پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

خود را بشناس


خود را بشناس
مغز نخستی ها طوری تكامل یافته كه در مقایسه با هر گروه جانوری دیگری نسبت به وزن بدنشان بزرگتر باشد. به نظر می رسد فشار تكاملی منجر به این افزایش در حجم مغز، نیاز به زندگی در گروه های بزرگتر با سازمان اجتماعی پیچیده تر بوده است. با توجه به مغز فوق العاده بزرگی كه دارند عجیب نیست كه ما بیش از هر چیز تحت تاثیر هوش انسانریخت های بزرگ قرار می گیریم.
هنگامی كه پازل هایی در اختیار آنها قرار می گیرد، خیلی بهتر از هر گونه دیگری آنها را حل می كنند و نیز تحت تاثیر رفتارهای حساس و اندیشمندانه آنها قرار می گیریم، چه هنگامی كه با همدیگر رابطه برقرار می كنند و چه هنگامی كه به تماشای ما می نشینند كه بررسی شان می كنیم. شمپانزه ها دست كم در ۹۸ درصد از DNAشان با ما مشتركند. با این حساب چقدر در دنیای ذهنی مان با ما شریك خواهند بود؟ این پرسش دردسرساز بیش از یك قرن است كه دانشمندان را هم جذب و هم ناامید كرده. پاسخ دادن به این پرسش دقیقاً به خاطر آن اینچنین دشوار است كه بررسی ذهن پشت رفتار حتی در انسان هم دشوار است.
«مایك» یكی از نرهای محل تحقیق جین گودال در گومبه (تانزانیا) با تاكتیكی شگفت انگیز و غیرعادی توانست عالی رتبه ترین نر گروه شود. او كه جثه اش برای یك شمپانزه نر بالغ كوچك بود هرگز قادر نبود كه در حالت عادی از طریق مبارزه خود را با موفقیت به اوج سلسله مراتب مبتنی بر قدرت جسمانی برساند. اما یك روز مایك پی برد كه پیت نفت خالی موجود در چادر جین گودال هنگام افتادن سروصدای بسیاری تولید می كند. تاكتیك او این بود كه پیت های خالی را به اطراف پرتاب می كرد و حریفانش را به این وسیله مرعوب می ساخت و فراری می داد - دست كم به خاطر آنكه اصابت یك پیت حلبی بزرگ خطرناك است. آنها خیلی زود یاد گرفتند كه از سر راهش كنار بروند و بگذارند رئیس شان باشد.
این نوع بهره برداری های فرصت طلبانه از موقعیت برای رسیدن به اهداف شخصی مشخصه بارز هوش شمپانزه ها است. مایك برای آنكه بتواند از افراد دیگر به شیوه ای زیركانه بهره برداری كند باید از اینكه دیگران چگونه به اعمال او پاسخ خواهند داد، دركی داشته باشد. این از آنچه در ابتدا ممكن است به نظر آید مقوله پیچیده تری است، زیرا ما را به عمق مسئله ای هدایت می كند كه خودآگاهی اش می نامیم.
یكی از ابعاد بنیادی هشیاری انسان آن است كه ما یك حس خودآگاهی داریم: ما می دانیم چه كسی هستیم و می توانیم درباره اندیشه های درونی مان تامل كنیم. البته بررسی تجربی این پدیده بسیار دشوار است. می توانیم با درون نگری (تامل درباره اندیشه های خودمان) ببینیم چگونه فكر می كنیم اما گونه های دیگر را نمی توانیم به همین طریق بررسی كنیم. در واقع حتی بررسی آدم های دیگر نیز به این طریق دشوار است. می توانیم از آنها بپرسیم آیا نوع خاصی از احساس را تجربه می كنند یا خیر اما وقتی آنها پاسخ مثبت می دهند، هیچ تضمینی نداریم كه آنچه آنها توصیف كرده اند همانی است كه ما تجربه می كنیم. زبان رسانه خوبی برای انتقال افكار و احساسات درونی نیست.
یك راه برای آنكه ببینیم آیا انسانریخت ها خودآگاهی دارند آن است كه ببینیم آیا می توانند خودشان را در آینه تشخیص دهند یا خیر. بیشتر جانوران از جمله سگ و گربه قادر نیستند درك كنند جانور روبه روی آنها در آینه در واقع تصویر خودشان است. آنها با تصویر طوری برخورد می كنند كه انگار سگ یا گربه دیگری است. به او می غرند و دندان نشان می دهند و سعی می كنند بدوند آن طرف آینه تا حساب جانور مزاحمی كه به آنها دندان نشان می دهد را برسند. دانشمندانی كه رفتار جانوران را بررسی می كنند به زودی دریافتند كه توانایی تشخیص تصویر در آینه را می توان معیاری برای مفهوم «خود» دانست.
جانوری كه خویش را به وضوح تشخیص می دهد و می شناسد از هویت خود تصوری دارد، تصوری از خود مجزا از دیگران. از این فرض آزمون بسیار ساده ای نتیجه می شود. با گذاشتن آینه ای در قفس اجازه می دهید كه جانور با آینه ها آشنا شود. سپس جانور را به بیهوشی عمومی فرو می برید و هنگامی كه ناهشیار است روی پیشانی اش یك لكه رنگ قرمز می گذارید. آنگاه منتظر می مانید تا ببینید آیا وقتی كه به هوش می آید متوجه علامت روی پیشانی اش می شود یا نه. اگر شد (و این متوجه شدن را با ور رفتن به لكه با استفاده از آینه برای راهنمایی خویش نشان می دهد) آنگاه نتیجه می گیرید كه او از خود تصوری دارد.
تمام انسانریخت های بزرگ با موفقیت این آزمون را پشت سر می گذارند، اما هیچ میمونی از ده دوازده گونه ای كه تاكنون آزموده شده اند قبول نمی شود. نتیجه آن است كه انسانریخت ها از خود تصوری دارند اما میمون ها ندارند. اما آیا توانایی شناخت خود در آینه واقعاً نشان دهنده خودآگاهی است؟ البته این نشان می دهد كه انسانریخت ها می توانند كاری انجام دهند كه میمون ها از عهده اش برنمی آیند. اما كشف معنی واقعی این كار بسیار دشوار است.
● ذهن خوانان
مسیر امیدواركننده تر دیگری كه باید در آن كاوش شود این است كه بپرسیم آیا انسانریخت ها «نظریه ذهن» دارند یا به عبارت دیگر آیا قادرند ذهن دیگران را بخوانند یا خیر. این در مجموع بدان معنا است كه یك فرد می تواند تصور كند در ذهن فرد دیگر چه می گذرد. به این ترتیب توانایی درك ذهن دیگری برای شماری از پدیده های آشكار انسانی، از جمله توانایی گفتن دروغ های موثر، نوشتن داستان- و حتی مذهبی بودن- ضروری است. برای اینكه بتوانم به شكل متقاعد كننده ای دروغ بگویم باید بدانم گفته های من چه افكاری در ذهن شما پدید خواهد آورد؛ برای آنكه بتوانم داستانی بنویسم هم من و هم شمای خواننده باید بتوانیم اندیشه ها و انگیزه های شخصیت های داستان را تصور كنیم؛ برای باور داشتن به خدا باید بتوانم فرض كنم موجودی آسمانی هست كه خواست اش می تواند بر رویدادهای جهان تاثیر بگذارد. لازمه انجام تمام این كارها توانایی خواندن افكار دیگران و نیز افكار خودمان است.
روانشناسان عموماً این مهارت را كسب می كنند كه دریابند فرد دیگری به عنوان معیاری برای یك نظریه ذهن، باور نادرستی دارد. در كودكان توان تشخیص اینكه دیگری می تواند به چیزی متفاوت از آنها باور داشته باشد در حدود سن چهار سالگی شكل می گیرد. پیش از این می پندارند آنچه آنها به درستی اش باور دارند، همه باید به درستی اش باور داشته باشند. پس نكته كلیدی آن است كه آیا هیچ نخستی دیگری در این توانایی با ما شریك هست یا خیر.اینكه جانوران نمی توانند با ما سخن بگویند آزمودن نظریه ذهن در آنها را بسیار دشوار می سازد.
با این حال در دو پژوهش وجود این توانایی در شمپانزه ها را جست وجو كرده است و بعضی آزمون های دیگر دنبال مهارت های مشابهی نظیر توانایی درك تفاوت میان دانایی و نادانی در فرد دیگر (خبر داشتن یا نداشتن دیگری از موضوعی خاص- م) گشته اند. موضوع دیگری كه مورد تحقیق قرار گرفته آن است كه آیا می توانند درك كنند دیگری ممكن است بتواند چیزی ببیند كه ما نمی توانیم یا نتواند آنچه ما می بینیم را ببیند. براساس نتایج به دست آمده به نظر می رسد كه شمپانزه ها واقعاً می توانند میان افرادی كه از چیزی خبر دارند (مثلاً می دانند غذا كجا پنهان شده) و آنهایی كه خبر ندارند تمایز قائل شوند. اما شواهد مربوط به اینكه شمپانزه ها (تنها گونه ای كه تاكنون آزموده شده) آیا باورهای نادرست را درك می كنند و بنابراین آیا نظریه ذهن دارند یا خیر، بسیار مبهم است. تاكنون در این رابطه دو آزمون انجام شده كه نتیجه یكی از آنها مثبت و دیگری منفی است و حتی نتیجه مثبت هم تا حدودی بینابینی و محل مناقشه است.
● نیرنگ های پست
شمپانزه ها بی نهایت موذی هستند. در آزمایشی مقداری میوه كه در محوطه بیرون محل زندگی شمپانزه ها پنهان شده بود به شمپانزه ای دون رتبه نشان داده شد. آن گاه او را به درون اتاق نزد دیگران بازگرداندند. كمی بعد همه را رها كردند تا به محوطه بروند. شمپانزه دون رتبه به جای آنكه با عجله به سمت محل پنهان شدن میوه ها حمله كند، دم در آن قدر معطل كرد تا دیگران همه به جاهای مورد علاقه شان در محوطه بروند. فقط وقتی همه كاملاً مستقر شدند دزدكی به سراغ میوه ها رفت. او می دانست كه اگر مستقیماً سروقت میوه ها برود، رفتار غیرعادی اش توجه همگان را برخواهد انگیخت و یكی از قوی ترها میوه های پنهان شده را از چنگش بیرون خواهد آورد. این نوع حیله گری ها هر چند در میان میمون ها دیده نمی شود اما در شمپانزه ها فراوان است.
Dunbar, R&L. Barrett. ۲۰۰۰. Cousins. BBC.
رابین دانبار
ترجمه: طاهره رنجبر
منبع : روزنامه شرق