یکشنبه, ۱۸ آذر, ۱۴۰۳ / 8 December, 2024
مجله ویستا

دشواره های دستیابی به توسعه پایدار


مقدمه
یكی از اصلی ترین مباحثی كه در كشورهای جهان سوم مطرح است، دستیابی به شرایطی است كه توسعه و به خصوص توسعه پایدار مقدور می سازد.آنها با استفاده از تجربیات ودانش كشورهای توسعه یافته دراین زمینه در صدد برآمدن تا الگوی دموكراسی را كه موفق ترین شكل شناخته شده تحقق بخش توسعه و جامه مدنی است در كشورههای جهان سوم اعمال كنند. ولی تجارت نشان دادكه آن تحولاتی كه در جوامع توسعه یافته تحقق یافت در جوامع نوپای درحال توسعه به وقوع نپیوست؛ حتی حكومتهای دیكتاتوری كه نوعی زور و كنترل اجباری را براركان نظام مستولی ساختند، به پیشرفتهای اقتصادی قابل ملاحظه تری از جوامع درحال توسعه ای دست یافتند كه دولتهای دموكرات و ناپایداربه ارمغان آوردند (۱)(۱) آن تناقضی آشكار را با برداشتها و برنامه های پیشین توسعه نشان می داد. علل تبیین كننده این پدیده آنقدر ریشه ای و مستتربود كه امكان صحت نخستین حدسیات آن حوزه را به شكست موكول می كرد. ازاین روی دستیابی به نظریاتی كه تبیین كننده بوده و آنگاه راهگشاگردد، نیاز به بررسی درابعاد ساختار اجتماعی و الگوهای خاموش را ضروری می ساخت. نظریه ای كه خلاصه آن دراین اثرآمده است كوششی برای پاسخگویی به طرح مسأله فوق است.
الگوهای خاموش
درهرجامعه ای الگوهایی موجودند كه در قالب باورها، هنجارها، ارزشها، عادتها، كنش ها و رفتارها بروز كرده، ولی هرگز به زبان رانده نشده و دربسیاری از موارد افراد معتقدند به آن از وجودشان نیز آگاهی ندارند و فقط به گونه ای بدیهی و ناخواسته آنها را در سبكهای زندگی در منزل و فعالیتهای كاری پدید آورده و به كارمی برند(۲) كه بسیاری از آنهادر توسعه اجتماعی و فرهنگی تعیین كننده و درتوسعه پایدار دخیل اند و برنامه ریزی ها بدون توجه به آنها قرین موفقیت نخواهند بود. آن الگوهایی كه افراد از وجودشان آگاهی دارند، ولی آنها را به زبان نرانده و دراظهارات رسمی و رفتارهایی كه اهدافشان ذكرشود به كار نمی دهند، بلكه آنها را به گونه ای خاموش، ولی معنا دار جهت دهنده نگرشها، قضاوتها و رفتارهای خود می سازند، الگوهای خاموش گفته می شود. نمونه چنین تحقیقاتی به نظریات ماكس وبر برمی گردد. او ضمن تمایز قائل شدن به انواع كنشها، كنش معطوف به هدف و عقلایی را عامل تعیین كننده تحول جوامع صنعتی می دادند درحالی كه جوامع سنتی عمدتا از كنش های ارزشی، عاطفی منفعل و سنتی بهره می برند كه موجب توسع پیشرفت نمی شود، (۳) اما مباحث وبرپاسخگوی طرح مسأله ما نیست و ما ناگریز به جست و جوی كنشها و طرح علل دیگری هستیم.
