سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

زبان آگاهی پیامبر(ص) و امامان(ع)


زبان آگاهی پیامبر(ص) و امامان(ع)
● سخن به زبان نَبَطی وسُریانی
«نبطیان یا انباط»، دسته ای از اقوام سامی و شعبه ای از اعراب اسماعیلی بودند. پایتخت آنها به زبان یونانی «پترا» در شانزده فرسنگی شمال خلیج عَقَبِه بود و اسم اصلی آن «سلع» [وادی موسای فعلی] از سه قرن پیش از میلاد پایتخت نَبَطیها بود، و در سال ۱۰۵ میلادی به دست رومیها افتاد و سلطنت آنها منقرض گردید. قدیمیترین خط نَبَطی كه به دست آمده در شبه جزیره سینا (جنوب شرقی فلسطین) مربوط به سده اول میلادی است.
خط نَبَطی دارای بیست و دو حرف و به حساب جمل بوده است؛ یعنی ردیف آن همان «ابجد»، «هَوَّز»، حُطّی»، «كَلِمَنْ»، سَعْفَضْ»، «قَرشت» بوده است، اعراب، شش حرف به نام روادق بر آخر این حروف اضافه كردند كه «ثَخِذْ» و «ضَظِغْ» باشد.۱
«تیادورس در تفسیری كه از سِفْر اول تورات كرده است گوید: خداوند تبارك و تعالی به زبان نبطی كه فصیحترین زبان سُریانی است با آدم سخن گفت و مردم بابل نیز به همان زبان سخن می گفتند. هنگامی كه خداوند زبانها را به هم درآمیخت و مردم به هرگوشه و كناری پراكنده شدند، زبان اهل بابل به حال خود باقی ماند. ولی آن زبان نَبَطی كه روستاییان با آن سخن گویند سریانی شكسته ای است كه استقامت لفظ ندارد.»۲
یك: انّ امیرالمؤمنین(ع) حین اتی اهل النهر وان نزل «قطُفتا»فاجتمع الیه أهل «بادُرویا» فشكُوا إلیه ثقل خراجهم وكلّموه بالنبطیهٔ وانّ لهم جیراناً اوسع أرضاً واقلّ خراجاً فاجابهم بالنبطیّهٔ «رعرورضامن عودیا» قال: فمعناه ربّ رجر صغیر خیر من رجز كبیر؛۳
امیرالمؤمنین(ع) هنگامی در دیدار با اهل نهروان، در محلّ «قطفتا» رحل افكندند. مردم «بادرویا» پیرامون آن حضرت گرد آمدند و از سنگینی مالیاتشان گلایه كردند و با زبان نبطی با آن حضرت سخن گفتند و عرضه داشتند كه: همسایگانی داریم با زمین های بیشتر و مالیات كمتر. آن حضرت به زبان نبطی در پاسخ گفتند: «رعرورضامن عودیا».
این جمله، به دوگونه زیر، تفسیر شده است:
ـ ربّ دُخن صغیر خیر مِن دُخنٍ كبیر.۴
ـ ربّ رجز صغیر خیر مِنْ رَجز كبیر.
▪ توضیح
«قَطُفْتا» محلّه بزرگی در قسمت غربی بغداد است كه میان آن و دجله كمتر از یك میل فاصله است. «بادوریا» نیز سرزمینی در ناحیه غربی بغداد است.
علاّمه مجلسی درباره اعراب و معنای واژه رَجز احتمالات سه گانه ای را مطرح كرده است۵:
ـ «رَجَزْ» كه نوع معروفی از شعر است و حضرت آن را به عنوان مثل به كار برده اند؛
ـ «رُجُز» با دو ضمّه به معنای زمین بی گیاه؛
ـ «رجز» به شیوه مَثَل و به معنای گوسفند چاق.
دو: انّ علیاً(ع) أتی الحسن البصری یتوضأ فی ساقیهٍٔ فقال: أسبغ طهورك یا «لفتی» قال: لقد قتلت بالأمس رجالاً كانوا یسبغون الوضوء قال: وانّك لحزیه علیهم؟ قال: نعم. قال: فاطال اللّه حزنك. قال ایّوب السجستانی: فما رأینا الحسن قطّ إلاّ حزیناً كأنّه یرجع عن دفن حمیم أو «خَرْبَنْدَجٍ» ضلّ حماره. فقلت له فی ذلك. فقال: عمه فی دعوهٔ الرّجل الصالح.
و«لفتی» بالنبطیّهٔ شیطان وكانت امّه سمّته بذلك ودعته فی صغره فلم یعرف ذلك احه حتّی دعاه به علی(ع)؛۶
علی(ع) با حسن بصری برخورد كردند. وی از نهر كوچكی وضو می گرفت. حضرت فرمودند: ای «لفتی» شاداب و سرشار وضو بگیر، حسن بصری گفت: تو دیروز، مردانی را كشتی كه شاداب وضو می گرفتند.
حضرت، فرمودند: آیا تو بر آنان اندوهناكی؟، حسن بصری گفت: آری.
حضرت فرمودند: خداوند، اندوهت را دوام بخشد!
ایوب سجستانی گفت: من هیچ گاه حسن بصری را ندیدم مگر این كه اندوهناك بود، به گونه ای كه گویا از به خاك سپاری عزیز دلبندی برگشته است یا «خربندجی» است كه الاغش گم شده است.
با او درباره اندوهش سخن گفتم: گفت: این نتیجه نفرین آن مرد نیكوكار است.
«لفتی» به زبان نبطی، شیطان است. مادر حسن بصری این نام را بر او نهاده بود و در خردسالی، او را با این نام صدا می زد و كسی آن را نمی دانست تا این كه علی(ع) او را به این نام خواندند.
خربندج معرّب «خربنده» است و خربنده كسی را گویند كه الاغ به كرایه می دهد.
سه: عن عمّار السّاباطی قال: قال لی ابوعبدالله(ع): یا عمّار، «ابو مسلم فطلله وكسا و كسیحه بساطوراً» قال: فقلت له: مارایت نبطیاً افصح منك بالنبطیّهٔ. فقال: یا عمّار وبكلّ لسان؛۷
عمّار ساباطی گفت: امام صادق(ع) به من فرمودند: «ابو مسلم فطلله وكسا و كسیحه بساطور» [این سخنان حضرت، به زبان نبطی است].
عمّار ساباطی گفت: امام صادق(ع) به من فرمودند: «ابومسلم فطلله وكسا و كسیحه بساطورا» [این سخنان حضرت، به زبان نبطی است].
عمّار گفت: به آن حضرت گفتم: من هیچ نبطی را ندیدم كه به زبان نبطی فصیحتر از شما سخن بگوید؛
حضرت فرمود: ای عمّار! بلكه در همه زبانها.
چهار: عن ابی بصیر، قال: حدثنی رجه من اهل جسر بابل قال: كان فی القریهٔ رجه یؤذینی ویقول: یا رافضی! ویشتمنی وكان یلقّب بقرد القریهٔ. قال: فحججت سنهًٔ من ذلك الیوم فدخلت علی ابی عبداللّه(ع) فقال ابتدءاً: «قوفه ما نامت» قلت: جعلت فداك متی؟ قال: فی السّاعهٔ، فكتبت الیوم والسّاعهٔ فلمّا قدمت الكوفهٔ تلقّانی أخی فسألته عمّن بقی وعمّن مات فقال لی: «قوفه مانامت» وهی بالنبطیّهٔ: قرد القریهٔ مات. فقلت له: متی؟ فقال لی: یوم كذا وكذا فی الوقت الّذی أخبرنی به ابوعبداللّه؛۸
ابوبصیر گفت: مردی از اهل جسر بابل برایم نقل كرد: در روستا [ی ما] مردی بود كه مرا می آزرد و می فت: ای رافضی! و فحشم می داد. او بوزینه دهكده لقب یافته بود. من سالی حج گزاردم و به محضر امام صادق(ع) رسیدم، آن حضرت در آغاز فرمود: «قوفه مانامت» (این جمله به زبان نبطی و به معنای «بوزینه مرد» است) گفتم: جانم به فدایت باد! كی مرد؟
حضرت فرمود: هم اكنون.
من روز و ساعت را نوشتم. وقتی به كوفه آمدم به برادرم برخوردم از او پرسیدم: چه كسی مرده و چه كسی مانده است؟
گفت: «قوفه مانامت»؛
از او پرسیدم چه وقت؟
گفت: فلان روز و فلان ساعت. و آن زمان، مطابق زمانی بود كه امام صادق(ع) به من خبر داده بودند.
پنج: إنّ عبد الحمید الجرجانی قال: أتانی غلاه ببیض الأجمهٔ فرأیته مختلفاً فقلت الغلام: ما هذا البیض؟ قال: هذا بیض «دیوك الماء»، فأبیت أن آكل منه شیئاً وقلت: حتی أسال أبا عبداللّه(ع) فدخلت المدینهٔ فاتیته فسألته عن مسائلی ونسیت تلك المسألهٔ فلمّا ارتحلنا ذكرت المسألهٔ ورأس القِطار بیدی، فرمیت إلی بعض أصحاب ومضیت إلی أبی عبداللّه(ع) فوجدت عنده خلقاً كثیراً فدخلت فقمت تجاه وجهه فرفع رأسه إلیّ وقال: یا عبد الحمید «لنا تأتی دیوك هبر» فقلتُ: أعطیتنی الذی ارید، فانصرفت ولحقت بأصحابی.۹
عبدالحمید جرجانی گفت: غلامی برای من تخمهای «أجمه» آورد. من آنها را گوناگون دیدم، از او پرسیدم: اینها تخم چیست؟ گفت: تخمهای «دیوك الماء» است. نخواستم از آنها بخورم گفتم: [نمی خورم] تا آن كه از امام صادق(ع) بپرسم. سرانجام داخل مدینه شدم، به محضر امام صادق(ع) رسیدم، مسأله هایی را كه داشتم پرسیدم، لیكن آن مسأله را فراموش كردم. وقتی كه خواستیم [از مدینه] كوچ كنیم به یاد مسأله افتادم. با این كه افسار شتران، در دستم بود، آن را به برخی از همراهانم سپردم و به سوی امام صادق(ع) رفتم. جمعیت انبوهی را در حضور آن حضرت یافتم. وارد خانه شدم و رو به روی آن حضرت، ایستادم. آن حضرت، سربرافراشت و فرمود: ای عبدالحمید «لناتاتی دیوك هبر» [برخی از واژه ها غیر عربی است].
گفتم: آنچه را می خواستم، عطا فرمودی. آنگاه بازگشتم و به همراهانم پیوستم.
▪ ضیح
أجمه می تواند یكی از این سه معنا را داشته باشد:
ـ نیزار، بیشه؛
ـ محلّه ای در بغداد؛
ـ سرزمینی در بابل.
شش: عن رجل من أهل «دُوین» كنت أردت أن أساله عن بیض «دُیوك الماء» فقال(ع) نیابت یعن «البیض» و«عانامینا» یعنی «دیوك الماء» «لاتاحل» یعنی «لاتأكل».۱۰
مردی از اهالی «دُوین» [گفت:] می خواستم از امام صادق(ع) درباره «دیوك الماء» بپرسم. حضرت فرمود: «نیابت وعانا مینا لاتاحل» [این جمله به زبان همان مرد است]. «نیابت» یعنی «بیض»، «وعانامینا»، یعنی «دیوك الماء» و«لاتحل» یعنی نخور، [پس معنای جمله چنین است: تخمهای «دیوك الماء» را نخور].
به نظر می رسد مراد از «دیوك الماء» مرغهای آبزی ویژه ای است كه خصوصیات مرغهای حلال گوشت را ندارد. «دیوك» جمع «دیك» است و هم به معنی خروسها و هم به معنی مرغها به كار رفته است. «دُوین» نیز شهری در «ارمینیه» از مناطق آسیای میانه است.
هفت: عن ابی عبداللّه(ع) قال: إنّ نوحاً(ع) لما ادخل السّفینهٔ من كلّ زوجین اثنین جاء إلی الحِمار فابی ان یدخل فاخذ جریدهًٔ من نخلٍ فضربه ضربهًٔ واحدهًٔ وقال له: «عبسا شاطانا» ای ادخل یا شیطان؛۱۱
امام صادق(ع) فرمودند: نوح(ع) هنگامی از هر جفت حیوانات دوتا را به كشتی برد به سوی الاغ آمد، الاغ تسلیم نشد. حضرت نوح، شاخه ای از نخل برگرفت و یك ضربت به آن زد و گفت: «عبسا شاطانا»؛ یعنی ای شیطان، داخل شو.
جمله «عبساشاطانا» به زبان سریانی است.۱۲
هشت: ثمّ أخرج من قبائه كتاباً قدفعه إلی امیرالمؤمنین(ع) ففضَّه ونظر فیه وبكی، فقال له الیهودیّ: مایبكیك یا ابن ابی طالب؟ إنّما نظرت فی هذا الكتاب وهو كتاه سریانیّ وانت رجه عربیّ فهل تدری ما هو؟ فقال له امیرالمؤمنین(ع): نَعَم هذا اسمی مثبت، فقال له الیهودیّ: فأرنی اسمك فی هذا الكتاب وأخبرنی ما اسمك بالسّریانیّهٔ؟ قال: فأراه أمیرالمؤمنین(ع) اسمه فی الصحیفهٔ وقال: إسمی الیا، فقال الیهودیّ: أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وأشهد أنّ محمّداً رسول اللّه واشهد انّك وصیّ محمّد وأشهد أنّك أولی الناس بالنّاس بعد محمّد(ص) وبایعوا أمیرالمؤمنین و…؛۱۳
سپس نوشته ای از قبایش درآورد و به امیرالمؤمنین(ع) داد. حضرت، نوشته را گشود و در آن نظر افكند و گریست.
یهودی گفت: چه چیز شما را به گریه آورده است؟ شما به این نوشته كه به زبان سریانی است، نگاه كردید درحالی كه شما عربید. آیا می دانید آن چیست؟
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: آری. این نام من است كه نگاشته شده.
یهودی گفت: نامت را به من نشان بده و بگو اسمت به سُریانی چیست؟
حضرت، نامشان را در آن نوشته به او نشان دادند و فرمودند: نام من [به زبان سُریانی]« إلیا» است.
آنگاه یهودی گفت: اشهد ان لا اله الاّ اللّه واشهد انّ محمّداً رسول اللّه واشهد انّك وصیّ محمّد واشهد انّك اولی الناس بالناس بعد محمّد(ص) ، و گروهی كه با او بودند با امیرالمؤمنین(ع) بیعت كردند….
گفتار امام صادق(ع) به زبان نَبَطی فراوان است. در دو روایت، سخن گفتن امام صادق(ع) با «یونس بن ظبیان» به زبان نَبطی، حكایت شده است.۱۴ در روایت دیگری سخن گفتن آن حضرت با یكی از كوفه نشینان به زبان نبطی ضبط شده است.۱۵
یكی از جلوه های زیبای زبان آگاهی امامان(ع) تبیین اصالت واژه ها و شناسایی واژه های بیگانه است. مثلاً برخی از واژه های نبطی را در قرآن كریم یا در فرهنگ عرب مشخص كرده اند. در تفسیر آیه وكلاّ تبّرنا تتبیراً۱۶ آمده است: «هی بالنبطیّهٔ»۱۷ یعنی این، به زبان نبطی است.
همچنین در تفسیر آیه فلا تعضلوهنّ…۱۸ این روایت نقل شده است:
ثمّ قال: كما یقولون بالنبطیّهٔ اذا طرح علیها الثوب «عضلها» فلا تستطیع أن تزوج غیره وكان هذا فی الجاهلیهٔ؛۱۹
… سپس فرمود: وقتی جامه بر سر زن افكنده می شود به زبان نبطی می گویند: «عضَلَها» در نتیجه آن زن نمی تواند با دیگری ازدواج كند و این رسم جاهلیت بوده است.● به زبان هندی
یك: عن أبی هاشم الجعفریّ قال: دخلت علی أبی الحسن(ع) فكلّمنی بالهندیّهٔ فلم احسن أن أردّ علیه وكان بین یدیه ركوه ملاحصا فتناول حصاهًٔ واحدهًٔ ووضعها فی فیه ومصّها ملیّاً ثمّ رمی بها إلیّ فوضعتها فی فمی فواللّه مابرحت من عنده حتّی تكلّمت بثلاثهٔ وسبعین لساناً اولّها الهندیّهٔ؛۲۰
ابوهاشم جعفری گفت: به محضر امام هادی(ع) شرفیاب شدم. با من به زبان هندی سخن گفت، من نتوانستم نیكو پاسخ بگویم. پیش آن حضرت كیسه ای چرمی پر از سنگ ریزه بود. آن حضرت، یكی از سنگ ریزه ها را برگرفت در دهان خویش نهاد، خوب مكید سپس نزد من نهاد من در دهان گذاردم. به خدا سوگند، هنوز از محضر آن حضرت برخاسته بودم كه توان یافتم به هفتاد و سه زبان سخن بگویم كه نخستین آنها زبان هندی بود.
دو: علاّمه مجلسی نقل كرده است كه شخصی به محضر مقدّس امام زمام(ع) رسید و سپس ماجرا را حكایت كرد:
وإذا بمولی(ع) جاله فلمّا نظر الیّ كلّمنی بالهندیهٔ وسلّم علیّ وأخبرنی باسمی وسألنی عن الأربعین رجلاً باسمائهم؛۲۱
ناگهان دیدم مولایم نشسته اند. وقتی به من نگاه كردند، با من به زبان هندی سخن گفتند و بر من سلام كردند و نام مرا گفتند وچهل نفر از مردان را با ذكر نامشان سراغ گرفتند.
● به زبان سندی
یك: ثمّ قال الجاثلیق: یا ابن محمّد ههنا رجه سندیّ وهو نصرانی صاحب إحتجاجٍ وكلامٍ بالسندیّهٔ، فقال له: أحضرنیه فأحضره فتكلّم معه بالسندیّهٔ ثمّ أقبل یحاجّه وینقله من شیءٍ إلی شیء بالسندیّهٔ فی النصرانیهٔ فسمعنا السندیّ یقُول: «ثبطی ثبطله» فقال الرّضا(ع) وقَد وحدّ اللّه بالسندیّهٔ. ثمّ كلّمه فی عیسی ومریم فلم یزل یدرجه من حالٍ الی حالٍ الی أن قال بالسندیّهٔ: أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وأنّ محمّداً رسول اللّه، ثمّ رفع منطقهًٔ كانت علیه فظهر من تحتها زُنّاه فی وسطه فقال: اقطعه أنت بیدك یا ابن رسول اللّه، فدعا الرّضا(ع) بسكّینٍ فقطعه، ثمّ قال لمحمّدبن الفضل الهاشمیّ: خذ السندیّ الی الحمّام وطهّره واكسه وعیاله واحملهم جمیعاً الی المدینهٔ.۲۲
«جاثلیق» گفت: ای پسر محمّد! در این جا مرد سندی نصرانی هست كه به زبان سندی دلیل آوری و سخن پردازی می كند. امام رضا(ع) فرمودند: او را پیش من بیاورید.
او را به حضور آن حضرت آوردند. امام رضا(ع) با او به زبان سندی سخن گفتند. سپس با او به مباحثه پرداختند و او را با زبان سندی از موضعی به موضع دیگر در نصرانیّت، منتقل می كردند. در نتیجه ما شنیدیم كه مرد سندی می گوید: «ثبطی ثبطله» امام رضا(ع) فرمودند: به زبان سندی خداوند را یگانه دانست. پس از آن درباره عیسی و مریم با او سخن گفتند و پیوسته، پله به پله او را از حالی به حالی بالا می بردند. تا این كه به زبان سندیّ گفت: أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وأنّ محمّداً رسول اللّه.
آنگاه كمربندش را بالا برد، زُنّاری كه به زیر میانه كمربند داشت، آشكار گشت، گفت: ای پسر رسول خدا! این زُنّار را شما با دست خود قطع كنید. امام رضا(ع) كاردی خواستند و آن را قطع كردند. آنگاه به «محمّد بن فضل هاشمی» فرمودند: این سندی را به حمّام ببر و پاكش ساز و بر او جامه بپوشان و او و خانواده اش را به مدینه ببر.
سِنْد در شمال غربی هندوستان و در كنار رودخانه یی به همین نام است و اكنون جزء پاكستان است.۲۳
جاثلیق به فتح مثلثه، لقب رئیس ترسایان در بلاد اسلام است كه زیر دست «بطریق انطاكیه» است. بعد از جاثلیق، «مطران» است و بعد از آن «اُسقف» و بعد از آن «قسیس» و بعد از آن «شماس».۲۴
چهل جاثلق از بزرگان بكشت بیامـد صلیبـی گرفتـه بـه مشت فردوسی
زُنّار رشته مانندی [است] كه ترسایان برمیان بندند.۲۵
دو: روی عن أبی إسماعیل السندیّ قال: سمعت بالهند أنّ للّه فی العرب حجّهًٔ فخرجت منها فی الطلب فدللت علی الرضا(ع) فقصدته فدخلت علیه وانا لااحسن من العربیهٔ كلمهًٔ فسلّمت بالسندیّهٔ فردَّ علیّ بلغتی، فجعلت اكلّمه بالسندیّهٔ وهو یجیبنی بالسندیّهٔ فقلت له: إنّی سمعت بالسّند أنّ للّه حجهًٔ فی العرب فخرجت فی الطلب فقال بلغتی: نعم أنا هو. ثمّ قال: فاسئل عمّا ترید، فسألته عمّا اردته فلمّا اردت القیام من عنده. قلت: إنّی لا احسن العربیّهٔ. فادع اللّه ان یلهمنیها لأتكلّم بها مع أهلها فمسح یده علی شفتیّ فتكلّمت بالعربیهٔ من وقتی؛۲۶
ابو اسماعیل سندی گفت: در دیار هند شنیدم كه خداوند در میان عرب حجّتی دارد.
از سرزمین هند در جستجوی آن حجّت به در آمدم. به سوی حضرت رضا(ع) راهنمایی شدم. آهنگ او كردم تا اینكه بر او وارد گشتم در حالی كه یك واژه عربی را به نیكی نمی دانستم. بر او به زبان سندی سلام دادم. سلامم را به زبان سندی پاسخ داد. به زبان سندی شروع به سخن كردم و او پاسخ مرا به زبان سندی می داد. به او گفتم: من در سرزمین سند شنیدم: خداوند، در میان عرب حجّتی دارد، از این رو در طلب او از آن جا بیرون آمدم.
او به زبان من گفت: آری. آن حجّت، من هستم.
سپس فرمود: هر چه می خواهی بپرس. من چیزهایی را كه می خواستم پرسیدم. آنگاه كه می خواستم از محضرش برخیزم. گفتم: من عربی را نیك نمی دانم، از خداوند بخواه كه به من الهام فرماید تا با عربی زبانان به زبان عربی سخن گویم. دستش را به لب من مالید. از آن هنگام به زبان عربی سخن گفته ام.
● به زبان اهل نوبه
یك: روی واضح عن الرّضا قال: قال أبی موسی(ع) للحسین بن ابی العلاء: اشتر لی جاریهًٔ نوبیهًٔ فقال الحسین: أعرف واللّه جاریهًٔ نوبیهًٔ نفیسهًٔ أحسن ما رأیت من النوبهٔ. فلولاخصله لكانت من یأتیك. فقال: وما تلك الخصلهٔ؟ قال: لاتعرف كلامك وأنت لاتعرف كلامها. فتبسّم. ثمّ قال: إذهب حتّی تشتریها. قال: فلمّا دخلت بها إلیه قال لها بلغتها: ما اسمك؟ قالت: مونسهٔ. قال: أنت لعمری مونسهٔ. قد كان لك اسه غیر هذا، كان اسمك قبل هذا حبیبه قالت: صدَقت. ثمّ قال: یابن أبی العلاء إنّها ستلدلی غلاماً لایكون فی ولدی سخی منه ولا أشجع ولا أعبد منه. قال: فما تسمیّه حتّی أعرفه؟ قال: اسمه ابراهیم.۲۷
امام رضا(ع) نقل كردند كه: پدرم به حسین بن علا فرمودند: برای من كنیزی نوبی بخر.
حسین بن علا گفت: به خدا سوگند من كنیز نوبی ارجمندی را می شناسم كه نیكوتر از او در میان نوبیان ندیده ام، و اگر یك خصلت وجود نداشت او كسی بود كه به نزد شما می آمد.
فرمود: آن خصلت چیست؟
حسین بن علا؛ گفت: او سخن شما را نمی فهمد و شما زبان او را نمی دانید.
حضرت، لبخند زدند و فرمودند: برو او را بخر.
حسین بن علاء گفت: وقتی آن كنیز را پیش حضرت آوردم، حضرت به زبان اهل نوبه پرسید: نام تو چیست؟ گفت: «مونسه» فرمود: به جانم سوگند تو مونسه ای (انس گیرنده) و تو غیر از این، نام دیگری نیز داری. اسم تو پیش از این «حبیبه» بود. گفت: راست گفتی.
سپس به حسین بن علا فرمود: بی تردید، این كنیز برای من پسری می آورد كه در فرزندان من بخشنده تر، شجاعتر و نیایش كننده تر از او نیست.
حسین بن علا پرسید:
نام آن پسر را چه می نهید تا او را بشناسیم؟
حضرت فرمود: ابراهیم.
نوبه منطقه ای در امتداد ساحل نیل است. از جنوب اسوان تا «دنقله» در سودان، قسمتی را كه در مصر، بین اسوان و وادی «حلفا» واقع است، «نوبه سفلی» و قسمت دیگر را كه در سودان واقع است، «نوبه علیا» نامند. مردم آن جا به لغت خاص خود، زبان نوبی، سخن می گویند. فراعنه مصر به جهت تأمین راه تجارتی به سودان در این منطقه شهرها و قلعه ها و پرستشگاه های بسیار بنا كردند. در نیمه قرن چهارم میلادی مسیحیان بر آن ناحیه تسلط یافتند. از آغاز ظهور اسلام، دین اسلام در نوبه رواج یافت و سرانجام با فتح «دنقله» به دست مسلمانان، دولت مسیحیان در این منطقه منقرض گشت. هم اكنون نیمی از سرزمین نوبه جزء مصر و نیم دیگر جزء سودان است.۲۸
● به زبان زُطْیّ
زُطّ به ضم اوّل و تشدید طاء گروهی از مردم هند هستند كه به زبان هندی به آنان جَتْ می گویند.۲۹
یك: إنّ أمیرالمؤمنین(ع) لمّا فرغ من أهل البصرهٔ أتاه سبعون رجلاً من الزّطّ فسلّموا علیه وكلّموه بلسانهم فردّ علیهم بلسانهم. ثمّ قال لهم: إنّی لست كما قلتم. انا عبد اللّه مخلوه. فأبوا علیه وقالوا: أنت هو. فقال لهم: لئن لم تنتهوا وترجعوا عمّا قُلتم الی اللّه لاقتلنّكم. فابوا أن یرجعوا ویتوبوا فأمر أن یحفر لهم آباراً فحفرت ثمّ خرق بعضها إلی بعضٍ ثمّ قذفهم فیها ثمّ طمّ رئوسها ثمّ الهبت النار فی بئرٍ منها لیس فیها احه منهم فدخل الدّخان علیهم فماتوا.۳۰
پس از فراغت امام علی(ع) از پیكار با اهل بصره (پس از جنگ جمل)، هفتاد مرد از «زطّ» پیش او آمدند، بر او سلام كردند و با زبان خویش با او سخن گفتند، حضرت علی(ع) به همان زبان، سلام آنان را پاسخ دادند. سپس فرمودند: من آن گونه كه شما گفته اید، نیستم. من بنده آفریده خدایم. آنان نپذیرفتند و گفتند: تو همانی (یعنی تو خدایی).
حضرت علی(ع) فرمود: اگر دست برندارید و از آنچه گفته اید به سوی خداوند باز نگردید، حتماً شما را می كشم.
آنان نپذیرفتند كه برگردند و توبه كنند. آن حضرت فرمان دادند تا چاههایی برای آنان بكنند. چاهها كنده شد. سپس بین چاهها شكاف ایجاد كردند و آنان را در آن چاهها افكندند و سر آنها را پوشاندند و در یكی از چاهها كه كسی نبود آتش افروختند. و آنها بر اثر دود جان سپردند.
● به زبان یونانی
یك: در برخی از روایات، تسلط امامان، بر زبان یونانی به جلوه نشسته است:
واعلم یا مفضّل إنّ اسم هذا العالم بلسان الیونانیهٔ الجاری المعروف عندهم «قوسموس» وتفسیره الزّینهٔ وكذلك سمته الفلاسفهُٔ ومن ادّعی الحكمهٔ؛۳۱
بدان ای مفضّل، نام این جهان به زبان یونانی كه اكنون پیش آنان شهرت دارد، «قوسموس» به معنای زیور است. فیلسوفان و مدعیان حكمت، این گونه بر آن، نام نهاده اند.
و در رقعه منقول، به امام زمان(ع) چنین خطاب شده است: «والمترجم بالیونانی».۳۲
«مترجم» اگر اسم فاعل باشد یعنی كسی كه سخن را به زبان یونانی باز می گرداند.
● به زبان عبرانی (عبری)
«عبرانی» نام اوّل قوم یهود است كه بعدها كلمه «اسرائیلیان» جای آن را گرفت (بنی اسرائیل) و در آخر «یهود» نامیده شدند. [در عصر اسارت بابلیان] چون ابراهیم از گذرگاه فرات گذشته به اراضی فلسطین درآمد، كنعانیان وی را به عبرانی ملقب كردند و بعد از آن، لقب مذكور در خانواده او باقی ماند و آنان در نزد مصریان و فلسطینیان نیز بدین لقب معروف گشتند. عبری، زبانی است از شعب زبان های سامی كه اسرائیلیان با آن سخن می گفتند و تورات بدین زبان است.۳۳
یك: … ثمّ أخرج الهارونیّ من كمّه كتاباً مكتوباً بالعبرانیهٔ فأعطاه علیّاً(ع) فنظر فیه علیّ(ع) فبكی، فقال له الهارونیّ: ما یبكیك؟ فقال له علیّ(ع): یا هارونیّ هذا فیه اسمی مكتوباً فقال الیهودیّ: إنّه كتاه بالعبرانیّهٔ وانت رجه عربه. فقال له علی(ع): ویحك یا هارونی هذا اِسمی. امّا فی التوراهٔ اسمی «هابیل» وفی الانجیل «حبدار» فقال له الیهودی: صدقت والّذی لا اله الاّ هو انّه لخط ابی هارون واملاء موسی بن عمران توارثته الآباء حتّی صار إلیّ؛۳۴
هارونی نوشته ای را به زبان عبرانی از آستین درآورد و به علی(ع) داد. حضرت علی(ع) به آن نظر انداختند و گریستند.
هارنی به آن حضرت گفت: چه چیز شما را به گریه آورد؟
فرمودند: ای هارونی! در این نوشته، نام من نگاشته شده است.
یهودی گفت: این نوشته به زبان عبرانی است و شما عربید.
حضرت علی(ع) به او فرمودند: شگفتا از تو ای هاورنی: این نام من است اسم من در تورات، «هابیل» و در انجیل «حبدار» است.
آنگاه یهودی به آن حضرت گفت: راست گفتی. سوگند به خدایی كه جز او خدایی نیست، این نوشته پدرم هارون و ایراد شده به زبان موسی بن عمران است. نیاكان من این را به ارث برده اند تا اكنون كه به من رسیده است.
دو: علیّ الجامعی قال: قلت لابی عبداللّه(ع): جعلت فداك إنّا نأكل ذبایح أهل الكتاب ولاندری یسمّون علیها ام لافقال: إذا سمعتم قدسمّوا فكلوا. أتدری مایقولون علی ذبایحهم؟
فقلت: لا. فقرأ كأنّه یشبه یهودی قد هذها ثمّ قال: بهدا امروا فقلت: جعلت فداك اِن رایت ان نكتبها؟ فقال: اكتب «نوح ایوا ادینوا یلهیز مالحوا عالم اشرسوا اورضوا بنو یوسعه موسق دغال اسطحوا»؛۳۵
عامربن علیّ جامعی گفت: به امام صادق(ع) گفتم: جانم به فدایتان باد. ما حیوانات ذبح شده به دست اهل كتاب را می خوریم و نمی دانیم آیا هنگام ذبح نام خداوند متعال را ذكر می كنند یا نه؟
حضرت فرمود: زمانی كه شنیدید نام خداوند را ذكر می كنند، بخورید. آیا می دانی آنان برای ذبح حیواناتشان چه می گویند؟ گفتم: نه. آن حضرت چونان یك یهودی كه با شتاب بخواند، قرائت كرد و فرمود: به چنین قرائتی مأمور شده اند.
گفتم: جانم به فدایتان باد. صلاح می دانید بنویسم؟ فرمود: بنویس: «نوح ایوا ادینوا یلهیز مالحوا عالم اشرسوا اورضوا بنو یوسعه موسق دغال اسطحوا»، [این قسمت، غیر عربی است].
● به زبان رومی
در قرآن كریم سوره ای به نام «روم» هست، در روایات نیز این واژه بسیار مطرح شده است. از این رو توجه به مرزهای آن در جغرافیای كهن و در زمان باستان ضرورت دارد. «روم» قرآن و روایات، محدود به ایتالیای كنونی نیست.یك: امیرالمؤمنین(ع) به پرسش شخصی به زبان رومی پاسخ دادند.۳۷
دو: امام سجّاد(ع) خط رومی دیوار زندان را خواندند.۳۸
سه: امام موسی بن جعفر(ع) با رومیان به زبان رومی سخن می گفتند.۳۹
چهار: امام رضا(ع) با كنیز رومی به زبان رومی به گفتگو پرداختند.۴۰
پنج: امام هادی(ع) به زبان رومی نامه نگاشتند و…۴۱
شش: [عن علیّ بن الحسین(ع)] فدفعنا إلی السّجن فقال أصحابی: ما أحسن بنیان هذا الجدار؟ فتراطن أهل الرّوم بینهم فقالوا: ما فی هؤلاء صاحب دمٍ إن كان إلاّ ذلك یعنونی فمكثنا یومین ثمّ دعانا وأطلق عنّا؛۴۲
از امام سجّاد(ع) نقل شده است كه فرمود: ما به زندان برده شدیم، یاران من گفتند: ساختار این دیوار چه نیكوست!
رومیان به زبان رومی به هم گفتند: اگر در میان این گروه، ولیّ دمی باشد، اوست. و مقصودشان من بودم.
پس از آن، ما دو روز در زندان ماندیم آنگاه ما را فراخواند و آزاد كرد.
این رخداد، این گونه نیز روایت شده است:
وكان علیه كتابه بالرّومیّهٔ فقرأها علیّ بن الحسین(ع) فتراطن الروم بینهم وقالوا: ما فی هؤلاء من هو أولی بدم المقتول من هذا یعنون علیّ بن الحسین(ع)؛۴۳
بر آن دیوار، نوشته ای به زبان رومی بود، امام سجّاد(ع) آن را خواندند. آنگاه رومیان، به زبان رومی به هم گفتند: در میان اینان، كسی از این مرد شایسته تر به خون مقتول نیست، مقصودشان، امام سجّاد(ع) بود.
هفت: عن محمّد بن علیّ الحلبی قال: سمعت ابا عبداللّه(ع) یقول: لمّا اتی بعلیّ بن الحسین(ع) یزید بن معاویهٔ ـ علیهما لَعاینُ اللّه ـ ومن معه جعلوه فی بیت فقال بعضهم: إنّما جعلنا فی هذا البیت لیقع علینا فیقتلنا فراطن الحرس فقالوا: انظُروا إلی هؤلاء یخافون ان تقع علیهم البیت وانّما یخرجون غداً فیقتلون. قال علی بن الحسین(ع): لم یكن فینا احه یحسن الرطانهٔ غیری والرطانهٔ عند اهل المدینهٔ: الرومیهٔ؛۴۴
امام صادق(ع) می فرمود: هنگامی كه امام سجّاد(ع) و همراهانشان را پیش یزید بن معاویه ـ لعنت خداوند بر آنان باد ـ بردند، ایشان را در خانه ای قرار دادند. برخی از همراهان آن حضرت گفتند: ما را به این خانه آورده اند تا بر سر ما فرود آید و كشته شویم.
نگهبان، این سخن را برای یكدیگر ترجمه كردند و گفتند: به اینان نگاه كنید، می ترسند كه خانه برایشان فرود آید با این كه فردا از این جا خارج می گردند و به قتل می رسند.
امام سجّاد(ع) فرمودند: هیچ كس در بین ما غیر از من «رطانه» را نیك نمی دانست. (رطانه، پیش مردم مدینه، زبان رومی است.)
هشت: عَنْ یاسر الخادم قال: كان علمان أبی الحسن(ع) فی البیت سقالبهٔ وروم فكان ربوالحسن(ع) قریبا منهم فسمعهم باللیل یتراطنون بالسقلبیّهٔ والرومیّهٔ ویقولون: إنّا كنّا نفتصد فی بلادنا فی كلّ سنهٍٔ ثمّ لم نقتصد ههنا فلمّا كان من الغد وجّه أبوالحسن(ع) إلی بعض الأطباء فقال له: افصُدْ فلاناً عِرْقَ كذا وكذا وافصد فلاناً عرقَ كذا وكذا…۴۵
یاسر خادم گفت: در خانه امام رضا(ع) غلامان سقلبی و رومی وجود داشتند. آن حضرت، به آنان نزدیك بودند، شنیدند كه شبانگاه به زبان سقلبی و رومی می گفتند: ما هر سال در دیار خویش، فصد می كردیم لیكن در این جا فصد نكردیم. چون شب سپری شد و روز فرا رسید، امام رضا(ع) طبیبی را طلبیدند و به او گفتند: از فلان غلام، این رگ را فصد كن و از بهمان، آن رگ را…
فَصْد نوعی رگ زدن و خون گرفتن است، این كار، یكی از شیوه های درمانی دیرینه است.
نُه: فأتوه بجاریهٔ رومیّهٔ فكلّمّها بالرومیّهٔ والجاثلیق یسمع وكان فهماً بالرومیّهٔ فقال الرّضا(ع) بالرّومیّهٔ: أیّما أحبّ إلیك محمّد أم عیسی؟ فقالت: كان فیما مضی عیسی أحبّ إلیّ حین لم أكن عرفت محمّداً فأمّا یعد ان عرفت محمّداً فمحمّد الآن أحبّ إلیّ من عیسی ومن كلّ نبیّ؛۴۶
كنیزی رومی نزد او آوردند، حضرت، به زبان رومی با آن كنیز سخن گفتند. و جاثلیق كه رومی می دانست می شنید.
امام رضا(ع) به زبان رومی به آن كنیز گفتند: محمّد پیش تو محبوبتر است یا عیسی؟ پاسخ داد: در گذشته تا هنگامی كه محمّد را نمی شناختم، عیسی برایم محبوبتر بود، امّا پس از این كه محمّد را شناختم، اكنون او پیش من از عیسی وا ز هر پیامبری محبوبتر است.۴۷
● به زبان حَبَشی
یك: روی عن ابن ابی حمزهٔ قال: كنت عند ابی الحسن موسی(ع) اذ دخل علیه ثلاثون مملوكاً من الحبشهٔ اشتروا له فتكلّم غلاه منهم فكان جمیلاً بكلامٍ فاجابه موسی(ع) بلغته فتعجب الغلام وتعجبوا جمیعاً وظنّوا انّه لایفهم كلامهم فقال له موسی(ع): إنّی لادفع إلیك مالاً فادفع الی كلٍّ منهم ثلاثین درهماً فخرجوا وبعضهم یقول لبعضٍ : إنّه افصح منّا بلغاتنا وهذه نعمه من اللّه علینا. قال علیّ بن ابی حمزهٔ فلمّا خرجوا قلت: یا ابن رسول اللّه رأیتك تكلِّم هؤلاء الحبشیین بلغاتهم قال: نعم. قال: واَمرت ذلك الغلام من بینهم بشیء دونهم.
قال: نعم. امرته ان یستوصی باصحابه خیراً وان یعطی كلّ واحدٍ منهم فی كلّ شهرٍ ثلاثین درهماً لانّه لما تكلّم كان اعلمهم فانّه من ابناء ملوكهم فجعلته علیهم واوصیته بما یحتاجون الیه وهو مع هذا غلاه صدق. ثمّ قال: لعلك عجبت من كلامی ایّاهم بالحبشهٔ. قلت: ای واللّهِ. قال: لاتعجب فما خفی علیك من اَمری أعجب وأعجب وما الّذی سمعته منّی الاّ كطائرٍ أخذ بمنقاره من البحر قطرهًٔ افتری هذا الّذی یأخذه بمنقاره ینقض من البحر والإمام بمنزلهٔ البحر لاینفد ماعنده وعجائبُهُ اكثر من عجائب البحر؛۴۸
از ابن ابی حمزه، روایت شده است كه گفت: من در محضر امام هفتم بودم، سی برده كه از حبشه برای آن حضرت، خریده بودند وارد شدند. یكی از آنان سخن گفت و خوش سخن بود. امام هفتم(ع) به زبان حبشی به او پاسخ دادند. آن غلام، شگفت زده شد و همه غلامان، تعجب كردند. آنان می پنداشتند كه آن حضرت، سخنشان را نمی فهمند. امام هفتم(ع) به او فرمودند: من مالی را به تو می پردازم، تو به هر یك از غلامان سی درهم بپرداز.
غلامان بیرون رفتند و برخی از آنان به برخی دیگر می گفت: آن حضرت به زبان ما فصیحتر از ماست و این نعمتی از سوی خداوند برماست.
علی بن حمزه گفت: آنگاه كه غلامان، بیرون رفتند، من گفتم: ای پسر رسول خدا! دیدم كه شما با حبشیها به زبان حبشی سخن می گویید. فرمود: آری. گفت: شما تنها به آن غلام فرمان دادید. فرمود: آری: فرمان دادم كه یارانش را سفارش به نیكی كند و به هر كدام از آنان ماهانه سی درهم بپردازد. از سخن گفتنش معلوم شد كه داناترین آنها بود.
او از پسران شاهان آنان است از این رو او را بر آنان گماشتم و درباره نیازمندی هایشان سفارش كردم، علاوه بر همه اینها وی غلام راستی پیشه ای است.
سپس فرمود: شاید تو از سخن گفتن من با آنان به زبان حبشی شگفت زده شدی؟
گفتم: آری به خدا سوگند. فرمود: تعجب مكن. آن چه از كار من بر تو پوشیده مانده، شگفت تر و تعجب آمیزتر است. آن چه شنیدی نیست مگر مانند پرنده ای كه با منقارش از دریا قطره ای برگیرد. آیا می پنداری با یك قطره، از آب دریا می كاهد؟ امام به گونه دریاست، آن چه دارد پایان نمی پذیرد و شگفتیهای او از دریا بیشتر است.
قبلاً یادآور شدیم كه حضرت ابوطالب (ع) پیش از مرگ به زبان حبشی اظهار اسلام كرد.۴۹
و این سند آگاهی او و پیامبر اكرم(ص) به زبان حبشی است.
در این جا باید از داستان زیبای بلال حبشی یاد كنیم: او در ستایش حضرت رسول(ص) به زبان حبشی گفت:
اَرَهْ بَرَه كنگرهكَراكَرامَنْدَره۵۰وی آگاه بود كه پیامبر اكرم(ص) زبان حبشی را می دانند.حبشه از ممالك آفریقای شمالی است كه در جنوب غربی دریای احمر قرار دارد.
● به زبان تركی
یك: قال ابنُ فرقد: كنت عند أبی عبداللّه(ع) وقد جاءه غلامُ أعجمه برسالهٍٔ یهذی ولایعبره حتّی
ظننت أنه لایظهره.
فقال له: تكلم بایّ لسانٍ شئت سوی العربیّهٔ فانّك لاتحسنها فانّی أفهم بكلمهٔ التركیهٔ فردّ علیه الجوابَ فمضی الغلام متعجّباً؛۵۱
ابن فرقد گفت: من پیش امام صادق(ع) بودم غلامی غیر عرب پیامی آورد كه آن را ناهنجار ادا می كرد و نمی توانست درست تعبیر كند، به گونه ای كه پنداشتم او واژه ها را آشكار نمی سازد.
حضرت به او فرمود: چون عربی را نیك نمی دانی به هر زبانی كه می خواهی سخن بگو؛ من زبان تركی را می دانم [او به تركی سخن گفت] امام، پاسخ او را دادند وی شگفت زده رفت.
دو: عن ابی هاشم الجعفری قال: كنت بالمدینهٔ حتّی مرّ بها «بغا» أیّام الواثق فی طلب الأعراب فقال ابوالحسن: اخرجوا بنا حتّی ننظر الی تعبیهٔ هذا التركی فخرجنا فوقفنا فمرّت بنا تعبیته فمرّ بنا تركی فكلَّمه ابوالحسن(ع) بالتركیهٔ فنزل عن فرسه فقبَّل حافِر دابته قال: فحلفت التركیّ وقلت له: ما قال لك الرّجل؟ قال: هذا نبیّ؟
قلت: لیس هذا بنیّ. قال: دعانی باسمٍ سمیت به فی صفری فی بلاد الترك ما علمه احه إلاّ السّاعهٔ.۵۲
ابوهاشم جعفری گفت: من در مدینه بودم تا این كه گذر «بغا» [یكی از فرماندهان ترك دوران بنی عبّاس] در زمان «الواثق» به مدینه افتاد. او درجستجوی اعراب بود. امام هادی(ع) فرمودند: ما را بیرون ببرید تا آرایش نظامی این مرد ترك را بنگریم. بیرون آمدیم و ایستادیم. سپاه او گذشت. یك مرد ترك به ما برخورد كرد.
امام هادی(ع) به زبان تركی با او سخن گفتند. وی از اسب پایین آمد و سم اسب حضرت را بوسید.
من آن مرد ترك را سوگند دادم و گفتم: حضرت با تو چه گفت؟
مرد ترك از من پرسید: این مرد، پیامبر است؟
گفتم: نه
گفت: مرا با نامی خواند كه هنگام خردسالی ام در دیار تركان به این نام خوانده می شدم و تاكنون هیچ كس آن را نمی دانست.
● به زبان صقلبی (سقلابی، صقلابی)
این واژه ا سه كار برد دارد:
ـ به سرزمینی گفته می شود كه در جوار خزر و بین بلغارستان و قسطنطنیه واقع شده است؛۵۳
ـ به مردمی كه در آن سرزمین زیست می كنند؛ مثل مردم چك واسلواكی و یوگوسلاوی سابق؛۵۴
ـ به زبانی كه مردم آن سرزمین با آن سخن می گویند.۵۵
یك: عن علیّ بن مهزیار قال: أرسلت إلی أبی الحسن الثالث(ع) غلامی وكان صقلابیّاً فرجع الغلام إلیّ متعجباً فقلت له: مالك یا بنیّ؟ قال: وكیف لاأتعجّب؟ مازال یكلّمنی بالصقلابیهٔ كأنّه واحه منّا فظننت أنّه إنّما أراد بهذا اللسان كیلا یسمع بعض الغلمان مادار بینهم؛۵۶
علی بن مهزیار گفت: غلامم را كه صقلابی بود به محضر امام هادی(ع) فرستادم. او شگفت زده بازگشت. گفتم: پسركم تو را چه شده است؟ پاسخ داد: چرا شگفت زده نباشم؛ آن حضرت پیوسته با من به زبان صقلابی سخن گفت، گویا كه او یكی از ما بود.
من پنداشتم آن حضرت با این زبان سخن می گوید تا برخی از بردگان نشنوند.
دو: انّ أبا الحسن الاول(ع) لم یكن یری له وله فأتاه یوماً اسحاق ومحمّد أخواه وأبو الحسن یتكلّم بلسانٍ لیس بعربیّ فجاء غلاه سقلابی فكلّمه بلسانه؛۵۷
فرزندان موسی بن جعفر(ع) دیده نشده بودند. یك روز اسحاق و محمّد، دو برادرشان به محضرشان آمدند. آن حضرت به زبانی كه عربی نبود سخن می گفتند. آنگاه برده ای سقلابی آمد، آن حضرت به زبان سقلابی با اوسخن گفتند.۵۸
. تمدّن هخامنشی، علی سامی، ص۱۱۱
. الفهرست، ابن ندیم، ص۱۹
. بصائر الدّرجات، ص۳۵۵، بحارالأنوار، ج۴۱، ص۲۸۹، ج۴۰، ص۱۷۱، ح۵۴ وج۴۷ و ص۸۳
. «دخن»، نوعی از غله است.
. بحارالانوار، ج۴۱، ص۲۹۰
. همان، ج۴۱، ص۳۰۲، ح۳۳ و ج۴۲ ، ص۴۳، ح۵ و ج۴۲، ص۱۴۳
۷ . بصائر الدّرجات، ص۳۵۳؛ بحارالانوار، ج۲۶، ص۱۹۱، ح۴، ج۴۷، ص۸۰
. همان، ص۳۵۴
. الخرائج والجرائح، ج۲، ص۶۳۰، ح۳۰؛ بحارالأنوار، ج۴۷، ص۱۰۵
۰ . بحارالانوار، ج۴۷، ص۸۱
۱ . بصائر الدّرجات، ص۳۵۵. گفتنی است كه قسمتی از آغاز روایت را حذف كرده ام.
۲ . براساس روایات، زبان حضرت نوح، سُریانی بوده است. نگاه كنید به: بحارالانوار، ج۱۱، ص۵۷
۳ . بحارالانوار، ج۳۸، ص۶۲، ج۴۰، ص۲۸۹
۴ . در یك روایت، متن سخن نبطی آن حضرت، این چنین است: «كیف مالح دیر بیرماكی مالح»: بصائرالدرجات، ص۳۵۶؛ بحارالانوار، ج۴۷، ص۸۴، ح۷۶
۵ . بصائر الدرجات، ص۳۶۰
۶ . فرقان، آیه ۳۹
۷ . در برخی روایات، «بالقبطیهٔ» آمده است. نگاه كنید به: بحارالانوار، ج۱۱، ص۹۶
۸ . نساء، آیه ۱۹
۹ . بحارالانوار، ج۱۰۳، ص۳۷۳، ح۱۱
۰ . همان، ج۵۰، ص۱۳۶
۱ . همان، ج۵۲، ص۲۹
۲ . همان، ج۴۹، ص۷۸
۳ . برهان قاطع، تصحیح: دكتر معین، ج۲، ص۱۱۷۲، حاشیه ۹
۴ . غیاث اللغات، ص۲۴۲
۵ . لغت نامه دهخدا، ج۸، ص۱۱۳۹۶
۶ . بحارالانوار، ج۴۹، ص۵۰؛ مدینهٔ المعاجز، ص۵۱۱
۷ . همان، ج۴۸، ص۶۹.
۸ . الموسوعهٔ العربیهٔ المیسرهٔ، ص۱۸۵۰
۹ . فی بعض الأخبار «فحلق رأسه زطّیّهًٔ» قیل: هو مثل الصّلیب كأنّه فعل الزُّط وهم جنس من السّودان والهنود (نهایه ابن اثیر، ج۲، ص۳۰۲).
«الزُّطّ»: جیل أسود من السّند إلیهم تنسب الثباب الزّطیّهٔ وقیل: الزّطّ إعراب جت بالهندیهٔ، وهم جیل من اهل الهند (لسان العرب، ج۷، ص۳۰۸).
۰ . فروع الكافی، ج۷، ص۲۵۹ و ۲۶۰؛ بحارالانوار، ج۴۰، ص۳۰۱ و ج۲۵ ، ص۲۸۷ و ۲۸۸. در بعضی از نسخ به جای عبارت «طمّ رؤوسها» تعبیر «خمّر رؤوسها» ضبط شده است.
۱ . بحارالانوار، ج۳، ص۱۴۶، ح۱
۲ . همان، ج۱، ۹۱، ص۲۸
۳ . نك: فرهنگ معین.
۴: بحارالانوار، ج۳۶، ص۲۲۲، باب۴۰، ح۲۰. البتّه این قسمتی از روایت است.
۵ . بصائر الدّرجات، ص۳۵۴
۶ . لغتنامه دهخدا. استاد قرشی نگاشته است: «روم، امپراطوری بزرگی بود كه به متصرفات وسیعی در آسیا و اروپا و افریقا حكومت داشت و ایتالیا نیز قسمتی از آن محسوب می شد.» (نگاه كنید به: قاموس قرآن، ج۳، ص۱۴۹. در قرآن كریم آمده است: الم، غُلِبَتِ الرُّوم؛ سوره روم، آیه ۱ و ۲).
۷ . بحارالانوار، ج۴۰، ص۱۷۱. فقال علیّ(ع): «قالون» أی اصبت بالرّومیّهٔ.
۸ . همان، ج۴۰، ص۱۷۱
۹ . همان، ج۴۹، ص۸۰
۰ . همان، ج۴۹، ص۷۸
۱ . همان، ج۵۱، ص۶
۲ . همان، ص۴۵، ص۱۷۷
۳ . همان، ج۴۶، ص۷۲
۴ . همان، ج۴۶، ص۷۰ و در پاورقی همین صفحه آمده است: الرطانهٔ: التكلم بالأعجمیّهٔ.
۵ . همان، ج۲۶، ص۱۹۲ و ج۴۹، ص۸۶. فیضرب علیّ ای یشتد وجعه علیّ.
۶ . همان، ج۴۹، ص۷۸
۷ . حضرت علاّمه مجلسی آورده است كه: حضرت امام صادق(ع) در پاسخ یك سؤال پزشكی از اصطلاحات رومی بهره گرفتند. (بحارالانوار، ج۵۹، ص۱۴۱).
۸ . بحارالانوار، ج۴۸، ص۷۰، باب۴، ح۹۳ و ج۴۸، ص۱۰۰، ح۳، ج۲۶، ص۱۹۰
۹ . همان، ج۳۵، ص۷۸
۰ . بهجهٔ الآمال، ج۲، ص۴۲۴
۱ . الخرائج والجرائح، ج۲، ص۷۵۹، ح۷۷؛ بحارالانوار، ج۴۷، ص۱۱۹
۲ . بحارالانوار، ج۵۰، ص۱۲۴، باب ۳، ح۱
۳ . «صقلاب» ناحیتی است مشرق وی بلغار اندرونی است و بعضی از روس و جنوب وی بعضی از دریای كرز است و بعضی از روم و مغرب وی و شمال وی همه بیابانهای ویرانی شمال است؛ (حدود العالم، ص۱۰۷).
۴ . «این نام به مجموعه اقوامی كه در اروپا از سرحدهای «ونسی» تا «اورال» و بخش بزرگی از آسیای مركزی و جنوبی پخش شده اند، اطلاق می شود. از نظر نژاد، قوم اسلاو، هندو اروپایی است.»؛ (برهان قاطع، تصحیح: آقای دكتر معین، حاشیه۴، ص۱۱۴۷).
۵ . برای تحقیق بیشتر نگاه كنید به: غیاث اللغات، ص۴۷۴؛ قاموس المحیط، چاپ سنگی، ص۳۸؛ بحارالانوار، ج۴۹، ص۸۷
واژه «سَقْلَبْ»، «صَقْلَب»، «سَقْلاب» و «صقلاب»، «سَقْلابی»، «صقلابی»، «سقالبه»، و «صقالبه» همه در فارسی غالباً با سین به كار رفته است و در عربی غالباً با صاد.
وگـر پــارسـی بـاشـدش زاد و بــوم - به صنعاش مفرست و سقلاب و روم
سعدی
رخ اوچون رخ آن زاهد محرابی - بر رخش بر اثـر سبلـت سقلابی
منوچهری
در آن تافتن دیده بی خواب كـرد - گـذر بــر بیـابـان سقـلاب كـرد
نظامی
۶ . بحارالانوار، ج۲۶، ص۱۹۱. این روایت، بدین شكل نیز نقل شده است: ما زال یكلّمنی بالسقلابیه كأنّه واحه منّا فظننت أنّه إنّما دار بینهم» نگاه كنید به: بصائر الدّرجات، ص۳۵۳؛ بحارالانوار، ج۵۰، ص۱۳۰
۷ . بحارالانوار، ج۴۸، ص۵۶
۸ . قبلاً در قسمت زبان فارسی گفتیم كه حضرت رضا(ع) با غلامان خویش به زبان صقلابی و فارسی سخن می گفتند. بنگرید به: بحارالانوار، ج۴۹، ص۸۸
منبع : سایت پیامبر اعظم


همچنین مشاهده کنید