چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
داستان واقعیت، حقیقت
گفته اند داستان نقل وقایع است به ترتیب توالی زمانی، در مثل ناهار پس از صبحانه و سه شنبه پس از دوشنبه و تباهی پس از مرگ می آید یا به تعریفی دیگر، داستان توالی حوادث واقعی و تاریخی یا ساختگی است، بنابراین «تسخیر عمل» به وسیله «تخیل» را ارائه می دهد؛ در این معنا، داستان قلمرو گسترده ای را دربرمی گیرد؛ از دروغ هایی که ما گاه گاه برای فرار از مسوولیت های کاری و بهانه های دیگر می گوییم و لطیفه های مودبانه و غیرمودبانه ای که به مناسبت های مختلف به زبان می آوریم تا آثاری چون اسطوره ها و افسانه های سنتی مثل انواع قصه های اسطوره ای و تمثیلی و اخلاقی و جن و پری کشورها و قصه های خیالی چون «بهشت گمشده» اثر جان میلتون نویسنده انگلیسی و دست آخر داستان هایی که حاصل تجربه و مشاهده و خاطره های ماست.
گفته اند «کتاب مقدس» نیز داستان است، این گفته به آن معنا نیست که به ضرورت، حقیقت و واقعیت نداشته باشد. ارتباط میان واقعیت و داستان به آن سادگی که فرض می شود، نیست، واقعیت و داستان از آشنایان کهن هستند و هر دو از واژگان لاتینی گرفته شده اند. واقعیت (Fact) از واژه Facere لاتینی آمده و در اصل به معنای ساختن یا انجام دادن است و داستان یا ادبیات داستانی (Fiction) از واژه Fingere گرفته شده و به معنای ساختن یا شکل دادن است و هر دو مفهوم در عمل ساختن با هم سهیمند، اما تقدیر آنها در جهان به یکسان رقم نخورده است، «واقعیت» مورد تایید قرار گرفته است و در فرهنگ های لغات و در نوشته ها و گفت وگوها با مفهوم های «صحت»، «صداقت» به یک معنا آمده، اما داستان، همچون پدیده ای غیرواقعی و ساختگی محسوب شده، با این حال، رابطه «واقعیت» و «داستان»، «صحت» و «صداقت» با «جعل» و «ابداع» به آن صورت نیست که در نظر اول، به ظاهر نشان می دهد.
واقعیت، در اذهان مردم همچنان به معنای «چیزی که انجام شده» یا «وقوع یافته» و داستان به معنای چیزی است که جعل یا ساخته شده، اما آنچه «انجام شده» و آنچه «ساخته شده» چقدر در واقعیت و حقیقت با هم سهیمند؟ در واقع چیزی که یک بار «انجام شده» یا وقوع یافته، دیگر واقعیت وجودی ندارد، ممکن است پیامدهایی داشته باشد، ممکن است نوشته ها و مدارک محقق و زیادی از آن بماند که از وجود قبلی آن خبر بدهد، اما چیزی است که یک بار «انجام شده» و پایان یافته است. از طرف دیگر، چیزی که «ساخته شده» می ماند تا زوال یابد و فراموش شود. در مثل، انقلاب مشروطیت در ایران واقعیتی است که یک بار در ایران اتفاق افتاده و پایان یافته است اما پیامد آن کتاب ها و نوشته های بسیاری است که درباره آن مانده. یا کودتای سوم اسفند رضاشاه و حکومت خودکامه او یک بار صورت گرفته و کتاب ها و داستان های بسیاری از پیامد آن به وجود آمده از جمله رمان «چشم هایش» نوشته بزرگ علوی که سال ها بعد از کودتا نوشته شده و سال ها مانده و خوانده شده است و ممکن است سال های بسیار دیگری نیز بماند و رغبت خوانندگان را به خواندن آن جلب کند، همان طور است رمان «دختر رعیت» م.ا. به آذین که درباره «نهضت جنگل» و میرزا کوچک خان نگارش یافته است.
رابطه غریب واقعیت با داستان را می توان آشکارتر در جای دیگری دید، در جایی که هر دو با هم می آیند و می آمیزند، جایی که اسمش را تاریخ گذاشته ایم. واژه تاریخ دو معنا یا دو کیفیت را در خود ادغام کرده است. واژه تاریخ در اصل یونانی آن به معنای پژوهش است که دو معنا را به ذهن می آورد، از طرفی می توان تاریخ را به معنای وقایعی که اتفاق افتاده، گرفت و از طرف دیگر روایت هایی که از این وقایع به جا مانده، یعنی وقایع گذشته و داستان این وقایع.
اصولاً واژه داستان از واژه تاریخ مشتق شده؛ آنچه به عنوان پژوهش آغاز می شود باید به عنوان داستان پایان بگیرد، یعنی واقعیت وقایع یا به عبارت دیگر جهان وقایع برای بقای خود باید تبدیل به وقایع داستانی یا جهان داستان شود، از این رو، داستان در تقابل و تضاد با واقعیت قرار نمی گیرد، بلکه تکمیل کننده آن است؛ در واقع داستان به اشکال میرای واقعیت های بشری هیئتی نامیرا و ماندگار می دهد.
این امر یک جنبه داستان است و ما همچنین به داستان، به عنوان اثری کاملاً متفاوت از وقایع تاریخی یا اطلاعاتی نگاه می کنیم، نه تنها به عنوان تنظیم و تکمیل کننده وقایع بلکه به عنوان ثمره تخیل بشر نیز فکر می کنیم.
از این رو، هر اثری صرف نظر از کیفیت آن، ما را با انعکاسی از جهان واقع روبه رو می کند. اثری وجود ندارد که به نحوی با واقعیت های جهان ارتباط نداشته باشد، حتی اگر چه در ترکیب خود به ظاهر هیچ شباهتی به اشیا، موجودات و حوادث واقعی نداشته باشد، جزء به جزء آن از جهان واقع یا امر واقع گرفته شده است.
«واقعیت زیرساخت هر تخیلی است. این طبیعی است، زیرا هنر زبان ویژه ای است که بشر از دوران باستان بدان سخن گفته است و همان طور که واژه نمی تواند بدون مفهوم مشابهی باشد، هنر واقعی هم نمی تواند تخیل را از مضمون، یعنی از رابطه اش با آنچه عیناً وجود دارد، چه در عرصه طبیعت و چه در عرصه اندیشه و احساس بشر - که به اندازه دنیای مادی بخشی از واقعیت است - محروم کند.»
«نقاشی های خیالی کالو یا مجموعه تابلوهای کاپریشو اثر گویا - آثاری که هنرمند آگاهانه و عمداً آنها را از قید تشابه با واقعیت رهانید - با وجود این، بر پایه عناصری که بر تاثیرات فکری، عاطفی و بصری مبتنی بود به طور عینی از واقعیت سرچشمه گرفته است.»
آثار دیوانگان و عقل باختگان از ماهیت تخیل برخوردارند، اما چون ارتباط معناداری با جهان واقع ندارند، داستان شمرده نمی شوند.
«حتی در جایی که هنرمند چیزی ابداع می کند که به گمان خودش از مرزهای عین نمایی نیز درمی گذرد، در واقع کاری نمی کند مگر تجدید سازمان و بازآفرینی اجزای تشکیل دهنده آن کلی که ما آن را واقعیت می نامیم.وقتی هی پرونیموس نقاش هلندی (حدود ۱۵۱۶ - ۱۴۵۰م) تابلو وسوسه سن آنتوان را می کشید، ضمن ترسیم شیاطینی که از دوزخ خارج می شوند تا به زاهدی که در حجره اش نشسته است، حمله کنند، از مصالحی سود جست که واقعیت به فراوانی در اختیارش قرار داده بود. شیطان ها و دیوها که شکیبایی و ایمان زاهد گوشه نشین را می آزمودند، برخلاف شکل ظاهر غیرطبیعی شان، در واقع از ماده ای کاملاً عادی ساخته شده بودند. بوش، در وجود این شیطان ها و دیوها، فقط عناصر مرئی موجودات طبیعی و اشیای ساخته شده ای را درهم آمیخت که هر روز در اطراف خود می دید. بوش فقط ابعاد طبیعی آنها را تغییر داد، بخش هایی از اندام های موجودات زنده را به طرز شگفت انگیز با هم ترکیب کرد و اشیای معمولی نظیر ماهی تابه و دیگچه، چاقو و کلاهخود را به دم حشرات و شاخک های آنها وصل کرد، حیوانات را با بدن عنکبوت و ملخ مجسم کرد و این دیوها را زره دار کرده به این مخلوقات خیال سرکش خود عواطف انسانی بخشید، شیطان های جهنم را مجبور کرد که همچون شوخی کنندگان کین توز رفتار کنند. بدین سان نقاشی های او از این لحاظ که در وهله نخست مغایر تجربه روزانه زندگی به نظر می رسند و انسان را به شگفت وامی دارند، در واقع، به طرز کاملاً طبیعی، با نظام ارزش ها و مفاهیم عصر او جور در می آیند.»
داستان نویس به اتکای خلاقیت خود، مواد و مصالحی را که از زندگی گرفته است، بازآفرینی می کند و با قدرت تخیل خود، نمایی به آن می بخشد و از آنها موضوع ها و مضمون های نوینی می آفریند. تصویرهای خیال هنری صرفاً رو گرفت پدیده های زندگی واقعی نیستند، بلکه واقعیت های بدیعی هستند که تخیل هنرمند به آن شکل داده است.
تجربه ما از خواندن داستان بیشتر به رویا شبیه است تا فعالیت معمولی بیداری؛ نوعی توجه به معبود است، آفریدن جهانی خارج از تخیل خودمان که می توان آن را خیالبافی صرف نامید. تقریباً کلیه وقایع تاریخی را بشر به صورت داستان درآورده است و همه داستان های خیال و وهم، شباهتی گرچه دور و اندک با زندگی دارد، فهم ما از داستان بسته به نحوه درکی است که از رابطه اثر با زندگی به دست می آید.
زندگی به خودی خود نه تراژیک و نه کمیک است و نه احساسی و نه طنزآمیز؛ زندگی زنجیره ای است از احساسات، اعمال، افکار و وقایع که ما سعی می کنیم آن را با زبان به راه بیاوریم، هر کلمه ای که درباره زندگی به زبان می آوریم، خود را درگیر این به راه آوردن کرده ایم، البته تنها مهار کردن آن نیست، بلکه ارائه ترفندهایی نیز هست، ترفند هایی که اگر خوب به کار رفته باشد، ما را خشنود می کند، در وهله اول نظم و وضوح این ترفندهاست که ما را از آشفتگی و فشار زندگی روزانه می رهاند و در وهله دوم به ما می آموزد و کمکمان می کند تا به تجربه های خودمان معنا بدهیم، زیرا با خواندن شاهکارهای ادبی به وضعیت و موقعیت های زندگی خودمان پی می بریم، وضعیت و موقعیت های مشابهی که در صفحه های این شاهکار به آن برمی خوریم و راه بیرون رفت از دشواری ها و تنگناهای زندگی را می شناسیم. داستان به ما کمک می کند تا زندگی را بفهمیم، زندگی هم به ما کمک می کند تا داستان را بفهمیم. داستان، هم ما را سرگرم می کند و هم به ما اطلاعات می دهد و این دو در داستان از هم جدایی ناپذیرند.
داستان می تواند بر واقعیت هایی بنا شود که در دنیای واقعی اتفاق افتاده باشد و هم می تواند از واقعیت هایی صحبت کند که در زندگی عادی اتفاق نیفتاده باشد. اگر دو سر متضاد این طیف داستانی را بگیرید، از پایین خط قرمز وقایع تاریخی تا ماورای بنفش وقایع خیالی، رنگ های بسیاری را می توان دید که همه تجزیه شده نور سفید حقیقتند و هم در کتاب های تاریخی وجود دارند و هم در داستان های خیال و وهم، اما فقط بخشی از حقیقت در هر رنگی هست که در منشور داستانی دیده می شود. چون حقیقت مثل نور معمولی است، هرجا هست، اما نامرئی و پخش است. باید آن را بشکنیم تا ببینیمش. شکستن حقیقت به نحو معنادار و خوشایندی، کار نویسنده است با انتخابی که از تجزیه طیف نور می کند.
