چهارشنبه, ۱۶ خرداد, ۱۴۰۳ / 5 June, 2024
مجله ویستا

موضع حکومت علوی در تربیت دینی; حساسیت یا بی تفاوتی؟


موضع حکومت علوی در تربیت دینی; حساسیت یا بی تفاوتی؟
مدتی است جوامع غربی، از سنّت قدیم در تربیت دینی و سیاست های كلی و راهبردهای آموزشی آن به شدت انتقاد كرده، روشی را كه در آن از یك دین خاص جانب داری می شود، رد می كنند. مسأله این است كه آیا معلم یا نظام آموزشی می تواند و حق دارد در فرایند تعلیم و تربیت دینی، اصول دین خاصی را به عنوان دین برتر و حق معرفی كند یا نه؟
مخالفان ضمن آن كه شیوه مذكور را تحت عنوان «روش تلقینی» تقبیح و رد می كنند، پیشنهاد دیگری دارند. آنان معتقدند وظیفه مربیان فقط آن است كه ادیان را عرضه كنند; انتخاب یكی از آن ها بر عهده دانش آموزان و مخاطبان است. گاهی هم ادعا می كنند كه راه موفقیت در تربیت دینی همین روش است و می گویند: در جوامع پیشرفته، اتخاذ موضع بی طرفی پسندیده تر است. نوشتار حاضر به نقد و بررسی این سیاست، كه طرفداران كمی هم ندارد، می پردازد.
●تعلیم و تربیت لیبرالی
۱. جان استوارت میل (John Stuart Mill) در كتاب رساله ای درباره آزادی می نویسد: «... اما در تدریس مواد مربوط به مذهب، سیاست و سایر موضوعات متنازع فیه، آموزگار نباید كاری به بطلان یا صحت عقاید مورد بحث داشته باشد، بلكه باید به ذكر این حقایق بپردازد كه چنین و چنان عقیده ای در دنیا هست كه روی چنین و چنان دلایلی، از طرف یك عده از نویسندگان، مكتب های فكری یا فرقه های مذهبی پذیرفته شده است.»۱نیز می گوید: «تمام كوشش های دولت در این باره، كه معتقدات نهایی اتباع كشور را پیشاپیش به نفع خود تحكیم كند، زیان دارد.»
این نظر با ظاهر جذّابی كه دارد و به ویژه، به سبب نفوذ فكری كسانی مثل نویسنده مذكور، حتی در میان افراد معتقد و متدین، طرف داران كمی ندارد و همه مكاتب تربیتی را به بحث و تأمل فرا می خواند. آیا بهتر نیست متصدیان امر تربیت و در رأس آن ها، حكومت، از دخالت مستقیم در تربیت دینی خودداری كرده و به قولی، فقط زمینه و بستر مناسبی برای زندگی همراه با اعتقاد برای مؤمنان فراهم كنند؟ به عبارت دیگر، آیا اگر حكومت از موضع بی طرفی و خنثا برخورد كند و نسبت به این كه مردم بر چه دینی هستند حساسیت نداشته باشد، به مصالح جامعه نزدیك تر نیست؟
۲. طرف داران مكتب لیبرالیسم بر این عقیده اند كه با اجرای این روش وضع حقایق متنازع فیه در ذهن نسلی كه در حال بزرگ شدن است، بدتر از آنچه در حال حاضر هست نخواهد شد; به عبارت دیگر، این عده همچنان كه حالا هستند، در آتیه هم به شكل انسان هایی كه معتقد به مذهب یا مخالف مذهب هستند بار خواهند آمد و وظیفه دولت در این میانه فقط این است كه مواظب باشد اینان، اعم از این كه معتقد یا مخالف مذهب بار آیند، به هر حال، با سواد بار آیند.۲
۳. این مطلب ناشی از مبانی فكری و اصولی است كه لیبرال ها با جدیّت از آن دفاع می كنند. جی. مارك هالستد (J. Mark Halstead)، یكی از طرف داران این مكتب، در مقاله ای با عنوان «ارزش های لیبرال و تعلیم و تربیت لیبرال» سه انون كلی را به عنوان اصول تعلیم و تربیت لیبرال برشمرده است:
●اصول كلی تعلیم و تربیت لیبرالی
الف. خودمختاری:۳ تربیت باید آزادی های فرد را در زمینه های گوناگون تأمین كند تا او خود تصمیم بگیرد و عمل كند. خودمختاری شخصی محوری ترین ارزش تعلیم و تربیت لیبرال است كه به موجب آن، انتخاب و تصمیم گیری باید به خود متربّی واگذار شود. لیبرال ها تعلیم و تربیت را چیزی می دانند كه فرد را از همه محدودیت ها رها می كند. این اصل در واقع، بازتاب طبیعی و نتیجه ریشه ای ترین نظر لیبرال هاست كه انسان را موجودی آزاد و رها از هر قید و بندی می دانند: اصل آزادی. «هر شخصی حتی تا آن جا خودمختار است كه اندیشه و عمل او در زندگی وی، تنها با رجوع به خود او ـ یعنی به انتخاب او، تصمیم او، قضاوت او، طرح او و استدلال او ـ قابل توجیه است.»
ب ـ تساوی حرمت ها:۴ ارزش و احترام همه انسان ها به یك میزان است. اگر هر یك از انسان ها را به یك باغ تشبیه كنیم، از نظر لیبرال ها، همه باغ ها یكسانند و فرقی میان آن ها نیست. جنسیت، نژاد، ملّیت و حتی دین، ملاك برتری نیست. تساوی حرمت ها و برابری انسان ها مستلزم آن است كه فرصت های برابر به عبارت دیگر، یكی از لوازم منطقی «اصل تساوی حرمت ها» اصلی است به نام «تساوی فرصت ها»; داشته باشد به این معنا كه همه افراد برای دست رسی به منابع و فرصت های زندگی از حقی مساوی برخوردارند و متصدیان امر باید امكانات را به طور مساوی بین افراد تقسیم كنند.
ج ـ عقلانیت:۵ توانایی برای اندیشیدن درباره مسائل و برخورداری از روحیه انتقادی از آن رو ضروری است كه آزادی و خودمختاری از یك طرف و تأمین فرصت های لازم برای رشد و تعالی از طرف دیگر، با خطراتی همراه است كه گاهی ضررهای جبران ناپذیری تحمیل می كند. چه بسا ممكن است به جای استفاده صحیح و درست در بستر آزادی، مسیر انحرافی را انتخاب كنند. به عبارت دیگر، تعارض میان دو اصل قبلی است كه نیاز به اصل سوم را توجیه می كند. از این رو، ما به متربّی می آموزیم كه چگونه از نیروی عقل بهره برداری كند و تصمیماتی موجه و منطقی اتخاذ كند.
اصول یاد شده با مفادی كه دارد، ظاهری جذاب و چشمگیر پیدا كرده است و از این نظر، شاید برای برخی از افراد مطلوب تلقی شود. حقیقت آن است كه نمی توان این آموزه ها را دربست رد كرد، ولی با این كلیت و فراگیری كه دارد، با توجه به لوازم منطقی و پیامدهای منفی كه در میان است، جای نقد و ابرامی باشد. در این مقال ـ به خواست خدا ـ فقط یكی از زیرمجموعه های اصل دوم بررسی و ارزیابی خواهد شد.
