سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

چرا باید ملکیان خواند


چرا باید ملکیان خواند
«چرا باید ملکیان خواند؟» در اصل پیش از آنکه یک پرسش در جست وجوی پاسخ باشد، گزاره یی است غیرقابل اجتناب برای فهم آرا و اندیشه های متفکری که به هر تقدیر سهمی عمده در روشنگری روشنفکری معاصر ایران (اعم از دینی و غیردینی) ایفا کرده است. البته طبعاً پرسشی اینچنین، پاسخی جامع و درخور می طلبد تا در خلال آن وضعیت تفکر بومی رصد شود اما مطلب حاضر چنین ادعایی ندارد. غرض تنها ایجاد پرسش و ناتوانی در پاسخ است تا در خلال این گفت وگو (بین متن حاضر و ذهن مخاطب) پاسخی حداقلی پیدا شود.
□□□
اگر قرار باشد تحقیقی جامع درباره روشنفکری در ایران صورت گیرد، به ضرس قاطع نام مصطفی ملکیان یکی از فصول عمده این پژوهش خواهد بود چراکه این استاد آرام اما پرتب و تاب الهیات و فلسفه دانشگاه تهران پیش از آنکه رویکردی از متن دین به جهان انسانی داشته باشد، دین را از منظر ایمان انسانی مورد بحث قرار می دهد؛ موضوعی که به هر تقدیر در ایران کمتر مورد بررسی قرار گرفته و صدالبته سوءتفاهم هایی نیز به وجود آورده است. مردی که گاه دکترش می نامند و گاه استاد، در حالی که خطاب کردن وی با عناوینی از این دست به ارج و اعتبارش چیزی نمی افزاید.
اما در صفحه اول سجل احوال او چه نوشته اند؛ مصطفی ملکیان متولد ۱۳۳۵ شهرضای اصفهان.
ما همین را می دانیم و بس و دانستن اینکه در سال ۱۳۵۲ تحصیل در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه تهران را آغاز و پیش از اخذ درجه لیسانس به رشته الهیات گرایش پیدا کرد، چیزی بر یافته های ما نخواهد افزود. اما حاصل این تغییر رشته چه بود؛ دریافت مدرک کارشناسی ارشد فلسفه از همین دانشگاه.
ملکیان البته تحصیلات حوزوی نیز دارد و با وجودی که عموماً (به خصوص در گفت وگوی خود با کتاب ماه ادبیات و فلسفه) از استادانی چون مرتضی مطهری و... (که مرحوم شده اند) یاد می کند اما چندی نیز در موسسه باقرالعلوم از محمدتقی مصباح یزدی آموخت. شاگردی که نقدی بس فراتر از سروش به رویکردهای مصباح داشت و به قولی با گردن فرازی در حضور استاد پیشین اش به لحنی طنزآمیز گفته بود؛ «شما و آقای جوادی آملی مثل سوپرمارکت هستید که اجناس زیادی دارید و در نتیجه مشتریان زیادی هم دارید ولی آیا این درست است که چون شما سوپرمارکت دارید، کسی نباید در کنار سوپرمارکت شما دکه یی داشته باشد؟، من دکه یی در کنار سوپرمارکت شما دارم و آیا این دکه باید بسته شود؟،» مصباح نیز در جواب تنها به احوالپرسی اکتفا می کند و بس. (به نقل از سالنامه شرق ۱۳۸۴)
طبعاً اگر قرار باشد به شیوه مالوف خبرنگاری، چیزی درباره ملکیان پرسیده شود، پاسخ چندانی که به درد زندگینامه نویسی مطبوعاتی بخورد، به دست نخواهد آمد جز چند جمله کوتاه و بلند که؛ «در باب گذشته چیزی برای گفتن ندارم «من همین که تو می بینی و کمتر از اینم» چون اولاً احساس نمی کنم که رویداد قابل توجهی در زندگی من رخ داده باشد، ثانیاً نه در نظام حوزوی و نه در نظام دانشگاهی پیرو سنت استاد ـ شاگردی نبوده ام... خلاصه عوامل مشکل پسندی و دیرپسندی باعث شدند بیشتر به مطالعه متون مکتوب روی بیاورم تا به حضور در جلسات درس». ملکیان از جمله معدود متفکرانی است که دغدغه یی جز تقابل سنت و مدرنیته دارد و حتی گاه با اندیشمندان دیگری چون سیدجواد طباطبایی از در مخالفت و نقد درمی آید چراکه اساساً دلمشغولی های او انضمامی است نه انتزاعی.»
«... من نه دل نگران سنتم، نه دل نگران تجدد، نه دل نگران تمدن، نه دل نگران فرهنگ و نه دل نگران هیچ امر انتزاعی از این قبیل. من دل نگران انسان های گوشت و خون داری ام که می آیند، رنج می برند و می میرند... سعی کنیم که اولاً انسان ها هرچه بیشتر با حقیقت مواجهه یابند، به حقایق هر چه بیشتری دست یابند. ثانیاً هر چه کمتر درد بکشند و رنج ببرند و ثالثاً هر چه بیشتر به نیکی و نیکوکاری بگرایند و برای تحقق این سه هدف از هر چه سودمند می تواند بود، بهره مند شوند، از دین گرفته تا علم، فلسفه، هنر، ادبیات و همه دستاوردهای بشری».
در حالی که زمانی اغلب متفکران از جمله عبدالکریم سروش و... به دنبال ارائه مدلی برای جمعیت بخشیدن به دین و دموکراسی بود، ملکیان آرام آرام به دنبال پرداختن به پروژه یی بود که بعدها با کتاب ها و مقالات خود تحت عنوان عقلانیت و معنویت دنبال کرد.
او با دو پیش فرض (همه ما کم یا بیش مدرنیم. و همه ما کم وبیش متدینیم) به طرح پرسشی سخت تامل برانگیز می پردازد که آیا ما سازگارانه عمل می کنیم که هم مدرنیم و همه متدینیم؟ در نگاه او نسبت دین و مدرنیته تباین نیست، بدین معنا که هیچ ربط و نسبت و تعاملی میان دین و مدرنیته نمی توان سراغ گرفت. مدعای ملکیان این است که در آن واحد نمی توان هم (به معنای سنتی کلمه) کاملاً دیندار بود و هم کاملاً مدرن.
اما آیا هرگونه تلقی و قرائت یا درک از دین می تواند با مولفه های زندگی مدرن سازگاری یابد؟ این پرسش در وهله اول بسیار ساده می نماید اما زمانی که متفکر یا مخاطب در مقام پاسخگو برمی آید، چهره یی به شدت تهدید آمیز به خود می گیرد و ملکیان خود بر این نکته واقف است چراکه اساساً به باور وی تدین در اکثر قریب به اتفاق انسان ها (و گاه در همه آنها) مبتنی بر تعبد است. از این رو ملکیان مدلی جدید ارائه می کند؛ مدلی با محوریت انسان مداری،
او برای رسیدن به این مدل شش تعارض اصلی میان ویژگی های شاخص مدرنیته و فهم سنتی از دین ارائه می کند و با رویکردی مبتنی بر تعقل به این نتیجه جنجال برانگیز می رسد که باید روایتی جدید از دین ارائه کرد که با مدرنیته سازگار باشد چراکه اساساً با توجه به ویژگی های زندگی امروز انسان ایرانی ناگزیر از پذیرفتن جهانی سازی است.
به باور وی همه آدمیان به دنبال یک رضایت باطنی مبتنی بر آرامش، شادی و امید هستند. اما وجوه مشترک کسانی که در ادیان مختلف با آگاهی های گوناگون و نظام های اجتماعی متفاوت به این سه مولفه «آرامش»، «شادی» و «امید» رسیده اند، چیست؟ و به تعبیری چه وجوه مشترکی موجد این سه مولفه در میان انسان های مختلف در جغرافیای فکری، اجتماعی و دینی متفاوت بوده است؟ این پرسشی است که ملکیان در ذهنیت خود به دنبال پاسخی برای آن دست به پژوهشی گسترده و البته انضمامی زده، واقعیت معنا را (از دل رهیافتی مبتنی بر تعقل) به عنوان نقطه تلاقی و در عین حال تعامل این دو مهم (تعقل و تعبد) معرفی می کند.
● در جست وجوی معنا
به اعتقاد ملکیان نوع خاصی از دینداری و تلقی خاصی از دین با مدرنیته تمام عیار ناسازگار است، و یک فرد در آن واحد نمی تواند به این معنای خاص، هم کاملاً دیندار باشد و هم کاملاً مدرن. اما آن معنای خاص دینداری و آن تلقی خاص از دین که با مدرنیته نمی سازد، چیست؟ آن معنی عبارت است از دین نهادینه شده تاریخی و آن تلقی عبارت است از فهم سنتی از دین.
افزون بر این ملکیان بارها تصریح کرده معنویت با عقلانیت سازگار است و اساساً طرح او می کوشد بین این دو فضیلت بزرگ جمع کند. وی در مواضع مختلف تصریح کرده معنویت همان «دین عقلانی شده» یا «دیانت خردورزانه» و «گوهر دیانت» یا «گوهر مشترک ادیان» است از جمله عنوان سخنرانی های او، که در کتاب «سنت و سکولاریسم» چاپ شده، این است؛ معنویت گوهر ادیان. بنابراین از نظر ملکیان، معنویت (=دین غیرتاریخی) و تلقی معنوی از دین و دین ورزی با مدرنیته سازگار است. به عنوان نمونه وی می نویسد؛ «چون بزرگ ترین ویژگی اجتناب ناپذیر مدرنیته عقلانیت است، بنابراین اولین ویژگی معنویتی که ذکر کردیم، این است که با عقلانیت سازگار است. وقتی چنین شد، می توان از معنویت تعریف دیگری نیز ارائه داد.»
به نظر ملکیان معنویت یعنی دین عقلانیت یافته و عقلانی شده. و نیز؛ «به تعبیر بهتر، دینداری سنتی برای انسان مدرن - اگر به معنای دقیق کلمه مدرن باشد- ولو مطلوب هم باشد، اما ممکن نیست. اما ظاهراً معنویت برای او در عین اینکه مطلوب است، ممکن نیز هست،»
شاید بتوان به راحتی حکم به ارتداد این اندیشمند داد یا نقدهایی بر مدل او وارد ساخت اما آنچه واضح می نماید، اهمیت رویکرد روشنفکری است که سعی در ایجاد رنسانس دارد.
به گفته اغلب کسانی که با ملکیان و اندیشه های او آشنا هستند، این اندیشه ورز پیش از آنکه مستغرق متون انتزاعی شده و فلسفه بافی کند، نگرشی انضمامی به تفکر و تعقل دارد چراکه به گواه آثارش، او بر این باور است که اندیشه انتزاعی از چارچوب متن بیرون نخواهد آمد بنابراین اندیشه نیز برای ابراز وجود نیازمند ورود به زندگی فردی است.
و البته همین سرآغاز فردیت است...
سام محمودی سرابی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید