دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


شما هم دچار روزمره گی شده اید؟


شما هم دچار روزمره گی شده اید؟
«خیلی وقت است فكر می‌كنم دیگر خودم نیستم! زندگی شده است تكرار مكررات: كارهای تكراری و بی‌معنی و نتایج تكراری. زندگی آن‌قدر به روزمرگی افتاده كه دیگر گذر زمان را حس نمی‌كنم. شما می‌دانید چه اتفاقی افتاده؟»
این روزها حرف‌هایی مشابه این را خیلی جاها می‌شنویم؛ به‌خصوص از زبان جوان‌ترها و همه به دنبال راه‌حلی برای این سرگشتگی هستند. هر كسی به طریقی می‌خواهد از این تكرارها فرار كند. اما پیدا كردن مشكل اصلی آن‌قدر پیچیده است كه مجالی برای پیدا كردن راه حل باقی نمی‌ماند و این مشكلی است كه هر كسی در زندگی آن را تجربه كرده است. حتی خود شما!
البته اگر فكر می‌كنید هدف این است كه شما را راهنمایی كنیم تا همین امروز شكل زندگی‌تان تغییر كند، شاید انتظار خیلی معقولی نباشد اما باز كردن موضوع می‌تواند در تغییر مكررات كمك بزرگی برای همه باشد.
● تله آرامش
اگر از شما بپرسند ترجیح می‌دهید فردا چه كارهایی را انجام دهید، چه جوابی خواهید داد؟ اگر فهرستی از آنچه ممكن است پاسخ‌های شما را شامل شود تهیه كنید، بدون شك در غالب موارد خواهید دید آنچه در فهرست‌تان دارید عموماً مواردی است كه قبلا تجربه كرده‌اید و به ندرت ممكن است مورد تازه‌ای در آن به چشم بخورد.
اصولا افراد به آنچه قبلا انجام داده‌اند آشنا هستند و این چنین افكار، احساسات و اعمالی به طور ناخود‌آگاه برایشان خوشایند و آرامش‌بخش خواهد بود. چون انسان از آنچه برایش ناشناخته است می‌گریزد و این فرار در طی زمان تبدیل به یك عمل ناخودآگاه ذهنی می‌شود. بدین ترتیب شما یك حلقه نامرئی به دور خودتان می‌كشید كه درون آن احساس آرامش می‌كنید و به آن اصطلاحا محدوده آرامش گفته می‌شود.
سعید ۲۹ ساله كه چند سال است در یك شركت مهندسی كار می‌كند تجربه‌ای از این موضوع را بیان می‌كند: «وظیفه من هر روز صبح این است كه گزارشی از فعالیت‌های روز قبل به رئیس شركت ارائه كنم. این كار آن‌قدر برای من عادی شده است كه انجام دادن روزمره آن به هیچ وجه كار سختی محسوب نمی‌شود. اما چند هفته پیش یك روز صبح رئیس به اتاق من آمد و از من خواست كه شكل ارائه گزارش را تغییر دهم. آن روز یكی از بدترین روزهای كاری من در این چند ماه بود اما هر طور بود بالاخره شكل گزارش تغییر كرد!»
فكر می‌كنید مشكل سعید در آن روز چه بود؟ عدم توانایی در تغییر شكل گزارش؟ مسلما این جواب قانع‌كننده‌ای نیست. اگر می‌شد در آن روز افكار سعید را روی كاغذ ثبت كرد، بدون تردید شما چیزهایی شبیه: من نمی‌توانم، این كار تمام نخواهد شد، این تغییر خیلی تنش‌زاست، چرا من باید این تغییرات را اعمال كنم و مواردی از این دست را می‌توانستید ببینید.
در واقع مساله همان محدوده آرامش افراد است. روبرو شدن با مسائل تازه به خودی خود یك موضوع دغدغه‌آفرین است. چون شما را به مبارزه می‌طلبد و از آن طرف صدایی هست كه می‌خواهد شما را به داخل محدوده خودتان بكشاند تا از خطر كردن بپرهیزید. واقعیت ساده زندگی این است كه تنها با انجام دادن كارها می‌توان یاد گرفت چگونه باید آنها را انجام داد. بدون تردید یك كودك با نگاه كردن به دیگران نه حرف زدن یاد خواهد گرفت و نه راه رفتن. فكر كنید اگر بچه‌ها افكاری شبیه بزرگ‌ترها داشتند با این محدوده‌های آرامش تنگی كه ما برای خودمان درست می‌كنیم، آن وقت هیچ‌كدام هیچ كاری در زندگی‌شان یاد نمی‌گرفتند و تا آخر عمر در بستر گرم و نرم‌شان می‌ماندند.
بچه‌ها می‌دانند باید آن‌قدر غلط بگویند و زمین بخورند تا بالاخره یاد بگیرند چگونه درست حرف بزنند و راه بروند. در واقع با پذیرش مسائل جدید و تجربیات تازه محدوده آرامش‌ ما گسترده‌تر خواهد شد و بدین‌ترتیب پذیرش اتفاقات و فشارهای زندگی با آرامش روحی بیشتری اتفاق خواهد افتاد.
خب حالا كه می‌دانیم باید شروع به فعالیت كنیم، چطور باید با آن صدای درونی كه مانع پیشرفت می‌شود برخورد كرد؟ فكر می‌كنید فرق افراد با اراده با افراد دیگر چیست؟ آنها این صدای درونی را ندارند؟ بدون شك آنها هم این تردیدهای درونی، مشابه آنچه سعید تجربه كرده را دارند ولی تفاوت آنها این است كه كمتر به كلمه «اما» فكر می‌كنند.
بچه‌ها زمانی ساختن محدوده آرامش را آغاز می‌كنند كه مفهوم اما را در زندگی یاد می‌گیرند: اما اگر این كار را بكنم، بچه‌های دیگر به من می‌خندند. اما اگر اینطوری شود، مامان من را دعوا می‌كند و هزاران هزار امای دیگر. نتیجه چیست؟ آنها شروع می‌كنند به انجام ندادن بسیاری كارها و در واقع از خطر كردن و انجام كارهای تازه فرار می‌كنند. بدین ترتیب روز به روز محدوده آرامش‌شان تنگ‌تر و تنگ‌تر می‌شود. واقعا اگر واژه اما از ذهن ما حذف می‌شد، چقدر راحت‌تر می‌توانستیم بر هدف‌هایمان تمركز كنیم. بدون اما تنها چیزی كه باقی می‌ماند خواست شماست و بدین‌ترتیب شما با اراده‌ترین فردی خواهید شد كه در دنیا وجود دارد.
اما فكر نمی‌كنید بعضی افراد در دنیا هستند كه از شما خوش‌شانس‌ترند؟ موفقیت‌های آنها بدون تردید مدیون شانس‌هایی است كه در زندگی آورده‌اند.
این جملات را معمولاً افرادی كه در بخشی از زندگی ناموفق بوده‌اند می‌گویند. اما اگر از همان افراد موفق درباره رموز موفقیت‌شان سؤال كنید، به شما توضیحاتی خواهند داد كه متوجه خواهید شد وضعیت فعلی آنها بسیار بیش از آنكه به شانس‌شان بستگی داشته باشد، مدیون تلاش‌های‌شان بوده است. همان تلاش‌هایی كه به دور از چشم شما انجام شده و به همین دلیل وجود آنها را كاملا نادیده گرفته‌اید.
احتمالا الان این سوال در ذهن شماست كه این مسائل چه ربطی به یكنواختی زندگی دارد... اگر یك بار دیگر مطالب را در ذهن‌تان مرور كنید، یك ارتباط كاملا منطقی بدست خواهد آمد: یكنواختی ناشی از ماندن در محدوده آرامش تنگی ‌است كه هركسی برای خودش آفریده است.
اگر ما بتوانیم یك قدم پای‌مان را از این محدوده فراتر بگذاریم و در واقع سعی كنیم این محدوده را با تجربیات تازه گسترش دهیم، خود‌به‌خود فعالیت‌های بیشتری برای انجام دادن خواهیم داشت و این یعنی تنوع در زندگی. همه آن چیزهایی كه در زندگی آسان و راحت انجام می‌شوند داخل محدوده آرامش‌مان قرار می‌گیرند و انجام دادن آنها هیچ نتیجه تازه‌ای و هیچ هیجانی به زندگی اضافه نخواهد كرد. در فراتر رفتن از آنچه عادت كرده‌ایم رضایت از پیشرفت و یادگرفتن چیزهای تازه نهفته است. فكر می‌كنید جور دیگری می‌توان به این رضایت دست یافت؟ و آیا بدون این رضایت و بدون یادگرفتن چیزهای جدید كسی می‌تواند ادعا كند كه زندگی یكنواختی ندارد
منبع : روزنامه تهران امروز