الگوی خاموش قدرت
در جوامع جهان سوم نه تنها مسأله توسعه ، بلكه هر پیشرفت و تحولی در اولویتهای اساسی نه دولتها ، بلكه حتی مردم و آحاد آن قرار ندارد ، بلكه مسائل و نیازهای دیگری است كه در الویت قرارمی گیرند. نیازها و الویتهایی كه برخی از‌آنها در كنش معطوف به احساس متجلی می شود. به بیان دیگر كنش معطوف به احساس است كه به جای كنش معطوف به پیشرفت توسط افراد تعقیب شده و در نهادهای مدنی عملی می شود. درنتیجه آنچه در كاغذها (برنامه ها) آمده هرگز توسط افراد تحقق علمی نمی یابد تا توسعه ای را نیز درپی داشته باشد. اما نیازهای دیگری هست كه درقالب الگویی خاموش فرورفته و انگیزشی را بیش از پیشرفت و حتی بیش از كنش معطوف به احساس تهییج می كند و آن نیاز به ابراز قدرت است، قدرتی كه در سطح فردی سركوب شده و در سطوح اجتماعی نیاز به بروز هرچه بیشتر می یابد و از هر فرصتی برای تجلی خود سود می جوید. كنش معطوف به قدرت با محور قراردادن خود، سایر انگیزشها و به خصوص اهداف هر نوع ترقی و پشترفتی را در الویتهای بعدی قرارمی دهد، تا خود كه پیش از این مدام واپس زده شده اجازه ظهور یافته و ارضا گردد. به بیان دیگر كنش معطوف به پیشرفت كه اصلی ترین عامل انسانی در توسعه به شمار می رود، كنارگذاشته شده و كنش معطوف به قدرت است كه جانشینش می شود. اما ریشه های آن را باید دركجا جست؟
ریشه یابی استبداد در روان، آنگاه جامعه
درتاریخ بررسی های اجتماعی استبداد و نحوه پیدایش و باز آفرینی آن در جامعه از جایگاه ویژه ای برخوردار است. باورهای عامه مردم استبداد را ساخته و پرداخته ای تحمیلی از طرف شخص، گروه یا كشوری خاص پنداشته می شود. درحالی كه در تحلیل های معاصر آن را بازتاب فرهنگ و سرشت روان جمعی افراد یك جامعه می دانند(۴) افراد یك جامعه استبداد پرور، به دنبال یك لولویی بیرونی در قالب شخص، گروه، نهاد یا دولتی می گردند كه تمامی مشكلات كاستی ها را به آن نسبت دهند، غافل از این كه آن عاملی كه الگوهای یك جامعه استبدادی را تعیین كرده و مدام قوام می بخشد، در درون تك تك افراد نهفته است كه خصلتی جمعی پیدا می كند!؟ خودكامگی در هیچ جامعه ای نمی تواند هزاران سال ماندگار باشد، مگر برمبنای روابط و دوسویه فراگیر اجتماعی ای كه فرماندهی و فرمانبرداری، بردگی و برده داری، سازش وگسست واز همه مهمتر اعمال و پذیرش متقابل ستم دو روی سكه آنند.
درشرایطی كه درخانواده، قدرت و خودكامگی افراد بزرگتر، خواهان ساختار روانی و فكری ای باشد كه به فرد اجازه بروز خواستها و تمایلاتی را ندهد كه متفاوت با خواستها و تمایلاتش است، افراد زیر دست از رشد وقوام شخصیت واستقلال برخوردار نشده و به درستی نمی توانند راه آزاد زیستن را بیاموزند. در نهاد خانواده و سایر نهادهای اجتماعی دخالتهای بی جا(خانواده یا جامعه) همچون ترساندن، تحكم، امرو نهی های بی مورد می تواند مانع از رشد سالم كودك شود. چنین تعاملات معطوف به قدرتی منجر به رشد شخصیتی ناقص و رشد نارس می شود و حاصلش آن می شود كه بسیاری از بزرگسالان از مرحله خود محوری كودكی به درستی بیرون نیایند و بلوغی ناتمام داشته باشند(۵) . این افراد هنگامی كه ازنهاد خانواده و مدرسه بیرون آمده وارد نهادهای مختلف اجتماعی می شوند، در تمامی كنشهای اجتماعی همواره خود را لحاظ كرده و دیگری را سركوب می كنند. بنابراین سركوبها به ویژه درخانواده و مدرسه، افرادی خود محور و خودبین تحویل جامعه می دهند كه هنگام تفكر، تصمیم گیری، انتخاب وكنش با نادیده گرفن و جذب دیگران، خود محوری شكل گرفته زیر ضربات سركوبگر را درنهادهای اجتماعی باز آفرینی می كنند. به بیان دیگر درتعاملات سركوبگر، شخص سركوب شده درخانواده و مدرسه، خود شخص سركوبگر درنهادهای مدنی می گردد كه در پی نیازهای واپس زده شده و قربانی شده خویش است، از اینجاست كه كنش معطوف به قدرت در اولیت تمامی كنشهای مكمل نیز به سوی كنش معطوف به پیشرفت كشیده نمی شود، بلكه بدان سایر نیازهای احساسی اش می شود كه از كودكی واپس زده شده و بزرگسالان رشد نیافته جامعه را به سوی خود می كشد. در زمان آشفتگی های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، فرد ستمدیده آرزوی سرنگونی یك شخص با یك نظام سیاسی و با جدا شدن از آن را در سر می پرواند، زیرا او خود دردرونش مستبدی است بی تخت وتاج كه به امید اریكه قدرت به جز گسست راه دیگری نمی بیند.(۶) ازكودكی پدر دستورداده و او می بایست درنهایت اطاعت كند واو دستور داده و شخص كوچكتر خانواده فرمان می برده است. چنین نحوه تربیت دو سویه ای افراد جامعه را از هم منفصل و نسبت به هم كوبگر می سازد. اینجاست كه می توان گفت تربیت اقتدار گرا خود منشأ دوگانه پروری نابرابر است. در چنین نگاهی همواره یكی ذاتا یكی نادان، یكی محكوم و یكی حاكم، یكی عالم یكی جماعتی جاهل، یكی سازشگر و دیگری سازش ناپذیر، یكی من و منزه یكی دیگری، او وگناهكار، چنین جامعه ای مبتلا به خفقان است، نه به سبب ظلم حكام(زیرا تجلی آن در نهادهای سیاسی تنها یكی ازتجلیاتش است، نه علت آن)، بلكه به جهت معیارهای گزینشگری درروان كه در هركجای جامعه چنان الگوهای دو سویه ای را باز آفرینی می كند. درچنین جامعه ای هر كس كه جای دیگری می نشیند، همچون دیگری می شود. درحالیكه در پندارخود تصور می كرد كه دیگری ستمكار و مستبد بوده و خود مبراست!؟ غافل از اینكه بذر استبداد پرور كه خود را خوب و معصوم و دیگری را او و گناهكار می داند، هركجای كه رسد، نهال استبداد را پرورش خواهد داد! ! !
علل پیشرفت در برخی از جوامع با حكومتهای دیكتاتوری
با بررسی تحولات و توسعه دربرخی از جوامعی كه با حكومتهایی دیكتاتورتوانستند به پیشرفتهایی به خصوص در ابعاد اقتصادی دست یابند، می توان دریافت كه چنین نظامهایی با اعمال زور و قدرت بر افراد و نهادها، كنش معطوف به قدرت آنان را كه مدام جانشین كنشهایی با هدف پیشرفت وتوسعه می شد، خنثی می سازد. در نتیجه افراد، نهادها و اكثریت اركان نظام به دلیل عدم توانایی در پیگیری كفشهای معطوف به قدرت به دنبال اولویتهای بعدی كشیده می شدند و درصورتی كه حكومتها برنامه هایی برای توسعه و برنامه ریزی داشتند، اهداف آن در زمره اولین اولویتها قرار گرفته و كنشهای معطوف به آن را مقدور می ساخت. به همین سبب است كه دیكتاتوری در دستیابی به توسعه ای با اهداف اقتصادی موفق جلوه می كند. اما اگر جامعه بخواهد در سایر ابعاد اجتماعی و فرهنگی نیز به توسعه دست یابد دیگر نمی تواند به الگوی فوق متكی باشد، چرا كه درتوسعه همه جانبه نه تنها ملاكهای اقتصادی، بلكه معیارهای اجتماعی و فرهنگی اساس توسعه قرار می گیرد و نه تنها آزادی بیان، تصمیم گیری برطبق افكار عمومی، توزیع مناسب اطلاعات و مشاركت مردمی معیارهای این توسعه قرار می گیرند، بلكه حتی اهداف و نتایج توسعه با ملاكهای امروزین آن بر طبق تحقق چنین اهدافی ارزیابی می شوند و توسعه محدود درابعاد اقتصادی توسط حكومتهای دیكتاتور مسكنی موقتی برای گذار از بحرانهای موسمی خواهد بود.
منابع
۱- پیروان، پرویز.تحلیلی جامعه شناسی ازمسكن شهری، نامه انجمن جامعه شناسی ایران.شماره ۶، تهران:۱۳۸۰، صص ۴۱-۴۲
۲. Jams. L, Peacock and Thomas. Akrisch, - The Human Direction , N.J. Prentice – Hall Inc ۱۹۷۳/ P.۱۲۰
۳-وبر، ماكس مفاهیم اساسی جامعه شناسی، ترجمه احمد صدارتی، نشرمركز، تهران:۱۳۷۶،صص ۷۱-۷۵؛ سازمانها: سیستمهای عقلایی،طبیعی و باز، ترجمه میرزایی اهرنجایی و دیگران. انتشارات دانشگاه مدیریت دانشگاه تهران/۱۳۷۴، صص ۸۰-۸۹.
۴. Hirkhaimer . Max, Critical Theory, Continum. NewYork, ۱۹۲۲. P.۳۱: Eeickson. E, chilhhood and society, norton. New York, ۱۹۵۰: Adorno. T.W and, - The-Athortarian Personality Norton. New York, London. Personlity Norton. New York, London. ۱۹۸۲/ PP. ۲۵۶-۵۸
۵- تهرانی، مسعود. اقتدارگرایی، نشرهمراه، تهرانك ۱۳۷۹، صص ۳۷و۳۸.۷۰-۷۱.
۶- همان جا، صص ۷۱-۷۲.
منبع : بنياد انديشه اسلامي