یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


روباه و خروس در کاتالوگ بولونیا


روباه و خروس در کاتالوگ بولونیا
● گفت وگو با علیرضا گلدوزیان _ تصویرگر كتاب كودك و نوجوان
تصویر روی جلد كاتالوگ بلونیا ۲۰۰۶ برعهده تصویرگر منتخب جهان در سال ۲۰۰۶ بوده است. علیرضا گلدوزیان كه موفقیت های بسیاری را در عرصه جهانی كسب كرده برای نخستین بار به عنوان یك ایرانی توانسته جایزه درخت طلایی را هم به خود اختصاص دهد.
گلدوزیان متولد ،۱۳۵۵ پس از اتمام هنرستان، در رشته گرافیك در دانشگاه به ادامه تحصیل پرداخت و در سال ۱۳۸۱ موفق به اخذ مدرك كارشناسی ارشد در رشته تصویرسازی شد. وی كتاب های بسیاری را تصویرسازی كرده و در حال حاضر ده عنوان كتاب زیر چاپ دارد و تعدادی از كتاب هایی كه تصویرسازی آنها بر عهده اش بوده در كشورهای مختلف به چاپ رسیده و همچنین موفق به دریافت جوایز متعددی شده است. گلدوزیان در حال حاضر مدیریت هنری كتاب های شكوفه و انتشارات امیركبیر را برعهده دارد. از آثار برجسته او می توان به آثار زیر اشاره كرد: «زرافه من آبی است» دیپلم افتخار دوسالانه تصویرسازی BAIG ژاپن _ ۱۳۸۱ ، «جوراب سوراخ» برنده قلم طلایی بلگراد - ۱۳۸۲
«یك شب تاریك» منتخب نمایشگاه تصویرسازی بولونیا _ ۱۳۸۳
تصویر كتاب های «مداد سیاه و مداد قرمز» و «جوراب سوراخ» برنده جایزه بزرگ براتیسلاوا و جایزه درخت طلایی _ ۱۳۸۴
تصویر جلد كاتالوگ بولونیا - ۲۰۰۶
كدامیك از آثارتان برای جلد كاتالوگ بلونیا انتخاب شده است و چه ویژگی ها و المان هایی را در این اثر به كار گرفته اید؟
در حقیقت آنها سفارش كار دادند. كار هم به گونه ای بود كه شباهت ها و حالت هایی از ضرب المثل «دم خروس ات را باور كنم یا قسمت ات را» در نظر گرفتم. شخصیتی كه روی جلد كاتالوگ هست روباهی است كه لباس ایرانی قدیم به همراه شنل بلندی بر تن دارد و ماسكی كه ونیزی ها از آن استفاده می كردند. وقتی این ماسك روی چشم روباه قرار می گیرد باز هم نشان دهنده چهره روباه است و خروسی كه دمش از توی كت روبا و سرش از توی یقه اش بیرون زده است. روباه در حال فرار تقریباً نیم تنه اش است با كلاهی بزرگ و فاخر كه رویش كار شده است و سه مرغ و خروس به همراه سگی به دنبالش روی شنل می دوند كه شنل تبدیل به زمینه شده و خط افق را تشكیل داده و فضایی كاملاً سوررئالیستی است.
آیا در این كار محدودیت رنگ داشتید یا از رنگ های خاصی در این كار استفاده كرده اید؟
محدودیت رنگ نداشتم اما از رنگ سرخ كه نماد رنگ ایرانی است و از نوعی آبی زنگاری كه آن هم نماد ایرانی است در شنل، لباس و كلاه روباه استفاده كرده ام و روی كار را هم با طلایی و نقره ای تزئین كرده ام.
در این كار از چه تكنیكی استفاده كرده اید؟
تكنیك زیر را رنگ و روغن گذاشتم و قهوه ای روی آن را با آكریلیك كار كردم.
چقدر زمان برای طراحی كار صرف كردید؟
برای طرح و اجرا حدود سه هفته كار كردم.
شما به پیچیدگی و سادگی تصویر برای گروه های سنی مختلف معتقد هستید؟
كاملاً به این امر اعتقاد دارم. چون به هر حال در جاهایی كار باید به صورت مشخص عمل شود چون فراگیری كودكان و نحوه نگاهشان به دنیای اطراف معمولاً آهسته اتفاق می افتد و شناختشان با المان های مختلف متفاوت است و در ابتدای امر باید تجزیه شده باشد ولی وقتی شناختشان نسبت به محیط اطرافشان گسترش پیدا كرد، در آن زمان می توان تصاویر پیچیده تری به كار برد و با برنامه مشخص این تصاویر می تواند تاثیرگذار باشد و نتیجه مثبت را در دید بصری كودك بگذارد.
فعالیت شما در حوزه تصویرگری كتاب بیشتر مربوط به چه گروه سنی ای است؟
من بیشتر كارهایی را كه انجام داده ام معمولاً مربوط به گروه سنی دبستان بوده و در جاهایی در گروه سنی نوجوان هم فعالیت كرده ام. اما به نظر خودم كارهای تصویرگری ام حتی در گروه سنی نوجوان باز هم به كودك نزدیك تر است و هنوز نتوانسته ام خودم را از حالت های كودك خارج كنم و رنگ هایی كه به كار برده ام و حتی در مواقعی در فضاهایی كه به كار گرفته ام نتوانستم جدی ببینم. در كارهایم یك نوع نگرش طنزآمیز وجود دارد كه در جاهایی گرایش به طنز تلخ دارد و مواقعی شكل طنز شیرین را به خود می گیرد و هر كدام ویژگی خاص خود را دارد.
در كار كودك بیشتر چه ویژگی هایی را در نظر می گیرید؟
در كارهایم ویژگی خاصی را مدنظر قرار نمی دهم و سعی نمی كنم روی یك ویژگی خاص كار كنم و روی آن مانور بدهم. معمولاً سعی می كنم آنچه را كه خودم دوست دارم پیاده كنم چون حس می كنم آنچه كه از درون خودم استخراج می كنم، بچه ها هم به طور معمول با آن ارتباط بیشتری برقرار می كنند اما یكی از ویژگی هایی كه به آن توجه می كنم رنگ است و دوست دارم این رنگ ها تاثیر مثبتی در روحیه بچه ها بگذارد. چون آنقدر خاكستری می بینم كه حتی در دوره های سنی احساس می كنیم كه بچه ها رنگ خاكستری را بیشتر از رنگ های واقعی می شناسند. به هر حال دوست دارم در ابعاد گسترده به رنگ نگاه كنم و به آن اهمیت می دهم و به هر حال طراحی وقتی در قالب رنگ پیاده می شود احساس می كنم فضای خوبی ایجاد می كند و یكسری دفرماسیون هایی هست كه حس می كنم دوست شان دارم و نزدیك به شخصیت خودم است و حتی به راحتی خودم را درون آنها پیدا می كنم.
آیا تلاش می كنید در تصویرگری چندلایه كار كنید تا نگاه جست وجوگر كودك را تحریك كنید؟
بله. در وهله اول سعی می كنم موضوعاتی را كه در لایه های دوم و سوم قرار می دهم المان هایی باشد كه با موضوع كلی داستان بی ارتباط نباشد، یعنی در همان حال و هوا كودك را نگه دارد و سبب شود اتفاق جالب دیگری در كنار داستان شكل بگیرد تا بچه ها بتوانند آنها را برای خود تجزیه و تحلیل و به گونه ای برای خود داستان سرایی كنند. از طرفی سعی می كنم بخشی از داستان را كه كودك می تواند در تخیل خود بپروراند نمایش ندهم و سعی می كنم در تصویرسازی اتفاقی بیفتد كه ذهن كودك منحرف شود و دوباره به داستان بازگردد و خودش بتواند داستان سرایی كند. من بر این باورم كه باید در جهت ارتقای رشد ذهنی كودك حركت كنیم و تلاشم بر این امر است كه این كار در تصاویر و داستان ها محقق شود. به هر حال این نوع نگاه سبب می شود یك كتاب دیرتر كهنه شود. یعنی كودك دیرتر آن را كنار بگذارد و شاید این امر سبب شود تا كودك مجدد به سراغ كتابی برود و به كنكاش بپردازد و شخصیت هایی را در داستان های قبلی پیدا كند.
به نظر شما كار بر روی شعر و داستان متفاوت است؟
چون تصویرسازی شعر كار نكرده ام دقیقاً نمی دانم اما احساس می كنم مرز شعر و داستان را تخیل تعیین می كند و تخیل در هر دو این موارد وجود دارد ولی احساس می كنم در شعر با تخیل امكان اوج گیری وجود دارد چون در داستان می خواهیم نتیجه گیری خاصی داشته باشیم و همین نتیجه گیری سبب می شود تا تخیل نتواند به سمت شعرگونه شدن پرواز كند و خودش را در آن وادی بیندازد. اما در شعری كه به صورت مجزا در هر كتاب می آید می توان هر تخیلی را دخالت داد و چیزهایی را اضافه كرد و از طرفی در شعر شخصیت پردازی به شكل داستان وجود ندارد. مثلاً شخصیت گربه خاصی مدنظر نیست كه ضعیف یا قوی باشد و... به همین دلیل تخیل محدود نمی شود. اما در شعر تخیل می تواند شكل بگیرد و من می توانم هر گربه ای را به عنوان گربه طراحی كنم.
فكر می كنید در تصویرسازی بیشتر باید به گروه سنی توجه كرد یا متن اثر یا هر دو را به صورت موازی در نظر گرفت.
در حقیقت تصویرگران برخوردشان ابتدا با متن اثر است. بعد تعیین می شود كه این كتاب برای چه گروه سنی ای است و این متن به چه شكل خواهد بود. اما فكر می كنم احساسی كه بر شخص من غالب می شود معمولاً به گروه سنی نزدیك است یعنی اگر داستان برای گروه سنی دبستان باشد تصویر هم مرا به این گروه سنی سوق می دهد ولی به هر حال جزء واجبات است كه به گروه سنی توجه كنیم اما پیش از همه این ناشر است كه باید به این مسئله دقت كند كه هر متن را به چه تصویرگری می دهد چون كار هر تصویرگر را ناشر و مدیر گروه هنری می شناسد.
پس باید با توجه به متن و شناخت از نوع فعالیت تصویرگر با ریزبینی خاص این كار انجام شود، بعد هم خود تصویرگر مطرح است كه تصمیم می گیرد متن به چه گروه سنی ای نزدیك شود.
شما در كار كودك چه شیوه ای را مدنظر قرار می دهید و چه می كنید تا حس های كودكانه را به مخاطب القا كنید؟
یكی از آیتم های اصلی ای كه در كار كودك به آن اهمیت می دهم رنگ است و بعد از آن به این مسئله توجه می كنم كه وقتی خودم بچه بودم به چه فرم هایی علاقه بیشتری داشتم و در حقیقت یك رجوع واقعی از این دست دارم یا اینكه چه شخصیت هایی بیشتر مورد علاقه ام بوده و یا كارهای مورد علاقه ام ساده بوده یا مدرن و یا اینكه اساساً چهار لكه شخصیت های مرا می ساختند. من فكر می كنم باید به كودكی خودمان نگاه كنیم و تا كودك نباشیم نمی توانیم برای كودك كار كنیم. نه به لحاظ كودكانه حرف زدن و رفتار كودكانه بلكه با این دید كه چیزهای مورد علاقه در سنین مختلف چگونه است. اینكه اصلاً می توانستم ببینم و یا چه چیز هایی را می دیدم و مورد توجه ام بوده است و تا چه حد اهمیت داشته است. مثلاً وقتی از خیابان رد می شدم چه چیزهایی را به یاد دارم؟ و یا وقتی به بقالی می رفتم تا بستنی بخرم چه چیزهایی را به خاطر دارم یا اصلاً شلواری كه پوشیده بودم چه شكلی بوده. با همه اینها با توجه به اینگونه جریانات است كه تصویرگر باید شخصیت سازی كند و هر كدام از تصویرسازان در ناخودآگاه خود محیط زندگی خودشان را در كار ترسیم می كنند و آن نوع نگاه را دارند. شاید خیلی از چیزهایی را كه در كودكی مورد علاقه ام بوده در بیرون نمی بینم یا احساس نمی كنم و شاید به صورت واقعی حضور نداشته باشند. از طرفی محیط هم آنقدر بسته شده كه نمی توانم آنها را درست ببینم اما واقعیت این است كه اینها در درون من وجود دارد. من در مقطع زمانی خاص اینها را دیده ام و در بایگانی ذهنم نگه داشته ام و حالا باید از همه آنها استفاده كنم. من معتقدم وقتی در مورد كودكی بچه ها با آنها صحبت می شود باید این موارد را در نظر گرفت و كودكانه نگاه كرد.
تصاویر كتاب های «مداد سیاه و مداد قرمز» و «جوراب سوراخ» موفق به دریافت جایزه بزرگ براتیسلا وا شده اند. در زمینه این آثار و فضای كار توضیح دهید.
این دو كتاب در دو فاز متفاوت هستند. نه به لحاظ طراحی، نه به لحاظ فضاسازی و نه به لحاظ فرم هیچ ربطی به هم نداشتند حتی از نظر داستانی و مضمون داستانی با هم ارتباطی ندارند. داستان «مداد سیاه و مداد قرمز» داستان تلف شدن عمر آدم ها و داستان آدم هایی است كه منتظر می شوند تا اتفاقات بزرگی برای آنها بیفتد و به شكل دو فرد مجزا در قالب مداد سیاه و مداد قرمز وجود دارند و موشی كه به گونه ای رل شخصیتی را دارد كه می آید و این فرصت را از آنها می گیرد. داستان تراژدی و تم غمناكی دارد و كلیت كار را هم به آن فضا نزدیك كردم. «جوراب سوراخ» داستان زندگی و خلاف جهت داستان قبلی است و به گونه ای است كه هر چیزی كه عمرش تمام می شود به گونه ای به كار می آید و با همان محتوای هر چه خار آید روزی به كار آید است و برگرفته از این موضوع، جوراب سوراخ زندگی مجددی را آغاز می كند و به دنبال توانمندی های خودش است.
از چه تكنیكی در این كارها استفاده كردید؟
در مداد سیاه و قرمز آكریلیك و رنگ و روغن و زیرساز تك رنگ قهوه ای و در جوراب سوراخ هم آكریلیك و مداد شمعی است.
به كارگیری نوع رنگ ها به چه صورت بود؟
در كتاب مداد سیاه و مداد قرمز فضای قهوه ای بر كل فضای كار حاكم است، آن هم به دلیل فضای تراژیك داستان است و سرخ و قهوه ای و سفید رنگ های غالب هستند و سعی كرده ام آناتومی رعایت شود و فضاهایم سوررئالیستی باشد. اما در جوراب سوراخ كاملاً مدرن كار كرده ام و سعی كرده ام فضاها را بشكنم و در این كار اشیا خودشان فضاها را تقسیم می كنند و جوراب شخصیت قابل انعطافی است كه به هر شكل و ظاهری درمی آید.
در كارهایتان چگونه عمل می كنید و شیوه كار خودتان را چگونه معرفی می كنید؟
من دائماً در این فكرم كه متن چه می گوید. فضاهای كلی كار چه دوره ای را معرفی می كند و به هر كتاب مثل یك پروژه فیلمسازی نگاه می كنم و برای هر كار طراحی دكور و لباس انجام می دهم. اما فكر می كنم كه خیلی راحت تر از اینها می شود نگاه كرد و در حال حاضر نگاه آزادتر و راحت تری دارم و درگیری های ذهنی و عملی ام را كنار می گذارم. سعی می كنم از این وادی بیرون بیایم و اخیراً سعی كرده ام حدود تصویرسازی ام را با كتاب سازی ام هماهنگ كنم. در حقیقت ما برای مجموعه ای به عنوان كتاب كار می كنیم. فكر می كنم باید تصویرسازی را در پروسه كتاب ببینم نه در پروسه تصویر و در چند فریم. باید در جایی در كلیت كتاب سازی آن را دید.
منظورتان از كلیت كتاب سازی چیست؟
من با مثالی این را عنوان می كنم، وقتی می خواهید تمام هنرپیشه ها را در قالب یك فیلم ببینید این فیلم معرف تمام جریانات داستان است. شما نمی توانید بگویید فلان شخص مجزا از بقیه فیلم باشد و كلیت كار مطرح است. به نظر من كلیت تصویر گری باید خاص باشد. یعنی اگر من یك پروسه تصویرسازی را شروع می كنم برای كتاب، باید كلیت را برای كل كتاب قائل باشم. از روی جلد تا انتها باید ببینم كه این شخصیت ها چگونه در كتاب قرار می گیرند و چه كارهایی می توانند انجام دهند و چه عواملی باعث می شود شخصیت های ما طور دیگری دیده شوند و یا چه فضاهای دیگری را به آن اضافه كنم تا بهتر دیده شود. بنابراین تصمیم گرفته ام به كتاب سازی كتاب هایم بیشتر فكر كنم.
نلی محجوب
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید