جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


سیطره تقدیر و تصادف


سیطره تقدیر و تصادف
پدرش کشیشی معتقد و پدربزرگش شاعری بذله گو و سرشناس بود که به دلیل شعرهای انتقادآمیز سیاسی که می سرود، لقب شاعر سیاسی پرخاشجو را گرفته بود. تأثیر این دو فرد بر «فردریش دورنمات» بسیار زیاد بود.
او براساس تأثیری که از پدر و پدربزرگش گرفته بود، در رشته علوم دینی، فلسفه و ادبیات آلمانی به تحصیل پرداخت.
پس از چند سال وارد دانشگاه زوریخ شد و در رشته هنر و فلسفه ادامه تحصیل داد، اما پس از مدتی، فشار مالی و فضای کلی دانشگاه و پرداختن به ادبیات نمایشی، او را از ادامه تحصیل بازداشت. این نویسنده که ثروت پدری نداشت، به کار نگارش مشغول شد...
فردریش دورنمات نویسنده سوئیسی آثار زیادی نوشته که در میان آثار داستانی او، رمانهای پلیسی اش از شهرت بیشتری برخوردارند: «قاضی و جلادش»، «سوءظن»، «قول»، «عدالت» و «پنچری» جزو آثار این نویسنده است. سه اثر اول این نویسنده را «محمود حسینی زاد» به فارسی ترجمه کرده است.
«محمود حسینی زاد» متولد ۱۳۲۵ است. تحصیلاتش را در زمینه جامعه شناسی و علوم سیاسی در آلمان گذرانده و به همین دلیل به زبان آلمانی تسلط کافی دارد. او ۳۵ سال است که به کار ترجمه مشغول است.غیر از ترجمه آثار دورنمات، نمایشنامه «نهاده سر غریبانه به دیوار»، مجموعه داستان «حمایت از هیچ»، «این سوی رودخانه ادر»، «گذران روز» و... آثاری است که او از زبان آلمانی ترجمه کرده است.در خصوص سبک نویسندگی «فردریش دورنمات» گفتگویی با این مترجم انجام داده ایم.
▪ آقای حسینی زاد!دورنمات، نویسنده ای است که نمایشنامه هایش بیشتر از آثار داستانی اش مورد توجهند، چرا نویسنده ای که نمایشنامه کمدی می نویسد به سمت نوشتن آثار پلیسی/ جنایی گرایش پیدا می کند؟
ـ دورنمات در نمایشنامه هایش سبکی دارد به نام تراژدی/ کمدی که این سبک به نوعی شگرد دورنمات است. چیزی که دورنمات را وادار به نوشتن داستان کرد، نیاز مادی او بود. او پول می خواست و برای همین شروع به نوشتن پاورقی در روزنامه ها کرد و به این صورت اولین کتابش را که «قاضی و جلادش» بود، منتشر کرد. اما به نظر من غیر از دلیل مادی، دو دلیل معنوی هم دورنمات را نویسنده کرد. اول اینکه او ضد کاپیتالیسم و نظام سرمایه داری بود و ۵۰ سال پیش، ژانر پلیسی در ادبیات اروپایی، ژانر پست تری بود (برعکس آمریکا که در آنجا ژانر پلیسی معتبر بود) و کمتر نویسنده ای در این ژانر می نوشت. دورنمات خواست با نوشتن در این ژانر، به نوعی با ادبیات سرمایه داری مقابله کند. دلیل دوم اینکه دورنمات فانتزی قوی ای دارد. او عاشق دیالوگ نویسی است و در این حال و هوای پلیسی، محمل و امکانی پیدا می کند تا بتواند فانتزی عجیب و غریبش را پیاده کند.
▪ خب، چرا سراغ ژانر فانتزی نرفت و داستان پلیسی/جنایی نوشت؟
ـ شاید آن زمان هنوز فانتزی مد نشده بود! از سویی دورنمات جزو معدود نویسنده هایی است که به جهان بینی اش بسیار اهمیت می دهد. درست مثل «برتولت برشت» که ایدئولوژی اش در آثارش جریان دارد. در آثار دورنمات، خیر و شر، اهریمن و خدا، بشر و دنیا دیده می شود. اصولاً او آدم بدبینی است و همه این خصوصیات در یک داستان پلیسی بهتر بیان می شود.
▪ چرا روی جلد کتاب «قول» نوشته شده: «فاتحه ای بر رمان پلیسی»؟!
ـ چون شخصیتهای پلیس داستانهای دورنمات برخلاف شخصیتهای پلیس سایر آثار پلیسی/جنایی، آدمهای زرنگی نیستند و هوش کارآگاه و پلیس نیست که معما را حل می کند، بلکه تصادف است و تا حدی انسانیت پلیس است که معما را حل می کند!
▪ برای دورنمات تعلیق های پلیسی/جنایی مطرح نیست. او به دنبال مسایل انسانی است.گاهی داستان را رها می کند و از زبان شخصیتهایش صحبت می کند، مثل رمان «سوءظن».
ـ برای دورنمات، فلسفه بسیار مهم است. کتاب «سوءظن» را خیلی ها رمان پلیسی نمی دانند. این رمان فلسفی است. در این اثر دو شخصیت داستان یا بازرس و پزشک، یا بازرس و «امن برگر» در مورد دنیا و قوانین حاکم بر دنیا صحبت و آن را نقد می کنند، بخصوص نمایشنامه های این نویسنده بار فلسفی عمیقی دارند. دورنمات نویسنده ای است که دست از ایدئولوژی اش برنمی دارد و ایدئولوژی او، این است: انسان مقهور قدرت است و باید در مقابل آن قدرت، قد علم کند.
▪ دورنمات علاوه بر نویسندگی، نقاش، مقاله نویس، فیلمنامه نویس و کارگردان هم بوده. این هنرها چه تأثیری بر نویسندگی او داشته است؟
ـ این هنرها، خیلی بر نویسندگی او تأثیر گذاشته است. یکی از دلایلی که به سراغ تئاتر می رود، این است که او در تئاتر، هم کلمه در اختیار داشته و هم تصویر؛ چون هنرمند در تئاتر می تواند هم با کلمه بازی کند و هم تصویرسازی کند. وسوسه نقاشی هم او را رها نمی کند و البته نقاش خوبی هم بوده است.
▪ آقای حسینی زاد! نوع نوشتن دورنمات با سایر نویسنده هایی که در ژانر پلیسی/جنایی داستان می نویسند؛ مثل «دشیل همت»، «ژرژ سیمنون»، «آگاتا کریستی» و «ریموند چندلر» در چیست؟
ـ طرح و توطئه ای که آن نویسندگان در آثارشان مورد استفاده قرار داده اند، در آثار دورنمات وجود ندارد. او با ادبیات جلو می رود و ادبیات می نویسد؛ مثلاً آثاری مثل «قول» و «قاضی و جلادش» فقط پلیسی نیستند و جزو آثار جهانی هستند.
▪ و البته داستانهای دورنمات برخلاف آثار این نویسندگان براساس تصادف پیش می رود!
ـ بله این نکته هم وجود دارد. البته عنصر تصادف در نمایشنامه هایش هم دیده می شود. در زبان آلمانی دو کلمه هست، یکی «unfall» به معنای تصادف ماشین و دیگری «zufall» به معنای اتفاق. در دو کتاب «قول» و «پنچری» این دو کلمه مورد استفاده قرار گرفته و در هر دو اثر، تصادف ماشین اتفاق می افتد که این مسأله به تصادف سرنوشت گره می خورد. دورنمات به تصادف، عقیده زیادی دارد.
▪ چرا تصادف جزو ایدئولوژی این نویسنده شده؟ این قضیه مربوط به بدبینی اوست، چون دورنمات آدم بدبینی است؟
ـ دورنمات فلسفه خوانده و به نیچه و فلاسفه یونان علاقه داشته. او فیلسوف است و به جبر و اختیار هم عقیده دارد.
▪ یک سؤال فرعی، چرا در ایران رمانهای پلیسی/جنایی خلق نمی شود؟ نویسنده باید چه ابزارهایی داشته باشد تا بتواند یک اثر پلیسی/جنایی خوب خلق کند؟
ـ یک ژانر هنری در جایی شکل می گیرد که تاریخچه داشته باشد؛ مثلاً بی مقدمه نمی توان نقاش اکسپرسیونیسم شد. ادبیات ما ادبیات جوانی است. بعضی معتقدند داستان پلیسی در غرب به «ادگار آلن پو» برمی گردد که بعضی از تصاویر و صحنه های کتابهای دورنمات هم قبلاً در آثار آلن پو دیده شده است. ولی به عقیده من قبل از «ادگار آلن پو» هم داستان جنایی نوشته شده است.
حدود ۲۰۰ سال پیش یک وکیل فرانسوی تمام پرونده های جنایی آن زمان را جمع کرده و در یک کتاب ۲۰ جلدی، بازآفرینی می کند، اما ادبیات ما جوان است. غیر از نداشتن سابقه ادبی کهن، ما سابقه پلیسی و کارآگاهی هم نداریم.
▪ به هر حال در بازآفرینی یک اثر، تخیل هم سهم عمده ای دارد؟
ـ برای آنکه یک نویسنده تخیل قوی داشته باشد باید بسیار مطالعه کند، در حالی که نویسندگان ما غریزی داستان می نویسند و مطالعه و تحقیقات کافی و لازم ندارند، در حالی که برای نوشتن ادبیات بخصوص نوع پلیسی اش، تحقیقات، کنکاش و مطالعه لازم است.
▪ به عنوان سؤال آخر، بگویید داستانهای دورنمات، پس زمینه واقعی داشته یا صرفاً زاده تخیل است؟
ـ با توجه به اینکه همه داستانها در محله های واقعی مثل «برن» و «زوریخ» اتفاق افتاده است و رستورانها و کافه هایی که در داستانها آورده شده، واقعی اند و از آنجا که در داستانها مسایل سیاسی، اجتماعی و انسانی مطرح می شود، پس می توان حدس زد که داستانها و حتی قهرمانان داستانها واقعی اند، مثلاً شخصیت دکتر داستان «سوءظن» واقعی است و او یکی از دوستان دورنمات بوده است.
خدیجه زمانیان
منبع : روزنامه قدس