دوشنبه, ۱۹ آذر, ۱۴۰۳ / 9 December, 2024
مجله ویستا


سرقت در آینه سینما


سرقت در آینه سینما
اگر جزو افرادی هستید که زیاد به سینما می‌روند، مسلما بارها و بارها شاهد گروه‌های متشکل از افراد مصمم بوده‌اید که دست به سرقت از بانک‌ها، موزه‌هـــای هنری، جواهــــرفروشی‌های فاخر، اتومبیل‌های مجهز حامل پول یا قطارها می‌زنند.
از سال ۱۹۵۰ که جان هیوستن با «جنگل آسفالت» قواعد این ژانر را پایه‌گذاری کرد، فیلم‌هایی با موضوع سرقت از محبوب‌ترین آثار سینمایی نزد تماشاگران همه دنیا بوده‌اند که دلیل آن بی‌شک طمع ذاتی همه انسان‌ها برای ثروت‌های بادآورده است.
گرچه رویای رسیدن به ثروت کلان باعث جلب توجه تماشاگران به این ژانر می‌شود اما بیشتر فیلم‌های کلاسیک با موضوع سرقت، مانند «جنگل آسفالت» «ریفی فی» (۱۹۵۵) ساخته جولز داسن و «قتل» (۱۹۵۶) ساخته استنلی کوبریک، گاهی با پرداختن به جزئیات کارهای مشقت‌بار سارقان، نشان می‌دهند به‌دست آوردن ثروت بادآورده کار چندان آسانی هم نیست.
این نکته مسلما یکی از موضوعات اصلی «کار بانک» از جدیدترین نمونه‌های این ژانر ساخته راجر دانلدسن است که از روز جمعه به نمایش در آمده است. در این فیلم که بر مبنای سرقتی واقعی در سال ۱۹۷۱ در لندن ساخته شده مطابق الگوی بریتانیایی این ژانر، زمان زیادی صرف نمایش مراحل دشوار حفر تونل توسط سارقان شده است. گرچه برخی از سارقان سختکوش تاریخ سینما در نهایت توانسته‌اند به مقصود خود نائل آیند اما اکثر آنان دیر یا زود با سرنوشتی فاجعه‌بار روبه‌رو شده‌اند.
در اواخر «جنگل آسفالت» صحنه‌ای وجود دارد که طی آن مغز متفکر گروه جنایتکار موسوم به «داک» (سام جف)، زخمی و در حال فرار با خود می‌گوید: «ساعت‌ها و ساعت‌ها وقت صرف کشیدن نقشه می‌کنیم، همه چیز را با جزئیات تمام طراحی می‌کنیم و بعد؟ یک دفعه زنگ خطر بدون هیچ دلیلی در همه ساختمان به صدا درمی‌آید، یک نفر هوس تیراندازی می‌کند و یکی دیگر زخمی می‌شود» و با صدایی آهسته سخنانش را این‌چنین به پایان می‌برد: «اتفاقات غیرمنتظره... در مقابل اتفاقات غیرمنتظره چه می‌توان کرد؟» و این بهترین توصیف برای این ژانر به شکل مختصر و مفید است.
«کار بانک» نمایش‌دهنده یکی از غیرمنتظره‌ترین این اتفاقات است: دزدان از طریق واکی تاکی با یکدیگر مکالمه می‌کنند اما برحسب اتفاق در ساختمان بغلی آنان یک اپراتور تازه‌کار رادیو حضور دارد که صحبت‌های آنان را می‌شنود و با احساس وظیفه به پلیس زنگ می‌زند. (واکی تاکی و رادیوهای موج کوتاه در سال ۱۹۷۱ وسایلی پیشرفته‌ محسوب می‌شدند).
این از آن دست مصائبی است که حتی زیرک‌ترین و کارآزموده‌ترین دزدان سینما نیز از آن رهایی ندارند و بدین ترتیب بهترین نقشه‌ها نیز نقش بر آب می‌شوند.
جالب است که در این ژانر شکست خوردن نقشه‌ها نیز درست به اندازه نقشه‌های ماهرانه دزدان باعث لذت تماشاگر می‌شود. گرچه طراحی نقشه دزدی ـ گرد آمدن اعضای گروه، طرح‌های اولیه، بررسی راه‌های فرار ـ معمولا بیشتر وقت فیلم را به خود اختصاص می‌دهند و بسیار نیز جالب توجه‌اند، هیچ‌یک از تماشاگران توقع ندارند نقشه دقیقا مطابق میل دزدان پیش برود. در حقیقت فیلم‌هایی با موضوع سرقت بیشتر درباره روند کار، تکنیک و تکنسین‌ها هستند و همین حوادث غیرمنتظره است که به آنها وجهی انسانی می‌بخشد.
روند پیچیده و پرافت و خیز طراحی نقشه و حوادث در حکم قلب تپنده این ژانر هستند و هرچه این عناصر در جای درست‌تر قرار گیرند، بیشتر در خدمت هنر سینما خواهند بود. فیلمسازان سعی می‌کنند هم جزئیات روند پیچیده طراحی نقشه و هم دستگیری دزدان را به بهترین شکل ممکن به تصویر کشند و در این بین از نقش حوادث غیرمنتظره نیز غافل نمی‌شوند.
به‌عبارت دیگر ایجاد تعادل میان این دو ویژگی بیش از هر چیز دیگری نشانه یک فیلم درجه یک درباره سرقت است. جنایت‌های استادانه در زمره معدود فعالیت‌های انسانی است که روند شکل‌گیری‌شان به کرات در فیلم‌ها به نمایش درآمده است. سرقت از یک بانک را می‌توان به دشوار سرودن یک شعر زیبا دانست و به همان اندازه متاثر از بخت و اقبال نیز هست اما واقعا چه کسی حاضر است ۹۰ دقیقه نظاره‌گر فکرکردن یک شاعر باشد تا در نهایت چیزی به ذهنش خطور کند؟
در عوض همه ترجیح می‌دهند به تماشای دزدانی بنشینند که با حفر تونل می‌خواهند به گاوصندوق‌های مملو از پول و جواهر دست یابند.
آنچه بیش از همه باعث جذاب‌بودن تقابل میان طراحی و حادثه می‌شود، توانایی بالقوه آن برای خلق هم کمدی و هم تراژدی است. «جنگل آسفالت» که به‌عنوان نخستین فیلم بزرگ با موضوع سرقت شناخته می‌شود اثری تراژیک بود اما بلافاصله پس از آن شاهد «جنایتکاران لاوندر هیل» (۱۹۵۱) فیلم فوق‌العاده چارلز کرایتن بودیم که در آن الک گینس و استنلی هالووی یک محموله شمش طلا را می‌دزدند و پس از ذوب کردن آنها را به شکل مدل‌های کوچک برج ایفل درمی‌آورند اما در نهایت این دو مجبور می‌شوند در اوج استیصال از خود برج بالا و پایین روند تا مبادا مجسمه‌های طلایی‌شان اشتباها به گروهی بچه‌مدرسه‌ای فروخته شود.
سپس «ریفی فی» با صحنه معروف سرقت در سکوت (دزدان فرانسوی آنقدر جدی هستند که حتی یک کلمه هم بر زبان نمی‌آورند) و پایان خونبار و غمگینش از راه می‌رسد اما پس از آن شاهد «معامله بزرگ در خیابان مدونا» (۱۹۵۸) ساخته مفرح ماریو مونیچلی هستیم که سرقت آن بسیار شبیه به «ریفی فی» اما بسیار موجزتر از آن است.
در اواسط دزدی سارقان سر خوردن اسپاگتی چنان دعوایی با یکدیگر راه می‌اندازند که همه‌چیز کاملا به‌هم می‌ریزد. این فیلم آنقدر محبوب بود که دو بار به زبان انگلیسی بازسازی شد (Crackers در سال ۱۹۸۴ و «به کالین‌وود خوش آمدید» در سال ۲۰۰۲) و ده‌ها فیلم نیز از آن تقلید کردند. معمولا وقتی نقشه‌ای شکست می‌خورد تماشاگر نمی‌داند باید خوشحال باشد یا ناراحت. این ژانر اخیرا بیشتر به‌سمت کمدی تمایل پیدا کرده و دزدان بیشتر از گذشته از چنگ عدالت فرار می‌کنند.
شخصیت‌های بهترین‌های فیلم‌هایی با موضوع سرقت سال‌های اخیر، مانند «حرفه ایتالیایی» (۲۰۰۳) ساخته اف گری‌گری و «یازده یار اوشن» (و دوازده و سیزده) ‌استیون سودربرگ به‌طور غیرمعقولی بی‌قید و سرخوش هستند و در جدیدترین نمونه‌های این ژانر در سال ۲۰۰۸ یعنی «پول دیوانه» و فیلم مستقل «چگونه به بانک دستبرد بزنیم» نیز آشکارا این موضوع به شوخی برگزار می‌شود. «کار بانک» برخلاف دیگر فیلم‌های این سال‌ها نگاهی جدی به سرقت دارد و همین مساله آن را به فیلمی قابل توجه بدل می‌سازد که یادآور دوران خوب گذشته است که در فیلم‌هایش سرقت مقادیر زیادی پول یا جواهرات از مکان‌های به شدت محافظت شده، حداقل تا حدودی عملی خطرناک به حساب می‌آمد. «شنبه خونین» (۱۹۵۵، ریچارد فلایشر) از بهترین نمونه‌های این دست فیلم‌هاست و جدیت آن نیز بسیار بجاست، چراکه بازیگر فیلم لی ماروین است.
هنگام اکران «شنبه خونین» فیلم‌هایی با موضوع سرقت در اوج بودند. یک سال پس از آن شاعر حقیقی این ژانر، ژان-پی‌یر ملویل فیلم «باب قمارباز» را ساخت که نخستین ادای دین‌ او به دنیای سارقان سینما بود. گرچه فیلم به‌رغم ظاهر ساده‌اش اثری به‌شدت عمیق درباره نقش تقدیر بود. باب (روژه دوشن) دزد، قمارباز و جنایتکاری حیله‌گر و بادقت است اما گاهی نیز خود را کاملا به دست تقدیر می‌سپارد. نه خود باب و نه تماشاگر تا پایان فیلم قادر به حل معمای شخصیت دوگانه او نمی‌شوند.
ملویل در ابتدا تمایل به کارگردانی «ریفی فی» داشت اما اکنون که به گذشته نگاه می‌کنیم باید خوشحال بود او نتوانست این کار را انجام دهد و در عوض مامور ساخت «باب قمارباز» ـ اثر دیگری از آگوست لو برتون، نویسنده «ریفی فی» ـ شد، چراکه شخصیت دزد و قمارباز این فیلم هم در ژانر و هم در کارنامه کارگردان به شخصیتی شاخص بدل شد. باب بهترین شخصیتی بود که می‌توانست تجسم‌ ترکیب غریب ملویل از درهم‌آمیزی ظرافت رسمی (طراحی) و ناتورالیسم غیرمنتظره (اتفاق) باشد.
این فیلم در سال ۲۰۰۲ با نام «دزد خوب» (با بازی نیک نولتی در نقش باب) و با حضور کارگردانی بسیار متفاوت‌ یعنی نیل جردن بازسازی شد. نکته جالب این بازسازی این بود که نیل جردن این فیلم را کاملا از صافی ذهن خود عبور داده بود، به گونه‌ای که هر اتفاق غیرمنتظره‌ باعث از بین رفتن تاثیر اتفاق مشابه دیگری می‌شد و بدین ترتیب در پایان با نوعی تعادل به سبک قصه‌های پریان روبه‌رو بودیم.
ملویل تا پیش از مرگ چند فیلم دیگر نیز با موضوع سرقت ـ از جمله «نفس دوباره» (۱۹۶۶)، «دایره سرخ» (۱۹۷۰) و «یک پلیس» (۱۹۷۲) ـ ساخت اما «باب قمارباز» تنها فیلمی بود که از زمان آغاز این ژانر توسط «جنگل آسفالت»، دست به افشاگری زد و نشان داد کار در سینما نیز مانند به اندازه سرقت با ریسک و دلهره همراه است. سینما، دزدی‌های بزرگ و حتی زندگی بستگی زیادی به بخت و اقبال دارند. گاهی اوقات نقشه‌ها درست از آب درمی‌آیند و گاهی چنین نمی‌شود. در این میان اما جاذبه فیلم‌هایی با موضوع سرقت از همه موارد دیگر بیشتر است و این امر به هیچ وجه تصادفی نیست.
منبع: نیویورک تایمز، ۲ مارس
ترنس رافرتی
منبع : روزنامه تهران امروز