یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


کلاغ درخشان در چشم های شعر


کلاغ درخشان در چشم های شعر
● یک
دلم از من جدا شد‎/به صحرا رفت چون باد
در آنجا هرکه را دید‎/به دستش هدیه ای داد
به آهو یک قواره‎/حریر سبز شبدر
به گل یکدست شبنم‎/به بلبل یک دوجین پر
به یک پروانه زرد‎/دو شیشه بوی نعنا
دو قاب عکس بره‎/به گرگی پیر و تنها
دلم آن سوی صحرا‎/ به یک دیوانه برخورد
کسی که شکل من بود‎/ و خیلی غصه می خورد
میان چشم هایش‎/ کلاغی می درخشید
دلم آنجا خودش را‎/ به آن دیوانه بخشید
بعد از سال ها خواندن شعرهای ناصر کشاورز، دیگر عادت کرده ایم که در هر کتاب با یک «پیشنهاد» تازه مواجه باشیم. طبیعتاً این مایه افتخار و یکی از دستاوردهای شاعر محسوب می شود اما گاهی اوقات هم، «پیشنهاد» های تازه از آنچه آن را «قالب» می نامیم یا «الزامات قالب» می نامیم یا «نوع» می نامیم فراروی می کنند و این فراروی می تواند دو حاصل در پی داشته باشد اول «رویکردی زاینده» دوم «عملکردی کاهنده» به نظر می رسد که پیشنهادهای تازه کشاورز در «آه پونه» از نوع دوم باشد نه نوع نخست. در صفحه نخست کتاب، سن مخاطبان آن توسط ناشر مشخص شده است: برای گروه های سنی «ج» و «د» که مشمول کلاس های چهارم و پنجم ابتدایی و دوره راهنمایی است. با این پیش فرض، شعری که خواندید واقعاً متعلق به کدام گروه سنی است با نوع شکل گیری تصاویر کاری نداریم که در بخش اعظم شعر تقریباً بی نقص است [ مگر در «میان چشم هایش ‎/ کلاغی می درخشید» که به نظر من خیلی بزرگسالانه و دور از دسترس است؛ هم به دلیل عدم تجانس کلاغ با درخشیدن، هم وجود کلاغ در چشم های دیوانه] زبان هم، زبان شسته و رفته این نوع شعر و همین گروه سنی است اما جهان نگری چطور آیا مخاطبان گروه های سنی «ج» و «د» مثل یک آدم سی وچند ساله به دنیا نگاه می کنند که می خواهد با کاربرد فرهنگ عرفانی کهن ما در شعر کودک، یک پیشنهاد تازه را در این عرصه مطرح کند آن «عملکرد کاهنده» که به آن اشاره کردم در اینجا اتفاق می افتد؛ یعنی از آنچه تا به حال در این «نوع ادبی» کسب شده، بهره برده شده کاسته می شود بی آن که چیزی به دست آمده باشد. جالب این است که این اشتباه توسط شاعری صورت می گیرد که در عرضه «پیشنهاد»هایی با «رویکرد های زاینده» در کارنامه خود، نقاط عطف درخشانی دارد و همین امر، انتظارها را بالا می برد. در همین کتاب البته شعرهای موفق هم دیده می شود که «پیشنهاد» جدیدی ندارند اما از تناسب و توازن برخوردارند و به راحتی می توان آنها را به عنوان اثری موفق پذیرفت.
ماهی من چند روز است‎/ رفته توی فکر دریا
از زبان من شنیده‎/ گاه گاهی صحبتش را
هرچه می گویم عزیزم‎/ راه دریا دور دور است
جای خوبی نیست آنجا‎/ آب دریا تلخ و شور است
جا نمی گیرد دل او‎/ دیگر اینجا توی این حوض
می دهد آزار او را‎/ شکل و رنگ و بوی این حوض
اشک های شورش او را‎/ می کند بی تاب دریا
هرچه بادا باد یک روز‎/ می برم او را به دریا
گرچه می توان به این دست شعرها نیز ایرادات کوچک را وارد دانست مثل استفاده از «ها» ی غیر ملفوظ یا کسره «ها» نما به عنوان قافیه، یعنی استفاده از ترکیب «را» و «به» عنوان قافیه با «تاب» که حتی در شعر بزرگسال، به طور معمول کمتر مورد استفاده قرار می گیرد و در قالب چهارپاره نیز به ندرت؛ یا استفاده از کلماتی که دو نوع خوانش دارند مثل «شورش» که هم به معنی «عصیان» می توان آن را خواند و هم به معنی «شور آن» هم به معنی «هیجان آن» گرچه در ادبیات بزرگسال درک مخاطب از زبان «فراتر» از این «چند و چون» هاست اما ناصر کشاورز خود بهتر می داند که در شعر کودک و نوجوان، این موازین را باید رعایت کرد.
● دو
کلاغ ها نگاهشان‎/ عمیق و شاعرانه است
میان هر سکوتشان‎/ هزار و یک ترانه است
به اعتقاد من، کلاغ‎/ قدیمی و عتیقه است
دلی که با کلاغ نیست‎/ چقدر بی سلیقه است
نباید از کتاب دل‎/ کلاغ را قلم گرفت
نباید این سیاه را‎/ حقیر و دست کم گرفت
پرنده عجیبی است‎/ نجیب، اصیل و باوقار
علاقه دارد او به برف‎/ به روی قله چنار
برای گفتن از کلاغ‎/ دلم میان باغ هاست
چقدر غصه های من ‎/ به شکل این کلاغ هاست
این یک واقعیت است که کلاغ و غصه، از نشانه های بارز یک دوره در کارنامه ادبی ناصر کشاورزند؛ نشانه هایی که اکنون به نظر می رسد به پایان رسیده باشند. به گمانم خود شاعر هم اکنون با این نظر موافق باشد که از منظر مخاطبان کودک و نوجوان، غصه های بزرگسالی شاعر اهمیتی ندارند؛ در ذکر تفاوت این دو نوع غصه می توان به ضرب المثلی اتکا کرد که به طور معمول پدران در روزگاری که پسران سن ازدواج شان ۱۵ سالگی تا حداکثر ۲۰ سالگی بود، به آن استناد می کردند: «گشنگی ندیدی تا عاشقی از یادت بره!»
واقعیت امر آن است که غصه های دوره های کودکی و نوجوانی از جنس دیگری است و شاید نخستین ویژگی آن هم، فقدان «اندیشه ورزی» برای رسیدن به «نقطه تاریک» باشد. «یأس» در این سنین، به همان سرعتی که پدیدار می شود، محو می شود و به دلیل عدم پشتوانه ای جهان نگرانه، حاصل از تجربه و مقایسه در پس آن، توان پایایی ندارد. این که شاعر می گوید: «چقدر غصه های من ‎/ به شکل این کلاغ هاست» در واقع حاصل تجربه و مقایسه بزرگسالی است گر چه زبانش در چارچوب «نوع» باشد و شاعر این تفکر را، به شکل «عینی» تجسم و تجسد بخشیده باشد. کودک و نوجوان از کلمه «عتیقه»، «با ارزش» را مراد نمی کند بلکه به آن معنایی می اندیشد که به طور معمول در کلاس های درس و سر به سر گذاشتن های ممتد آزموده است یعنی «غیرمعمول» یعنی «غیرطبیعی»؛ در گفت وگوهایی چنین:«اون پسره که تازه اومده کلاس ما و کنارت می شینه، خیلی عتیقه اس!» استفاده از کلمه «حقیر» در بند سوم نیز، بزرگسالانه است و در حوزه معناشناسی این رده سنی پاسخ نمی گیرد. مضاف براین که دادن حکم در این نوع شعر اشتباه است: «دلی که با کلاغ نیست ‎/ چقدر بی سلیقه است» حکم دادن یعنی تحمیل نظر به مخاطب؛ و مخاطب کودک و نوجوان به طور خودکار از تحمیل دوری می کند چون اقتضای سن اوست و اگر بزرگسالان در آثار هنری تحمیل را زیر سایه «منطق» می پذیرند؛ فقدان این عنصر در این سنین خود دلیل دیگری است که به این سمت میل نکنیم. گر چه ممکن است این «خرده» نیز گرفته شود که «منطق» در زندگی کودکان و نوجوانان جای مهمی دارد اما باید پذیرفت که این «منطق» از جنس «منطق» بزرگسالانه و برگرفته از تجربه فردی و دانش قومی و بشری نیست بلکه مکانیزمی غریزی است که به انسان در این سنین، برای رسیدن به تعادل نسبی یاری می رساند.
● سه
شعر من ای کاش می شد ‎/ ذره ای خورشید باشد
حرف های آن ملایم‎/ مثل بوی بید باشد
بوی آن چون عطر گل ها ‎/ روح آدم را بگیرد
گاه مثل دوربینی ‎/ عکس شبنم را بگیرد
شعر، باید دست هایش‎/ مهربان و گرم باشد
مثل پرهای پرنده‎/ جمله هایش نرم باشد
وزن و آهنگش نباید‎/ از نژاد سنگ باشد
قالب و روحش نباید‎/ چون قفس ها تنگ باشد
تا به کی باید بگوییم‎/ این زمین و آسمان را
شعر، یک راز بزرگ است‎/ کشف باید کرد آن را
گم شده این قطره انگار‎/ توی دریای سر من
سایه خیسش بیفتد ‎/ کاش توی دفتر من
در شعر بزرگسال، تجربیاتی این چنین زیاد دیده می شود تجربیاتی که خواهان تعریف شعر توسط شعرند اما در شعر کودک و نوجوان، کمتر با چنین پدیده ای مواجه بوده ایم؛ [این که می گویم «کمتر» و نمی گویم «اصلاً مواجه نبوده ایم» به این دلیل است که چند شعری می توان یافت که قصد تعریف شعر توسط شعر را داشته باشند و البته به اواسط این دسته از شعرها که می رسیم منظور و هدف نهایی عوض می شود با این حال در همین حد هم لازمه اش کاربرد کلمه «کمتر» است.] در شعر کشاورز، ما با دو نگرش نسبت به شعر مواجهیم اول دیدگاه کلی که شامل «حال و هوا»ی شعر است دوم دیدگاه تخصصی که از زاویه دید شاعران یا کسانی که تمایل به ورود به حیطه شعر را دارند قابل بررسی است. در نگرش اول، بوی شعر مثل عطر گل ها می تواند روح آدم را بگیرد و گاهی مثل یک دوربین، عکس شبنم را. [تقریباً در همه آن معدود آثاری که به تعریف شعر توسط شعر پرداخته اند این وجه قوی است چون جزو مشخصات «ژانری» شعر کودک و نوجوان نیز محسوب می شود] اما در نگرش دوم شاعر می خواهد با استفاده از کلماتی که هم معانی «اختصاصی» هم معانی «عام» دارند، در یک معنا، به نگرش نخست وفادار بماند و در یک معنا به چگونگی سرودن شعر از زاویه دید یک شاعر بپردازد. کلماتی مثل وزن و آهنگ و قالب، هم دارای معانی عام اند، هم معانی خاص شعری. به نظر می رسد که کشاورز هوشمندانه و عامدانه به این سمت میل کرده است و شاید هم بیمناک! به این دلیل که می ترسیده به محض ورود به چنین حیطه ای، خواننده شعر را ول کند پس بهترین راه حل را در آن دیده که مفهومی دوگانه به بند یاد شده بدهد. به هر حال اگر هم چنین باشد، حاصل کار خوب درآمده گر چه در بند بعدی با یک بیت تقریباً بی معنا مواجهیم: «تا به کی باید بگوییم ‎/ این زمین و آسمان را» آیا منظور از «زمین و آسمان» آسمان و ریسمان است چه ربطی دارد ! به هر حال خود متن از آغاز تا پایان، نشانه ای به دست نمی دهد که این بیت را دارای «معنا» بدانیم چه برسد به این که در پی «معنایی روشن» باشیم. در بند بعدی شاعر می گوید: «گم شده این قطره انگار ‎/ توی دریای سر من» تصویر زیبایی است به تنهایی؛ اما یک سؤال: «کدام قطره » در کدام بخش شعر ما با «قطره» مواجه بوده ایم که حالا شاعر یک دفعه می گوید: «این قطره».
به نظر می رسد که شاعر، غیر از این مشکل دچار مشکل دیگری هم هست؛ او می خواهد «قطره» به عنوان استعاره ای برای «شعر» فرض شود اما این استعاره چطور خلق شده است آیا این که نام شعر را بگذاریم: «یک قطره شعر» مشکل حل می شود به گمانم این برخورد سهل انگارانه باشد و از شاعری با سابقه ناصر کشاورز، دور از انتظار.
یزدان سلحشور
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید