جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

بهانه جنگ واشنگتن با ترور این‌بار در سوریه


بهانه جنگ واشنگتن با ترور این‌بار در سوریه
روابط پرفراز و نشیب میان واشنگتن و دمشق یک‌شنبه (هفته پیش) در حالی از بد به بدتر گرایید که حمله هوایی ایالات متحده به مرز سوریه نزدیک عراق هشت غیر نظامی از جمله یک زن را کشت. تلویزیون سوریه این حمله را «قتل عام » آمریکایی نامید اما جزئیات آن همچنان در حال افشاست. روز سه‌شنبه بود که آمریکا سکوت خود در مورد این حادثه را با این ادعا شکست که « ابو غدیه » عامل اصلی القاعده را در این عملیات هدف گرفته و طی آن چیزی که در مطبوعات غربی به عنوان «حمله پیشگیرانه» توصیف شد وی را کشته است. آسوشیتدپرس ـ به نقل از یک مقام نظامی آمریکا بدون ذکر نام ـ گزارش داد که الغدیه قصد انجام حمله‌ای به عراق داشت. الغدیه که نام واقعی‌اش «بدران ترکی هیشان المزیدی» است رهبر یک شبکه حرفه‌ای القاعده است که مبارزان خارجی القاعده را به بخش‌های مقاومت زیرزمینی به عراق منتقل می‌کند. این حمله یک روز پس از آن بود که یک فرمانده عالی‌رتبه نظامی آمریکا در عراق به خبرنگاران گفت که نیروهای آمریکایی حضور خود در مرزهای سوریه را تقویت می‌کنند؛ مرزی که وی آن را دروازه «غیر قابل کنترل» برای ورود مبارزان به عراق نامید. جزئیات تایید نشده و تراژدی محقق این حمله، روابط سوریه‌ـ آمریکا را به اغما برده است. مقام‌های عالی‌رتبه در دمشق از این تاکتیک‌های «کابوی گونه» نیروهای آمریکایی به شدت خشمگینند و افکار عمومی سوریه به شدت ضدآمریکایی شده است. این حمله منجر به جنگ میان آمریکا و سوریه نخواهد شد اما نقطه عطف مهمی را در روابطی غیرقابل پیش‌بینی و آشفته به وجود می‌آورد که ریشه در ۶۰ سال پیش دارد.
● میراثی از بی‌اعتمادی
در سال ۱۹۴۵، «ناظم القدسی» اولین سفیر سوریه در واشنگتنـ که قویا با دولت خود جدل داشتـ سعی داشت دمشق را قانع کند که زمین سفارت در واشنگتن را خریداری کند. رئیس‌جمهور آتی سوریه ابراز داشت که هزینه آن خیلی زیاد نبود ( با علم به اینکه وزارت خارجه سوریه پولی برای خرید زمین در واشنگتن ندارد) به این دلیل که آمریکا در مسیر تبدیل شدن به تک ابرقدرت بود و بسیار محتمل بود که متحد شماره یک دمشق نیز بشود. وی گفت: این یک سرمایه‌گذاری سودآور بلندمدت بود که در آمریکا ریشه می‌دوانید. آن همانا « فرانکلین.دی. روزولت» رئیس‌جمهور آمریکا بود که قول داد سوریه را از «سیستم الزام‌آور و نفرت انگیز فرانسوی» رها سازد و از حق تعیین سرنوشت و رهایی و آزادی مردم جهان سوم سخن گفت. اما تا سال ۲۰۰۵، روابط سوریه ـ آمریکا به بدترین مرحله خود رسید. این به دلیل دوران دولت بوش بود که ایالات متحده خواهان تغییر رژیم در سوریه بود. پس از اشغال عراق در سال ۲۰۰۳، ایالات متحده در حال حاضر مرزی ۶۰۵ کیلومتری با سوریه دارد و این کشور را متهم به خرابکاری‌های بسیار در این کشور جنگ زده می‌کند. این اتهامات در سال ۲۰۰۳ با این ادعا شروع شد که سوریه از وفاداران صدام حمایت می‌کند، این اتهامات سپس تا جایی گسترش یافت که سوریه به اعزام نیروهای جهادی خارجی به میدان نبرد با آمریکا در عراق متهم شد. روابط دو طرف با ترور رفیق حریری نخست‌وزیر لبنان در فوریه ۲۰۰۵ به پایین‌ترین سطح خود رسید و طی سه سال گذشته از «بد» به «بدتر» تغییر جهت داد.
آشکار است که روابط سوریهـ آمریکا از یکشنبه گذشته تا کنون بازهم کاهش یافت. کمی پس از چهار عصر ۲۶ اکتبر، چهار هلیکوپتر آمریکایی از مسیر عراق حریم هوایی سوریه را نقض کردند. دو تا از این هلیکوپترها در روستای «سکاریه» در شهر «ابو کمال» نزدیک مرز عراق فرود آمدند. سربازان آمریکایی پیاده شده و سپس آغاز به شلیک به سوی غیرنظامیان کردند و هشت نفر از جمله یک زن را در نبردی که ۴۰ دقیقه به طول انجامید کشتند. کمی بعد، یکی از خبرنگاران تلویزیون سوریه ابتدا خبر این حمله را منتشر کرد و آن را « قتل عام آمریکایی‌ها در سوریه » نامید. وزارت خارجه سوریه بلافاصله کارداران عراق و آمریکا را برای محکوم کردن این حمله فراخواند. ولید معلم وزیر خارجه سوریه که از لندن سخن می‌گفت از رفتار «کابوی‌‌گونه» آمریکایی‌ها انتقاد کرد و شدیدا به دولت‌های عرب به ویژه عربستان سعودی به دلیل سکوت آنها و اینکه انتظار دیدن پاسخ واشنگتن را دارند تاخت. یک نظر بر این است که تمام این مشکلات بخشی از سیاست‌های داخلی آمریکا در مرحله نهایی مبارزات ریاست جمهوری است و هدف آن افزایش فرصت برای مک‌کین جمهوریخواه و دادن بهانه بیشتر به اوست تا «جنگ با ترور» بوش را این بار با سوریه پیش گیرد. ۲۴ ساعت پس از حمله، «منابع» آمریکایی این حمله را تایید و ادعا کردند که ارتش آمریکا در حال تعقیب عناصر جهادی بود که از مرز سوریه برای ورود به عراق استفاده می‌کردند. البته هر چند وزارت خارجه، پنتاگون و کاخ سفید در این مورد ساکت ماندند اما اعلام داشتند که یک چیزی در واشنگتن بسیار اشتباه بود. اگر به راستی آمریکایی‌ها به یک پایگاه تروریستی حمله کرده بودند، تیم بوش در زمره اولین کسانی بودند که در مطبوعات غربی لاف‌زنی و گنده‌گویی را آغاز می‌کردند. این واقعیت که رجزخوانی سنتی آمریکایی‌ها همچنان سکوت را پیشه خود کرده است دلیلی است بر این امر که آمریکایی‌ها به کاری که کردند خیلی نمی‌بالند و شاید خطای انسانی نیز وارد کار شده باشد.
● هدف اصلی از حمله چیست؟
برای یک ملت بسیار بعید و قبیح- و البته غیرقانونی- است که فضای حاکمیت ملی‌اش مورد حمله قرار گیرد، نیروی زمینی به آنجا اعزام شود و شهروندان بی‌گناه آن کشته شوند مگر اینکه یک هدف اصلی در پی آن باشد. اما گزارشات اولیه در مورد تلفات ابو کمال هیچ تروریستی را در آن ساختمان‌های متروک نشان نمی‌داد بلکه کارگران روزمره معمول و یک زن آنجا بودند. اگر آمریکایی‌ها فکر می‌کردند که آنجا پایگاهی برای القاعده است واقعا اشتباه می‌کردند. جاشوا لاندیس متخصص سوری در مقاله‌ای نوشت که این حمله « احتمالا از سوی رئیس ستاد مشترک ارتش و نه دفتر دیک چنی انجام شده است. روشن است که موضوعاتی واقعی در مرز وجود دارد و ژنرال پترائوس به سوریه هشدار می‌داد که باید همکاری بیشتری کنند. اطلاعات جاسوسی احتمالا قاچاقچیان را هدف قرار داده است که به تعبیر آمریکایی‌ها القاعده بودند. این احتمال هست که این مردم بدبخت و فقیر که در حمله آمریکایی‌ها کشته شدند خانواده همان قاچاقچیان بودند».
پاسخ مسکوت آمریکایی‌ها ممکن است شاهدی بر این سوء قضاوت باشد و با نشان دادن اینکه چگونه حمله آمریکایی‌ها وحشیانه بود توهینی هم بر این جراحت می‌افزاید. ضمن اینکه نشان می‌دهد که چگونه به سوریه به شدت بی‌احترامی شد. چند سال پیش، وقتی از بشار اسد در مورد همکاری مرزی سوریه پرسیده شد وی این سوال را از روزنامه آمریکایی پرسید:« با چه کسی همکاری کنیم؟ اگر به مرز بروید تنها نگهبانان سوری را مشاهده خواهید کرد. اما اگر به مرز عراق نگاه کنید هیچ‌کس نیست. نه نگهبان عراقی و نه مرزبانی آمریکایی. هیچ کس». مسلم است که این حمله ـ که نیاز به جزئیات بیشتری در مورد آن است ـ منجر به تنش‌های گسترده‌ای میان دمشق و واشنگتن خواهد شد. سوری‌ها احساس می‌کنند که ایالات متحده به دلیل مجموعه‌ای از اقداماتی که سوریه به حل آنها کمک کرده است مثل: کمک به اسکان ۵/۱ میلیون آواره عراقی، سخت کردن کنترل مرزی، به نتیجه رساندن توافق دوحه، پایان دادن به دوراهی ریاست جمهوری در لبنان و... ناسپاسی پیشه کرده‌اند. به‌رغم اینکه ایالات متحده نگران است که سوریه موفق به گریختن از انزوای تحمیلی آمریکا شده است اما واشنگتن می‌فهمد که همکاری سوریه برای حل مسائل خاورمیانه لازم است. در دسامبر ۱۹۹۰، جیمز بیکر وزیر خارجه سابق آمریکا سوریه را به مثابه « یک کشور مهم عرب که منافع مشترکی با آمریکا دارد» توصیف کرد.
اما در دسامبر ۲۰۰۴، جورج بوش رئیس‌جمهور آمریکا چنین گفت:« سوریه کشوری بسیار ضعیف است و لذا مورد اعتماد نیست». تفاوت‌های عمیق در سیاست آمریکا نسبت به سوریه طی ۱۵ سال گذشته نشان می‌دهد که بهبود روابط بسیار گسیخته و مرهم نهادن بر روابط دو طرف چقدر دشوار است. این تنش و کاهش روابط به ویژه پس از حوادث ۲۷ اکتبر چنین شد و تا زمانی که بوش در کاخ سفید است یا جان مک‌‌کین جانشین او شود همچنان اینگونه خواهد ماند. وقتی جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ آغاز شد سوریه به دلیل تلاش ناکام برای منفجر کردن یک هواپیمای اسرائیلی در فرودگاه هیثروی لندن در سال ۱۹۸۶ در لیست سیاه آمریکا بود. در پرتو جنگ خلیج فارس، بوش فهمید که به همان میزان که علاقه‌مند به تنبیه سوریه است اما به همان میزان به سوریه نیاز داشت تا مانع وقوع جنگهایی مشابه شود. رئیس‌جمهور مرحوم حافظ اسد ـ که مشتاق توافق بود ـ برای اولین بار در ۱۴ سپتامبر ۱۹۹۰ با بیکر دیدار کرد که نشانه‌ای از ماه عسل ۱۰ روزه در روابط دمشق ـ واشنگتن بود. بعد در ۲۳ نوامبر اسد با بوش ـ که خواستار حمایت سوریه در عملیات توفان صحرا بود - دیدار کرد و بوش قول داد تا کنفرانس صلح عرب ـ اسرائیل را به محض آزاد شدن کویت برگزار کند. وقتی جنگ خلیج فارس در ژانویه ۱۹۹۱ آغاز شد بوش مطمئن شد که اسرائیل از این معرکه ستیز بیرون می‌ماند تا باعث خشم سوریه نشود. او حتی اسرائیل را مجبور به خویشتنداری کرد تا زمانی که صدام حسین موشک‌های اسکاد را به تل آویو پرتاب کرد.
پس از آن، بوش از ییتزاک مودای وزیر اقتصاد اسرائیل پریشان خاطر شد چرا که از واشنگتن خواست دو میلیارد دلار غرامت برای جبران حملات موشک‌های اسکاد برای حفاظت در برابر سوریه بپردازد. در پاسخ، بوش از پرداخت ۴۰۰ میلیون دلار وام مسکن به وزیر مسکن اسرائیل که کسی جز آریل شارون نبود خودداری کرد. این ۴۰۰ میلیون دلار برای اسکان یهودیان روسی که از جمهوری‌های سابق شوروی به غزه و اراضی غربی می‌آمدند اختصاص داه شده بود.
پاداش دیگر آمریکا به سوریه بازگذاشتن دست این کشور در لبنان بود؛ پاداشی برای مشارکت اسد در عملیات توفان صحرا. همانگونه که بوش به اسد قول داده بود، کنفرانس مادرید در اکتبر ۱۹۹۱ برگزار شد. در سال ۱۹۹۴ بوش در دانشگاه تافتس سخنرانی‌ای کرد که در آن گفت:« نقش سوریه برای منافع آمریکا مهم است». دو سال بعد، جیمز بیکر سخنرانی دیگری در تافتس کرد که چنین بیان داشت:« اگر به خاطر پذیرش سوریه و موضع‌گیری مثبت این کشور نبود ـ که از سوی حافظ اسد پذیرفته شده بود ـ فرآیند صلح آغاز نمی‌شد». بیل کلینتون بار دیگر برای دیدار با سوریه تلاش کرد و دو بار با اسد در سال ۱۹۹۴ دیدار کرد. او خاطرنشان کرد که نقش سوریه «برای دستیابی به صلحی جامع و پایدار در خاورمیانه مهم است». سوریه که راضی به نظر می‌رسید به این ابتکارات و حرکات آمریکا با لبخند پاسخ داد. پس از ماجرای یک‌شنبه گذشته، سوریه دیگر راضی به نظر نمی‌آید. تاریخ اثبات کرده که زمانی که سوریه خشمگین می‌شود، کارهای بیشتری می‌تواند در خاورمیانه انجام دهند. ناظم القدسی در سال ۱۹۴۵ درست می‌گفت: آمریکا به‌طور بالقوه بهترین دوست سوریه است. اما این دوستی بالقوه تنها با وجود مرد عاقلی مثل روزولت کارگر است و نه فردی مانند جورج بوش که حریم هوایی سوریه را نقض کرده و شهروندان این کشور را می‌کشد.
سامی موبید
ترجمه: محمدحسین باقی
منبع: آسیا تایمز
منبع : روزنامه کارگزاران