جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

پرزیدنت متفاوت!


پرزیدنت متفاوت!
سفر اخیر رئیس جمهوری ایران به آمریکا در مجموع پیش از آن که به خودی خود یک پیروزی باشد، نشانه یک پیروزی بود. پیروزی بزرگی که قبلاً و به تدریج اتفاق افتاد و حالا هر ناظر آگاه، یا حتی ناظر ناخود آگاهی ابعاد و عمق آن را احساس می کند و می بیند؛ مخصوصاً کسانی که از بیرون به انقلاب اسلامی ایران نگاه می کنند بهتر متوجه این موضوع می شوند .
نمی خواهیم از «بحران زبان» آغاز کنیم؛ نمی خواهیم بگوییم «بی زبانی» از بی خانمانی بدتر است و خدا نکند کسی در «زبان» آواره شود!... که آواره فلسطینی از قدس جداست و آواره زبان از عالم قدسی... که در آغاز هیچ نبود و «کلمه» بود و آن کلمه خدا بود و ...
عجله نکنید! بحث فلسفی نمی کنیم و حرفمان چیز دیگری است. حقیر نیز مانند شما. همه کم حوصله ایم. اصلاً خلق و خوی آدم آواره همین است؛ غریب است و دلتنگ. دلتنگ است و کم حوصله. چه زیبا و بجا می گفت آن هایدگر آلمانی! که «زبان خانه آدمی ست»...
نمی خواهیم از بحران زبان بگوییم. اگر هم می خواستیم اینجا جایش نبود. چون بناست در چنین ویژه نامه ای از سفر اخیر برادر احمدی نژاد بگویند وبگوییم و این که این بزرگوار چگونه در این وانفسای «بی زبانی» در دانشگاه «کلمبیا» گل کاشت و نشان داد که کیست و از کجاست! بحث زبانشناسی نمی کنیم، اما با کسی هم تعارف نداریم؛ نه در خطاب «برادر» به ایشان و نه در باقی قضایا. عجالتاً اگر کمی تند و تلخ -شاید- شروع کردیم به دلیل همان بحران زبانی ست که دریغا! اینجا مجالش نیست... وگرنه، گیریم که به قول معروف ، پوپری باشی یا هایدگری، ایرانی که هستی؛ مسلمان که هستی.... دشمن اگر بی حرمتی می کند و بی ادبی، از او غیر از این چه انتظاری می توان داشت؟ اصلاً او اگر «بی ادب» نبود که دشمن نمی شد. تمام دعوای ما با چنان دشمن و دشمنانی بر سر «ادب» است، ادب بندگی. ادب این که پیرمرد می گفت: عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید. بی ادب نباشید... بی ادب محروم شد از لطف رب .
اینها جای خود... از دوست بپرسید چرا می شکند؟... اگر بحران زبان نداشتیم، چطور امکان داشت دست کم در این فقره هر ایرانی، نه... هر آزاده از برادر احمدی نژاد دفاع نکند؟! (اصرار دارم بر این کلمه «برادر»... به خاطر همان ماجرای کل تاریخ... همان حکایت برادر هابیل در برابر قابیل...)
بی ادب محروم شد از لطف رب... هر که می خواهد باشد! چه شیطان بزرگ، چه اینها که به هوای او گاه و بی گاه شیطنت می کنند. هر که بی ادب شد از لطف رب محروم می شود، وای به حال کسی که از لطف رب محروم می شود! بی لطف او معلوم است که هیچ کس هیچ غلطی نمی تواند بکند. آمریکا را عرض می کنم.... «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند» را عرض می کنم.
عجالتاً به همین تمهید نفس بریده و ابتر رضایت بدهیم و کمی آهسته تر پیش برویم.
بعضی چیزها خودش پیروزی است، بعضی چیزها نشانه پیروزی. مثلاً فتح خرمشهر خودش یک پیروزی بود، اما به تب و تاب افتادن استکبار جهانی و ارتجاع و به التماس افتادن شان برای آتش بس نشانه یک پیروزی بود؛ نشانه پیروزی ای به مراتب بزرگ تر و مهم تر از فتح چند کیلومتر خاک، نشانه آن که صدام و هوادارانش نه تنها از خیر خوزستان گذشته اند بلکه حالا نگران بقای خودشان هستند ، حالا نگران بغداد هستند که سقوط نکنند.
سفر اخیر رئیس جمهوری ایران به آمریکا در مجموع پیش از آن که به خودی خود یک پیروزی باشد، نشانه یک پیروزی بود. پیروزی بزرگی که قبلاً و به تدریج اتفاق افتاد و حالا هر ناظر آگاه، یا حتی ناظر ناخود آگاهی ابعاد و عمق آن را احساس می کند و می بیند؛ مخصوصاً کسانی که از بیرون به انقلاب اسلامی ایران نگاه می کنند بهتر متوجه این موضوع می شوند. باید فرسنگها از انقلاب اسلامی فاصله بگیری که تازه متوجه پرتو کوچکی از این انفجار نور شوی. در سفر اخیر رئیس جمهوری به آمریکا آنچه که مهم بود، نوع مواجهه غرب با انقلاب اسلامی بود تا برخورد آنها با شخص رئیس جمهور. در واقع، این انقلاب اسلامی بود که در روزهای اخیر خبرسازترین سوژه رسانه های جهان در آمریکا شده بود.
البته در این دنیای وانفسای نسبیت زده ای که ما زندگی می کنیم، می توان برای این سؤال پاسخ های متنوع و متفاوتی داشت. می توان با شک «دکارتی» در اصل قضیه چون و چرا کرد؛ یا به مدد تفکر پلورالیستی آنقدر جواب های گوناگون و متضاد مطرح کرد که خیلی ها ترجیح بدهند از خیر پرسیدن خود بگذرند!
می توان ادای علم گرایی و تخصص درآورد و به اعداد و ارقام رجوع کرد و اول نظر جداول آماری و نمودارهای ریاضی را پرسید و ....
شاید به دلیل وجود همین بازی هاست که بشر امروز اساساً هیچ وقت با تمام وجود چیزی نمی پرسد. سؤال هایش زیاد است اما هیچ کدام جدی نیست. لااقل آنقدر جدی نیست که بتوان برایش از جان مایه گذاشت. سؤال هایی که در چگونگی حیات آدمی اثر دارد، اما در «چرایی» آن نه! مثلاً برای اکثریت ما چه فرقی می کند که این انقلاب کبیر باشد، یا نباشد؟! مگر «انقلاب» هم بنزین یا قیمت کره است که همه باید برایش جواب روشن و عقیده مشخص داشته باشند؟! یادش به خیر ... یکی از دوستان ما پسر عموی ۴-۳ ساله خیلی بانمکی داشت. با آن نیم وجب قدش مثل «اگوست کنت» یک سودگرای تمام و عیار بود. از هرچه حرف می زدی، فقط می پرسید خوب است یا نه. از پفک و آدامس گرفته تا پل زیر رهگذر و خورشیدگرفتگی... مدام می پرسید پفک خوبه؟ خورشید گرفتگی خوبه؟ بده؟ و تا یکی از این ۲ جواب را نمی شنید ول کن ماجرا نبود. حالا برای اکثریت ما هم قضیه همین است. یک عده قیمت گوشت و روغن را با گذشته مقایسه می کنند و یک عده معنویات را و هرکدام یکی از این دو حکم را (خوبه یا بده) صادر می کنند. کاری ندارند که یک انقلاب هم می تواند کبیر باشد و هم بد. (مانند خیلی از جنبه های انقلاب کبیر فرانسه) حاشیه رفتیم و بگذریم.
انقلاب به زبان ساده یعنی تغییر و تحول. این تغییر اگر در صنعت و اقتصاد باشد، می شود انقلاب صنعتی و اگر در سیاست باشد، انقلاب سیاسی و ... اما اگر در جان آدمیزاد باشد و نسبت او با مرگ و زندگی و خدا و قیامت و ... می شود انقلاب کبیر یعنی چه؟ چرا به بعضی از انقلاب ها ( مانند انقلاب فرانسه و شوروی کمونیست و ...) لقب «کبیر» می دهند و به خیلی های دیگر نه؟ تفاوت انقلاب اسلامی ایران با انقلاب پاکستان برای استقلال، افغانستان برای کمونیست شدن و نشدن، ترکیه برای جمهوری، عراق و سوریه تحت عنوان «بعث»، کشورهای ریز و درشت منطقه برای احیای عربیت و ... چه بود و چیست؟ جز تعدادی انگشت شمار، اکثر کشورهای جهان در این یکی- دو قرن اخیر به بهانه ای انقلاب کرده اند و نظام های قبلی خود را تغییر داده اند. اما فقط به ۴-۳ انقلاب پسوند کبیر را می چسبانند و حتی
یکی - دو نمونه از اینها نتوانستند دوام بیاورند و کوتاه آمدند! (مانند انقلاب شوروی سابق) امروز هیچ پاکستانی، لهستانی، ترک، عرب، هندو و ... را پیدا نمی کنید که مدعی باشد مردم کشورش انقلاب کبیر کرده اند. در این بین الجزایری ها بیش از ما مبارزه کرده و برای انقلابشان کشته داده اند و پاکستانی ها حتی پیش از ما ادعای جمهوری اسلامی داشته اند و هندی ها تعدادشان
۱۵-۱۰ برابر مردم ماست و .... پس کبیر بودن انقلاب ما در چیست و به چیست؟
امروز اوج این حرکت و روند تاریخی را در اینترنت و شیوع رسانه های مختلف، از رادیو و تلویزیون و ماهواره گرفته تا روزنامه و کتاب و ... می دانند. حالا در این ترافیک سنگین شاهراه های اطلاعاتی و هجوم فراگیر رسانه های جمعی، هر قوم و ملتی، هر چه که دارند را به میدان آورده اند و رو کرده اند. مثلاً کافیست نام عجیب و غریب ترین جانور یا گیاه، یا ... را در اینترنت جست وجو کنید و حداقل ده ها صفحه مطلب و اطلاعات به دست بیاورید . از جادوگران عهد کهن سرخپوست گرفته تا گمنام ترین مکاتب عرفانی شرق در عرصه تفکر معاصر حضور پیدا کرده اند و گاهی شیوع عام نیز هم! در طول هزاران سال ، بشریت هرچه اندوخته و از حقیقت دانسته و نوشته و گفته، امروز از زیر گرد و غبار قرن ها فراموشی بیرون آمده و در دسترس همگان قرار می گیرد. یعنی بشریت در زمینه آگاهی و حقیقت دست به انبار گردانی زده است. موارد زائد را دور می ریزد و از همه چیز فهرست می گیرد و تمامی داشته های مفید خود را عرضه می کند. در چنین دنیایی خواه انفجار اطلاعات، به تمامی جهان بگوید که ... یادتان باشد! فراتر از این همه جداول آماری و تجربیات علمی و اطلاعات مختلف «خدایی» هم هست؛ خدایی که آفریدگار شماست و یک لحظه از کوچکترین کارها و نیات درونی شما غافل نیست و نسبت به آنها بی تفاوت نخواهد بود و نخواهد ماند. خداوندی که حی و قیوم است و مؤمنان به او باید در راهش قیام کنند. قیام الله.
به قول مرحوم حاج احمد خمینی(رضوان الله) پدرم اگر آب به دست بچه اش می داد برای خدا بود. پیر مرد آمده بود که اعلام خطر کند به شرق و غرب عالم که «خدایی هم هست.» و با همین یک جمله دکان همه را به هم زد و انگار آب در آشیانه مورچگان ریخت. مورچگانی که صبح تا شب فقط به فکر توسعه و جمع کردن خرده حطام دنیا بودند... اگر چه به قول مرحوم عطار ( رحمهٔ الله ) ما انسان ها از مورچگان هم بدبخت تریم! چون مورچه هر چه را جمع می کند به زیر خاک می برد و ما جز یک کفن به زیر خاک نمی بریم. به نظرم حرفمان ناتمام ماند و خدا به همه ما رحم کند که ... آنچه آغاز ندارد نپذیرد انجام. والسلام.
ناخواه و دیر یا زود نوبت به دوئل نهایی دانش ها و داشته های آدمی از حقیقت خواهد رسید. حالا می خواهید اسمش را «جهانی شدن» بگذارید یا «آخرالزمان» یا «عهد موعود» یا هر چیز دیگری؛ این برخورد نهایی اجتناب ناپذیر است. چون همه ما فطرتاً می دانیم که «حقیقت» یک حقیقت است و باقی باطل. حقیقت منطقاً نمی تواند بیش از یکی باشد. (با تجلیات مختلفش فعلاً کاری نداریم. اما در آن صورت هم یک حقیقت است که به انواع مختلف تجلی می کند.) یعنی مثلاً میان اسلام و مسیحیت بالاخره یک کدامشان دین حق است و دیگری تجلی ضعیف تری از آن. چون آفریدگار یکی است و... بماند برای بحث های مربوط به آخرالزمان و این که چرا حضرت ختمی مرتبت(ص) پیامبر آخرالزمان است و اسلام طلیعه این عهد. شاید همین امروز هم در زیرزمین های کلیسای واتیکان ده ها نوع انجیل و تورات موجود باشد که در آنها دقیقاً اسم و مشخصات حضرت رسول اکرم(ص) و دین و آئین او و وقایع مربوط به آخرالزمان و... آمده است و دیر یا زود واتیکان مجبور خواهد شد که به وجود آنها اعتراف کند و آنها را در دسترس همه قرار دهد. (نمونه اش همین انجیل «بارنابا» بود که امام رضا(ع) از آن سخن گفته بود و در طول دهه های اخیر کشف شد.) بگذریم از این که صهیونیست ها خیلی بهتر از این ماجراها خبر دارند و آمریکایی ها چه بدانند و چه ندانند به دستور اهریمن در این مقطع تاریخی در مرکز جهان تشیع اردو زده اند و...
اگر فرصت بود در مورد نگاه تقدیری و تدبیری عرایضی خواهیم داشت. اما انقلاب اسلامی ایران اگرچه حاصل همت و خون صدها هزار شهید بوده و هست، در عین حال یک شأن تقدیری نیز دارد. چرا که ما مسلمانان روح حاکم بر تاریخ را سنت های الهی می دانیم. هنوز هم بعد از گذشت حدود ۳۰ سال از انقلاب ایران شما یک تاریخدان یا کارشناس علوم سیاسی و اجتماعی در جهان پیدا نمی کنید که بتواند مانند موارد مشابه انقلاب ما را نیز توضیح دهد و مراحل وقوع آن را مشخص کند. یا باید بپذیرد که این انقلاب از عاشورا و صفین و نهروان و... تا برسد به شهادت هابیل به دست قابیل آغاز شده و با حساب و کتاب دیگری جلو آمده، یا مزخرفات سرهم کرده و مثلاً آن را به رادیو بی بی سی و محافظه کاران آمریکایی و غیره نسبت دهد. هیچ کس هم نمی گوید بی بی سی و امثال اینها، اگر خودشان به وقوع انقلاب اسلامی کمک کرده اند، چرا از بدو تولد آن ساز مخالفت و دشمنی زده اند و یک لحظه از خصومت و مبارزه با این پدیده غافل نبوده اند؟! چرا ۲۰ کشور رسمی جهان و ۴۰ کشور و ملیت غیررسمی دنیا در ۸ سال دفاع مقدس ما صدها و هزارها اسیر و کشته داده اند؟ در طول دهه ها و قرن های اخیر هیچ وقت شرق و غرب عالم، آنقدر که در خصومت و دشمنی با انقلاب اسلامی ایران یک دل و یک زبان بوده و هستند، در هیچ نمونه و مورد دیگری متحد نبوده اند؛ از جهان کمونیست گرفته تا سرمایه داری و حتی ارتجاع پوسیده و بی رمق اعراب منطقه به صدام پول و ادوات جنگی و اطلاعات جاسوسی و حمایت های سیاسی و... دادند و... اما چراغی را که ایزد برفروزد...
انقلاب اسلامی انقلابی بود که باید به وقوع می پیوست و در کوره ۸ سال جنگ بی امان پخته و ورزیده می شد. انقلاب ما در جنگ ثابت کرد که یک انقلاب کبیر است. یعنی نه صرفاً سیاسی است، نه اجتماعی، نه فرهنگی و نه...
تحولی است در نسبت آدمی با حقیقت هستی و نیستی ؛ حقیقت مرگ و زندگی. تا پیش از انقلاب ایران آدم های مذهبی و گرایش های دینی در جهان کم نبود، اما افق و گستره آنها چیز دیگری بود، محدود به پنهانی ترین باورهای درونی و مخفی شده در فطرت انسان ها. یک طرف جهان کمونیست بود و یک طرف بود و نبود دین و خدا و پیغمبر و قیامت و... برایش یکسان بود. متأسفانه حتی آنها که بر جنبه های سیاسی انقلاب اسلامی بیش از حد تأکید می کنند، حقیقت آن را درک نکرده اند. درک نکرده اند که شهدای جنگ ما حق الناس را چقدر جدی می گرفتند و چقدر در مورد غیبت و دروغ و طهارت لباس نمازگزار و... دقیق بودند. برایشان غیبت نکردن و رأی دادن در انتخابات از یک جنس بود. آن پیرمرد آمده بود که در آغاز کفر فراگیر ظلمت عصر آخرالزمان، در طلیعه عصر انفجار اطلاعات، به تمامی جهان بگوید که... یادتان باشد! یادتان باشد که میان این همه جداول آماری و تجربیات علمی و اطلاعات مختلف... «خدایی» هم هست؛ خدایی که آفریدگار شماست، چه بمب اتم داشته باشید، چه نداشته باشید ... امام (ره) آمده بود که اعلام خطر کند به علمای قم و نجف و واتیکان و دیر صهیون و... شرق و غرب عالم که: خدایی هم هست و با همین یک جمله دکان همه را به هم زد و انگار آب در آشیانه مورچگان ریخت. حقیر در جاهای دیگر به تفصیل از این موضوع صحبت کرده ام و نمی خواهم آن حرف ها را اینجا تکرار کنم. فقط می خواستیم اشاره کوتاهی داشته باشیم که: برادر احمدی نژاد در آمریکا نماینده کدام مردم و سفیر کدام انقلاب بود. انقلابی که تا به اینجا ثمره تمامی ادیان توحیدی در طول تاریخ بوده و این که می گویند «زمینه ساز عهد موعود و حکومت جهانی آن ناجی تمامی امم است» به هیچ وجه تعارف نیست ؛ از بسترسازی فکری و فرهنگی گرفته تا دستیابی به انرژی هسته ای و...
حالا نماینده چنین انقلابی پای در پایتخت جهان کفرزده معاصر، یعنی آمریکا (و نیویورک) می گذارد. چه اتفاقی می افتد و چه اتفاقی باید می افتاد و چه اتفاقی افتاده است؟
نگارنده نیز مانند اکثر قریب به اتفاق شما خوانندگان محترم، تا به حال پایم را از ایران بیرون نگذاشته ام. اما باز هم مانند اکثر شما عزیزان، می توانم حدس بزنم که حال و هوای عمومی آمریکا و نیویورک چگونه است. فرصت شرح و تفصیل قضیه نیست، اما آمریکا همان مدینه فاضله تمدنی است که سنگ بنای آن را می توان «اومانیسم» دانست؛ آرمانشهر بشریتی که از آسمان ناامید شده و نفسانیت خود را ملاک و محور همه چیز می داند. بشریتی که حتی واضح ترین ارزش های اخلاقی را در حیطه و چارچوب «قانون» به رسمیت می شناسد. «امانوئل کانت» که به حق «فیلسوف مدرنیته» لقب گرفته تمام هنرنمایی اش آن بود که «اخلاق» را از ملکوت قدسی آسمان به عالم ناسوت عقل محاسبه گر زمینی بکشاند. حالا بعد از ۳-۲ قرن، در طول مراحل این سقوط، نباید تعجب کنیم که مثلاً پدیده پلشتی مانند «همجنس گرایی» اینچنین به رسمیت شناخته شده و یک عده دانشمند و دانشجو (که در واقع آدم حسابی های این تمدن هستند!) این گونه بی شرمانه و حق به جانب از آن دفاع می کنند و از نماینده عالم مقابل خود (انقلاب اسلامی) بازخواست نمایند! و عجیب است که اگر صدها شبکه ماهواره ای داشتیم، شاید نمی توانستیم برای مردم جهان چنین تبلیغی کنیم که دشمنان ما طرفداران همجنس گرایی هستند! این نبود مگر فضل و عنایت مستقیم خدا و شجاعت یکی از فرزندان مخلص انقلاب. نمی خواهم تبلیغ سیاسی برای برادر احمدی نژاد کنم.
امام (ره) وقتی حکم اعدام سلمان رشدی را می داد، مانند همیشه، هیچ وقت به فکر تبلیغ سیاسی نبود. این ویژگی و خاصیت همه آدم هایی است که در درجه اول فقط برای رضای خدا کار می کنند. به قول مرحوم حاج احمد خمینی، پدرم اگر آب به دست بچه اش می داد، برای رضای خدا بود.
بنده توفیق آن را داشته ام که در یکی از سفرهای استانی هیأت دولت از نزدیک رئیس جمهور و وزرای ایشان را ببینم. وقتی دوستان و آشنایان می پرسیدند «ایشان را چگونه دیدی؟» می گفتم: انگار یکی از همسایه های خودمان، یا مثلاً یکی از معلمان مدرسه پسرم را می دیدم! البته این بزرگوار آدم باهمت و محکمی است. در مواردی که فکر می کند درست و بحق است، اعتماد به نفس بالایی دارد. اما خیلی بی انصافی است که بگوییم مغرور است. احمدی نژاد نمونه عالی و کامل یکی از جوان هایی است که در بستر انقلاب اسلامی و با فرهنگ آن بزرگ شده است. جنگ و تحریم اقتصادی و فشار سیاسی و آماج تبلیغات منفی و... فرزندان انقلاب را محکم و باهمت بار آورده است. اما احمدی نژاد اگر مغرور بود، اگر نسیم کوتاهی از خلق و خوی اشرافیت و بویی از گنداب متعفن «خودفرهیخته بینی» و «خودروشنفکردانی» و اینجور چیزها به مشام ایشان رسیده بود، به هیچ وجه نمی توانست آن همه توهین و جو سنگین تحقیر و فضاسازی های حساب شده دانشگاه کلمبیا را تحمل کند. اگر او ذره ای خوی استکباری داشت، قطعاً برمی آشفت و نمی توانست فی البداهه اوضاع را به نفع خود کنترل کند و تغییر دهد. آدمی که دلش را با خدا صاف کند و کم تا زیاد همیشه متوجه حضور او باشد ـ حالا چه یک عارف ربانی باشد، چه یک مؤذن و بچه مسلمان معمولی ـ نگران خودش نیست و برای مثلاً توهین شخصی به خودش عصبانی نمی شود. احمدی نژاد، حتی اگر در برابر آن حرکات شروع به شعار دادن می کرد و موضع گیری انقلابی می نمود ـ دقت بفرمایید! ـ اینقدر ارزش نداشت که آرامش خود را حفظ کند و با دشمن به زبان استدلال و احترام صحبت کند. خیلی های دیگر را می توان نام برد که احتمالاً در آن شرایط، چون خودشان را یک «پرزیدنت رئیس جمهور»! می دانستند، حداقل به نشانه اعتراض جلسه را ترک می کردند. تواضع داشتن در آن شرایط کار هر کسی نیست. آدمی می تواند عصبانی نشود و برنیاشوبد که بیشتر از آن که خودش را در نسبت با مردم ببیند و به رئیس جمهور بودن بتازد، خود را در برابر عظمت خدا دیده باشد و برایش جاافتاده باشد که در برابر خدا بنده کوچکی بیش نیست. درست مانند فرمانده گردان های زمان جنگ که برای خدا با هر سرباز و بچه بسیجی ای مهربان بودند و برای خدا ـ در جای خود ـ محکم و فرمانده. دقت بفرمایید که حقیر نمی خواهم بگویم: احمدی نژاد خیلی استثناست. عرض بنده این است که عده زیادی از آن طیف فرزندان راستین انقلاب، چه امروز راننده تاکسی باشند، چه رئیس جمهور، مرام و اخلاقشان اینجوری است و خیلی های دیگر هستند که اینجوری نیستند. برای همین اگر فرصت بود که به روند تحولات انقلاب اشاره کنیم، می توانستیم بگوییم که انصافاً رئیس جمهور شدن بزرگواری مانند احمدی نژاد یکی دیگر از همان عنایات خاص خداوند نسبت به این انقلاب بود و هست. وگرنه این روزها بعضی ها ـ یا متأسفانه خیلی از بعضی ها!! ـ بعضی چیزها گفته و می گویند که دست کمی از توهین های رئیس دانشگاه کلمبیا ندارد! بگذار بگویند! ما انسان ها در انتخاب راه بهشت و جهنم آزادیم. یعنی اصلاً همیشه آزاد بوده ایم و خواهیم بود. فرصت نیست بپرسیم که اصلاً چه معنایی دارد که آزادی را دیگران به آدم بدهند؟ خدا انسان را آزاد آفریده و هیچ آدم آزاده ای، آزادگی اش را از غیرخدا گدایی نمی کند. سنگ بنای لیبرالیسم چیست؟... بگذریم.
مثلاً بعضی از این بعضی های مورد اشاره، این روزها با انواع ادبیات های سیاسی و فلسفی و... می پرسند: چرا شما بی منطق های خراقاتی... در یک کلام، بچه مسلمان، از سخنرانی برادر احمدی نژاد دفاع می کنید و از سخنرانی کسان دیگر دفاع نمی کنید؟ چرا دولت احمدی نژاد می تواند با آمریکا مذاکره کند و مثلاً جبهه ملی نمی تواند؟ چرا... بله! همان طور که این حضرات به کنایه می گویند، طرف گفت وگوکننده نیز به اندازه موضوع گفت وگو مهم است. برادر احمدی نژاد همان رئیس جمهوری است که با انکار هولوکاست و محو اسرائیل از نقشه جهان شروع کرد. چنین آدم و چنین دولتی حتی برای مذاکره احتمالی با آمریکا از طیف های سیاسی دیگر ارجحیت دارد. در ضمن، اولاً رئیس جمهور یک مقام رسمی است و مواضع رسمی یک کشور با مواضع آرمانی و انقلابی آن تفاوت هایی دارد. مواضع رسمی ما راه های پیگیری و پیاده شدن آرمان هاست، نه خود آنها. در ثانی شرایط سیاسی و موقعیت های تاریخی و جهانی کشور نسبت به گذشته (همان گذشته ای که این حضرات می خواستند مذاکره کنند ـ آن هم با آن مواضع و آرمان هایی که آنها اعلام می کردند!) تغییر کرده است. مثلاً وضع پرونده هسته ای ما با گذشته خیلی تفاوت دارد. آخر ما یک زمان سایت های اتمی کشور را پلمب کرده و پیشرفت برنامه هسته ای مان را گل گرفته بودیم!
نعمت الله سعیدی
منبع : روزنامه ایران