جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا
ادبیات خیلی چیزها را از او گرفت
در دوران نوجوانی بود که فهمیدم نویسندهای از خوزستان با نام مستعار داستان مینویسد و از سوی دستگاههای دولتی تحت فشار است. با این حال ما این جرات را نداشتیم که برویم و ایشان را ببینیم. از طریق شخصی که بین ما و محمود واسطه بودند، نوشتههای خود را به ایشان میدادیم و میدانستیم که به شخصی به نام احمد اعطاء میدهند اما نمیدانستم آقای اعطاء همان احمد محمود است. تا اینکه آثار ما در مجلات چاپ شد البته با نام مستعار و آن موقع افراد قدری مثل آقای «الف فرجام»، که در شعر واقعا وزنه بودند و خود استاد احمد محمود، که بعد از این مسئله (چاپ آثار) این جرات را پیدا کردیم که از نزدیک به دنبال نویسندهای اینچنین برویم. بعد به دلیل همزبان بودن این آشنایی ظاهری با احمد محمود شروع شد اما آشنایی باطنی ما از زمانی آغاز شد که به طور جدی وارد عرصه ادبیات شدم و شروع کردم به مطالعه کردن نوشتههایی که تا آن موقع وجود داشت. هر کس به جای محمود بود با این فشارهای سیاسی نوشتن را رها میکرد.
او اولین آدمی بود که به دلیل مسائل سیاسی و با وجود داشتن دیپلم در آن زمان، سرباز صفر شد و به همین دلیل راحت کار پیدا نمیکرد. تا اینکه به بنادر جنوب رفت و مدتها در این بنادر با نانوایی امرار معاش کرد. در آن شرجیهای جنوب و در تابستان پشت تنور میایستاد و کار میکرد. جوانان باید این را بدانند که محمود از دل مردم بیرون آمد و مثل مردم و شاید بیشتر از برخی آنها درد کشیده بود و اصولا بسیاری نویسندگان ما افرادی نیستند که از پر قو برخاسته باشند... خلاصه با زحمت و پسانداز توانست یک تاکسی بخرد و با آن کار کند.
احمد تا زمانی که «بیهودگی» را بیرون داد از قبل نوشتن امرار معاش نمیکرد. واقعا سختکوش بود و به دلیل اینکه زودتر از همه ما هم ازدواج کرده بود گرفتار مسائل و مخارج عائلهمندی هم شد که البته برای خانواده از هیچ چیزی فروگذار نکرد. درد کشید، خم نشد و خم هم به ابرو نیاورد. داستانهای جذاب همیشه منتقدانی دارند که به واسطه آنها نویسنده دیده میشود. اما هیچ وقت آثار محمود نقد نشد و اگر شد هم اکثرا نقدی مغرضانه بود که هر کس دیگر بود از نویسندگی زده میشد. محمود با کمک دوستانش به پایتخت ثابت کرد ما هم هستیم و با راهاندازی اولین جنگ در شهرستان فهمیدند که در جنوب هم خبرهایی هست. او ثابت کرد اگر کسی کار خوب بکند جا برای فعالیت همه هست. در واقع احمد محمود از «همسایهها» میشود احمد محمود، نویسندهای که مشابه آن را در رئالیستنویسها نداریم. نویسندهای قدر، که جنوب را وصف کرده و درد جنوبی را فهمیده و کار داستانی انجام میدهد و ادا و اصول فرم را که بسیاری از نویسندگان خیلی از آن استفاده میکند، ندارد. البته در «درخت انجیر معابد» محمود هم از این فرمگرایی استفاده میکند اما نه خیلی. محمود نویسندهای است که از رئالیست شروع کرده، احمد رئالیست است و در همین چارچوب نیز میدرخشد.
کار او اگر چه با رئالیست سوسیالیستی و تاثیر از گورکی شروع میشود اما بعد در مییابد دنیای گورکی، با دنیای محمود فرق میکند. دنیای آن کشاورز که با گاو و خیش به شهر میآید و خبر رفتن به ماه را هم از رادیو میشنود در حالیکه ممکن است چیزی بفهمد یا نه با دنیای آدمهای محمود متفاوت است. درد آدمهای محمود با دنیای آن طرف متفاوت است و این در همسایهها دقیقا مشخص میشود. همسایهها که فاصله کودتای ۲۸ مرداد و دولت مردمی مصدق و سقوط آن است، در واقع بازتابی است که محمود خود را پیدا میکند. او نویسندهای رئالیست است و فن نوشتن را خوب میداند هر چه به دست آورده سر به دیوار کوبیده و قصهنویس کلامی نبوده و در همین نشستهای دوستانه با دوستان نویسنده تجربه آموخته. هر چند محمود را به عنوان یک استاد میدیدیم اما کارش را با مشورت انجام میداد. گویی او هم در حال تجربه است. محمود تاریخ را شناخته بود. او در دورهای که در بندر لنگه بود، سختیهایی که آنجا میکشید (و حتی بدنش از عرق تنش زخم شده بود) باز هم مطالعه را رها نمیکرد و با این سیر کار بود که محمود بزرگ شد؛ هم از نظر مادی و هم از نظر معنوی که در داستان «یک شهر» نثری پختهتر ارائه میدهد و حتی مخاطب خاصتر پیدا میکند و تکنیک دارد و به نظر میآید که با دقت فصلبندی کرده است.
آخرین بار ایشان را در تشییع پیکر گلشیری دیدم که روی پله نشسته بود و مشکل تنفس داشت. به طنز گفتند: «مثل اینکه من و تو رفتنی هستیم.» محمود از نظر جسمی تحلیل رفته بود و من میدانستم و ناراحت بودم از اینکه دوستی را از دست میدادم که یادم میآید با او شبها روی پل سفید اهواز راه میرفتیم و معمولا تا صبح حرف میزدیم. هیچوقت خاطراتی را که با او داشتم فراموش نمیکنم. محمود واقعا به گردن داستاننویسی ما حق دارد. او انسان والایی بود، حسادت نداشت و خرده حسابهایی که بعضی از هنرمندان یا نویسندگان داشتند، در او دیده نمیشد. میگفت اگر کسی خوب کار کند جا برای فعالیت همه هست. او هیچ سعی نکرد جای کسی را تعیین کند و مسلما در مورد محمود حرف ناگفته خواهد بود و باید این نکته را برجسته کنم که خیلیها علاوه بر اینکه از محمود، از مکتب نویسندگی او خیلی چیزها یاد گرفتند از مکتب انسانیت او بیشتر یاد گرفتند. زمانی که نیاز بود محمود وقتی را در اختیار آنها میگذاشت و به درد دلهایشان گوش میکرد و این درد دل را بین یکدیگر تقسیم میکردند. او این کار را میکرد ولی ادبیات خیلی چیزها را از او گرفت.
محمد ایوبی
منبع : روزنامه کارگزاران
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
غزه روسیه جنگ مجلس شورای اسلامی نیکا شاکرمی دولت سیزدهم روز معلم معلمان رهبر انقلاب مجلس بابک زنجانی دولت
ایران هواشناسی تهران بارش باران آتش سوزی قوه قضاییه پلیس شهرداری تهران سیل آموزش و پرورش سازمان هواشناسی دستگیری
قیمت خودرو سهام عدالت بازار خودرو قیمت طلا قیمت دلار قیمت سکه خودرو دلار حقوق بازنشستگان سایپا بانک مرکزی ایران خودرو
سریال کتاب نمایشگاه کتاب مسعود اسکویی فضای مجازی تلویزیون سینمای ایران سینما دفاع مقدس
اسرائیل رژیم صهیونیستی فلسطین جنگ غزه حماس نوار غزه چین ترکیه اوکراین انگلیس نتانیاهو ایالات متحده آمریکا
فوتبال استقلال پرسپولیس علی خطیر سپاهان باشگاه استقلال لیگ برتر ایران تراکتور لیگ برتر رئال مادرید لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ
هوش مصنوعی کولر گوگل اپل آیفون همراه اول تبلیغات اینستاگرام ناسا
خواب فشار خون دیابت کبد چرب کاهش وزن بیمه