگارش و ادبیات دهان آدم ها و صنوف مختلف و رفتارشناسی شان سرانجام آن چیزی نیست که اجرا برای او ترتیب داده. این طرز رویت کمی عجب انگیز است.
طراحی صحنه که با صورت بندی محصور و محدود در مربعی تاریک، عجین است با علامت زرد خطر با آویزانی همیشگی اش بر داربست ها و آن کارگرهای ملبس به کارکنان معدن، همه یادآور کابوسی است که تعدی به آن مساوی با اتفاق ناخوشایندی خواهد بود. ابزار کار هم هست. فقط یک تابلوی کارگران مشغول کارند کم دارد. این از شکل بیرون قضیه. اما آنچه در درون و در حال اتفاق می افتد. حضور قدسیان و برخورد فرافیزیکی و فرشته باور کارگردان است که با اشاراتی چون جامه سفید و کفن. مشک و سقا. گلابدان نقره و هادی و از همه مهم تر خوانش اشعار مرتبط و گاهی بی ربط با حوزه ملکوتی ثامن الائمه، در دو طرف خود را گرفتار نقص و نقیض می کند. این که چرا اینقدر خشن، سنگین و خالی از ظرافت است فضا، وضعیت آن دو نفر. وسایل و بعضا نحوه حمل ونقل نمی دانم. آن وسط به تبع( البته فکر کنم) شبیه خوانی لاستیکی تعبیه شده یا که در حکم یک سکو، بازیگران بر آن بازی می کنند. اینجور به نظر می رسد که در همه عمر نمایش همیشه اولین جرقه، مورد تایید برای ثبت و میزانسن شدن واقع شده. ایده های درهم اول که اصلا مثل دو سر آهن ربا یکدیگر را دفع می کنند. که بارزترین آن مجالست متن و شیوه اجرای آن است ازدیاد اندیشه ها، دافعه شان و کلا طباق آنها، باعث دیدن اجرایی مشوش می شود که هزار بار هم که موسیقی بر آن سوار باشد و دوست نوازی کند و کسی هم وصف الحال ترنم به لب تر کند، افاغه نمی کند. آهو به وقت انفجار تنها شایعه ای است که به لفظ و رسم پرفورمنس نسبت می دهند.
اجرا مملو از ایده های بدوی و دم دستی است. خام است و سرسری. اگر از دور و با حوصله نگاه کنی، یک کنسرت است که گه گداری میانش کسانی هستند که چیزی بگویند. با مقدار وسیعی اغماض کلمه اپرت را پیشنهاد می کنم و با مقدر کم، دکلماسیون را. در می مانی بعضا از بیشتر مسیرهای غلطی که کارگردان به تو آدرس داده. نمایش پر است از سوالات غریب.
اینجور کار کردن و اصلا با اینجور مضامین رشید و عزیز اینطور رفاقت، راه رفتن روی بندی است که امید تردد سالم را تا حد زیادی پایین می آورد و متاسفانه این اتفاق برای آهو به وقت انفجار افتاد. خودش افتاد. سلین می گوید: کلمات ،ظاهری بی آزار دارند، اصلا به نظر نمی رسد که خطرناک باشند.
بیشتر به باد هوا شباهت دارند و به محض این که از ذهن بیرون می آیند، از راه گوش به وسیله توده نرم مخ درک می شوند.
هیچ کس به کلمات خودش شک ندارد و مصیبت از همین جا شروع می شود.
علی شمس
منبع : روزنامه جوان