●مفاد و لوازم اصل «آزادی حرمت ها»
۴. به نظر می رسد كه توجه به ساختارهای جامعه و وابستگی های اجتماعی درغرب، لیبرال ها را به قبول اصل «تساوی حرمت ها» وادار كرده است. هالستد در دفاع از این نظر می گوید: «در تربیت لیبرالی، این اصل یك ارزش كلیدی است; چه، سوء استفاده و بی احترامی باعث اختلاف در جامعه شده و از خود مختاری همراه با نشاط در افراد جلوگیری خواهد كرد. این ارزش مبنای سیاست های تربیتی است كه بر علیه تبعیض های نژادی، قومی، جنسیتی، ملی، دینی و طبقات اجتماعی اعمال خواهد شد، به طوری كه شهروندان یك كشور همه افكار و عقاید را تحمّل خواهند كرد. در همین راستا و برای اجرای عملی مساوات، قاعده و اصل دیگری به نام «اصل تساوی فرصت ها» مطرح می شود; هیچ شهروندی نباید از دست رسی به منابع و فرصت های زندگی محروم گردد.»۶
۵. این كه نظریه پردازان مكتب لیبرالیسم چگونه به این اصل رسیده اند، سؤالی است كه پاسخ به آن حقایق شگرفی را آشكار می كند و برای مربیان و متصدیان امر تعلیم و تربیت در كشورهای اسلامی روشنگر است. هالستد چنین جواب می دهد: «این امر ـ اهمیت و محوریت سه اصل مزبور ـ هنگامی آشكارتر می شود كه واكنش مربیان لیبرالیست را در مقابل پلورالیسم رو به رشد ارزیابی كنیم; به عبارت دیگر، زمانی در ارزیابی سه اصل مذكور توفیق خواهیم یافت كه با یك بحث تاریخی، ربط و نسبت آن ها را با پدیده پلورالیسم پیدا كنیم. تاریخ گواهی می دهد كه جوامع غربی، به ویژه پس از رنسانس، احساس یك نوع چندگانگی فرهنگی كردند و شاهد حضور عقاید و مكاتب و مذاهب مختلف در صحنه حیات اجتماعی - سیاسی خود بودند. هر فرقه ای به اقتضای عقاید خود، روش و راه حل خاصی را برمی گزید، غیر از راه حل های دیگر. این پدیده در همه ابعاد و در همه زمینه های زندگی اجتماعی، چالش برانگیز بود. در آموزش و پرورش، مسأله این بود كه از میان انواع فرهنگ ها و ادیان مختلف، كدام را محور كار خود قرار دهند؟ از جمله راه حل هایی كه ارائه شد، «تعلیم و تربیت چند فرهنگی» (Multicultural Education) و تأكید روز افزون بر تربیت برای شهروند شدن و دموكراسی بود. اگر بناست تعلیم و تربیت ظرفیت های سرنوشت ساز فرد (مانند كنجكاوی، خودانتقادی، ظرفیت تحمّل توهین، توانایی برای قضاوت مستقل، حساسیت، تواضع فكری و احترام به دیگران) را رشد دهد و چشمان دانش آموز را بر دستاوردهای بزرگ انسانی باز كند، پس باید جهت گیری چند فرهنگی داشته باشد.۷ بدین ترتیب، اصل تساوی فرصت ها در بستر جامعه غربی و فرهنگ های مختلف تحقق یافت و این بینش، به صورت یك قاعده كلی، هم اكنون نیز مبنای عملكرد غربیان است; فرهنگ هایی كه هیچ یك بر دیگری حق تقدم ندارد.
به عبارت دیگر، راهی كه متصدیان این نظام در پیش گرفته اند، آن است كه نه تنها با این واقعیت كنار بیایند، بلكه از آن به عنوان منبع ثروت استقبال كنند. «آنچه به تعلیم و تربیت چند فرهنگی مربوط می شود، از این كه نسبت به افراد با عقاید و ارزش های متفاوت احترام بگذارند و این كه تنوّع را منبع ثروت بدانند تا این كه با انواع قرائت های مختلف از هستی برخوردی باز داشته باشند، همه و همه به روشنی یك رویكرد لیبرال است.»۸
۶. برای تضمین این نظرها، به یك قالب و نظام اجرایی نیاز است. «دموكراسی» نظامی است كه از نظر این عده، می تواند این مهم را تأمین كند. عنصر دموكراسی به عنوان نحوه اداره محیط آموزشی، در واقع حلقه وصل میان علوم تربیتی و علوم سیاسی است; زیرا بحث سیاسی همیشه محور اساسی مباحث لیبرال ها بوده است.۹
هالستد درباره این عنصر می نویسد: «دموكراسی، از نظر لیبرال ها، به عنوان عاقلانه ترین پناهگاه در برابر استبداد و راه تضمین حق مساوی شهروندان ارزیابی شده است. راهی برای آن كه به خواسته های خود دست یابند. دولت هدف نهایی نیست، بلكه برای تضمین رقابت افراد بر سر اهداف شخصی است. دولت وسایل علاقه عمومی را تأمین می كند و عدالت اجتماعی را تضمین می كند... اهداف اساسی لیبرالیسم عبارتند از: حقوق انسانی، آزادی بیان، مبارزه با سانسور، برابری نژادی و تلاش برای اجرای اخلاقیات به وسیله قوانین جزایی. انتظار می رود دولت لیبرال، ضمن آن كه برای آزادی افكار شخصی احترام قایل است، رسماً در موضوعات دینی بی طرف باشد.»۱۰ یكی دیگر از فیلسوفان تعلیم و تربیت لیبرال، فیشكین (Fishkin)، نیز به صراحت می گوید: «دولت نباید از طریق تعهدات عمومی از عقاید دینی گروه ها دفاع كند و باید از موضع این اتهام، كه با ادعاهای ماورای طبیعی و دینی، یك سری عقاید آرمانی و زیر عنوان اقتدار و مشروعیت دولت، به افكار عمومی جهت می دهد، اجتناب ورزد.»۱۱
●نقد اصل «تساوی فرصت ها»
۷. حقیقت آن است كه مدعیان آزادی افكار و عقاید، در عمل، آزادی را فقط برای آنچه خود صلاح می دانند، تأمین می كنند، اما دین و عقاید دینی با غبار غربت و تنهایی سر می كند. این همان سیاستی است كه تی. ون گیل (T. Van Geel) در مقاله ای كه در دائره المعارف بین المللی تعلیم و تربیت و با عنوان موضوعات دینی در تعلیم و تربیت نوشته به عنوان سیاست «جدایی كلیسا و دولت» از آن یاد كرده است.۱۲ او می گوید: این الگو در ایالات متحده امریكا در حال اجراست. برای آن كه با گوشه ای از برخوردهای حكومت مزبور با مقوله دین در مدارس آشنا شویم، بخش پایانی مقاله موردنظر را می خوانیم:
«در آغاز دهه ۱۹۶۰، دادگاه عالی چند حكم مؤثر دیگر صادر كرد كه عملاً دین را از مدارس عمومی خارج می كرد. مدارس عمومی دیگر نباید اعتقادات دینی را درس بدهند، روز درسی نباید با دعا یا خواندن انجیل آغاز شود... این دین زدایی از برنامه درسی مدارس عمومی، موجب خشم و عصبانیت فراوانی در میان مسیحیان بنیادگرا شد و آنان را واداشت تا از طریق انواع تلاش های ملی و محلی موضوعات دینی را به مدارس بازگردانند، و فرزندان خود را از شركت در برنامه های ضد دین و نامطلوب، معاف كنند. قوّه قضاییه از تمام این تلاش ها جلوگیری كرد...».۱۳
آنتونی آربلاستر(Antony Arblaster) نیز در كتاب خود، لیبرالیسم غرب; ظهور و سقوط، به تناقض حرف و عمل لیبرال ها اشاره دارد و در نقد این سخن، كه لیبرال ها جوهر روش خود را در پرداختن به مسائل و متقاعد ساختن دیگران به كمك برهان های عقلی می دانند، می گوید:
«این كه بگوییم لیبرال ها همواره برای رسیدن به این قبیل آرمان ها یا هدف ها كوشش می كنند، یك مطلب است و این ادعا كه چنین آرمان هایی در تاریخ انگلستان و حتی بیش تر، در تاریخ تحول لیبرالیسم - به طور كلی - جاری بوده است، مطلب دیگری است. لیبرال ها به رغم تمامی وسواس وجدانی، كه ممكن است داشته باشند، عموماً اعمال زور در سیاست را نفی نمی كنند و در این حد، ادعاهای آن ها مبنی بر استفاده انحصاری از عقل و اقناع دروغ است».۱۴برای تأیید سخن آربلاستر، توجه به شاهدی از مقاله تی. ون گیل بجاست. او ضمن توضیحاتی كه درباره الگوی ـ به قول خودش ـ «هماهنگی میان دین و تربیت» آورده است، می گوید:
«با این حال،... مدارس باید دانش آموز را برای امتحان رسمی آماده كنند و اجازه ندارند از متون درسی، كه وزارت آموزش و پرورش ملی ممنوع كرده، استفاده كنند... انگلستان از سیاست مشابهی در مورد همكاری تبعیت كرده است. این كشور انواع متفاوتی از مدارس داوطلبانه را ایجاد كرده كه از نظر میزان استقلال با هم فرق دارند و به میزانی كه از استقلال خود چشم پوشی كنند، از كمك مالی برخوردار می شوند.»۱۵
۸. این یك تناقض آشكار است كه میان حرف و عمل پیروان این مكتب به چشم می خورد; از یك سو، مطلقاً بر سیاست تساهل و تسامح تأكید می كنند و از سوی دیگر، در مسائل خاصی به روش های سخت گیرانه متوسل می شوند! سرّ این دو گانگی در چیست؟
واقع آن است كه انسان نمی تواند نسبت به مسائل حیاتی زندگی خود بی تفاوت باشد. بسته به این كه چه چیزی برای انسان اهمیت داشته و در اولویت باشد، نمی تواند از آن چشم بپوشد و قطعاً بر آن پای خواهد فشرد. برخی بر مدار و محور حق زندگی می كنند و برخی منافع شخصی خود را از همه چیز مهم تر می دانند و بر گرد آن حركت می كنند. انسان ها دو دسته اند: «حق مدار» و «منافع مدار». تاریخ حیات بشر نمونه های بی شماری از جلوه های این دو طرز تفكر را در خود سراغ دارد. پس در واقع، باید پرسید: حق را پاس داریم یا منافع را؟ مسأله این است.
