یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

ناتو و بحران افغانستان


ناتو و بحران افغانستان
جمهوری نوپای مونته نگرو كه فقط چهار ماه از تولد آن می گذرد، میزبان اولین مقام بلندپایه خارجی خود بود؛ دونالدرامسفلد، وزیر دفاع آمریكا به پودگوریكا -پایتخت مونته نگرو - رفته بود تا از رهبران نه چندان با تجربه این كشور ۶۳۰ هزار نفری بخواهد هیأتی نظامی را در چارچوب ائتلاف جنگ با تروریسم به افغانستان بفرستند. در مقابل رامسفلد قول داد كه آمریكا ارتش مونته نگرو را آموزش دهد و آن را به استانداردهای ناتو برساند.
اما میلودیوكانویچ، نخست وزیر مونته نگرو نمی توانست هیچ تعهدی در این باره بدهد. پیشنهاد رامسفلد در موقعیت دشواری مطرح می شد. رهبران جدید مونته نگرو در حال كاهش تعداد نیروی ارتش این كشور از ۴ هزار نفر به ۲۵۰۰ نفر هستند. این تعامل نادر و عجیب دیپلماتیك میان قدرتمندترین قدرت نظامی روی زمین و جدیدترین عضو جامعه بین المللی تضادهای موجود در جنگ با ترور را در پنجمین سالگرد شروع این ماجرا به رخ می كشد. تنها در یك ماه گذشته وزرای ناتو سه نشست تشكیل داده اند كه محور همه آنها چگونگی كنترل اوضاع در افغانستان و افزایش نیروهای صلح بان در این كشور بوده است.
ژنرال جیمز جونز، فرمانده عالی عملیاتی ناتو با اذعان به اینكه مقاومت شدید طالبان و ادامه ناآرامی ها و حملات، نیروهای ائتلاف را حیرت زده كرده گفته است، اكنون یك جنگ تمام عیار در جریان است و این یك ماموریت ساده صلح بانی نیست. به همین دلیل ناتو برای نیروهای خود در افغانستان قوانین كاری جدیدی تدوین و اعلام كرده است. اكنون ناتو رفته رفته كنترل سراسر افغانستان را در دست گرفته است.
فرماندهان انگلیسی در جنوب افغانستان اجازه یافته اند كه از موشك های جنجال برانگیز هیدا استفاده كنند كه می تواند تجمعات مردمی را به طور دقیق هدف بگیرد. فرماندهان همچنین اجازه یافته اند علیه طالبان به حملات هوایی متوسل شوند و دست به حملات پیش دستانه بزنند و شبیخون تدارك ببینند. یكی از فرماندهان انگلیسی مستقر در افغانستان در این باره به یك خبرنگار گفته است: شدت و قدرت حملات روزانه در افغانستان بسیار فراتر از عراق است.
متوسط مرگ و میر روزانه نیروهای ۱۸۵۰۰ نفری ناتو در هفته پنج نفر است كه این معادل تعداد كشته های سربازان شوروی در دهه ۱۹۸۰ در افغانستان است. فرماندهان سابق شوروی در افغانستان اخیراً در گفت وگویی با روزنامه ساندی تلگراف گفتند، نیروهای ناتو سرانجام مجبور به فرار از افغانستان خواهند شد.
ژنرال بوریس گراموف فرمانده عمل گرای نیروهای شوروی كه ناظر بر عقب نشینی نیروهای این كشور از افغانستان در سال ۱۹۸۹ بوده هشدار داده است كه مقاومت در افغانستان روبه رشد است.
این فرمانده روس گفته است: مقاومت در افغانستان كاملاً قابل درك و طبیعی است چون قرن ها سنت، جغرافیا، مذهب و شرایط آب و هوایی در پس آن نهفته است. افغان ها همواره در برابر نیروی خارجی اختلافاتشان را كنار گذاشته و متحد شده اند. ائتلاف به رهبری آمریكا در افغانستان هم اكنون تهدیدی برای این ملت به شمار می آید.
اكنون شرایط افغانستان تا حد زیادی با وقایع دهه ۱۹۸۰ این كشور قابل مقایسه است. در آن زمان ارتش صد هزار نفری قدرتمند شوروی در كنار ارتش نیرومند افغانستان با نیروهای آموزش دیده و با پشتیبانی نیروی هوایی مسلح به همه تجهیزات لازم در برابر مقاومت مجاهدین تاب نیاورد. اكنون ۲۰ هزار نیروی آمریكایی در افغانستان در كنار همین تعداد نیروی متعلق به ناتو كه شامل ۵۴۰۰نیروی انگلیسی، ۲۵۰۰ كانادایی و ۲۳۰۰ هلندی در این كشور مستقر هستند. ارتش افغانستان هم اكنون ۴۲ هزار نیرو دارد اما از كارایی لازم برخوردار نیست.
ژنرال جونز خواستار ۲۵۰۰ نیروی بیشتر در چارچوب نیروهای ناتو شده است. اما كشورهای مهم عضو ناتو مانند تركیه، فرانسه، آلمان، اسپانیا و ایتالیا از اعزام نیروی بیشتر سرباز زده اند. در واقع معلوم نیست كه اعزام نیروی بیشتر واقعاً تأثیری در شرایط كشور افغانستان دارد یا نه.
سر سیریل تاون سند نویسنده و سرباز سابق انگلیسی اخیراً در روزنامه الحیات نوشت، غلبه بر طالبان و القاعده در جنوب شرق افغانستان به دست كم ده هزار نیروی دیگر كه آموزش دیده و حرفه ای باشند نیاز دارد.
بنابراین بحران عظیمی برای ناتو در حال شكل گیری است. اعتبار این سازمان در خطر است. به همین دلیل فرماندهان انگلیسی و همچنین فرماندهان ناتو درباره خطر شكست در افغانستان هشدار جدی می دهند.
اكثر تحلیلگران و ناظران بین المللی بحران در حال شكل گیری و روبه رشد در افغانستان را مورد توجه قرار می دهند. در این میان هر یك دیگری را سرزنش می كند و مقصر می داند. این سرزنش ها بیشتر از همه واشنگتن را هدف گرفته كه نیروی كافی به افغانستان اعزام نكرده است.
بعضی می گویند كه جنگ عراق همه توجه و امكانات دولت آمریكا را معطوف به خود كرده و دیگر هیچ جایی برای به سامان رساندن اوضاع افغانستان باقی نگذاشته است.
بعضی دیگر، اعضای اروپایی ناتو را مسئول می دانند كه بیش از حد مرعوب شده اند. دامنه این انتقادات فقط به كشورها محدود نمی شود. اكثر تحلیلگران امور افغانستان می گویند تریاك همچنان دشمن شماره یك نیروهای ائتلاف در افغانستان است و عملیات مبارزه با این محصول شكست خورده است.
محور دسته ای دیگر از انتقادات این است كه سیاست منطقه ای آمریكا در دوران دولت بوش بر محور غفلت از ملت سازی استوار شده و واشنگتن منابع مالی و غیرمالی كافی برای بازسازی افغانستان اختصاص نداده است. این دسته از منتقدان شرایط كنونی افغانستان بعد از جنگ را با شرایط تی مور و بوسنی بعد از جنگ مقایسه می كنند و می گویند منابع اختصاص داده شده به آن دو كشور بسیار بیشتر از منابع اختصاص داده شده به بازسازی افغانستان بوده است.
همه این انتقادات تا حدی حقیقت دارد. اما نكته اصلی اكنون بحرانی كه وجود دارد و روزبه روز ابعاد گسترده تری پیدا می كند. واقعیت آن است كه آمریكا نتوانسته استراتژی سیاسی و نظامی روشنی در افغانستان تدوین كرده و به اجرا بگذارد.
شرایط كنونی افغانستان با ماموریت های موفق صلح بانی در بالكان هم مقایسه می شود. ژنرال
وسلی كلورك؛ فرمانده ارشد سابق ناتو اخیراً در مقاله ای در نشریه نیوزویك نوشت: برای موفقیت در افغانستان باید به درس هایی كه در بالكان گرفته شد توجه كنیم. ما باید حجم و اندازه این ماموریت را مورد توجه قرار دهیم. از اقتدار و توان جامعه بین المللی حداكثر استفاده را بكنیم. ناتو كارهایی بسیار فراتر از تأمین نیرو می تواند انجام دهد. ما می توانیم بازسازی و ملت سازی كنیم.
اما مشكل افغانستان با شرایط جمهوری های سابق یوگسلاوی متفاوت است. اولین و مهمترین تفاوت ماهیت مداخله نظامی آمریكا در افغانستان است. در روزهای بعد از ۱۱ سپتامبر و در شرایطی كه همه دنیا با آمریكا ابراز همدردی می كرد؛ هیچ كس درباره توجیه پذیر بودن تصمیم واشنگتن برای حمله به افغانستان سؤالی نكرد و جامعه جهانی به راحتی قانع شد.
اما این قانع شدن زودرس مانع از آن نشد تا این حقیقت فراموش شود كه واشنگتن می توانست به جای مداخله مستقیم نظامی از نیروهای ضد طالبان حمایت نظامی، دیپلماتیك و سیاسی كند. در این راه آمریكا می توانست از حمایت نیروهایی استفاده كند كه به رهبری ظاهر شاه نوعی دولت در تبعید در خارج تشكیل داده بودند. در این صورت نوعی راه حل افغانی مطابق با فرهنگ و سنت این كشور برای ریشه كنی معضل طالبان به دست می آمد.
اما دولت بوش از روی عمد این گزینه را انتخاب نكرد و تصمیم به حمله نظامی گرفت. افغانستان برای دولت بوش آزمایشگاهی بود برای آزمودن دكترین حمله نظامی پیش دستانه، سیاست یكجانبه گرایی و تشكیل ائتلاف ضدجنگ. واشنگتن می دانست بدون حضور قدرتمند در افغانستان نمی تواند ژئوپلتیك منطقه را تغییر دهد و سیاست جهانی جدید خود را به اجرا بگذارد. ابتدا قرار بود مداخله نظامی آمریكا فقط به عملیات هوایی محدود شود تا به نوعی ائتلاف شمال مورد حمایت قرار گیرد. اما ناگهان نیروهای زمینی ارتش آمریكا در فرودگاه بگرام پیاده شدند و این اعتراض ائتلاف شمال را به دنبال داشت. رهبران غیرپشتون ائتلاف شمال تصور می كردند با بركناری طالبان آنها به كرسی قدرت بازخواهند گشت. همسایگان افغانستان هم چنین شرایطی را پیش بینی می كردند. از سوی دیگر واشنگتن به اسلام آباد اطمینان داده بود كه دولت اكثریت پشتون در كابل در حال شكل گیری است و عواملی هم از طالبان در ساختار جدید قدرت افغانستان حضور خواهند داشت.
عبدالحق از رهبران شناخته شده مجاهدین انتخاب اول آمریكا برای رهبری دولت جدید افغانستان بود.
وقتی كنفرانس بن در دسامبر ۲۰۰۱ برگزار شد، واشنگتن برنامه ای دو منظوره در سر داشت، از یك سو می خواست جانشینی برای حق بیابد و دوم اینكه فكر حكومت كردن در كابل را از سر رهبران ائتلاف شمال خارج كند. وقتی آمریكا نام حامد كرزای را در بن مطرح كرد با مخالفت گروه های افغان روبه رو شد.
كرزای جایگاه خوبی به عنوان یك رهبری سیاسی در افغانستان نداشت چون سال های گذشته را در تبعید به سر برده بود و از آن مهمتر اینكه به قبیله مهمی تعلق نداشت. اما آمریكا بر انتخاب خود پافشاری كرد.
برهان الدین ربانی در آن زمان گفت: امیدوار است این آخرین بار باشد كه مردم با عزت و غرور افغانستان مرعوب و مغلوب خارجی ها شوند.
همه كسانی كه با فرهنگ و جامعه افغان آشنا بودند از همان آغاز پیش بینی می كردند كه كرزای نمی تواند به طور كامل بر سراسر كشور حكومت كند. تلاش های آمریكا هم برای تحكیم جایگاه كرزای با شكست روبه رو شد.
اكنون در افغانستان مشكل جدی مشروعیت قدرت دولت وجود دارد. فوری ترین نیاز كنونی در افغانستان ضرورت برقراری گفت وگو میان افغان ها و با حضور طالبان است. این ابتكار عمل باید تحت نظارت سازمان ملل صورت گیرد. پیش بینی وقایع پیش رو واقعاً دشوار است. حتی با اضافه شدن ۲۵۰۰ نیروی دیگر ناتو به افغانستان، معلوم نیست طالبان واقعاً شكست بخورد. طالبان از حمایت بعضی اعضای طبقه عوام جامعه افغانستان برخوردار است.اشغال یك كشور استراتژیك و مهم منطقه توسط ائتلاف غرب بدون شك پیامدهای جدی دارد. بدون شك شكست ناتو در افغانستان به معنی فروپاشی طرح آمریكا برای سلطه و غلبه بر آسیای میانه، جنوب آسیا و خلیج فارس است.
مترجم : نیلوفر قدیری
منبع :PIR.com
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید