یکشنبه, ۲۳ دی, ۱۴۰۳ / 12 January, 2025
مجله ویستا
بیتعارف، درباره شکست پروژههای تقریب
این روزها بحث وحدت و انسجام داغ شده است و همه نهادهای درگیر در حوزههای بینالمللی فرهنگی و داخلی، برای اثبات ارادت عمیق و ایمان راسخ به ولایت و برنامههای بنیادین و راهبردی ایشان برای جهان اسلام، در تلاش برای مشارکت جدی در غنیسازی این بحثها و برنامهها هستند. البته این وضعیت، فرصتی مناسب برای تعمیق این گونه مباحث و زمینهای خوب برای بازسازی مدیریت کلان فرهنگی و مهندسی حضور دادن به اندیشههای بنیادین و تمدنساز انقلاب بزرگ ایران اسلامی در عرصه جهانی فراهم ساخته است كه به دلایلی، سبب اینگونه اهتمام ورزیدنها، بیش از این که به اهمیت راهبردی و بنیادین این موضوع باشد، به نامگذاری سال ۸۶ به این محور است.
رهبر فرزانه انقلاب با تشخیص دقیقترین و حساسترین وضعیت جهان اسلام و نیز چالشهای فراروی بیداری اسلامی و نهضت جهانی اسلام و انقلاب اسلامی، به مناسبتهای گوناگون، با نامگذاری سالهای شمسی، در صدد هدایت راهبردی جریان کلان کشور و به ویژه سیر کلی تبلیغات و رسانهها برای شکلدهی به افکار عمومی داخل و اذهان عمومی جهان اسلام برآمدهاند. ضمن تأکید بر اهمیت بنیادین این اقدام و سودمند بودن آن در رهبری جریان کلی رسانهها و افکار عمومی، بجاست دست کم سه ماه پیش از اعلام سال جدید، نهادهای مطالعاتی، رسانهای، تبلیغاتی، فرهنگی و دیگر نهادها و متصدیان کلان کشور با آگاهی از این امر، خود را برای برنامهریزی دقیق و نیز عملیاتی کردن آن در سال جدید آمادهتر کنند.
چند سالی است که مناسبتهای مهمی برای سالهای نو اعلام شده است، اما به خاطر غافلگیر شدن این نهادها، گاه برنامهریزیهای جدی در ماههای پایانی سال به ذهن مسئولان رسیده که البته دیگر فرصتی برای اجرای آنها نیست. پیشنهاد بنده این است که نهاد ویژهای، برای آمادهسازی کشور برای این مناسبتها، کاری بنیادین و تمهیداتی اساسی انجام شود؛ برای نمونه در سال پیامبر (ص) با همه اهمیت ذاتی و مناسبتی داخلی و بینالمللی این امر، به خاطر آماده نبودن نهادها برای برنامهریزی، آنچه صورت گرفت به کف و حداقل توقعات رهبر انقلاب و اقتضائات این فرصتها هم نرسید. بسیار بجاست با نگاهی آسیبشناسانه به پشت سر خودمان، کارهای سالهای اخیر را ارزشیابی کنیم تا به کمی تبلیغات و شعار و فضاسازی عمومی (با همه فواید این امور) کارنامه را نبندیم و در فکر تحقق بنیادین برنامههای راهبردی ایشان باشیم.
● سرفصلهای کلی آسیبشناسی مدیریت انسجامسازی اسلامی
به نظر میرسد مجموعه بزرگی از دلایل و اسباب را میشود به عنوان فصلهای مهم آسیبشناسی حرکتهای تقریبی خود نام ببریم. در این فرصت، امکان ورود گسترده به این موضوع نیست، اما به راحتی میتوان موارد بسیاری را به عنوان اسباب تحقق نیافتن اهداف بنیادین این برنامهها برشمرد، از جمله:
۱) راهبردی نبودن مدیریت این بخش و بسنده کردن به فعالیتهای کلی و اعمال مدیرتهای بخشی و تبلیغات محور.
۲) منسجم نبودن برنامههای انسجامسازی در کشور؛ نهادهای گوناگون، تصورات متفاوتی از وحدت و انسجام دارند. گاهی نهادهای جمهوری اسلامی، در این عرصه و رویکردهای حضور فکری و بینالمللی ما، هر کدام ساز و آواز و بانگی متباین با دیگران برمیآورند. این درد را باید از بیرون مرزها خوب فهمید. در داخل، ظاهرا هر کسی سرخوش کار خویش است، اما در حوزههای بینالمللی ما و آن سوی مرزها، به راحتی دیده میشود که راهبردهای وحدتی و تقریبی و انسجامی نظام ما، نه تنها مبهم، بلکه ناهماهنگ و گاه متناقض است. رسانههای تلویزیونی و نهادهای فرهنگی، هر کدام سیاستی را در پیش دارند. در خود رسانهها هم گاه صوت عربی نظام با تصویر عربی آن همخوان نیست، یا صوت فارسی ما با عربیمان متباین است.
در سالهای اخیر، بارها نخبگانی از جهان اسلام در کشورهای گوناگون به ما میگویند: ما کدام را باور کنیم؛ برنامههای تقریبی مجمع را یا برنامههای تفکیکی و تفریقی نهادهای دیگر را؟ و البته این چند صدایی اگر بنا بر ساز و کار یکپارچه و مدیریتی منسجم باشد، میتوان با بخشی از آن موافقت کرد، زیرا نمیتوان مناطق گوناگون جهانی را با یک برنامه، مخاطب ساخت، اما حقیقت این است که آنچه دیده میشود، به بلبشو و آشفتگی و چندگانه رفتار کردن، بیشتر نزدیک است تا اقتضایی حرکت کردن و حکمت.
اوج این ناهماهنگی را باید در ناسازگاری رویکردهای بلند و بنیادین رهبری با آنچه رخ میدهد و از نظام ما به بیرون تراوش میكند، جست. البته معضل بزرگی مانند این فاجعه ناشی از سیستمهای از هم پاشیده و سست فرهنگی بینالمللی ماست، نه بیاهتمامی به سخنان ایشان.
اما خود را نفریبیم و بیهوده سرخوش اوهام نشویم. حقیقت این است که مطالبات اصلی ایشان در عرصه فرهنگی بینالمللی بر زمین مانده و من میدانم که خود ایشان از این امر آگاهند و از لابلای بیاناتشان به راحتی میتوان آن را درك كرد و شناخت. هنوز برای حضور سهم فرهنگی و کلان نظام در تمدنسازی جهانی، کار گفتنی و یكپارچهای انجام نشده است؛ باید جنبید. زمان ما بینهایت نیست و فرصت الهی امانت انقلاب و شرایط ناب جهان اسلام برای صدور انقلاب (به معنای صادر كردن نرم افزار فلسفی و بنیادین آن) از بین رفتنی است.
۳) ضعیف بودن سازوکارهای سازمانی و مبتنی بودن کارها بر فعالیتهای فردمحور. (البته ناگفته نماند که با وجود این حقیقت، در شرایط ضعف مدیریتهای سازمانی و فقدان مدیریتهای استراتژیک، نه تنها چارهای از این امر نیست، بلکه اگر همین ظرفیتها هم از لابلای سیستمهای سست و ضعیف نابود خواهند شد. در نتیجه، حضور شخصیتهای علمی و مشارکتهای فشرده در همایشها و نشستهای علمی مناسب، تنها سرمایه قابل اهتمام و مؤثر این عرصه بوده است).
۴) مدیریت داخلی و ضعف نهادها و دستگاههای فرهنگی و سیاسی بینالمللی ما در هدایت میدانی کار؛ در این باره باید برای نمونه به سستی و بیمایگی انعکاس بزرگترین همایشهای تقریبی اشاره کرد. شاید در این نیم قرن اخیر، هیچ جای جهان اسلام، به اندازه ایران اسلامی، میزبان این گونه برنامهها نبوده، اما با اندوه فراوان، باید گفت: به جز مهمانان همیشگی و ثابت این همایشها! حضور آنان تقریبا هیچ انعکاس چشمگیری در رسانههای بینالمللی نداشته است؛ با وجودی که اساسا مخاطب اصلی این حرکتها، جهان اسلام و کشورهای عربی و افکار عمومی آنهاست. گاه پوشش این برنامهها در داخل کشور هم ناگفتنی است، تا چه رسد به پوشش رسانهای جهانی! سبب اصلی این مصیبت، که از قضا گریبان بیشتر نهادهای فرهنگی بینالمللی نظام را گرفته، ساختار مدیریتی داخلی و هدایتهای مبتنی بر رویکردهای داخلی است.
۵) بیتوجهی به کادرسازی علمی برای حضور جهانی شخصیتهای اسلامی و فکری ایران در جهان اسلام؛ این امر به اندازهای روشن است که نیازی به زحمت اثبات ندارد. تقریبا همه رسانههای بینالمللی جهان اسلام از حضور شخصیتهای اسلامی، قادر به مخاطب قرار دادن افکار عمومی تهی است. اگر شخصیت برجسته و آیتالله تسخیری را استثنا کنیم، ایران اسلامی، مدعی امالقرایی جهان اسلام، هیچ حضور فرهنگی، فکری و دینی چشمگیری در بینالملل ندارد. معلوم نیست انسجام اسلامی با این سطح نازل نخبگان اسلامی و فکری ما در توانمندی مخاطب قرار دادن آن سوی مرزها، چگونه میسر است؟ ما به عدد انگشتان یک دست، شخصیتهای توانمند در تفسیر بنیادین اندیشههای عمیق و راهبردی انقلاب به زبان روز جهان عرب و اسلام نداریم. نه این که این افراد وجود ندارند که شکر خدا کشور ما از این افراد سرشار است، اما کاری برای آمادهسازی آنان در حضور موفق و بدون نیاز به مترجم و با رویکردهای مثبت به اصل هژمونی امت اسلامی، نشده است.
۶ ) ارتباطسازی با لایههای درجه دو و گاه عوام جهان اسلام و فقدان مدیریت نخبگان بینالملل اسلامی با رویکرد راهبردی و سازوکارهای جذب شخصیتهای نافذ در ممالک اسلامی و عربی؛ نمیدانم این درد را باید به کجا برد که اهداف و توقعات انسجامسازی ما با سازوکارهای برنامههای و به ویژه با نوع مهمانان دینی و مذهبی ایران از بینالملل، سازگاری ندارد. این امر به بررسی عمیق و فوری نیاز دارد، زیرا جز در سایه بازسازی نحوه مدیریت نخبگانی بینالمللی ما و ویرایش کلی و ریشهای تعامل نهادهای متصدی، با نخبگان جهان اسلام و بازسازی لیستهای مهمان و مخاطب خود، تحقق جدی این برنامهها، حرف گزاف و بیطعمی است. در یک جمله و با یک پرسش بنیادین باید گفت: به نظر شما، چه میزان از مهمانان و نخبگان فکری جهانی که نظام ما از آنان برای برنامههای فکری و فرهنگی جهانی خویش میزبانی میکند، به معنای واقعی با برنامه جهانی انقلاب؛ یعنی تمدنسازی جهانی زیر سایه اندیشه بنیادین و توحیدی حضرت امام و رهبر انقلاب، منسجم هستند؟ تحقق بخشی به برنامههای راهبردی و بلکه بنیادین جهانی انقلاب با شعار و تبلیغات کلی داخلی رنگ تحقق نخواهد گرفت و آنچه در جهان هست از ما به خاطر عنایت ویژه حضرت صاحب و نیز برنامههای دیگران برای شناخت ماست، نه مبتنی بر پایههای مدیریتهای ما.
حرفی هست که دوست ندارم آن را از ته دل بر زبان آورم، اما تنها برای رضای خدا آن را میگویم. هرچند ممکن است برخی از عزیزان مسئول از این حرف بدشان بیاید و آن این که به نظر میرسد بسیاری از متولیان این امور به جای آن که در صدد جذب نخبگانی باشند که در قد و قامت بنیادهای انقلاب هستند و آخر حرف و برنامه امام و انقلاب را دریافتهاند و در ممالک خود نیز آن قدر توان و اعتبار اسلامی دارند که در افکار عمومی یا نخبگانی نافذ باشند، به دنبال جذب افرادی هستند که در حد تفکر خود آنانند! ما باید درصدد نوسازی مدیریت نخبگان اسلامی باشیم تا در اثر این کار به دنبال میزبانی از کسانی باشیم که از اعماق جان، حرف رهبری این انقلاب را دریافتهاند و میدانند لوازم تمدنسازی اسلامی چیست و برای آن چه ارتباطی را با دیگر بخشهای جهان اسلام باید تعریف کنند. بیشتر مهمانان ما زیر سقف سطح فکری بخشهای متولی این امور هستند و این؛ یعنی فاجعهای بزرگ در بینالملل.
● یکپارچهسازی ساختارهای مدیریت بینالمللی فرهنگ
دستگاههای فرهنگی داخل و خارج، هم به طور جداگانه و مستقل، فاقد سیستم یکپارچه منسجم با برنامههای راهبردی و کلان هستند و هم در تقابل و ارتباط منطقی داخل و خارج و اهمیت بنیادین این امر، برنامهای برای انسجام دارند.
شاید علت اصلی این از همگسیختگی، نیروی انسانی ناکارآمد مدیریتی فرهنگی داخلی و بینالمللی باشد! البته نیروی انسانی ـ هرچند عامل لازم است ـ تام و کافی نیست و در وضعیت امروز و به ویژه با توجه به اهداف بسیار راهبردی نظامهای سیاسی معاصر، منحصرا سیستمهای بسیار قدرتمند فهم و مدیریت انسانی، قادر به تحقق هدف فرهنگی در سطوح کلان ملی و جهانی است که به دلایلی که برای ما روشن است، مقدور ما نیست.در سیستم مدیریتی فرهنگی نظام ما، نیروهای مدیر و به ویژه مدیریتهای سطوح بالا به خاطر همان ضعف سیستمیک و مشکلات اداری و گاه فکری، نه خود توان تعمیق محتوایی و فکری و به عبارتی دستگاهی، توحیدی و یکپارچهای دیدن مدیریت را و نه اساسا جایگاه حقیقی و با جدیتی را برای نیروهای فکری در نظر دارند. به یقین، میتوان گفت که سیر کلی دیدگاهها و رویکردهای بنیادین مشاوران علمی و فکری سیستمهای فرهنگی با خط مشیهای عملی مدیریتهای فرهنگی، دو سمت و سوی متباین و گاه متناقض دارد.
نهادهای کلان فرهنگی بینالملل ما مانند چاههای تنگ و تاریکی است که هر کسی که نزدیک آن میشود تا دیدی بزند، ناخودآگاه در آن سقوط میکند و از همان آغازین روزهای کار، یا غرق داخل آن میشوند و از هرگونه تحول حقیقی باز میمانند و یا نیامده تا آخر مدت زمان مدیریتی خود در هوای ارتقا و رفتن و اشتغال به مدیریتهای متعدد خواهند بود. نتیجه این فاجعه بزرگ، این است که در شرایط ایدهآل، عدهای اهل فکر، حرف میزنند و این عالیجنابان مدیر هم حرف آنان را میشنوند. با این که حرف زدن بیتحول زایی در عینیت امور، کار عبثی است، اما شگفتا که آن اهل فکر، دل خوش دارند که گمان کردند و گفتند و این اهل مدیریت، دل خوش دارند که شنیدند و گاه امر بر هر دو مشتبه میشود و میپندارند نام این مدیریت، علمی است.
بزرگترین و شاید خطرناکترین آفت سیستم فرهنگی بینالمللی نظام ما شاید همین است که این روند بیهوده و بیثمر به یک اعتیاد تبدیل شود. عدهای اهل فکر با روزمرگی، بیشتر از این که فکر و اندیشه را تعمیق دهند، از این جلسه به آن جلسه، از این نهاد به آن نهاد رفته و مرتب از دخل خود مصرف میکنند و عدهای هم مدام برای دلخوش کردن خود و دیگران و رفع تکلیف، مدام حرفخانه درست میکنند و اسمش را هم گاه، اتاق فکر و از این دست نامهای جذاب مینهند. و چون قرار نیست این حرفها هیچ اثر عملی بر روند فاسد و سست مدیریتی داشته باشد، نه آن مشاوارن و اهل علم، نیازی به فکر جدید و تعمیق و تعدیل فکر قدیم دارند و نه این عزیزان، به بیش از این مقدار ارتباط با اهل فکرها و بنیاد شناسان فکری و مدیریتی فکری نیازی دارند.
در حقیقت، ضامن اصلی توسعه را اگر بنیادسازی فرهنگی بدانیم و راهبردهای فرهنگی هم به خاطر همین آفات به مرحله تحقق نرسد، بدون شک، اتفاقات بزرگ فرهنگی رخ نمیدهد. انسجام اسلامی، تمدن سازی، تحول اندیشه دینی، نظریهپردازی برای انقلاب اسلامی، توسعه و مهندسی فرهنگی، ساماندهی نخبگان فرهنگی بینالمللی، صدور انقلاب، توسعه و ترویج معنویت، توسعه اخلاق نبوی، قرآنیسازی اندیشه و عینیت جامعه و هزار عنوان بنیادین و جذاب دیگر با این نوع مدیریتها، به معنای واقعی، شاهد تحقق نخواهد بود؛ «با حلوا حلوا، دهان جان و جهان و جامعه شیرین نمیشود».
باید از جایی این کار را آغاز کرد؛ از نهاد رهبری، مجلس، دولت و یا نهادهای تابعه ونیمهرسمی ... نمیدانم. در این زمینه، هر که شرایطش آمادهتر و عزمش جزمتر و درکش از این وضعیت بحرانی و خطرهای بزرگ در کمین بیشتر است، باید این برنامه را کلید بزند.
چه اتفاقی درباره انسجام اسلامی خواهد افتاد؟ اگر هر دستگاهی در عرصه بینالملل، برای خود سازی بزند، مبلغان اسلامی، مدیران فرهنگی میدانی نهادهای رسمی و نیمه رسمی و غیر رسمی و نهادهای سیاسی و غیر فرهنگی، نه تنها بر منوال واحدی (در رویکردهای بنیادین و راهبردی) حرکت نمیکنند، که سرتاسر حضور فرهنگی ما خود مشغول ساز بینظم، سلیقهای، بیپشتوانه حقیقی محتوایی ستادی و در غالب اوقات در تناقض با همند. هیچ قدمی در هیچ عرصهای از جمله عرصه انسجام اسلامی و یا وحدت ملی، بدون آغاز منسجمسازی مدیریتی فرهنگی و از آنجا با دیگر حوزههای مدیریتی کلان کشور و توحیدی کار کردن (یکپارچهسازی روندهای مدیریت بنیادین) برداشته نخواهد شد.
به نظرم بزرگترین چالش فراروی برنامه انسجامسازی اسلامی، این است که بخواهیم با مدیریتی غیر منسجم، سلیقهای، فردی و بخشی، انسجامهای بزرگ ملی و از آن گستردهتر، جهانی و امتی، بینالادیانی و یا یک پله پایینتر، در سطح مذهبی یا نحلهای را متحقق کنیم. اغراق نیست اگر بگوییم این تمنا، چیزی شبیه شوخی است، زیرا هدفهای بزرگ مانند همین بنیادینترین برنامههای انقلاب، انسجامسازی اسلامی و به تعبیری، امتیسازی جهان اسلام، جز در یک مدیریت دستگاهی و یکپارچه روی تحقق جزیی هم نخواهد دید.
هیچ کسی توقع ندارد در عرصههای غیر فرهنگی، جز با روشهای مدیریتی خاص و برنامههای دقیق و علمی و صرفا با به کارگیری نیروی انسانی با شاخصههای روحی و علمی تعریف شده و ویژه، هدفی تحقق یابد یا کالایی تولید شود، اما به نظر میرسد در عرصه فرهنگی، نه معیارهای مدیریتی ما و نه شاخصهای نیروی انسانی و منابع مدیریت و نه برنامهریزی استراتژیک و تحقیقات بنیادین، جای تعریف شده ندارند و نقش دستگاهی و مدیریتی هیچ کدام جدی نیست و گویا، هیچ کدام لازم و واجب نیست و همه این برنامهها، مستحب است و به راحتی میشود با چند جلسه رفع تکلیف كرد! و با این آشفته بازار هم میخواهیم بنیادینترین برنامههای نظام را که بیتردید از نوع فرهنگی هستند، در سطح جهانی جامه عمل بپوشانیم.
من این روزها کمتر مایلم وارد چه کنمها شوم، زیرا مصیبت و بحران مدیریتهای ما این نیست که نمیدانند، بلکه این است که نمیتوانند یا نمیخواهند و یا امکانات تحقق بخشی را در دست ندارند و برای هیچ کدام، حرف زدنهای پیوسته لازم نیست، بلکه ساماندهیهای بنیادین مدیریتهای فرهنگی واجب است.
یک مبلغ ضعیف و عقدهای و ناآگاه به فلسفه انقلاب اسلامی و بنیادهای اندیشه امام و یا یک رایزن فرهنگی نخاله و آلوده به بیماریهای شایع نیروهای ضعیف فرهنگی بینالملل، به تنهایی میتواند سنگهای درشت بر سر راه کار ما بگذارد، تا چه رسد به این که متأسفانه بدنه اصلی منابع انسانی فرهنگی بینالمللی ما آفات بزرگی دارد و محتضرانه درصدد مدیریت آنان هستیم. باید کارهای فرهنگی بزرگی را در عرصه بینالملل سامان داد و بازسازی کرد و این بازسازی، با نشست و جلسه نسبت و سنخیتی ندارد، بلكه کار دیگری میطلبد.
اگر نفر و جایگاهی برای این كار در نظام یافته شد و ضمانتهای مدیریتی و امکانات مادی و اختیارات کافی را در اختیار داشت، آنگاه گشودن پیچیدهترین و دقیقترین مباحث مدیریتی فرهنگی لازم خواهد آمد. هماكنون وقت آن است که از این تعارفات بگذریم و با هم صریح و صادق و امین، بنیادهای فرهنگی این بزرگترین امانت الهی تاریخ چند صد ساله اسلامی باشیم. از نظر ترتیب منطقی، ما هنوز مراحل تحول و مقدمات اصلی آغاز این حرکت را پشت سر نگذاشتهایم.
بنده باز هم تکرار میکنم که انسجام اسلامی در یک دهکده کوچک هم صرفا با یک مدیریت بسیار دقیق و یکپارچه و منسجم با شاخصهای مدیریتی و منابع انسانی و برنامههای محتوایی و فکری و عقیدتی خاصی رخ دادنی است، تا چه رسد به سطوحی شگرف و جهانی. این همه آشفتگی و به هم ریختگی مدیریتی و سلیقهای کار کردن و کوتهنگری در اداره برنامههای بزرگ فرهنگی و برخورد نهادهای درگیر در کار بینالملل و این همه نیروی ضعیف صف و ستاد بینالملل ما و از همه بدتر با این فقدان سیستمیک نهادهای ارزیاب و کیفیت محور فرهنگی (در لایههای گوناگون کیفیتسنجی مدیریت و برنامه فرهنگی) چنان عرصه را بر هر گونه حضور متمدنانه فرهنگی و اسلامی تنگ کرده است که جز با دخالت مستقیم رهبری نظام برای تحمیل روند توحیدی و دستگاهیسازی و یکپارچه کردن مدیریتهای بنیادین فرهنگی بینالملل احتمال تحول بسیار نادر است. این نهادهای فرهنگی متعدد، همه به مثابه قطعات یک دستگاه هستند كه بر یک کشتی سوارند و سوراخ شدن کف یکی از بخشهای این کشتی و یا خرابی و سوختن یکی از قطعات این دستگاه واحد برای غرق شدت و خاموشی و خرابی همه کافی است.
مطالعات بنیادین، تحقیقات مدیریتی، ارزیابی در لایههای گوناگون، کادرسازی بینالمللی ایرانیان، عالمپروری بیگانگان در مناطق بینالمللی و داخل کشور، آمادهسازی مبلغان اسلامی، به کار گیری کادرهای فکری و فرهنگی در عرصههای گوناگون بینالمللی، هر کدام مأمور یک دستگاه هستند، اما هنوز این نهادها با هم روی تعریف شاخصهای این دستگاه به توافق نرسیدهاند. همه به خیال خود، قطعه میسازند، اما چون در یک چرخه مدیریتی بنیادین و برنامه کلان فرهنگی جایگاه و پایگاه خود را نمیدانند و نقشه واحدی در دست همه نیست، این تولیدات و قطعهها به هم نمیخورند. ما فقر فرهنگی و فکری نداریم، اما به تعبیر پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ تدبیر این جهات متنوع را مدیریت نمیکنیم. حضرت فرمودند: من بر شما امتم به خاطر فقر نمیهراسم، بلکه از بد مدیریتی و سوءتدبیر این منابع میترسم. فلسفه اصلی نظام جمهوری اسلامی بر پایه دعواهای سیاسی امویان و به انفعال از آنان نیست، بلکه برای تحقق بزرگترین آمال قرآنی پیامبر و اولیای معصوم الهی و نجات انسان و جهان است. انسجام اسلامی، بزرگترین مطالبه تاریخ از این انقلاب است، ولی حجاب بزرگ این بزرگترین راهبرد قرآنی امت اسلامی، کوتهنگری در درک این فلسفه نظام و نیز فقدان تدبیر جدی در یکپارچهسازی و دستگاهی کردن مدیریت کلان فرهنگی بینالمللی ماست.
امیدوارم به جای احساس فقر و نداری در حرف و حدیث و محتوا، تا دیر نشده، همه بر این امر متفق شویم که درد بزرگ ما سوءمدیریتهای کلان و از هم گسیختگی این سیستم است. نهادهای فرهنگی بینالمللی ما هم در درون خود، آشفته و بیساز و کار متناسب با این حرفها هستند و هم در مقابل هم هر کدام مانند جمهوریهای خودمختار شمال ایران، خود را مجبور به دست دادن منطقی و مدیریتی به همسایگان جبهه واحد این حرکت بزرگ نظام نمیدانند و تا این اوضاع نابسامان هست، حرف و جلسههای داخلی، جز سوزندان فرصتهای تعمیق فکر برای اهل فکر و روزمرهسازی نهادها و مدیریتها، بازدهی ندارد.
نجفعلی میرزایی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست