شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

به سردی یخ، به حرارت آتشفشان


به سردی یخ، به حرارت آتشفشان
اریكسون این روزها در مواجهه با هر خبرنگاری و یا با حضور در تمامی نشست های خبری اش، بر این نكته تاكید می ورزد كه مسابقه پرتغال و انگلستان، نبردی میان او و فیلیپه اسكولاری نیست، بلكه مبارزه ای است صرفاً میان این دو كشور.
مردی كه این روزها كمتر حامی ای در رسانه ها و روزنامه های جدی بریتانیا در كنار خود می بیند و از نویسنده هایی چون برایان گلانویل، كوین مك كارا، هنری وینتر و سایمون بارنس گرفته تا فوتبالیست های افسانه ای چون سرجف هرست، آلن بال و كنی دالگلیش همه و همه از او با تیغ تیز انتقاداتشان استقبال می كنند. اینكه اریكسون چنان احمق و ساده دل بود كه در صورت در اختیار داشتن آلترناتیو هایی بسان جرمین دفوئه، اندی جانسون و یا حتی دارن بنت و جیمز بیتی به نوجوانی اعتماد می كند كه به عقیده آلن اسمیت، ستون نویس دیلی تلگراف، می تواند لقب برترین توریست تابستان آلمان را از آن خود كند!
جدا از چنین شرایط سخت، اما و اگر های تمام نشدنی و باید و نباید های دامنه دار- در اینكه بكام بازی كند یا آیرون لنن، گری نویل خواهد رسید یا نه، مایكل كریك موثرتر است یا اوون هارگریوز، وین رونی در خط حمله تنها باشد یا كراوچ را در كنارش ببیند- برای مرد سوئدی بیش از یك مسئله سرگیجه آور است. با تمام این اوصاف، اجتناب ناپذیر است كه وقتی پرتغال و انگلستان- كه بذر عداوتشان از جام جهانی ۱۹۶۶ پاشیده شد- در گلزن كرشن به مصاف هم می روند، نگاهی طعنه آمیز به سیمای اریكسون و فیلیپائو نیفكنیم.
نبردی میان این دو مرد كه برای سومین بار به مبارزه یكدیگر می روند. یكی به حرارت آتشفشان و دیگری به سردی یخ... هر مقایسه ای میان این دو ما را بیش از پیش از فاصله عمیق و چشمگیر تفكرات، ایده ها و نیز كاریزمای این دو مرد آگاه می سازد. اگر اریكسون به سبب ذائقه سوئدی و محافظه كارانه اش سیستم را براساس ستاره هایش طراحی می كند، در عوض «فیلیپائو» این گائوچوئی سرسخت، مردی با كاریزمایی بسان «مارلون براندو» و با قامتی افراشته چون «برت رینولز» همواره ستاره هایش را بر اساس تاكتیك های ایده آلش گزینش می كند.
مثلاً در یورو ۲۰۰۴ وقتی تیمش را در بازی افتتاحیه در یونان یك شكست خورده یافت، آنگاه با یك دگرگونی حیرت انگیز، پس از آن پرتغال را تا فینال در مسیر پیروزی هدایت كرد. فرناندو كوتو، پائولو فریرا، روی خورخه، روی كاستا و سیمائو پنج بازیكن اصلی و شاخص این تیم را كنار گذاشت و ریكاردو كاروالیو، میگل، نونو والنته، دكو و كریستیانو رونالدو را تا پایان مسابقات بدل به مهره هایی ثابت ساخت. بله، این یكی از ویژگی های بااهمیت و متمایز اوست.
خصیصه ای كه فیلیپائو را در دنیای فوتبال بدل به یك «مرد همیشه برنده» ساخته. او پایبند همیشگی و یك وفادار تمام عیار به ستاره های تیمش نیست. برعكس اریكسون، او یك منعطف تمام عیار است. غیرقابل پیش بینی تر از آنی كه بتوان كاریزمایش را تحلیل كرد. همانقدر كه اریكسون، در این سال های حضورش در Soho square نشان داده، بازیكنان مورد علاقه و اعتقادش- حتی هارگریوز و یا فیل نویل و هسكی در گذشته- چه خوش اقبالند كه همواره حتی در بحرانی ترین شرایط آمادگی شانس حضور در تیم ملی را خواهند داشت، برعكس لوئیس فیگو مرد برتر سال های اخیر فوتبال پرتغال حتی نمی تواند با ایمان و اطمینان كامل از حضور و یا عدم حضورش در تركیب اصلی ابراز عقیده كند. از خاطر نبرده ایم روزهای ابتدایی «فیلیپائو» در ایبار را، روزهایی كه او اختلاف سلیقه اش را با فوق ستاره ای چون فیگو، فارغ البال آشكار می ساخت و حتی در مقاطعی او را به نیمكت ذخیره های پرتغال دوخت!
كسی از یاد نمی برد كه او با ماریو ژاردل در سال ۲۰۰۱ چه كرد؟ كسی كه به سبب عدم حضورش در مجموعه اسكولاری، افسرده و ناامید، فوتبال را ادامه داد تا آنجا كه از مسیری كه او به كمك آن می توانست در نوكمپ فوتبالش را ادامه دهد، سر از تیم عربی درآورد و امروز كسی نمی داند او كجاست؟ هنوز كمتر كسی است كه از یاد برده باشد چگونه فیلیپائو در برابر فشارهای مهلك و كشنده مطبوعات و رسانه های برزیل برای دعوت از روماریو به تیم ملی برای حضور در جام جهانی ۲۰۰۲ ایستادگی كرد و با آن خوی و طبیعت استوار و قاطعش با یك ملت مبارزه كرد. چنین سناریویی نیز در همان برهه برای ادموندو نوشته شد و یا حتی در آغازین روزهای حضورش در ایبار.
او به مرور تفكرات سنتی و همیشگی پرتغال را از پایه ویران ساخت. ویتور بایا را با آن همه اعتبار و شهرت به یورو ۲۰۰۴ نبرد. ژائو پینتو اسطوره لیسبون را یك فوتبالیست تمام شده خواند و یا حتی در برابر ستاره هایی بسان روی كاستا و لوئیس فیگو از خود نرمش نشان نداد. برای مردم انگلستان، بی شك، نكته ای آزاردهنده تر و اندوهناك تر از این نیست كه بار دیگر یك اریكسون شكست خورده را برابر اسكولاری بنگرند.
همان كسانی كه در شیزواوكا و لیسبون كشورشان را در برابر تفكرات و حرفه ای گری فیلیپائو شكست خورده یافتند. اما این بار، اریكسون شاید با چنین پیش زمینه ای كه پرتغال به دلیل عدم حضور دكو- بازی ساز تمام عیارش- و كاستینا- معمار نخست برنامه های تدافعی فیلیپائو- آن قدرت و استحكام گذشته را ندارد، در پی سر و سامان دادن به وضعیت آماری كارنامه خود در برابر اسكولاری باشد. «از اینكه برای سومین بار با او مواجه می شوم، خوشحالم. اما هدف من به هیچ وجه صاف كردن حسابم با او نیست. اینجا بحث اصلی میان انگلستان و پرتغال است و نه من و اسكولاری.» شاید در اینجا باید به آن دسته از منتقدان همیشگی اریكسون كه می گویند او با داشتن چنین طبیعت سرد و «كم شور»ی هیچ گاه نمی تواند نه خود و نیز ستاره هایش را در میدان مسابقه برای قهرمانی تهییج كند، اندیشید.
شاید چنین انتقادی از او از جانب نگاه كشوری چون انگلستان كه از دیرباز با مردانی كه با توان محرك خود ستاره هایی چون بابی چارلتون، نابی استایل و یا جورج كوهن را به جاده موفقیت هدایت می كردند كاملاً منصفانه باشد. كمتر كسی را می توان در «مرسی ساید» یافت كه از شیوه و طریقت بیل شنكلی در روزهای افتخار لیورپول بی خبر باشد. مردی كه نمادی بود از یك هدایتگر پرشعف اسكاتلندی با شوری لبریزشده...!
استیو نیكول مدافع راست و چپ افسانه ای آنفیلد همواره می گفت: «بیل شنكلی شاید علم و دانش بابی رابسون را نداشت اما آن گونه كه او ما را برای موفقیت و قهرمانی تحریك می كرد، از لیورپول در آن ایام یك افسانه ساخت.» اریكسون برای چنین مردمان دیوانه و شیفته ای بیش از حد «كم هیجان» است. بیش از حد كنایه آمیز بود آن عقاید و نوشته های روزنامه نگاران این كشور وقتی كه با پیشنهادات خود درصدد یافتن یك جانشین آرمانی برای اریكسون بودند. وقتی كه آن اظهارات را از تمامی آنان می خواندیم، جمله ای كه در تمامی آنها تكرار می شد این بود:«برای واگذاری چنین صندلی پرتب وتابی، به مردی كه بتواند غم و ناكامی مردمانی كه بیش از چهار دهه با آن زندگی می كنند را از بین ببرد نیاز داریم.
مردی را بیاورید كه در وهله اول از شور و انرژی بهره مند باشد. خصایصی كه با طبیعت و ذات آشنای بریتانیا همگن باشد.» با آگاهی از چنین نكته ای، حیرت انگیز نیست كه بدانیم چرا مارتین اونیل، كسی كه چه در لسترسیتی و چه در سلتیك در طول ۹۰ دقیقه بازی های تیمش از فرط هیجان، تا مرز سكته پیش می رفت، همواره آرمانی ترین گزینه مردم و مفسران فوتبال این كشور بود.اریكسون وقتی چنین ساده انگارانه و بی تفاوت «نبرد» خود با فیلیپائو را بی اهمیت جلوه می دهد و تب و شور آن را به مبارزه دو كشور محدود می كند، ناخودآگاه ما را به نگرشی سوق می دهد كه به مدد آن به این نكته می رسیم كه احتمالاً شنبه «دره رور در گلزن كرشن» مكانی است كه هت تریك آتشفشان در برابر یخ بی روح كامل می شود.
سهیل نوری پناه
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید