دوشنبه, ۱ مرداد, ۱۴۰۳ / 22 July, 2024
مجله ویستا

گذری کوتاه بر نوشته‌ی شبح لیبرالیسم و دام ارتجاع


گذری کوتاه بر نوشته‌ی شبح لیبرالیسم و دام ارتجاع
وقتی نویسنده‌ای در رابطه با موضوعی با عنوان «شبح لیبرالیسم و دام ارتجاع» بیش از بیست صفحه‌ی بلند با یک فونت ریز، مطلبی پژوهشی می‌نویسد و البته به کوچک و بزرگ هم رحم نمی‌کند!، یقینا دغدغه‌ای جدی دارد که باید به آن توجه کرد، آن را جدی گرفت و برایش ارزش قایل بود.
این نوشته، بسیار نکات مهم و برجسته دارد که البته مهم‌ترین و برجسته‌ترین آن می‌تواند برای هرکس متفاوت باشد. با این توضیح لازم است اذعان شود؛ مهم‌ترین نکته‌ای که از تمام این نوشته‌ی خیلی بلند توجه برانگیز شد؛ تاکید بر هم‌سویی سازمان یافته‌ی تمام آن کسان یا جریاناتی‌‌ست که خود را با عنوان «چپ» در اختیار رژیم اسلامی قرار داده‌اند و دارند مستقیم و یا غیر مستقیم از مواضع چنین رژیمی در رابطه با بسیاری مسایل از جمله «جنگ و صلح» دفاع می‌کنند.
اول از همه، باید یادآور ‌شد که استنباط نویسنده در مورد «هم‌سویی» اشخاص و جریان‌هایی که متهم ردیف اول ایشان هستند...، از واقعیت به‌دور است. البته سردبیر سایت در مورد خط‌مشی و نگاه سایت توضیحات لازم را خواهند داد، اما به عنوان یکی از اعضای تحریریه، این توضیح را ضروری‌ می‌دانم که «فرهنگ توسعه» فقط ادعا دارد که یک رسانه‌ی چپ بوده و جدا از آن به هیچ حزب و گروهی وابسته نیست و انعکاس بعضی از مطالب در آن نیز، نباید نمایانگر خط‌مشی آن تلقی شود.
بد نیست توجه شود که نوشته‌های نویسندگان ثابت «فرهنگ توسعه» نیز بازتاب خط خالص و حساب‌شده‌ی جمع گردانندگان این رسانه نیست... چرا که این اشخاص پذیرفته‌اند تا کمک‌کار رسانه‌ای به‌نام «فرهنگ توسعه» باشند و بنابراین کسی آن را بلندگوی گرایش ویژه‌ای نمی‌داند. از این‌رو هر صاحب نظر و قلمی که بتواند حداقلِ ضوابط این رسانه را رعایت کند، به‌طور طبیعی هم‌کار فرهنگ توسعه محسوب می‌شود.
بی‌سبب نیست که بسیاری از دوستان و رفقا دریافته‌اند؛ چرا فرهنگ توسعه از درج بسیاری از مطالب و نوشته‌ها خودداری می‌کند. آنان یافته‌اند که این رسانه، به‌خصوص در این آشفته‌بازار انبوه جریانات سیاسی که هر یک و یا بعضی از آن‌ها دارند فقط بر طبل خود می‌کوبند و دیگری را برای ابد و همیشه، از پیش، محکوم شده فرض کرده‌اند... و بر این اساس اکثر آنان دارند با فرهنگ تعارض و اتهام و انگ و دشمنی، دیالوگ برقرار می‌کنند... این نشریه بهتر دانسته‌ است تا شاید بتواند خود را به‌دور از آن جنجال‌های تهی و فاقد ارزش که هیچ حاصلی برای «چپ» نخواهد داشت و فقط و فقط آمریکا و مجموعه‌ی عوامل ضد «چپ» از آن بهره خواهند گرفت، اجتناب کند. که متاسفانه گویا نوشته‌ی «شبح لیبرالیسم و دام ارتجاع» متوجه‌ی نگاه «فرهنگ توسعه» نشده و همان‌طور که آمد؛ همه را از دم تیغ گذرانده که البته زندگی به تکرار اثبات کرده و اثبات خواهد کرد که چنان شیوه‌هایی، حتما ره به ناکجا آباد خواهد برد.
خط مشی غالب «فرهنگ توسعه» انعکاس و ابراز نظراتی است که؛ فقط به «شکل» نپرداخته باشند و بخواهند «حرفی» را مطرح کنند. همه نیک می‌دانیم که یک موضوع و هر حرفی را می‌توان در اشکال متفاوت بیان کرد؛ ضرب‌المثل معروف بفرما، بنشین و بتمرگ، به‌خوبی منظور ما را مشخص می‌کند. فرهنگ توسعه دریافته است که با فرهنگ بتمرگ هیچ کاری سامان نیافته و نخواهد یافت، پس ابدا لزومی ندارد تا از چنان فرهنگی بهره جوید که چیزی جز انگ و اتهام و توهین از آن عاید نشود و حاصل نیز ایجاد جوی شود که فقط خوراک عده‌ای باشد که گویا دغدغه‌ای جز درگیری بی‌خود و ابراز حرف‌های صدتا یه‌غاز ندارند! برای مثال اگر کسانی آزادی کارگران زندانی مانند آقایان اسانلو و محمود صالحی را با واژگانی تند و حتا زشت طلب می‌کنند و این قلم آزادی آنان را مایوس کردن امپریالیسم و مبارزه با آن تعبیر می‌گرداند... چه معنایی را از آن دو گونه‌ی ابراز خواست برای آزادی کارگران و دیگر کسان می‌توان برداشت نمود؟ گونه‌ی اول و یا گونه‌ی دوم؟ کدام مقبول‌تر است؟ البته ممکن است؛ جمعی گونه‌ی اول را در راستای تفکر و ایدئولوژی خود بدانند که البته می‌تواند قابل بحث باشد، اما گونه‌ی دوم که آن هم قابل بحث است، با بیان روشن که می‌گوید اگر شما ضد امپریالیسم هستید، پس چرا در کشور جو متشنج بوجود می‌آورید که آمریکا از آن استفاده کند، همان حرف را، اما خیرخواهانه نمی‌گوید؟ و بالاخره آیا هدف از ابراز هر حرفی، فقط ابراز حرف است و یا تاثیر گذاری آن در هر شرایط مفروض مورد نظر که بتوان آن حرف را زد؟
بهرحال، فرصت و بهانه‌ای شد تا خیلی خلاصه، بخشی از مواضع «فرهنگ توسعه» هم توضیح داده شود. اما از این که بگذریم، مناسب است تا بر نوشته‌ی «شبح لیبرالیسم و دام ارتجاع» گذری کنیم و بخصوص در آن قسمت توقف شود که بسیاری از نوشته‌های این قلم را که در رابطه با مسایل جاری کشور و بخصوص درباره‌ی جنگ آمده است و به‌صورت فله‌ای به باد انتقاد و اتهام قرار گرفته است، مورد توجه قرار گیرد: البته حق بدهید که چندان کار راحتی نیست تا یک به یک در باره‌ی هر نوشته‌ای که ذکرش در آن مقاله‌ی بلند «شبح لیبرالیسم و دام ارتجاع» رفته است، بشود کوتاه پاسخ داد... اما بد نیست که در یکی دو جمله خطوط اصلی آن‌ها شرح داده شود تا شاید اصل موضوع آشکارتر گردد: خط کلی تمام آن نوشته‌ها، مخالفت و ابراز تاسف از شرایط اختناق داخلی در رابطه با حرکت دانشجویان، کارگران، معلمان، وضع بد اقتصادی توده‌های مردم، عدم مدیریت بهینه و لازم برای سروسامان دادن تگناها و نارسایی‌ها، ضرورت وحدت تمامی نیروهای ضد امپریالیستی هم‌سو و چپ... و بالاخره مواضع روشن آن درباره‌ی انرژی هسته‌ای و مقوله‌ی جنگ و صلح است. این مواضع روشن با فرهنگ «بفرما» به تکرار در تمام نوشته‌ها آمده است که البته در این‌جا خیلی روشن‌تر ابراز می‌شود تا اگر ابهامی بوده باشد به‌طور کل برطرف گردد: اندیشه‌ی چپ و سوسیالیسم خواهان نفی استثمار انسان از انسان است. بدیهی‌ست که هر چپ سوسیالیستی چه منفرد باشد و چه در سازمان و تشکیلاتی فعالیت کند، هدف نهایی و آرمانی‌اش چیزی جز آن نخواهد بود. اما توجه داریم که واقعیت موجود با هدف نهایی فاصله دارد.
هدف نهایی را می‌توان، حتا، به‌صورت حداقلی در کتاب «جهان دیگری ممکن است۲» در بخش‌های گوناگون آن و به خصوص در بخش «قانون اساسی کشور اتوپیان» ملاحظه نمود! اما باید توجه داشته باشیم که ما در شرایط امروز زندگی می‌کنیم؛ امروز که آمریکا به تنهایی بیش از تمامی کشورهای پیش‌رفته‌ی اروپایی بودجه‌ی نظامی دارد و بی‌پروا به این سو و آن سو یورش می‌برد. امروز که امپریالیسم همه‌ی پرده‌ها را دریده و جز آقایی بر جهان به چیز دیگری قانع نیست. امروز که خطر جنگ کشور ما را تهدید می‌کند. امروز که لیبرالیسم داخلی با همت پیش گامانشان، عوامل را تشویق به حذف دگراندیشان می‌کنند. امروز که بعضی از دوستان، خطر توده‌ایسم را بر آمریکا و قوچانی‌ها و دیگر عوامل برانداز نیروهای ضد جنگ و مترقی... جدی‌تر می‌دانند. امروز که ناصر زرافشان‌ها نیز فقط به این جرم که امریکا علت است و نه معلول، به باد انتقاد و بی‌مهری گرفته می‌شوند. امروز که بسیاری از نیروهای پر سابقه‌ی چپ، مانند توده‌های بی‌پناه ما که بی‌وقفه در گودال خط فقر فرو می‌روند، در قعر سیاه‌چال سوسیال دموکراسی غرب سرازیر شده‌اند. امروز که رسانه‌ی صدای آمریکا (voa) بلندگوی همه‌ی ناراضیان شده است و در عمل نقش هماهنگ کننده و رهبری اپوزیسیون را بر عهده گرفته است. امروز که برای بسیاری از دوستان، آمریکای لاتین و مبارزات تاریخی آنان زیر سئوال می‌رود و به مانند آمریکا فریاد دموکراسی خواهی برای آنان را سر می‌دهند. امروز که نویسنده‌ی چپ انقلابی دوآتشه‌ ما که «شبح لیبرالیسم و دام ارتجاع» را آفریده است، ریز و درشت را در هم می‌آمیزد و همه را مچاله می‌سازد، چرا که این جماعت می‌گویند: پدر جان آمریکا عامل اصلی هر فاجعه‌ای است و جمهوری اسلامی را حداقل عامل بعدی بدانید!.
بله، همین امروز لازم است که شما به روشنی بگویید که امریکا چه‌کاره است؟ بگویید و هزار بار بگویید که آیا آمریکا القاعده را خلق نکرد؟ آیا از او دشمن به وجود نیاورد؟ آیا آمریکا قصد خیرخواهی برای بشریت دارد؟ آیا زمانی را می‌توانید به‌خاطر بیاورید که آمریکا نیاز به دشمن نداشته باشد؟ آیا شما می‌توانید از دموکراسی آمریکایی دفاع کنید؟ آیا طالب دموکراسی آمریکایی هستید؟ آیا دشمنی و ستیز با آمریکا نجات بشریت از بربریت نیست؟ آیا اتحاد جهانی برای به عقب واداشتن امپریالیسم، که تشته‌ی نابودسازی و جنگ است، نمی‌تواند کلید واقعی صلح باشد؟...
این‌ها مختصر حرف‌هایی‌ست که این قلم در تمامی نوشته‌هایش آورده است. اگر غلط و یا اشتباه است، با دلیل بگویید تا همه چیز روشن شود. باز هم روشن گفته شود: آمریکا «علت» است، اگر چنین است نمی‌توان فقط «معلول» را به‌خاطر خوش‌آمد علت محکوم و سرزنش نمود. نباید جای آن دو را عوض کرد و یا هر دو را یکی دانست!! این کار نعل وارونه زدن است! اگر قرار باشد معلول همان علت باشد و علت همان معلول... در این صورت هر کاری مغشوش صورت می‌گیرد که البته در این اغتشاش، آن کس سود خواهد ‌برد که اهرم‌های قدرت را در دست دارد.
علت، یعنی این که؛ توپ در اختیار آمریکا است. این آمریکاست که هر جایی را بر حسب منافعش انتخاب کرده و توپ را به همان سو پرتاب می‌کند. امروز توپ به سوی ایران پرتاب شده است. مهم این است که عوامل کلیدی و دریافت کنندگان اصلی بخواهند و بتوانند آن را به‌درستی پنچر سازند!! و نه آن که با سیاست‌های تحریک کننده، مرتبا در آن توپ باد بدمند!! بله، موضوع انتقاد ما به حاکمیت از این زاویه لازم، مثبت و ضروری‌ است، اما اگر بخواهیم ایران را علت بدانیم... همان‌طور که آمد کار به بی‌راهه می‌رود و شک نباید کرد که امپریالیسم آمریکا از آن بیش‌ترین بهره‌ها را خواهد برد.
سخن این است که آیا «چپ» اگر بخواهد هویت داشته باشد، باید و فقط بوفالو وار به حاکمیت حمله کند و ابدا به نتایج و عاقبت حرکت خود نیاندیشد؟ به بهره‌برداری آمریکا فکر نکند؟ نترسد که در خدمت آن قرار گیرد؟ سخن این است که آیا سرکوب و کشتار چپ در تمام کشورها، از اندونزی و عراق گرفته تا ایران و دیگر کشورها، همگی نتیجه‌ی عملکرد «توده‌ایست‌ها» در تمام این کشورها بوده است که هر کدام توده‌ایست‌هایی داشته‌اند؟ و یا این که این چپ‌های ویژه در تمام کشورها به خال زده‌اند!! یعنی با اساس نظام سرمایه‌داری مخالف و سر ناسازگاری داشته‌اند. علت قتل‌عام این نیروها، که در تمام کشورها مشابه عمل شده است، ذات سازش‌ناپذیری آن‌ها بوده و نه درخواستشان از دشمن طبقاتی که بیایید و ما را و یا دوستان ما را بکشید!! دوستان، شما در هر جایی که کمونیست‌ها و چپ‌ها را قتل‌عام کرده‌اند جای پای مستقیم آمریکا را نمی‌بینید؟.
آقایان خودتان می‌دانید که این بحث بسیار مفصل و البته لازم است؛ اما نه با دیالوگ تهمت، توهین، توپ را به زمین طرف فرستادن، خود را پاک و منزه دانستن، به دشمن حق دادن و دوست را در پایش قربانی کردن...
امروز نیز اگر باز هم سخن دیروز تکرار شود، و این تکرار هزارها بار تکرار گردد... نه تنها هیچ آشی به‌بار نمی‌آید بلکه همه‌ی آن ارزش‌هایی را هم که محصول کارکرد و زحمات تاریخی زحمتکشان بوده است، باز هم و بیش‌تر به باد خواهد رفت.
دوستان چپ، هرگز برای هیچ یک از ما و شما سفره‌ای پهن نبوده و هیچ‌کدام از مجموع ما برای سفره‌ای پهن دل نباخته بوده‌ایم چرا که بسیار نالایق‌ها هستند که با انرژی بسیار اندک، اما توانمندی در غارت و جنایت توانسته‌اند سفره‌هایی برای خودشان پهن گردانند که تصورش هم آسان به‌نظر نخواهد رسید. بگذار از این حرف‌ها دوری کنیم و خود را تا این حد و اندازه‌ها تنزل ندهیم.
در شرایط حاضر به جبهه‌ی صلح بیاندیشیم و شما که در لاهه هستید، به دادگاهی فکر کنید که باید برای جنایت‌کاران جنگی برپا دارید!!
بگذار جبهه‌ی صلح خود را برانداز معرفی نکند!. بگذار جبهه‌ی صلح در جهت ضد حاکمیت جنگ‌طلب آمریکا و ضد اهداف امپریالیستی آن حرکت کند. می‌دانیم آمریکا متجاوز است و در برنامه دارد تا کشور ما را تکه‌پاره کند، و بدانیم که اگر این واقعیت درک نشود و باز و باز، هر فرد دلسوز و حساسی مانند نویسنده‌ی «شبح لیبرالیسم و دام ارتجاع» از موضع خیلی چپ انقلابی هم فریاد برآورد، نتیجه‌ای نخواهد گرفت جزآن که قوچانی‌ها را بر زرافشان‌ها ترجیح دهد!!
بگذار به این دوست دوستدار طبقه‌ی کارگر یادآور شویم که امروز زمانه‌ای نیست که بتوان همه کس را در قالبی جای داد و خیال خود را آسوده نمود! امروز باید بتوان به سئوال‌ها پاسخ داد. پاسخ به هرسئوالی است که می‌تواند جایگاه و مواضع را روشن سازد. پس بکوشیم برای سئوال‌هایمان پاسخ‌های مناسبی بیابیم.
هادی پاکزاد
گذری کوتاه بر نوشته‌ی «شبح لیبرالیسم و دام ارتجاع۱
۱- نوشته‌ی آقای بهمن شفیق درج در http://salam-democrat.com/spip.php?article۶۲۹۸
۲- انتشار فروغ مهرگان، نوشته‌ی این قلم
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه