جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

قطره قطره جمع گردد....


قطره قطره جمع گردد....
کسی سراغ گردو فروشی رفت و گفت: « می شود همه گردوهایت را رایگان به من بدهی؟! » گردو فروش با تعجب به او نگاه کرد و جوابی نداد . دوباره پرسید :« می شود یک کیلو گردو مجانی به من بدهی؟» و باز با سکوت مواجه شد.
پس خواهش می کنم دست کم یک عدد گردوی مجانی به من بدهید. او آن قدر اصرار کرد تا بالا خره گردو را گرفت.
- «یک عدد که ارزش ندارد. یک عدد دیگر هم بدهید» و با اصرار یک عدد دیگر گردو گرفت و درخواست کرد که گردوی سوم را نیز مجانی بگیرد. گردو فروش که عصبانی شده بود، گفت:« زرنگی! این طور می خواهی یکی یکی همه گردوهایم را تصاحب کنی؟»
مشتری سمج گفت: راستش می خواستم درسی به تو بدهم. عمر و زندگی ما نیز چنین است اگر به تو بگویم همه عمرت را به من بفروش به هیچ قیمتی این کار را نمی کنی. ولی روزهای زندگیت را بی توجه، یکی یکی از دست می دهی و تا به خودت بیایی همه عمرت از کف رفته است.
منبع : روزنامه مردم‌سالاری