این طیف داستانی را می توان در نموداری ارائه کرد که کیفیت و نوع داستان را به طور کلی نشان می دهد.
▪ تاریخ واقع گرایی رمانس خیال و وهم
هر داستان، به نوعی خصوصیت های تاریخی دارد، چون داستان به علت وابستگی به زمان و مکان، به طور قابل توجهی وامدار وقایع تاریخی و تاریخ اجتماعی است. داستان نه تنها به دقت، طبیعت جامع هر چیزی را نشان می دهد، بلکه واقعیت و وضعیت و موقعیت های خاص زمانه را نیز عرضه می کند. واقع گرایی و رمانس دو شیوه عرضه داستان است که داستان را به زندگی ارتباط می دهد. واقع گرایی تصویر و تشریح دقیق تر اشیا است، همان طور که واقعاً وجود دارند. البته واقع گرایی با وقایع نگاری فرق دارد که معمولاً به گزارش یا نقل منظم وقایع می پردازد و کمتر به تفسیر و تجزیه و تحلیل توجه دارد، حال آنکه واقع گرایی تاثیرات جهان تجربه را عرضه می کند.
واقع گرایی در عرصه هنر و ادب به دو معنای عام و خاص به کار رفته است، به معنای عام کلمه به هرگونه هنر و ادب وفادار به واقعیت واقع گرایی می گویند. واقع گرایی به معنای خاص کلمه، مکتبی است که بعد از رمانتیسیسم در اواسط قرن نوزدهم در فرانسه به وجود آمد و از آنجا به دیگر کشورها راه یافت.در این جا منظور از واقع گرایی به معنای عام کلمه است که در بعضی آثار خلاق ملت های هند، چین، مصر، آشور، ایران و آثار کلاسیک یونان و روم باستان وجود دارد. در قصه های کهن فارسی از جمله در «سمک عیار» گاهی سعی شده که از واقعیت ها و محسوسات زیاد فاصله گرفته نشود و برای وقایع دلیل های به نسبت قابل قبول آورده شود که دست کم برای مردم روزگار خودش معقول است، مثلاً سمک عیار در قصه بلند «سمک عیار» هرگز مست نمی شود و هیچ شرابی او را از حالت اعتدال خارج نمی کند. گزارنده برای منطقی جلوه دادن این حالت استثنایی و غیرعادی سمک، حادثه ای را نقل می کند که سمک در بچگی در حوضچه شرابی می افتد و نزدیک به خفگی او را از حوضچه بیرون می کشند. بعد از این واقعه، در طبیعت او دگرگونی حاصل می شود و شراب جزء ضروریات زیستی و حیاتی او درمی آید، به طوری که اگر شراب ننوشد، زرد و نزار و بیمار می شود؛ به همین دلیل، شراب تاثیر تخدیری خود را در او از دست می دهد. سمک همه را مست می کند و خود هرگز مست نمی شود.
رمانس، جهان باشکوه و باعظمت غیرواقعی و خیالی را به نمایش می گذارد و چندان توجهی به تقلید و بازنمایی زندگی ندارد و بیشتر به تصورات و پندارهایی درباره آن می پردازد. واقع گرایی و رمانس با اینکه در دو قلمرو جداگانه قرار دارند، کاملاً از هم متفاوت نیستند و در بعضی از کیفیت هایشان با هم سهیمند؛ همان طور که واقع گرایی بیشتر به رمانتیسیسم نزدیک است تا واقعه نگاری و تاریخ، رمانس هم کیفیت های بیشتری با واقع گرایی دارد تا خیال و وهم. بسیاری از شاهکارهای داستانی جهان، آمیزه ای از رمانس و واقع گرایی اند. در واقع می توان گفت آثار بزرگ داستانی آمیخته ای از بینش واقع گرایی و پندار و خیال رمانس را در خود جمع آورده اند که جهان داستان را به جهان واقع شبیه می کنند و به نحوه قابل توجهی به احساس ما از واقعیت نزدیک تر می شوند؛ نویسنده ها هرچه بیشتر در این راه ساختار استادانه تری ارائه دهند، ما را بیشتر به معنای نهفته زندگی آگاه می کنند.
جمال میرصادقی
منبع : روزنامه اعتماد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست