چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا
هم کفش و هم کلاه من از فرم خارج است
از آنجا که «سیامک بهرامپرور» شاعر کتاب «عطر تند نارنج» تا جایی که من میدانم مدعی هیچ جریانی نیست بنابراین راحتتر میتوان درباره شعرهایش به گفتوگو نشست و از این رو در این فرصت، قصد دارم بعضی دقتها را که در غزل سرودن به کار میآید روشن کنم و اینکه غزل با معیارها و کلمههای امروزی چقدر میتواند همچنان جایگاه خود را حفظ کند و چه بسا که بتواند به غزل گذشته نیز اضافه کند. فکر میکنم اگر در این مجموعه شاعر دقت بیشتری میکرد با مجموعه بسیار بهتری روبهرو بودیم. مثلا گذاشتن علامت تعجب و علامت سوال در نوشتن شعر تا حد ممکن باید کم باشد تا مخاطب را در مقابل کار انجام شده که القای معنای منظور نظر شاعر است قرار ندهد زیرا با گذاشتن علامتهای بیش از حد، حتی ممکن است شعر، به اندازه لازم جدی گرفته نشود:
«حال تو و انار چطور است!! باغ سیب!/ انجیرهای تازه و انگورهای خام؟!» (ص۴۱)
یکی از کارهای مهم شاعر پرسیدن است و مهم نیست که از چه کسی چه چیزی را بپرسد مثلا میتوان از سقف، حال باغچه را پرسید اما به شرط آنکه مثلا سقف را مقصر حال بد باغچه بدانیم و شاعرانه توجیه کنیم که این سقفی که بالای سر انسانهاست و آنها را از گزند حوادث ایمن میکند ممکن است روی باغچهای قرار بگیرد و مانع از رسیدن نور خورشید به گیاهان و باعث پلاسیدن باغچه شود. شاعر در بیت بالا از باغ سیب حال انار و انجیرهای تازه و انگورهای خام را میپرسد. البته عجیب نیست اما شاعر در اینجا به انگور و سیب و انار و انجیر نه تنها معنایی اضافه نکرده، بلکه معناهای تاریخی و مصداقی این کلمهها (میوهها) را نیز تقریبا از آنها سلب کرده و نکته دیگر اینکه شاعر بدون دلالت به باغ سیب، تو خطاب میکند و انگور و انجیر را جمع میبندد و البته علامتهای تعجب و سوال در این بیت ضربههای سختی به شعر وارد کرده است. یا:
«درون آینه تصویر وهمانگیز میرقصد/ و من هم پیشبینی میکنم، پاییز میرقصد!/ تبی میسوزدم... هذیان... نباید گفتشان اما/ قلم بر کاغذ و کاغذ به روی میز میرقصد!» (ص۶۴)
وقتی با ردیف «میرقصد» روبهرو میشوم، هیچ ایرادی به شاعر وارد نمیدانم اما هر چیزی در این دنیا میتواند در ذهن شاعر برقصد از روح و خیال و عنصرهای ذهنی گرفته تا جمجمه و صندلی و عنصرهای عینی. پس اینجا باید عبارتهایی که با میرقصد تمام میشود معنایی ورای معنای معمول رقصیدن داشته باشند و انجام این کار با تعبیرهای بدیع امکانپذیر است مثلا اینکه تصویر در آیینه میرقصد آنچنان عجیب نیست اما اگر مثلا گفته شود که آیینه در آیینه میرقصد شاید عبارت را کمی از معنای معمول خارج کند یا عشق در کینه میرقصد یا شنبه از بس که زود آمد من از دیروز میدیدم که در آدینه میرقصد این رقصیدن دستکم به نازلترین شکل ممکن هم که شده به شاعرانگی کمک میکرد. یا مثلا در غزل ص۳۰ تا ۳۲ میشد با تعداد سطرهای کمتر به غزل زیباتری رسید و البته چون تمام شعر مربوط به دریا و قایق و قطره و... است بهتر بود در سطر آخرکلمه دریا به جای دنیا میآمد یعنی دو سطر آخر:
«دو قایق و دو نفر، یک مسیر و دو پارو!/ درست شانه به شانه.../... وَ تا ته دنیا...!/ به این صورت در میآمد: دو قایق و دو نفر، یک مسیر و دو پارو/ درست شانه به شانه وَ تا ته دریا»
«سیامک بهرامپرور» در این مجموعه سعی در آوردن کلمات جدید در حوزه غزل دارد که این خود قابل تحسین و البته قابل بررسی است جرأت آوردن کلماتی مثل گوته، پروست، بالماسکه، تاکتیک و غیره در غزل بسیار قابل تحسین است اما اینکه آیا این کلمات توانستهاند فضای جدید و ارتباطهای معنایی مستحکم ایجاد کنند یا نه، قابل بررسی است:
«...بعدش سکوت و یک نفر و آه و میکروفن!/ با چشم خیس اشک، حسابی فتوژنیک!» (ص۵۴)
یکی از آسیبهای غزل، آوردن قافیههای بسیار و اضافه کردن به سطرهای غزلی است که میتواند با پنج بیت به غزل بهتری تبدیل شود یا آوردن بعضی قافیهها که به ندرت منجر به معنای شاعرانه میشوند مثلا در غزل ص۲۳ و ۲۴:
خورشیدتان کجاست؟!... نگویید:«ذره نیست!!...»/ کوهی که کوه باشد از آغاز دره نیست!!/.../ گیرم دوباره پشت سر هم علم شوید:/ شوری که توی «شین» شرر هست در «رِ» نیست!!»
لزومی به آوردن این قافیه نیست از اینکه بگذریم اتفاقا شور در «رِ» بیشتر است زیرا دو بار در کلمه شرر آمده است.
آوردن ردیفهایی که در عبارتهای معدودی به کار میروند ضرورتی ندارد مثلا:
«هم کفش و هم کلاه من از فرم خارج است/ شلوار راه راه من از فرم خارج است» (ص۷۴)
در غزلی با ردیف «از فرم خارج است» بدون خواندن غزل هم میتوان حدس زد که شاعر حتی اگر در سه یا چهار بیت معنای از فرم خارج بودن را اجرا کند کار بزرگی انجام داده است هرچند که نیازی نیست که با این ردیف حتما غزل بگوییم مگر آنکه همان سه چهار بیت باشد یا طنز باشد یا مثلا اخوانیه باشد...
«سیامک بهرامپرور» در غزلهایی موفقتر بوده است که کلمههای پیشینهدارتر و قافیههای سادهتری داشتهاند و این هیچ ایرادی برای شاعر نیست و اتفاقا حسن شاعر است که بتواند با کلمهها و قافیههای بسیار استفاده شده شعری بدیع بیافریند. مثلا در غزل ص۱۱۰ تا ۱۱۲:
«انداخته توی کوچه، شب باز بادی به غبغب
شاعر شبیه خودش نیست، روح است، روحی مغذب!
...
دریای دوری عمیق است!... حالا چه یک دم، چه یک عمر
آبی که از سر گذشته، حالا چه صد شب، چه یک شب!
یا غزل ص ۶۰ و ۶۱:
«برای پنجرههایی که رو به مهتابند
هزار سنگ پراندیم و باز هم خوابند!
...
کسی به فکر غزل نیست غیر از آنهایی
که پشت پردهای از اشک، کشک میسابند!!»
مریم جعفریآذرمانی
منبع : روزنامه کارگزاران
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
ایران احمد وحیدی وزیر کشور مجلس شورای اسلامی بابک زنجانی مجلس خلیج فارس دولت دولت سیزدهم شورای نگهبان حجاب لایحه بودجه 1403
روز معلم حج تمتع سلامت تهران هواشناسی قوه قضاییه شهرداری تهران سیل آموزش و پرورش دستگیری فضای مجازی شورای شهر تهران
بانک مرکزی ارز دلار خودرو قیمت دلار قیمت خودرو ایران خودرو سایپا قیمت طلا مالیات چین بازار خودرو
تلویزیون سریال پایتخت سینمای ایران سینما نون خ موسیقی تئاتر دفاع مقدس فیلم کتاب رسانه ملی
اسرائیل رژیم صهیونیستی جنگ غزه غزه فلسطین آمریکا حماس روسیه نوار غزه نتانیاهو ترکیه افغانستان
فوتبال پرسپولیس استقلال رئال مادرید سپاهان تراکتور بایرن مونیخ باشگاه استقلال لیگ برتر فوتسال تیم ملی فوتسال ایران بازی
هوش مصنوعی تبلیغات ناسا اینستاگرام اپل فناوری همراه اول آیفون گوگل
داروخانه مسمومیت دیابت کاهش وزن قهوه بارداری خواب سلامت روان چاقی