چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


جنسیت و آگهی


جنسیت و آگهی
تجربه آزادی اجتماعی توسط زنان منوط به میزان آگاهی آنان در زمینه هایی چون حقوق زیست برابر و نیز شرایطی اجتماعی نظیر بسط طبقه متوسط شهری است که بر آگاهی مزبور و تحقق آزادی جنسیتی موثر می افتد. این به آن معنا است که نگاه ذات گرایی از بالا به پایین یا جنبش عقلانی برابری طلب با وجود اعمال فشار یا جلب همیاری های موضعی قادر نخواهند بود بدون حضور شرایط اجتماعی متحول کننده آگاهی در زندگی شخصی زنان و مردان به آزادی های جنسیتی یاری عمده ای برسانند. تابش ارزش حقوق بشری در خود آیینه سان زنان همچون مردان به آگاهی شخصیتی آنان در باب آزادی های اجتماعی دامن می زند و متقابلا آزادی های اجتماعی در پرتو این آگاهی های شخصیتی در عرصه نظام اجتماعی وجه نهادین می یابد. در این نگاه، انتظار آگاهی بدون تحول شرایط یا تحول شرایط بدون آگاهی از میان رخت برمی بندد و تلاش برای آگاهی و عمل را همپای یکدیگر پیش پای زنان می نهد.
آگاهی اجتماعی از ضرورت همیاری زنان و مردان در پیشرفت و ترقی جامعه زمینه را برای شکستن مرزهای مردسالارانه در عرصه های خصوصی و عمومی فراهم می آورد. از این زاویه زنان در کنار مردان به اتکای آموزش های گسترده، به ایفای نقش های تخصصی اقتصادی و فنی مولد می پردازند و با کسب استقلال در مشارکت سیاسی و تصمیم گیری سازمانی، آگاهانه به ایجاد فرهنگی نایل می آیند که در آن خلاقیت های کنشی ایشان بر انفعال و تابعیت از فرامین سنتی مردسالارانه غلبه می کند و با پی افکندن الگوهای قانونمند رفتاری، راه را بر توسعه جامعه می گشاید. این آگاهی البته نشان از محدودیت هایی نیز خواهد داشت که بدون توجه به آن ها ممکن است طی این راه و مواجهه با موانع آن به سمت نوعی خیال پروری یا سرکوب درونی و بیرونی و توقف کامل برابری جویی جنسیتی بگراید.
تغییر آگاهی ها و ایفای نقش ها و مطالبات نظام اجتماعی از زنان با تغییر مواضع اجتماعی آن ها قرین است. موضع زنان از یک سو تابع نقش هایی است که در بستره اجتماعی به زنان واگذار شده و از طرفی معرف پایگاهی است که جامعه برای ایفای این نقش ها در نظر می گیرد. تغییر موضع آگاهانه مزبور به اتکای شرایط اجتماعی طلیعه دمیدن آزادی جنسیتی جامعه به شمار می آید و امکانات گسترده تری را برای سازندگی هستی اجتماعی فراهم می آورد.
● خودآگاهی جنسیتی
نگاه به جنسیت در آیینه خود مبتنی بر تصویری است که شرایط نهادینه اجتماعی در آن منعکس می کند. نگاه به این تصویر هنگامی برای زنان رضایت آمیز خواهد بود که بتواند نقش های منفعل و فعال جنسیتی آن ها را در شخصیت شان نهادینه کند یا قصور در ایفای این نقش ها را به نقائص شخصیتی منتسب کند. جدایی تجربه این نگاه از سایر هم جنسان و تاکید آن بر رعایت منویات مردانه قاعدتا مانعی در راه تحول وضعیت زنان به شمار می رود. به علاوه کسب امکان نگاه تطبیقی توسط زنان به هر دوی شرایط انفعال و فعال بودن شخصیتی می تواند آن ها را در انتخاب گزینه های رفتاری و سبک زندگی مستقل و مورد علاقه یاری دهد. مسلما چنین نگاهی بر انزواجویی زندگی زنان از یکدیگر یا از مردان جامعه تاکید ندارد؛ بلکه از حضور فعال در زندگی مشارکت جویانه زنان با سایر آحاد جامعه خبر می دهد. این مشارکت قطعا با سوابق تاریخی حضور سنن مردسالارانه در نظام اجتماعی تا کسب استقلال و خلاقیت و نقش فعال، فاصله و هزینه زیادی دارد، اما قاعدتا در قبال اثبات توان خلاقه زنان در همین اولین گام حضور اجتماعی دور از دسترس نمی نماید. مثلا مقتضای حضور زنان در عرصه کار تولیدی به دلیل الزام محدودیت بار تکفل آن گاه که با امکان کسب آموزش و تخصص و کاهش فرصت ازدواج و تشکیل خانواده همراه می شود، اگرچه ممکن است در کوتاه مدت به فقر زنانه یا تبعیض در کارراهه شغلی آنان بینجامد اما استفاده بهینه زنان از این شرایط در برنامه های درازمدت اجتماعی مترادف با واگذاری نقش های تخصصی به آنان خواهد بود. از این رو ناآگاهی از این شرایط می تواند به افسردگی و اضطراب و ناکامی عاطفی پرورده شده در آنان و سرکوب نیروی منهزم شان توسط نظام مردسالار در همین اولین گام کسب استقلال امکان تحقق بخشد و آن ها را از پیگیری معقول خواست های اجتماعی خویش بازدارد. از همین رو بندیکت ابلاغ می کند که «بخش عاطفی زندگی زن- به مثابه بخش سازنده او به عنوان یک زن- باید از تاریکی خارج شود و اجازه یابد تا خویش هایش را پیش نهد.» (۱۴۷ ، Mead ؛ ۱۹۵۹ ) زن در صورت کسب این خودآگاهی خواهد توانست خود را در زمره سایر انسان ها ملاحظه کند که ارزش های او در عرصه انسانیت تعریف می شود و نه حیطه جنسی و جنسیت.
● زندگی انسانی جنسیتی در متن جامعه
شرایطی چون جداسازی دختران از پسران در محیط بازی و مدرسه و جامعه و تخصیص حقوق نابرابر جنسیتی چونان منشا تمایل دختران به پسر بودن سبب شد فمینیست های موج اول گرایشی ضدجنسی از خود ابراز کنند و از ملاک های دوگانه اخلاق جنسی داد سخن دهند. این گرایش با اعتراض زنان به نابرابری دسترسی آنان به مواهب اجتماعی قرین بود؛ زیرا زنان خود را از دسترسی به امکان بالفعل سازی خویش ناتوان می دیدند. همین نگاه بود که امکان گردهمایی زنان در گروه های معترض به وضعیت تبعیض آمیز جنسیتی در جامعه را فراهم آورد. زنان عضو این گروه ها بدوا الگوهایی چون مادر و معلم خویش را پیش رو می یافتند و با مطالعات بیش تر، زنان آزادی خواه جنسیتی را الگوی خویش می کردند که البته هیچ یک از این الگوها نیز متناسب با نیازها و گویای کامل مطالبات ایشان نبود.
مثلا وقتی زنان می شنیدند که مردان یکدیگر را به خاطر ضعف شخصیت به زن بودن منسوب می کنند یا دختران یکی از هم جنسان خود را به لحاظ بروز شجاعت و جسارت، پسر و مرد خطاب می کنند؛ اعضای این گروه ها نمی دانستند باید نقش معلم و مادر را در نصیحت کردن دیگران در باب توجه به تبعیضات جنسیتی برعهده گیرند یا از نقش اعتراضی سردمداران فمینیست در این عرصه بهره گیرند. این شرایط سبب شد فمینیست های موج دوم در حرکت اول، نگاه خود را نسبت به وضعیت مقدر زن و ایمان به این وضعیت با هرگونه همراهی یا اعتراض به آن تغییر دهند. در این نگاه، ارکان ذات گرا و زیست شناسانه و نهادین جنسیتی نقد شد و زنان در این پرتو توانستند تحلیل دیگری از ازدواج و خانواده و حضور اجتماعی ارایه کنند. بالاخره موج سوم فمینیسم از تفکیک پذیری اجتماعی جنسیت ها سراغ گرفت و حدود حضور مستقل و در عین حال مکمل مردان و زنان را در عرصه های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی مشخص کرد. در این جا دیگر الگوی مرد برای زن معترض شامل خوانندگان و هنرپیشگان نبود؛ بلکه مردی بود که دوش به دوش زن و البته با اذعان به برابری حقوق هر دو جنس در صحنه های اجتماعی حضور به هم می رسانید.
تحقق این آگاهی ها به تعارض خود در متن شرایط اجتماعی باز می گردد. هنگامی که خود با این سوال مواجه شود که چرا و چگونه امور به ترتیب فعلی اتفاق می افتند، خواهد توانست به شرط وجود روحیه مرد سالاری و دسترسی به امکانات تطبیقی شناخت حوادث، آگاهی خویش را اعتلا بخشد. این آگاهی هنگامی راستین خواهد بود که زنان همچون مردان در قشربندی اجتماعی، حضوری مستقل و واقعی را تجربه کنند. در این صورت نگاه تطبیقی زنان به شرایط کارکردی نظام سرمایه داری یا نقد مارکسیستی جهانی شدن به عنوان مثال می تواند منطبق با نیازهای واقعی بومی آنان شود و از نقش شعاری یا اطفاکنندگی عقده های تاریخی فارغ شود.
رهایی زنان به اتکای کسب این آگاهی از شرایط عینی اجتماعی بر پایه انتخاب عقلانی صورت می گیرد و به عبارتی استقرای کارکردی و قیاس مارکسیستی با برابرنهاد شرایط محلی زنان به سنتز آگاهی برابرجویانه جنسیتی ختم می شود. در این جا است که زنان لازم خواهند دید بدانند چگونه جامعه به شکل هنجاری به آگاهی زنان شکل می بخشد و آگاهی فردی چگونه منجر به جنبشی عینی می شود؟ آن گاه ارزش پاسخگویی به این مسائل در نوسازی شرایط اجتماعی جنسیتی نمودار خواهد شد و از تبدیل آگاهی و عمل جنسیتی به آرمانی تمامیت خواه، از خودبیگانه یا ناممکن جلوه خواهد گرفت.
عباس محمدی اصل
مدرس دانشگاه علامه طباطبایی
منبع : روزنامه سرمایه