پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

موطلائی بزرگ با یک لنگه کفش سیاه - Le Grand Blond Avec Une Chaussure Noire


موطلائی بزرگ با یک لنگه کفش سیاه - Le Grand Blond Avec Une Chaussure Noire
سال تولید : ۱۹۷۲
کشور تولیدکننده : فرانسه
محصول : آلن پوآره و ایو روبر
کارگردان : روبر
فیلمنامه‌نویس : فرانسیس وبر و روبر
فیلمبردار : رنه ماتلن
آهنگساز(موسیقی متن) : ولادیمیر
هنرپیشگان : پی‌یر ریشار، برنار بلیه، ژان روشفور، میری دارک، ژان کارمه، کولت کاستل و روبر دالابانش.
نوع فیلم : رنگی، ۹۰ دقیقه.


«تولوز» (روشفور)، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت که به معاونش، «میلان» (بلیه) مشکوک است و فکر می‌کند که او در حسرت مقام ریاست است، یکی از افرادش را مأمور می‌کند که او در حسرت مقام ریاست است، یکی از افرادش را مأمور می‌کند تا فردی عامی را انتخاب کنند و به «میلان» بقبولانند که او یک مأمور ضد جاسوسی بسیار خطرناک است. قرعه به‌نام «فرانسوا» (ریشار)، یک نوازنده جوان ویولن می‌افتد که با همسر دوستش، «موریس» (کارمه) ربطه دارد. مردان «میلان» آپارتمان «فرانسوا» را تفتیش می‌کنند و به حرف‌های معصومانه او گوش می‌دهند. «میلان»، «کریستین» (دارک) را مأمور اغوای «فرانسوا» می‌کند تا شاید به اطلاعات بیشتری دست پیدا کند. «کریستین» این کار را انجام می‌دهد اما دل‌باخته «فرانسوا» می‌شود. در اینجا «میلان» دو نفر را مأمور کشتن «فرانسوا» می‌کند. اما دو نفر از افراد «تولوز» مانع می‌شوند. تیراندازی‌ای رخ می‌دهد و سه نفر از افراد کشته می‌شوند. «میلان» خودش وارد آپارتمان می‌شود و تنها بازمانده، او را می‌کشد ولی پیش از مرگ به او می‌گوید که همه اینها کلک بوده است. وقتی «فرانسوا» برمی‌گردد، «موریس» را می‌بیند که برای کشتن او آمده اما با چندین جسد روبه‌رو شده که حالا همه را برده‌اند. «موریس» فکر می‌کند که دچار توهم شده است. «فرانسوا» نیز تصمیم می‌گیرد به آمریکای جنوبی برود و در حالی که با «کریستین» در یک کامیون مخفی شده‌اند، از آنجا می‌روند.
* روبر می‌خواهد عناصر دو ژانر تثبیت شده فیلم‌های جاسوسی و کمدیِ موقعیت را تلفیق کند و چیز جدیدی از آنها در بیاورد اما کاملاً موفق نمی‌شود. کنایه اصلی فیلم، اینکه مأموران دائماً صحبت‌ها و اعمال قهرمان ساده‌لوح فیلم را به‌رغم خود تعبیر می‌کنند، بیشتر به دنیای تیره و بسته جاسوسان اشاره دارد. فیلم بیش از آنکه کمیک باشد، هوشمندانه است. ریشار در نقش «فرانسوا»ی آشفته بازی دل‌پذیری دارد و از حیث تطبیق‌ناپذیری با زندگی روزمره معاصر یادآور قهرمانان آثار ژاک تاتی است.