۹. در این مقال بنا بر این است كه مسأله را در سیره و سنّت امیرالمؤمنین، حضرت علی(علیه السلام)، جستوجو كنیم. البته برای كسانی كه اندك آشنایی با روح اسلام داشته باشند، پرداختن به چنین امری توضیح واضحات است. آیا امكان دارد خدا و كسانی مثل حضرت علی(علیه السلام) كه مجسمه دین هستند، نسبت به تدیّن مردم حساسیت نداشته باشند؟ این معاویه بود كه پس از تحمیل صلح بر امام حسن(علیه السلام)، برای قدرت نمایی به كوفه آمد و در اولین سخنرانی برای مردم، چنین گفت:
«... هان ای اهل كوفه! می پندارید كه من به خاطر نماز و زكات و حج با شما جنگیدم، با این كه می دانستم شما این همه را به جای می آورید؟ من فقط بدین خاطر با شما به جنگ برخاستم كه بر شما حكم رانی كنم و زمام امر شما را به دست بگیرم و اینك خدا مرا به این خواسته نایل آورده، هرچند شما خوش ندارید.»۱۶
به هر روی، بهترین راه برای اثبات این معنا، مطالعه رفتار و گفتار حضرت امیر(علیه السلام) است.
●سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تربیت دینی جامعه
۱۰. پی گیری اهداف نبوی در سرلوحه برنامه حكومتی آن حضرت بود و این بر كسی كه تنها كمی اطلاعات و قدری انصاف علمی داشته باشد، پوشیده نیست. خود حضرت یكی از حقوق مسلمانان بر حاكم را چنین برمی شمارند:
«ولكم علینا العملُ بكتابِ اللّهِ تعالی و سیرهِٔ رسولِ اللّهِ(صلی الله علیه وآله) و القیامُ بحقِّه والنعشُ لسنّته;۱۷ و شما بر ما حق دارید كه به كتاب خدای متعال و سیره رسول خدا(صلی الله علیه وآله)عمل كنیم و برای حق خدا قیام كنیم و سنّت او را به پا داریم.
اساساً آنچه موجب گردید ایشان در جریان شورا، پس از مرگ خلیفه دوم، از قبول پیشنهاد عبدالرحمن بن عوف مبنی بر قبول خلافت شیخین سرباز زند، در واقع، اصرار بر همین سیاست بود: اجرای مو به موی كتاب خدا و پیروی محض از سنّت رسول خدا(صلی الله علیه وآله). مگر سنّت نبوی چیست؟
۱۱. روشن است كه بخش عمده ای از وقت و نیروی پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)صرف تربیت انسان ها می شد. انبیای الهی(علیهم السلام) آن قدر نسبت به دیانت مردم دل می سوزاندند كه گویی تنها هدف آن ها همین یك مسأله بود: هدایت به سوی خدا. امیر بیان در توصیف این حالت رسول گرامی(صلی الله علیه وآله)می فرماید:
«... بلغ عن ربّه معذّرا و نصح لامّته منذرا و دعا الی الجنّهٔ مبشّرا و خوف من النّار محذّرا...»;۱۸ پیام خدا را رساند و اتمام حجت كرد و با انذار، امّت، خود را نصیحت كرد و با بشارت به بهشت دعوت كرد و از آتش جهنم پرهیز داد.
قرآن كریم می فرماید غرض و حكمت اصلی ارسال رسل، هدایت بشر در مسیر دیانت و تقرّب به خداست و حتی مسأله عدالت اجتماعی با آن كه در خود قرآن بدان تصریح شده، وسیله و مقدمه ای برای نیل به این هدف است; البته مقدمه ای حیاتی كه تحقق آن سرنوشت ساز است; چرا كه در سایه سار خنك عدالت میوه شیرین ایمان هم رسیده تر می شود. اما با این همه، اصالت با هدایت است و اهداف دیگر بالعرض.۱۹
۱۲. مروری سریع در جملات حضرت علی(علیه السلام) به ویژه در كلمات نهج البلاغه، كافی است تا مطالب مزبور را تأیید كند. امام علی(علیه السلام)در مقاطع گوناگون بر این راهبرد حكومتی خود تأكید می كنند. شواهد گردآوری شده به دو بخش تقسیم می شود: ابتدا شواهد نقل و سپس بررسی و تحلیل می گردد:
الف ـ وظیفه حاكم اسلامی از زبان امام علی(علیه السلام)
مرحوم آمدی در كتاب غرر و درر آورده كه حضرتش فرموده اند: "علیَ الامامِ اَن یُعلّم اهلَ ولایِته حدودَ الاسلامِ والایمانِ"۲۰ امام باید به اهل ولایت خود احكام اسلام و ایمان را بیاموزد.
حضرت در نامه ۶۷ نهج البلاغه، خطاب به والی مكّه نوشته اند:
" اما بعدُ فاقم للنّاسِ الحجَ و ذكّرهم بِایامِ اللّهِ و اجلس لهم العصرین فافتِ المستفتی و علّم الجاهلَ و ذاكر العالمَ"۲۱ اما بعد، حج را در میان مردم به پای دار و آنان را به یاد روزهای خدایی بینداز و شامگاه در یك مجلس عمومی با مردم بنشین; سؤالات آنان را پاسخ ده و نادان را بیاموز و با عالم به گفتوگو بنشین.
نیز در نامه ای به محمدبن ابی بكر، وظایف حاكم اسلامی را برشمرده، می فرمایند: فانتَ محقوقٌ اَن تُخالفَ علی نفسك و ان تنافح عن دینك، ولو لم یكن لك الاّ ساعهٔ من الدّهر، و لا تسخط اللّهَ برضی احد من خلقهِ;۲۲ بر تو سزاوار است كه با خواسته های دل مخالفت كرده، از دین خود دفاع كنی، هر چند ساعتی از عمرت باقی نمانده باشد، خدا را در راضی نگه داشتن مردم به خشم نیاور.
ب ـ عملكرد حضرت از زبان خودشان
۱۳. دقت در سخنان گلایه آمیز و درد دل های اولین امام معصوم، كه اغلب در اواخر حكومت پنج ساله آن حضرت و در شهر كوفه ایراد شده، نه تنها از نامردمی هایی كه بر ایشان رفته و موجبات غربت آن حضرت را در میان پیروانش فراهم آورده است خبر می دهد، بلكه انسان را نسبت به سیاست های اصولی و برگشت ناپذیر حضرتش نیز آگاه می كند. در خطبه ۱۸۰ آمده است:
" قد دارستُكم الكتابَ و فاتحتكم الحجاج و عرّفتكم ما انكرتم و سوّغتُكم ما مجَجتم..."; كتاب خدا را به شما آموختم و راه و رسم استدلال را به شما یاد دادم و آنچه را كه نمی شناختید به شما شناساندم و آنچه را به كامتان ناگوار بود، جرعه جرعه به شما نوشاندم.
در خطبه ۱۸۲ پس از طرح مباحثی فراوان، به گلایه از اصحاب خود در كوفه می پردازند و می گویند: "ایَّها النّاسُ انِّی قد بثثت لكم المواعظَ التی وعظ الانبیاءُ بها اممهم و ادّیتُ الیكم ما اَدَّت الاوصیاءُ الی مَن بعدهم"; ای مردم! من پند و اندرزهایی را كه پیامبران در میان امّت های خود داشتند، در میان شما نشر دادم و وظایفی را كه جانشینان پیامبران گذشته در میان مردم خود به انجام رساندند، تحقق بخشیدم.
معلوم است كه پیامبران(علیهم السلام) دغدغه ای غیر از دین مردم و گردن نهادن آنان به احكام الهی نداشتند; هر یك از آنان به حكومت رسید، از آن به عنوان ابزاری برای تحقق همین هدف مقدس بهره برد و بس. حضرت در پی این جمله، برای آن كه میزان حساسیت و اهمیت این موضوع را نشان دهند، بلافاصله می فرمایند: " وادبتكم بسوطی فلم تستقیموا و حدوتكُم بالزّواجر فلم تستوسقوا" با تازیانه شما را ادب كردم، نپذیرفتید و به راه راست نرفتید و با هشدارهای فراوان شما را خواندم، ولی جمع نشدید.
جالب است كه در این جا حضرت تأكید می كنند كه راه حق همین است و لا غیر. بدین روی، از آنان می پرسند:
"للّه انتم! اتتوقّعون اماماً غیری یَطأ بِكم الطریقَ و یُرشدكم السّبیل؟ "شما را به خدا، آیا منتظرید رهبر دیگری با شما هم راهی كند و راه حق را به شما نشان دهد؟
در جایی دیگر، وقتی ظاهراً درصدد پاسخ گویی به انتقادهای مردم از حكومت هستند، می فرمایند:
"واعذروا من لا حجهَٔ لكم علیه ـ و هو انا ـ اَلَم اَعمل فیكم بالثّقلِ الاَكبرِ و اَترك فیكم بالثّقل الاَصغر قد ركزتُ فیكم رایهَٔ الایمانِ و وقفتُكم علی حدودِ الحلالِ و الحرامِ;۲۳ از كسی كه دلیلی بر ضد او ندارید، عذرخواهی كنید و آن كس من می باشم. مگر من در میان شما بر اساس ثقل اكبر عمل نكردم؟ و مگر ثقل اصغر را در میان شما باقی نگذاردم؟ مگر من پرچم ایمان را در میان شما استوار نساختم؟ و از حد و مرز حلال و حرام آگاهی تان ندادم؟
در مورد دیگر، همچنین حضرت به گلایه از اهالی كوفه پرداخته، می فرمایند:
"اظأركم علی الحقِّ و انتم تنفرونَ عنه نفور المعزی من وعوعهٔ الاسد... اللهمَّ اِنَّك تَعلَمُ اَنّه لَم یكن الّذی كان منّا مُنافسهًٔ فی سلطانِ و لا التماسَ شیء مِن فضولِ الحُطامِ ولكن لنردَّ المعالمَ من دینكَ;۲۴ من شما را به سوی حق می كشانم، اما چون بزغاله هایی كه از غرّش شیر فرار می كنند، می گریزید... خدایا، تو می دانی كه جنگ و درگیری ما برای ... آن بود كه نشانه های حق و دین تو را به جایگاه خویش باز گردانیم.
در این جا، توجه به گزارشی كه امام باقر(علیه السلام) از كارهای روزانه امیرمؤمنان ارائه می دهند، قابل تأمّل است: حضرت می فرمایند:
كانَ علیٌّ(علیه السلام) اذا صلّی الفجرَ لم یزل معقّبا الی ان یطلع الشَّمس فاذا طلعتِ الشَّمسُ اجتمعَ الیه الفقراءُ و المساكینُ و غیرُهم مِنَ النّاسِ فیُعلّمهُم الفقهَ و القرآنَ; حضرت علی(علیه السلام) عادت داشتند پس از ادای فریضه صبح تعقیبات بخوانند تا خورشید طلوع كند; سپس فقرا و مساكین و دیگران گرد ایشان حلقه می زدند و فقه و قرآن می آموختند.۲۵
●تحلیل تربیتی روایات مورد بحث
۱۴. روح مشترك این روایات كه به مضامین گوناگونی تكرار شده حاكی از آن است كه امام(علیه السلام) در تربیت دینی جامعه بسیار حسّاس بوده و در این باره موضع "دخالت مستقیم" اتخاذ كرده اند. تكرار این محتوا در روایات و در تاریخ ائّمه(علیهم السلام) به قدری است كه نسبت به مفاد آن یقین داریم، و به اصطلاح علم رجال، این احادیث "متواتر معنوی" می باشند.
اگر بنا باشد الگوی "دخالت مستقیم" را بر یكی از الگوهای چهارگانه ای كه از تی. ون، گیل نقل شد، تطبیق دهیم، هیچ یك از آن ها به اندازه الگوی دوم ـ یعنی كنترل حكومت دینی ـ برای این كار تناسب ندارد، جز آن كه نویسنده مزبور این الگو را با استبداد همراه و همزاد می داند. البته شاید او مقصّر نباشد; زیرا موردی غیر از حكومت كلیسای قرون وسطا را نمی شناخته تا قضاوت جامعی ارائه دهد. به هر روی، در سیاست "دخالت مستقیم"، نه تنها برای متولّیان امر تربیت دینی مانع تراشی نمی كنند (آنچه در الگوی "جدایی دولت از كلیسا" وجود دارد) و نه تنها به آزادی عمل این متولیان اكتفا نمی شود (چنان كه سیاست "هماهنگی" این دو نهاد اقتضا می كند)، بلكه دولت و حكومت، خود، در برنامه ریزی برای تربیت دینی نظارت دارد و اجرای آن را نیز به نحوی كه شرایط اقتضا می كند، برعهده دارد.
۱۵. تا این جا معلوم شد كه سیاست لیبرالیسم در تربیت دینی بی تفاوتی و به عبارتی، «تساهل» است; برای آنان فرقی میان این یا آن دین نیست; و این چیزی است كه با روح حركت انبیا و اولیای الهی سازگاری ندارد. در یك كلام، تفاوت گفتار و رفتار امیرالمؤمنین(علیه السلام)با نظر و عمل مدعیان لیبرالیسم، در حساسیت یا بی تفاوتی نسبت به حقیقتی به نام «تربیت دینی» است; به عبارت دیگر، در پی یافتن مبانی الگوی «جدایی دولت از كلیسا» و حتی الگوی "هماهنگی" میان آن دو، معلوم گردید كه منشأ و بازگشت این سیاست، بی تفاوتی طرف داران آن نسبت به اصل تربیت دینی و حساسیت نداشتن آنان است. اما هنوز این سؤال باقی است كه چرا برخی حكومت ها این سیاست را به كار می گیرند. سرّ آن كه این ها نسبت به تربیت دینی بی تفاوتند، چیست؟●دلیل بی تفاوتی لیبرالیسم نسبت به تربیت دینی
به نظر می رسد این افكار از مجموعه عواملی ناشی می شود كه هر یك به میزانی در پیدایش این دیدگاه نقش دارند، به گونه ای كه غفلت از آن ها اطلاعات ناقصی در اختیار می گذارد و ارزیابی و قضاوت را ناتمام می گذارد. این عوامل در سه بخش مورد بحث قرار می گیرند:
الف ـ اومانیسم به جای خدامحوری
۱۶. اولین عامل عبارت است از نگاه ناقص و ناتمامی كه متولّیان لیبرالیسم به هستی دارند. اومانیسم (humanism)، به عنوان مكتبی كه بیش ترین ارزش را برای انسان و افكار او قایل است و او را مقیاس و معیار همه چیز می داند، چندین قرن است كه بر جامعه فكری ـ فرهنگی غرب حاكم می باشد و یكی از مؤلّفه های بنیادین نوزایی (رنسانس) به شمار می آید. این نهضت در ابتدا، منشأ ادبی داشت و با شعار «اصلاح برنامه درسی مراكز آموزشی» آغاز گردید. هدف آن بود كه با گنجاندن دروس ریاضیات، منطق، شعر، علوم بلاغی، تاریخ، اخلاق و سیاست در برنامه های درسی، استعدادهای انسان را شكوفاتر كنند و او را در وضعیتی پویاتر از آنچه در قرون وسطا داشت، قرار دهند تا آزادی خود را تجربه كند. ناگفته نماند كه این طرز تفكر زمینه های فرهنگی خاص خود را دارا بود.
سست بودن مبانی عقیدتی و ارزشی مسیحیت، ضرورت تقدم ایمان بر آگاهی و نیز برخی از آموزه های نادرست مسیحی مانند این كه "انسان ذاتاً" «گناه كار است» و "خرید و فروش بهشت" زمینه را برای پشت پا زدن به همه ارزش هایی كه در قرون وسطا حاكم بود و... فراهم ساخت. در تداوم این حركت است كه تفسیر جدیدی از دین و خدا... مطرح می شود.۲۶
به هر حال، جنبشی كه به انگیزه نفی دین آغاز شده بود، سرانجام، به نادیده گرفتن دین، نفی آن و حتی مبارزه با آن منتهی شد و شكستن ارزش ها و قداست های دینی را در پی داشت. بدین سان، اومانیسم همه هستی، حتی خدا و دین، را برای انسان می خواهد.
بر اساس اومانیسم، اراده و خواست بشر ارزش اصلی، بلكه منبع ارزش گذاری محسوب می شود و ارزش های دینی، كه در عالم اعلا تعیین می شوند تا سر حد اراده انسانی سقوط می كنند.۲۷ این در حالی است كه در هرم موجودات، هیچ موجودی به اندازه ذات باری تعالی، ذیوجود نیست و بقیه، حتی انسان، در واقع، سایه هایی هستند كه وجود خود را مدیون اویند. بر این اساس، كمال غفلت است اگر در شمارش تعداد موجودات، چشم خود را بر این واقعیت بزرگ، بلكه بزرگ ترین واقعیت هستی، بر بندیم و در نتیجه، سلسله مراتب هستی را فقط تا آن جا كه انسان نشسته است دنبال كنیم; چیزی كه در مبانی فكری لیبرال ها مشهود است.
۱۷. آزادی ـ به مفهوم لیبرالی آن ـ یكی از مؤلفه های اومانیسم است. تنها در این چارچوب فكری است كه می توان به همه انتخاب ها و ارزشیابی های افراد انسان به دیده احترام نگریست و بدون هیچ گونه راهنمایی، هرآنچه را او می پسندد، ارزشمند دانست.۲۸ از این روست كه در تعلیم و تربیت لیبرالی، مربی حق طرف داری از هیچ دینی را ندارد و به قول هالستد، باید رسماً بی طرف باشد، به همین علت است كه امروزه در مجامع غربی، واژه "آموزش ادیان" رواج یافته است. مدعیان این روش توصیه می كنند كه به جای طرح عقاید یك دین خاص و طرف داری از آن، باید ادیان مختلف را به كلاس ارائه كنیم و انتخاب یكی از ادیان (و شاید هیچ یك از آن ها) را به خود افراد واگذار كنیم. نویسنده مقاله، با اعتماد بر اطلاعاتی كه همه مخاطبان این مقاله از سیره انبیا و اولیای الهی(علیهم السلام)دارند، می خواهد ارزیابی این نظر را به خود آنان واگذار كند. آن همه شور و احساسی كه بزرگان در دفاع از عقاید خود داشتند كجا و این همه بی عملی و سردی كه در این نظریه مشاهده می شود كجا؟ به نظر می رسد عامل اصلی این پدیده چیزی نیست، جز بی اعتقادی خود مربیان و كسانی كه از این عقیده دفاع می كنند; به عبارت دیگر، بی تفاوتی آنان در تربیت دینی به بی تفاوتی ایشان نسبت به خود دین باز می گردد. از این جاست كه سیره عملی مولا علی(علیه السلام) در زمینه تربیت دینی جامعه و آن همه افسوسی كه از عدم موفقیت خود دارند، معنا پیدا می كند.
۱۸. عامل اول از جنبه دیگری نیز قابل بررسی است: پلورالیسم فرهنگی حوزه های گوناگونی دارد كه از جمله آن ها پلورالیسم دینی است; نظریه جان هیك، فیلسوف مسیحی۲۹، كه بر اساس آن، ادیان بزرگ جهان متشكل از مفاهیم و برداشت های متعدد از یك واقعیت الهی واحد، نهایی و رمزآلود هستند. بر این اساس، همه ادیان حقند و راه رستگاری را نشان می دهند.۳۰ به نظر می رسد اصرار لیبرال ها بر آموزش همه ادیان بی ارتباط با این طرز فكر نباشد; به عبارت دیگر، تردید در حقانیت یك دین طبیعتاً به احتمال حقانیت ادیان دیگر منجر خواهد شد و پیامد عملی این شك دستوری در فرایند تعلیم و تربیت، همان روشی است كه در ابتدای این مقال از جان استوارت میل نقل شد; وظیفه معلم فقط شمارش ادیان مختلف و عقاید مربوط به آن هاست.
۱۹. برای نقد این دیدگاه در تعلیم و تربیت، هم ادلّه عقلی و هم ادلّه نقلی كارایی دارند، اما با توجه به موضوع بحث حاضر، به چند روایت از نهج البلاغه اكتفا می شود. حضرت در این جملات، هیمنه و برتری دین مقدس اسلام را گوشزد می كنند:
در خطبه ۱۹۸ دین اسلام را چنین توصیف می كنند:
"ثُمَّ اِنَّ هذا الاسلامَ دینُ اللّهِ الّذی اصطفاه لِنفسهِ و... اَذلّ الادیانَ بعزّتِه و وضَعَ المللَ بِرفعِه و اهان اَعدائَهَ بِكرامته و خَذلَ مُحادیهُ بنصرهِ; «همانا این اسلام دین خداوند است; دینی كه آن را برای خود برگزید و... ادیان و مذاهب گذشته را با عزت آن خوار كرد و با سربلند كردن آن، دیگر ملت ها را بی مقدار ساخت و با محترم داشتن آن، دشمنان را خوار گردانید.
در خطبه ۱۶۱ نیز پس از آن كه امتیازات و خدمات رسول گرامی(صلی الله علیه وآله) را برمی شمرند، به آیه ۱۸۵ سوره آل عمران اشاره می كنند و می فرمایند:
"فَمن یَبتغِ غیرالاسلام دیناً تتحقّقْ شقوته و تنفصمْ عروتُه و تَعظُم كبوتُه"; پس هر كس جز اسلام دینی برگزیند، به یقین، شقاوت او ثابت و پیوند او با خدا قطع و سقوطش سهمگین خواهد بود.
۲۰. البته چنین اعتقادی به هیج وجه، مستلزم درگیری و جنگ با افراد غیرمسلمان نیست، بلكه چه بسا لازم باشد (و چنین است) كه به حكم عقل و اصول اخلاقی با آن ها رفتاری انسانی داشته باشیم. این چیزی است كه در سیره خود امیرالمؤمنین(علیه السلام)نیز مشهود می باشد. ایشان با كفّار اهل كتاب طوری برخورد می كردند كه بعضاً موجب هدایت ایشان می شد. این كه سهل است، روح جوان مردی و فتوّت ایشان دشمن را نیز به تعجب وا داشته بود. با این حال، در مقام یك مربی، چه بر مسند درس و چه بر مسند حكومت، لحظه ای در حقانیت راه خود شك نكردند و از همین روی، همیشه مردم را به یك دین خاص دعوت می كردند. این شیوه همه انبیا(علیهم السلام) بوده كه در مقام تعلیم و تربیت، به مقتضای اعتقاد خود عمل می كرده اند، ولی به عنوان یك شهروند و در رفتارهای اجتماعی، مشی انسانی داشته اند. این دو تناقضی باهم ندارند.
خلاصه آن كه اگر ادیان را اموری واقعی بدانیم كه خدای متعال در هر زمان فقط در قالب یكی از آن ها با انسان سخن می گوید باید بپذیریم كه سایر آن ها، به رغم واقعیت و انتسابی كه به مبدأ عالم دارند، در این زمان از اعتبار لازم ساقط شده اند، و در نتیجه معقول و مشروع آن است كه در تربیت دینی نیز از همان دین دفاع كنیم. در این جا لازم است بر ضرورت خیرخواهی و اتخاذ شیوه های جذاب تأكید شود تا چنین تصور نشود كه تربیت دینی الزاماً با اكراه و اجبار همراه است; مرّبی نباید و نمی تواند حقیقت را به مغز مترّبی تزریق كند، وظیفه او روشنگری و «دفاع منطقی» از دین به عنوان یك حقیقت واقعی و عینی است. اما اگر به عكس، دین را امری اعتباری بدانیم، صورت مسأله فرق می كند; چون فرقی میان ادیان مختلف نمی ماند، به خصوص از منظر اومانیستی كه محصولات فكری همه انسان ها را بر حق می داند و دین را یكی از تولیدات ذهن بشر می شمارد!
ب ـ عامل تاریخی; تحلیل نادرست از نقاط ضعف كلیسا
۲۱. پلورالیسم دینی با شرایط تاریخی عصرنوزایی هم بی ارتباط نیست; زیرا دست كم، دو مورد از عوامل نوزایی به دین (مسیحیت) مربوط می شود: عقاید خرافی و عملكرد غیرموجّه و ضد اخلاقی متولّیان كلیسا. "در سده های حاكمیت كلیسا در غرب، كه گاهی شاهان و امپراتورها حاكم بودند و زمانی پاپ ها و كشیش ها، و كلیسا داعیه دفاع از حاكمیت الهی را داشت... كلیسا در دو بعد علمی و عملی در جهت خلاف فطرت انسان گام برمی داشت.۳۱ وجود این دو نقطه ضعف، از یك سو و ارزیابی و تحلیل غلط ناظران از سوی دیگر، عامل تاریخی را شكل داده اند. در اینجا دو مورد مذكور را بررسی می كنیم:
۱ـ۲۱. دین تحریف شده مسیحیت به عنوان دین حاكم بر قرون وسطا ـ به ویژه عصر تاریكی ـ مشحون از نقص ها و ایرادات نظری است. آموزه های عقل ناپسند و خرافی چهره دین را كریه و بد منظر ساخته بود، به گونه ای كه هیچ كس دین را قادر به تأمین نیازهای بشر نمی دانست. به عنوان نمونه، عقیده تثلیث، حلول خدا در حضرت عیسی(علیه السلام)گناه ذاتی انسان، این كه خدا حضرت عیسی(علیه السلام) را به عنوان فدیه ای در مقابل خطاهای همه افراد انسان پذیرفته و خرید و فروش بهشت و جهنم، كه به هیچ وجه، قابلیت دفاع عقلانی ندارد، در روایت های رایج انجیل موجود است.
۲ـ۲۱. روحانیان مسیحی با مواضع و عملكردهای اجتماعی خود، موجبات انزجار عمومی را فراهم می آورند، و از آن جا كه آنان هركاری را در كسوت و به عنوان متولّیان دین انجام می دادند، خواه ناخواه این انزجار مردمی به معتقدات و اصول دین نیز سرایت می كرد.
الف. بیش از دویست سال جنگ های صلیبی كه تماماً از تعصب كور ناشی می شد و با دروغ گفتن علیه اسلام و مسلمانان همراه بود، برای اثبات خودخواهی و وجود هوای نفس آنان كافی بود. "مسلمانان را به پرستش تندیس پیغمبر اسلام متهم می كردند و... برای تطمیع سربازان عشرت طلب صلیبی افسانه های غریبی از ثروت سرشار مشرق زمین، و به دروغ، داستان هایی از پری پیكران زیبا روی، كه در انتظار سربازان جنگجو و دلاور نشسته بودند، بر سر زبان ها جاری ساختند".۳۲ شكست های مكرر و ناكامی نهایی كلیسا در آرزوهای دور و درازی كه داشت، زمینه بی اعتمادی و روی گردانی مردم از متولّیان دین و بالمآل، بی اعتقادی آنان نسبت به دین را فراهم آورد.
ب. مسأله دیگر موضع متحجرانه ای است كه با هزینه كردن از دین در مقابل ابداعات و اختراعات می گرفتند. این مسأله در مورد همه ادیان الهی اتفاق می افتد كه بعضاً دستاوردهای علمی با ظاهرِ گزاره های علمی متون مقدس تعارض دارد. راه حل مشتركی كه بیش تر صاحب نظران اسلام برای این معضل ارائه كرده اند این است كه گاهی مراد واقعی آیه در بطن آن نهفته و از دسترس ما دور است. اساساً دین برای مطالعه پدیده های طبیعی و كشف روابط میان آن ها نیامده، پس تحقیقات تجربی طبق ضوابط علمی خود آزاد است. به عبارت دیگر، این كار در شأن دین نیست تا در مقابل علوم و عالمان تجربی موضع گیری كند.۳۳ اما كلیسا در قرون وسطا این نوآوری ها را برنمی تافت و بر صاحبان آن سخت می گرفت، حتی اگر این ابتكارات علمی به دست مسیحیان متدیّنی مثل گالیله صورت می گرفت. كلیسا، حتی به اسم مبارزه با خرافات و به ویژه سحر و جادو، به تفتیش اندیشه های مخالفان خود می پرداخت. منشور كلیسا بر این اساس استوار بود: "بسیاری از مسیحیان دورافتاده از اصالت آیین، با ابلیسان اتحادی شیطانی برقرار كرده اند و... پاپ به متصدیان تفتیش افكار توصیه كرد مراقب چنین اعمالی باشند."۳۴در چنین فضایی بود كه تعارض میان علم و دین شكل گرفت و به تدریج، به شكاف عمیقی میان دو قلمرو مذكور تبدیل شد. در غرب، متفكرانی مثل گالیله، دكارت و نیوتن، برای باز كردن این گره از كار معارف دینی و بشری، هر یك راه حلی ارائه كرده اند، اما روح مشترك در همه نظریه های مزبور جدایی دو قلمرو علم و دین است.
ج. سومین مورد در این بحث، فسادی است كه دامنگیر اخلاق آنان شده بود. در این قسمت، از میان همه شواهد موجود، فقط به گزارشی كه قدیسه كاترین سینایی ارائه داده است اكتفا می شود:
"به هر سو بنگرید، چه بر روحانیان دنیوی ـ یعنی كشیشان و اسقفان ـ چه بر راهبان فرقه های مختلف، چه بر روحانیان عالی مقام، اعم از كوچك و بزرگ، پیر و جوان...، هیچ چیز جز گناه نمی بینید; و گند تمام این شرور، با عفونت گناهی كبیر، مشام مرا می آزارد. چنان كوته نظر، طمّاع ولئیم هستند... كه از مراقبت روح دست شسته اند، از شكم خود خدایی ساخته اند، در بزم ها بی نظم می خورند و می آشامند و آن گاه فوراً به پلیدی می افتند و در شهوت، غوطه می خورند...، كودكان خود را با مال بینوایان تغذیه می كنند... از مراسم دعا چنان می گریزند كه گویی از زهر."۳۵
به شهادت تاریخ، مجموع این عوامل باعث روی گردانی قاطبه مردم، به ویژه قشر تحصیلكرده، از دین مسیحیت و متولّیان آن شد. حقیقت آن است كه عملكرد متولّیان كلیسا به عنوان الگوهای دین از آنچه بایسته بود، فاصله بسیار داشت و باید به منتقدان بسیار حق داد. اما سخن در این است كه چرا باید گناه یك گروه را به عقاید آنان نسبت دهیم؟ آیا ممكن نیست كه كسانی باشند با عقاید صحیح، ولی رفتارهای غلط؟ منطقاً چه تلازمی هست میان ضعف عملكرد یا فساد اخلاقی پیروان یك دین و بطلان معارف و محتوای آن دین؟ اشتباه نشود! با این سخن نمی خواهیم گناه بزرگان مسیحیت را بشوییم، بلكه بحث بر سر اعتبار این گونه قضاوت هاست. در این جا، مغالطه ای صورت گرفته كه موجب تعمیم نابجا شده و حكم یك پدیده را به پدیده ای دیگر سرایت داده اند. این خطا البته در میان عوام هر جامعه ای رایج است، اما از فرهیختگان چنین انتظاری نمی رود.
علاوه بر این، واقعیت آن است كه اندیشمندان غرب غیر از مسیحیت، با دین دیگری آشنا نبودند (و اگر هم اندك اطلاعاتی داشتند، موانعی مثل تعصب دینی، به خصوص پس از دو قرن جنگ های صلیبی، اجازه تحقیق و تفحص به آنان نمی داد) تا انتظار داشته باشیم حساب هر دینی را جداگانه بررسی كنند. راز بی مهری مكاتب فكری و نظریات علوم انسانی نسبت به ادیان در همین نكته نهفته است. به هر حال، این نیز مغالطه ای دیگر بود كه موجب شد تا اندك اندك، نوعی بی توجهی نسبت به اصل و اساس دین رواج یابد. این روحیه در هر حوزه ای وارد می شد، بی تفاوتی نسبت به حقیقت دین را سرلوحه یك برنامه موفق به حساب آورد. به نظر می رسد كه رگه هایی از این طرز تفكر در "آموزش ادیان" وجود دارد.
ج ـ عامل روان ـ جامعه شناختی; غفلت از نقش هدایتی مربی دینی
۲۳. از جان استوارت میل نقل شد (بند ۱ و ۲) كه می گوید دو شیوه "آموزش ادیان مختلف" و "عرضه یك دین واحد" از نظر موفقیت در هدایت افراد، فرقی با هم ندارند; آن كه دین را بخواهد در هر شرایطی، با دیانت خواهد بود. این سخن مستلزم آن است كه تربیت پذیری در امور دینی را مانند یك فرایند تنكردشناسانه بدانیم كه دخالت دیگران در شدت و ضعف آن تأثیری ندارد و میزان پذیرش فرد به آمادگی درونی خود او بستگی تام دارد. پس محیط و عوامل پیرامونی از جمله معلم و مرّبی، نمی توانند تغییری در آن ایجاد كنند. مربیان فقط باید منتظر آمادگی مترّبی شوند، وگرنه سعی آنان آب در هاون كوفتن است.
۲۴. این نظر در قلمرو تربیت دینی، نظیر دیدگاهی است كه پیاژه در زمینه رشد شناختی دارد. پیاژه رشد یا تحول را بر یادگیری مقدّم می دانست و می گفت: تا رشد كافی در تنكردشناسی كودك صورت نگیرد، یادگیری متناسب با آن محقق نمی شود. بر این اساس، پیاژه مراحل گوناگونی از رشد را معیّن كرده، تأكید می كند تا كودك به این مراحل سنّی نرسیده باشد توانایی درك مفاهیم مربوط به آن را نخواهد یافت. "مرحله ای از رشد شناختی، كه كودك در آن قرار دارد، تعیین كننده ماهیت تفكر اوست و لذا، با آموزش نمی توان فراتر از رشد شناختی كودك در او یادگیری ایجاد كرد".۳۶
ویگوتسكی (lev Semenovich Vygotsky) دانشمند روسی، این نظر را رد كرده و معتقد است: فرایندهای شناختی یا تحول به دنبال فرایندهای یادگیری رخ می دهند. وی برای اثبات این مدعا نشان داده كودكانی كه به تنهایی از عهده انجام برخی تكالیف یادگیری برنمی آیند، به كمك بزرگ سالان یا دوستان بالغ تر از خود انجام آن كارها را می آموزند. توانایی كودك در حل مسائل به طور مستقل، نشان دهنده سطح رشد او و توانایی اش در حل مسائل به كمك دیگران نشان دهنده سطح رشد بالقوّه اوست. منظور از "منطقه تقریبی رشد"۳۷ تفاوت بین سطح رشد كودك و سطح رشد بالقوّه اوست.
از این نظریه، می توان نتیجه گرفت كه معلم در بالا بردن سطح رشد شناختی یادگیرندگان نقش بسزایی دارد. به عوض این كه معلمان منتظر بماند تا دانش آموزان به سطح مناسب رشد شناختی برسند و آن گاه آموزش مناسب را برای آنان پیاده كنند، بهتر است دست بالا ببرند و با هدایت و راهنمایی، آن ها را به سطح رشد بالقوّه شان برسانند. اگر بخواهیم روش پیاژه و ویگوتسكی را با هم مقایسه كنیم، می توانیم بگوییم كه روش آموزشی پیاژه روش یادگیری اكتشافی فردی است و روش ویگوتسكی بیش تر بر روش اكتشافی هدایت شده تأكید می كند.۳۸
۲۵. از منظر روان ـ جامعه شناختی، همان نقصی كه ویگوتسكی در نظریه پیاژه می بیند، در دیدگاه لیبرال هایی مثل جان استوارت میل نیز به چشم می خورد; اینان نقش و تأثیر هدایت افراد در گرایش آنان به دین حق را نادیده گرفته اند. البته همواره بوده اند افراد نادری كه حتی از راه دور محورهای حق را پیدا كرده و به گرد آنان حلقه زده اند. ولی بسیارند كسانی كه فقط در سایه محیط مناسب و به شرط وجود مشعل های نورانی هدایت می شوند، وگرنه از ظلمات ضلالت نجات نخواهند یافت. به زبان ویگوتسكی، به فعلیت رساندن این نیروهای بالقوّه فقط در حضور مربیان و هادیان قوم و البته در فرض تحقق شرایط لازم و فقدان موانع، محقق خواهد شد; به عبارت دیگر و به زبان فلسفی، تربیت دینی متوقف است توأما بر وجود "عوامل" و شرایط ذی مربوط و فقدان "موانع" مزاحم. این درست است كه اگر "موانع" از سر راه مترّبی برداشته شود فطرت پاك او به سمت خوبی ها و حقایق هستی و از جمله معارف دین، گرایش خواهد یافت. اما این واقعیت منافاتی با ضرورت وجود "عوامل" به عنوان تسهیل كننده و هادی ندارد. مشكل تربیت دینی در جوامع غربی لیبرال به فقدان مقتضی باز می گردد، همان گونه كه این مشكل در محیط های دینی موجود، از جمله جوامع اسلامی، بیش تر به وجود موانع مربوط می شود. بحث از موانع تربیت دینی به "آسیب شناسی" آن مربوط است كه فرصت دیگری را می طلبد.
●●جمع بندی و نتیجه گیری
"بی طرفی" در فرایند تربیت دینی كه یكی از سیاست های راهبردی تعلیم و تربیت لیبرال است، از عوامل گوناگونی ناشی می شود:
اولاً، آنان دین را اعتباری دانسته، دین حق را در میان همه ادیان پراكنده می دانند و می گویند، چنین نیست كه حقانیت در یكی از دین ها منحصرباشد!
ثانیاً، آن ها در نقد عملكرد كلیسای قرون وسطا به خطا رفته و به جای متولّیان دین، خود دین را طرد كرده اند.
ثالثاً، از این واقعیت غافلند كه هدایت افراد تا چه حد به آن ها كمك می كند تا حقیقت را دریابند.
مجموع این سه عامل، لیبرالیسم را نسبت به حقانیت و واقعیت دین مردد ساخته است. از این رو، پیروان آن مكتب در این زمینه حساسیتی ندارند، و گرنه امكان ندارد كه انسان از آنچه مهم می داند چشم بپوشد. بدین روی، حكومت های لیبرال غیر از امور دینی و حق و باطل ـ به معنای كلامی آن ـ در مسائل دیگر، جانب دارانه عمل می كنند; اینان منافع مدارند نه حق مدار.
این شیوه كاملاً با روش حكومتی علی بن ابی طالب۷ مغایرت دارد. سخنان و سیره عملی حضرت نشان می دهد كه ایشان برای ترویج دین حق و التزام مردم به آن، سرمایه هنگفتی هزینه كرده اند. در همین زمینه یكی از سیاست های اصولی و راهبردی حكومت علوی "دخالت مستقیم" در تربیت دینی است; و این نیست جز آن كه مولا۷، در واقع، حق را فقط در یك مسیر و یك صراط منحصر می دیدند و تمام سرمایه وجودی خود را وقف تعالی و عظمت آن می كردند، به گونه ای كه در سراسر گیتی، دین حق را از هر امر دیگری مهم تر می دانستند; دقیقاً مانند انبیای الهی:. پیداست كه چنین پیش فرضی چه لوازم و نتایجی در فرایند تعلیم و تربیت خواهد داشت و از این جا می توان دریافت كه سنّت و سیره آن الگوی هستی به تمام معنا و در همه ابعاد، چه پیامی برای پیروان ایشان دارد. ایشان به محمدبن ابی بكر، والی مصر، فرمودند: از دین خود دفاع كن! این جمله، به تنهایی، برای اهل سیاست، یك دنیا معنا دارد. مسأله بسیار مهم است و صد البته آنچه مهم تر است نحوه دفاع می باشد كه بحث جداگانه ای را می طلبد.۳۹
پی نوشت ها
۱ و ۲ـ جان استوارت میل، رساله ای درباره آزادی، ترجمه جواد شیخ الاسلامی، تهران، مركز انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۳، ص ۲۷۰ / ص ۲۷۱
۳- Autonomy
۴- Equality of Respect
۵- Rationality
۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ـ جان استوارت میل، پیشین،
۱۱ و ۱۲ـ ون گیل در مقاله خود Religious Issues in Education، الگوهای گوناگون رابطه دولت و تربیت دینی را به چهار نوع تقسیم می كند: كنترل غیردینی مقتدر، كنترل حكومت دینی، هماهنگی، و جدایی.
۱۳- T. Van Geel, "Religious Issues" in Education the International Encyclopedia of Education, by: T. Husen & T. Postel Wite (peryoman Press, ۱۹۹۰): Vol, PP. ۵۰۱۲.
۱۴ و ۱۵ـ آنتونی آربلاستر، لیبرالیسم غرب; ظهور و سقوط، ترجمه عباس مخبر، تهران، مركز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۷، ص ۱۲۴ ـ ۱۲۶ / ص ۵۰۱۱
۱۶ـ شیخ راضی آل یاسین، صلح امام حسن، ترجمه سیدعلی خامنه ای، بی جا، آسیا، ۱۳۶۵، ص ۳۸۷ به نقل از: تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۹
۱۷ـ نهج البلاغه، خطبه ۱۶
۱۸ـ خطبه ۱۰۹
۱۹ـ برای اطلاعات بیش تر ر. ك به: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، تهران، صدرا، ج ۲، ص ۱۷۶ـ ۱۷۸
۲۰ـ آمدی، غررالحكم و دررالكلم، شرح محمد خوانساری، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۳، ج ۴، ص ۳۱۸
۲۱ـ محمدباقر مجلسی،بحارالانوار، ج ۳۳، ص ۴۷۹، ح ۷۰۲
۲۲ـ نهج البلاغه، نامه ۲۸
۲۳ و ۲۴ـ همان، خطبه ۸۷ / خطبه ۱۳۱
۲۵ـ محمد محمدی ری شهری، موسوعه امیرالمومنین(علیه السلام)، تهران، دارالحدیث، ۱۳۷۹، ۴۹۰، ص ۱۶۰
۲۶ـ برای اطلاع بیش تر، ر. ك به: تونی، دیویس، اومانیسم، تهران، مركز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۷، ترجمه عباس مخبر، فصل اول
۲۷ـ محمود رجبی، انسان شناسی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۷۹، ص ۳۷
۲۸ـ آنتونی آر. بلاستر، غرب; ظهور و سقوط، ص ۱۴۰
۲۹ـ جان هاروود هیك (۱۹۲۲)، اهل انگلیس و ساكن در امریكا استاد و نویسنده مشهور فلسفه دین كه در این زمینه، آثار متعددی بر جای گذاشته است. وی ابتدا كشیش پروتستانت و پیرو كالون بود، ولی بعدها و تاكنون بر اساس مشرب كثرت گرایی از پلورالیسم دینی دفاع می كند.
۳۰ـ بر اساس چنین طرز تفكری است كه به قولی، همه را باید دوست داشت. فرهنگ قرآنی و سیره انبیا(علیهم السلام) جز این است. آنچه از منبع وحی می آموزیم این است كه مربی باید دلسوز باشد، اما محبت فقط به كسانی تعلق می گیرد كه خداوند آنان را دوست دارد. اما كسانی كه به اختیار خود، زمینه محبت خدای متعال را از دست داده اند باید مطرود و مبغوض باشند. قرآن در ۲۳ مورد صریحاً از بغض خدا نسبت به بعضی از بندگان (مثل مستكبران، خائنان، مسرفان، شادی زده ها، كافران و ظالمان ـ به ترتیب در آیات ۲۳ نحل، ۵۸ انفال، ۳۱ اعراف، ۷۶ قصص، ۴۵ روم و ۴۰ شوری) سخن می گوید.
۳۱ـ سیداحمد رهنمایی،غرب شناسی،قم،مؤسسه امام خمینی،۱۳۷۹،ص ۶۳
۳۲ـ همان، به نقل از: ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه گروه مترجمان، تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۰، عصر ایمان، جنگ های صلیبی، ص ۷۸۷
۳۳ـ برای آگاهی بیش تر، ر. ك. به: عبداللّه نصری، انتظار بشر از دین، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، ۱۳۷۸
۳۴ـ ویل دورانت، پیشین، ج ۵، ص ۷۹
۳۵ـ سیداحمد رهنمایی،پیشین،به نقل از: ویل دورانت، همان، ج ۵، ص ۶۰۵
۳۶ـ ر.ك.به: علی اكبر سیف،روانشناسی پرورشی،تهران،آگاه،۱۳۷۹، ص ۲۱۹
۳۷. The Zone of Proximal Development.
۳۸ـ ر.ك.به:علی اكبر سیف، روانشناسی پرورشی،تهران،آگاه، ۱۳۷۹، ص ۲۲۱
۳۹ـ ر. ك. به: نگارنده، تربیت دینی; هدایت یا تلقین، مجله معرفت، ش ۳۲
سایر منابع
فارسی
۱ـ نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم، مشرقین، ۱۳۷۹
۲ـ ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران، مركز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۲
۳ـ بلاستر، آر، لیبرالیسم غرب; ترجمه عباس مخبر، تهران: مركز نشر، ۱۳۷۷
۴ـ حسن رحیم پور ازغدی، «بررسی انتقادی موضوع تساهل» تسامح; آری یا نه؟، محمد اسفندیاری، تهران، مؤسسه فرهنگی اندیشه معاصر، نشر خرّم، ۱۳۷۷
۵ـ محمدجواد زارعان، تربیت دینی، تربیت لیبرال، مجله معرفت، فروردین ۱۳۷۹
۶ـ سیدمحمدصادق موسوی، تربیت دینی; هدایت یا تلقین، مجله معرفت، بهمن ۱۳۷۸
انگلیسی
- Eliade Mircea,"Religious Puralism" in The Encyclopedia of Religion, (ed), ۱۹۸۶, Vol . ۱۱ & ۱۲.
- Halstead J. Mark & Monico J. Talor (eds), Liberal Values and Liberal Education, in Values in Education and Eduation in Values, London, ۱۹۹۶
منبع:ماهنامه معرفت ، شماره ۴۴
منبع : خبرگزاری فارس