چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

دولت نبوی از دیدگاه قرآن


دولت نبوی از دیدگاه قرآن
تشكیل دولت اسلامی، به وسیله پیامبر اسلام - ص - از نظر اسناد و مدارك تاریخی، چندان آشكار و واضح است كه حتی مخالفان و منتقدان حكومت دینی هم نتوانسته اند اصل آن را انكار كنند. آن ها برای توجیه دیدگاه خود، به ناچار راه های دیگری را پیموده اند; مثل این كه:
الف) نبوت و حكومت، دو مشغله جداگانه است، و فرماندهیِ امت، به عهده پیامبران خدا نبوده است. و اگر در مورد خاتم الانبیا، این دو مشغله، در یك جا و در یك نفر، جمع شده و انطباق رخ داده است، حالت استثنایی و اختصاصی دارد.
ب) اقدام پیامبر در رهبریِ غزوات، نصب قضات، گردآوریِ صدقات و جزیه و غنایم، همگی كارهایی در جهت اداره شئون دنیویِ مسلمانان و خارج از دایره رسالت بوده است. قرآن در آیات متعددی شهادت می دهد كه پیامبر، گذشته از رهبریِ دینی، رهبریِ سیاسی را به عهده ندارد. او تنها وظیفه راهنمایی و اندرزگوییِ مردم را دارد.
البته توجیه اوّل، از نظر علمی، چندان سست و ضعیف است كه نمی توان آن را در سطح یك نظریه علمی، قابل بررسی دانست; زیرا اگر این سخن را فرضاً بپذیریم كه انبیایِ گذشته، معمولاً فرماندهیِ امت را به عهده نداشته اند، ولی از آن جا كه نسبت به پیامبر اسلام، عكس آن ثابت است و آن حضرت درتمام شئون حكومت دخالت داشته اند، لذا برای پیروان آیین اسلام، باتوجه به اصل (تأسّی) یگانگی و انطباق دین و دولت، یك اصل مطلوب، تلقی می شود; زیرا قرآن كریم، رسل خدا - ص - را به عنوان (اسوه حسنه) به مسلمانان معرفی می كند و می فرماید:
لقدكان لكم فی رسول الله اسوهٔ حسنهٔ.
پس با قبول اسلام، همان چیزی كه حالت استثنایی و خصوصی، نام گرفته است، الگو و نمونه به حساب می آید، و اگر رویه دیگری در انبیایِ گذشته رواج داشته، و در عصر آنان تفكیك و جدایی ـ باتوجه به شرایط خاص هر كدام ـ قابل قبول بوده، و خداوند مسئولیتی درباره فرماندهی و رهبریِ سیاسی برعهده آنان نگذارده است اما در دوران اسلامی و عصر نبوی، چنین تفكیكی وجود نداشته و به اقتضای سیره نبوی، مطلوب نیست.
ولی در بررسیِ توجیه دوم، كه استناد به آیات فراوانی نموده و در قالب مستدل تری ارائه شده، باید مسئله را از نظر منطق قرآن تحلیل نماییم و براساس آن، به داوری و میزان صحت و سقم آن بپردازیم.
برای به دست آوردن منطق قرآن كریم، درباره نقش پیامبر اكرم - ص - در دولت اسلامی، سؤال های زیر را می توان مطرح كرد:
ـ قرآن كریم، پیامبر اسلام را به چه عنوانی معرفی می كند؟
ـ قرآن كریم، چه وظایفی را برعهده رسول خدا می گذارد؟
ـ قرن كریم، چه اموال و دارایی هایی را از آنِ پیامبر می داند؟
ـ قرآن كریم، چه وظایفی را برای مردم، در مقابل حضرت برمی شمارد؟
ـ قرآن و رهبریِ سیاسی پیامبر
قرآن كریم، پیامبر اكرم - ص - را به عنوان فردی كه برای دخالت در زندگیِ مردم (اولی) است، معرفی می كند ومی فرماید:
النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم.
این آیه، از (اولویت) رسول خدا - ص - در مقایسه با دیگران، بر مؤمنین خبر می دهد. این اولویّت، در نزد مسلمانان، از صدر اسلام تاكنون، مفهومی روشن داشته است.
ان عباس، كه در آغاز سلسله مفسّران قرار دارد، در توضیح آن می گوید:
آن جا كه پیامبر مردم را به چیزی فرا می خواند، هرچند مردم تمایل نداشته باشند، باید به متابعت حضرت تن دهند و از خواسته خویش چشم پوشی كنند.
شیخ طوسی، (اولی بالمؤمنین) را به (احق بتدبیرهم) معنا كرده است; یعنی پیامبر برای تدبیر و اداره مردم، از دیگران شایسته تر است.
ابوالفتوح رازی، از زبان مفسّران نقل می كند كه:
معنای آن، این است كه رسول خدا ْ در امضای احكام و اقامه حدود و فرمان دادن بر امت، از خود ایشان اولی است.
قرآن پژوهان و مفسّران تصریح كرده اند كه این اولویت اختصاص به مسائل دینی نداشته، و همه امور دین و دنیای آنان را دربر می گیرد. لذا بر مردم لازم است كه از اوامر رسول خدا پیروی كنند و از آن چه كه او بازمی دارد، دوری نمایند و خواسته های او را بر امیال و تشخیص های خود مقدم دارند.
هم چنین در تأئید این تفسیر، برخی روایات نیز وجود دارد كه می گوید: مقصود از اولویت، مقام فرماندهی و منصب زعامت است; مثلاً امام باقر - ع - فرمود:
این آیه درباره رهبری و فرماندهی نازل شده است.
شأن نزول آیه نیز مؤیّد دیگری برای آن است كه اولویت در این آیه، رهبریِ اجتماعی و سیاسی را نیز دربرمی گیرد; زیرا برطبق برخی از نقل های تاریخی، وقتی رسول خدا - ص - ، تصمیم به جنگ تبوك گرفت و فرمان بسیج عمومی صادر نمود، عده ای برای حركت در سپاه حضرت، به دنبال اجازه پدر و مادر خویش بودند. خداوند با فرو فرستادن این آیه، رسول اكرم - ص - را به عنوان عالی ترین مقام زعامت و رهبریِ جامعه اسلامی، كه هیچ نظر و رأی دیگر، و یا هیچ ولایت و حق دیگر (مانند حقوق والدین) نباید مزاحم آن تلقی شود، معرفی نمود.
قرآن كریم، در آیه دیگری نیز از پیامبر به عنوان (ولیّ) یاد می كند:
انما ولیّكم الله ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوهٔ ویؤتون الزكوهٔ وهم راكعون.
معنای اصلیِ این كلمه، آن گونه كه راغب در مفردات گفته است، قرار گرفتن چیزی در كنار چیز دیگری است به نحوی كه فاصله ای دركار نباشد; یعنی اگر دو چیز، آن چنان به هم متصل باشند كه هیچ چیز در میان آن ها نباشد، ماده (ولی) استعمال می شود. به همین مناسبت، طبعاً این كلمه در مورد قرب و نزدیكی ـ اعم از قرب مكانی و قرب معنوی ـ به كار رفته است. و باز به همین تناسب در مورد دوستی، یاری، تصدیِ امر، تسلّط و معانیِ دیگری از این قبیل استعمال شده است; چون در همه آن ها نوعی مباشرت و اتصال وجود دارد.
راغب درباره موارد استعمال این واژه می گوید:
وِلایت به معنای نصرت است; امّا وَلایت به معنای تصدی و صاحب اختیاریِ یك كار است. گفته شده كه معنای هر دو یكی است و حقیقت آن، همان تصدی و صاحب اختیاری است.
جوهری می گوید:
هركس كه كار دیگری را به عهده گیرد، (ولیِّ) او است.
و در (معجم مقاییس اللغه) آمده است:
معانیِ این كلمه، به قرب و نزدیكی برمی گردد، و آن كس كه به كار دیگری اقدام كند (ولیِّ) اواست.
علامه طباطبائی باتوجه به موارد استعمال این كلمه در قرآن، و نیز با اشاره به سمت هایی كه قرآن برای پیامبر ذكر كرده است، ولایت پیامبر را چنین توضیح می دهد:
رسول خدا - ص - بر همه شئون امت اسلامی، در جهت سوق دادن آنان به سوی خدا، و برای حكمرانی و فرمانروایی بر آن ها و قضاوت در میانشان، ولایت دارد. از این رو، پیرویِ مطلق، حقّی برای او، برعهده امت اسلامی است. و البته این ولایت، در طول ولایت خداوند، و ناشی از تفویض الهی است; یعنی چون اطاعت از او، اطاعت از خداوند است و در نتیجه، ولایت او (ولایت خدایی) اس، باید از او اطاعت كرد.
به بیان برخی بزرگان: باتوجه به مجموع آیات قرآن می توان فهمید كه آن حضرت، در آنِ واحد، دارای سه شأن بوده است:
اول این كه، امام و پیشوا و مرجع دینی بوده; یعنی سخن و عملش برای مسلمانان سند و حجت بوده است:
ما اتیكم الرسول فخذوه، وما نهاكم عنه فانتهوا;
آن چه را كه پیامبر برای شما آورده است بگیرید، و از آن چه شما را بازدارد بایستید.
دوم ان كه، ولایت قضایی داشته; یعنی حكمش در اختلافات حقوقی و مخاصمات، نافذ بوده است:
فلا وبك لایؤمنون حتی یحكموك فیما شجر بینهم;
نه چنین است، به پروردگارت سوگند! ایمانشان واقعی نخواهد بود، تا در آن چه دربینشان اختلاف شود، داورت كنند.
سوم این كه، ولایت سیاسی و اجتماعی داشت; یعنی گذشته از این كه مبیّن و مبلغ احكام بود، و گذشته از این كه قاضی مسلمین بود، سائس و مدیر اجتماع مسلمین بود، ولیّ امر مسلمین و اختیار دار اجتماع مسلمین بود. آیه كریمه (النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم) و هم چنین (انما ولیكم الله ورسوله) ناظر به این شأن سوم است. براساس چنین ولایتی، پیامبر اكرم - ص - رسماً بر مرد حكومت می كرد و سیاست اجتماع مسلمین را رهبری می نمود.
ـ قرآن و مسئولیت های اجتماعیِ پیامبر
هر یك از شئون سه گانه پیامبر در پیشواییِ دینی، ولایت قضایی و رهبریِ اجتماعی، مسئولیّت های خاصی را برعهده حضرت می گذاشت. و رسول خدا برای انجام هر كدام، مأموریت و وظیفه ویژه ای داشت; مثلاً در ارتباط با عنوان اوّل، آن حضرت وظیفه تلاوت آیات بر امت، تعلیم و تبیین كتاب و تزكیه آنان را برعهده داشت:
یتلوا علیهم آیاته ویزكّیهم ویعلّمهم الكتاب والحكمهٔ.
لتبیّن للناس ما نزّل الیهم.
و در ارتباط با عنوان دوم، حضرت وظیفه حكم كردن بین مردم را داشت:
وان احكم بینهم بما انزل الله.
هم چنین در ارتباط با عنوان سوم نیز قرآن كریم مأموریت ها و مسئولیت هایی برای رسول اكرم - ص - برمی شمارد. این وظایف كه مربوط به حوزه رهبریِ اجتماعی است، خود نمایانگر آن است كه آن حضرت، علاوه بر دو شأن فوق، عهده دار زعامت سیاسیِ مردم نیز بوده است; چه این كه این دستورات، چون از سوی خداوند ابلاغ گردیده و پیامبر نسبت به آن ها، مأموریت الهی یافته است، از این رو، زعامت و ولایت حضرت نیز مانند دو مسئولیت دیگر، جنبه الهی داشته است. لذا، این احتمال كه دخالت های حضرت در زمینه مسائل اجتماعی و دولتی، خارج از محدوده وظایف دینی و دستورات الهی بوده، و خداوند چنین تكالیفی را بر دوش او نگذارده، و از وی نخواسته است، غیرقابل اعتنا است.
آیات زیر، نمونه هایی از مأموریت هایی است كه در ارتباط با (رهبریِ جامعه) و (اداره امت) می باشد:
ـ فامّا تثقفنّهم فی الحرب فشرّد بهم من خلفهم.
آیه قبل از این، از كسانی كه با پیامبر عهد و پیمان بستند و هر بار نقض نمودند، به عنوان بدترین جانوران یاد می كند، و سپس در این آیه، خطاب به پیامبر می فرماید:
اگر با چنین كسانی به كارزار و درگیری پرداختی، آنان را چنان سركوب كن كه دیگر احدی از دشمنان، جرأت و جسارت توطئه نداشته باشند، و محاربه با تو را رها سازند.
این آیه، از یك سو بیانگر سیاستی است كه امت اسلامی در برابر دشمنان متجاوز و پیمان شكن باید اتخاذ كند و از سوی دیگر، بیانگر آن است كه مسئولیت برنامه ریزی، آماده سازیِ مقدمات، و بالأخره عینیّت بخشیدن به این سیاست، برعهده پیامبر است.
ـ وان احد من المشركین استجارك فأجره حتی یسمع كلام الله ثم ابلغه مأمنه.
در آیات پیش از این آیه، دستوراتی به همه مسلمین، در برخورد با مشركین داده شده است: (فاقتلوا المشركین، … خذوهم واحصروهم واقعدوا لهم كل مرصد); ولی در این آیه، خصوص پیامبر - ص - دو مأموریت ویژه می یابد:
یكی آن كه هرگاه یكی از مشركان اجازه بخواهد كه با امنیت و آرامش خاطر، كلام خدا را بشنود و با محتوایِ دین آشنا گردد، او را اجازه داده و امنیتش را تأمین نماید و دیگر آن كه، پس از پایان مهلتِ فراگیریِ كلام خدا و گوش كردن به سخن حق، او را به محل امنش برساند.
از این دو مأموریت پیامبر، و به ویژه مسئولیت دوم (ثم ابلغه مأمنه) فهمیده می شود در مواردی كه اسلام، برای انسان ها، (آزادی) را پذیرفته و آن را محترم شمرده (مانند آزادی در بحث و تحقیق كه در این آیه ذكر گردیده) مسئولیت تأمین و حفظ این آزادی و حریت، به عهده پیامبر - ص - (رهبر امت اسلامی) است، و حتی در شرایط بحرانی مهدورالدم بودن مشركان، كه آنان با فتنه انگیزی و پیمان شكنی، امان را از خود سلب نموده اند، در عین حال پیامبر موظف است كه برای حفظ آزادی و امنیّت مشركینی كه برای شنیدن كلام خدا می آیند، از دستورات دیگر الهی مانند (قاتلوا المشركین كافهٔ) چشم پوشی كند، و امنیّت و آزادیِ آنان را تأمین نماید.
ـ یاایها النبی حرّض المؤمنین علی القتال;
ای پیامبر! مؤمنان را به جنگ ترغیب نما.
ـ یا یها النبی جاهد الكفّار والمنافقین واغلظ علیهم;
ای پیامبر! تمام تلاش خود را در نبرد با كفار و منافقان به كار گیر، و بر آنان سخت بگیر.
اگرچه تكلیف جهاد، یك وظیفه عمومی برای همه مسلمانان است و اختصاص به شخص پیامبر ندارد، ولی از آن جا كه انجام این وظیفه اسلامی، برای تك تك مسلمانان به صورت فردی ممكن نیست، و مسلمین باید به صورت هماهنگ، متشكل و سازماندهی شده در جنگ شركت جویند، و این مهم، بر دوش (فرماندهی) و از وظایف او است، از این رو، هنگامی مسلمانان می توانند در صحنه جهاد توفیق یابند كه فرماندهیِ عالیِ امت اسلامی، پس از تصمیم به جنگ، برنامه آن را تدوین، و مقدمات آن را فراهم سازد. این آیه، چنین وظیفه ای را برعهده رسول خدا - ص - می گذارد.ـ خ من اموالهم صدقهٔ;
از اموال ایشان، صدقه (زكات) بگیر.
برطبق برخی از روایات معتبر، با نزول این آیه، پیامبر آن را به مردم ابلاغ نمودند، و پس از گذشت یك سال، مأمورین خود را برای جمع آوری زكات، گسیل داشتند.
براساس این مأموریت، پیوسته رسول خدا - ص - به جمع آوریِ زكات می پرداخت و ـ همان گونه كه در بخش قبل آوردیم ـ مأمورین خاصی، برای گردآوریِ آن گمارده بود.
هم چنین این آیه، نشان دهنده آن است كه (زكات) یك وظیفه فردی، كه انجام آن صرفاً به عهده اشخاص گذارده شده باشد، نیست، بلكه مسلمانان در برابر پیامبر اسلام ـ و پس از آن در نزد امام مسلمین ـ برای ادای آن، مسئول می باشند. از این رو، هم پیامبر مأمور گرفتن است، و هم مردم موظفند دستور وفرمان رهبر جامعه اسلامی را جدّی گرفته و با مطالبه مأمورین وی، به آن ها بپردازند و از مصرف خودسرانه آن خودداری كنند.
لذا فتوای مشهور بین فقها آن است كه بر پیشوای مسلمین واجب است: مأمورینی برای جمع آوریِ زكات، قرار دهد.
ـ واما تخافن من قوم خیانهٔ فانبذ الیهم علی سواء;
و اگر از خیانت گروهی بیم داشتی، به طور عادلانه، به آن ها اعلام كن كه پیمانشان لغو شده است.
وقتی كه آثار خیانت دشمنان آشكار می شود، و رسول خدا - ص - درمی یابد كه آنان درصدد پیمان شكنی و نقض عهد می باشند، آن حضرت نیز عهد و پیمان با آنان را ملغا اعلام می دارد.
بر طبق این آیه، در صورتی كه رسول خدا - ص - بین مسلمانان حضور دارد، پیمان های مسلمین با ملل دیگر، با امضای پیامبر ارزش و اعتبار دارد; چه این كه در مواردی كه این پیمان ها لغو می شود، فقط شخص آن حضرت می تواند به این كار اقدام نماید.
او علاوه بر آن كه بیان كننده شریعت و بازگو كننده قانون الهی است، تجسّم اراده امّت است، و چون قراردادهای بین المللی، با امضای رهبران سیاسی ملت ها منعقد می گردد، و یا از سوی آنان لغو می شود، چنین كاری مانند دیگر شئون رهبری، برعهده رسول خدا - ص - می باشد.
۷ـ وان جنحوا للسّلم فاجنح لها;
اگر ایشان به صلح تمایل داشتند، تو نیز آن را بپذیر.
همان گونه كه تصمیم به جنگ، از سوی پیامبر گرفته می شود و مسلمانان نمی توانند از سوی خود، بدان اقدام كنند، تصمیم به ترك مخاصمه و قبول صلح نیز از اختیارات و مسئولیت های فرماندهیِ عالیِ سپاه اسلام است. از این رو، خداوند در این امر خطیر، شخص حضرت را مخاطب قرار داده و به او دستور می دهد: (فاجنح لها).
ـ انا انزلنا الیك الكتاب بالحق لتحكم بین الناس بما اریك الله;
ما قرآن را به حق بر تو فرو فرستادیم تا در بین مردم براساس آن چه كه خداوند به تو یاد داده است، فرمان دهی.
(حكم) در تعبیرات قرآن و سنت، همان گونه كه (حكم قضایی) را ـ كه از سوی قاضی صادر می شود ـ در بر می گیرد، شامل (حكم ولایی وحكومتی) نیز ـ كه از سوی حاكمان و فرمانروایان صادر می گردد ـ می شود. لذا فرمان خداوند به این كه: (واذا حكمتم بین الناس ان تحكموا بالعدل; در بین مردم به عدالت حكم كنید. چنین تفسیر شده است:
خداوند از فرمانروایان و حكّام خواسته است كه بر طبق عدالت، حكم كنند.
هم چنین به حضرت داود گفته شده: چون خداوند، تو را خلیفه قرار داده است، به عدالت حكم كن.
یا داوود انا جعلناك خلیفهٔ فی الارض، فاحكم بین الناس بالحق.
در این آیه، (حكم) به عنوان شأنی كه بر خلافت و حكومت مترتب است، قلمداد شده است:
باتوجه به این استعمال ها و چنین شواهدی، اختصاص دادن (حكم) به (حكم قضایی)، در سوره نساء، كه خداوند از پیامبر می خواهد كه بین مردم حكم نماید: (لتحكم بین الناس) وجهی ندارد. به علاوه، تأمل در مضمون خود این آیه، نشان می دهد كه مقصود از حكم، صرفاً حكم قضایی نیست; زیرا:
اولاً، محور اصلیِ آیات قبل از آن، جهاد است، و در جهاد، مسلمانان با فرماندهی و حكم ولاییِ حضرت، كه نمایانگر زعامت مسلمین است، در ارتباطند، نه با حكم قضایی. میدان جنگ، محكمه قضاوت نیست كه قاضی و حكم قضایی بطلبد. بلكه میدان جنگ، صحنه فرماندهی است كه نیاز به حاكم و فرمانده دارد و با حكم ولایی اداره می شود.
ثانیاً، با صرف نظر از سیاق آیات قبل، حكم پیامبر، برای از بین بردن اختلافات و درگیری های مسلمین است. از این رو، دایره حكم رسول خدا - ص - در شعاع اختلافاتی است كه بین مسلمین بروز می كند: (یحكموك فیما شجر بینهم). و پر واضح است كه رفع بسیاری از اختلافاتی كه در سطح جامعه و در بین گروه های مختلف رخ می دهد، فراتر از كار قاضی و حلّ نزاع های شخصی است. تنها رهبر سیاسیِ امت می تواند به این منازعات خاتمه داده و آرامش را به جامعه برگرداند.
ثالثاً، در این آیه، حكم كردن بین مردم به عنوان غایت و هدف فرو فرستادن قرآن، ذكر گردیده است، در حالی كه مسائل قضایی، بخش بسیار اندكی از محتوای قرآن را تشكیل می دهد. لذا تبیین غایت نزول قرآن، تنها در محدوده این بخش بسیار اندك غیرمناسب است. برخلاف آن كه حكم به معنای حكومت و تشكیل دولت باشد، كه ذكر جامعه ایده آل به رهبریِ رسول خدا - ص - به عنوان آرمان نزول قرآن، با مجموعه آیات قرآن، دارای تناسب و ارتباط است.
ـ قرآن و اموال پیامبر
قرآن كریم، اموال عمومی را از آنِ پیامبر اكرم - ص - می داند; چه اموالی كه از دست مردم به عنوان مالیات به بیت المال می ریزد، و چه ثروت هایی كه به صورت طبیعی وجود دارد.
تأمل در این دارایی ها از نظر كمیّت و مقدار آن ها، و نیز نوع مالكیّت حضرت، و مسئولیت هایی كه متقابلاً برعهده پیامبر قرار گرفته است، نشان دهنده موقعیّت رسول خدا - ص - در زعامت و رهبریِ جامعه، و نقش آن حضرت، در دولت اسلامی است. در قرآن كریم، اموال زیر، متعلق به پیامبر دانسته شده است:
. خمس
واعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه وللرسول ولذی القربی والیتامی والمساكین وابن السبیل;
بدانید هرگونه غنیمتی به دست آورید،خمس آن برای خدا و برای پیامبر و برای ذی القربی و یتیمان و مسكینان و در راه ماندگان است.
در این آیه، بخشی از (خمس)، از آن پیامبر دانسته شده است. ولی از آنجا كه براساس تفاسیر اهل بیت {، سهم خداوند و سهم ذی القربی ـ كه مقصود خصوص ائمه { است ـ نیز، در اختیار پیامبر است، لذا در مجموع، نیمی از خمس، مربوط به آن حضرت است.
از نظر فقه شیعه، خمس اختصاصی به غنایم جنگی ندارد، وبه همه درآمدها، از معادن گرفته تا تولید، تجارت و كشاورزی، تعلق می گیرد. از این رو، می توان حدس زد كه نصف خمس (سهم پیامبر) چه رقم هنگفتی را تشكیل می هد. رقمی كه در واقع، یك دهم كل ثروت و درآمد خالص یك كشور را تشكیل می دهد.
اختصاص این درآمد سرشار برای پیامبر چه حكمتی دارد؟ آیا در زندگیِ شخصی حضرت، نیاز به چنین ثروت انبوهی است؟ آیا خداوند به این وسیله خواسته است كه پیامبر خود را در ردیف ثروتمندترین مال اندوزان جهان قرار دهد تا وی بهترین امكانات مادّی را از این طریق برای خویش فراهم سازد؟ و یا خمس، بودجه دولت اسلامی است كه در برخی روایات، از آن به عنوان (وجه الاماره) تعبیر شده است و این بودجه در اختیار پیامبر اسلام قرار گرفته است تا به عنوان رهبر امت اسلامی و زمامدار مسلمین، به مصارف خاص آن برساند؟ به تعبیر دیگر، خمس ملك شخصی حضرت نیست، بلكه بخشی از بیت المال است كه حق تصرف در آن، درجهت مصالح عمومی جامعه، با رسول خدا است.
فرضیه اوّل كه با نظام قانون گذاریِ اسلام و با سیره رسول اكرم - ص - نا سازگار است، از نظر دانشمندان اسلامی، مردود است.
. انفال
یسألونك عن الانفال، قل الانفال لله وللرسول.
قرآن كریم تصریح می كند كه انفال نیز ـ مانند اراضی ای كه بدون لشكركشی به تصرف مسلمین درآمده، اراضی موات، معادن و ارث كسی كه وارث ندارد ـ از آنِ پیامبر - ص - است.
در انفال، برخلاف خمس، مسئله تقسیم و سهام مطرح نبوده و تمام آن، یك جا در اختیار رسول خدا است; زیرا آن چه كه مال خدا نیز شمرده می شود، در اختیار ولیّ الهی است. در دو روایت، امام صادق - ع - می فرمایند:
وماكان لله من حق فانما هو لولیّه.
الانفال لله وللرسول فما كان لله فهو للرسول، یضعه حیثُ یحب.
بدون شك، این ثروت عظیم نیز به عنوان مال شخصیِ پیامبر قرار داده نشده است، بلكه او به عنوان زمامدار مسلمین، برنگهداری، مصرف در جهت مصالح عمومی و توزیع عادلانه آن، ولایت دارد. و لذا پس از وفات حضرت هم، به جانشین بر حق او، كه پیشوای لایق مسلمین است، منتقل می گردد. امیرالمؤمنین - ع - می فرمایند:
ان للقائم بأمور المسلمین بعد ذلك (ای الخمس) الانفال التی كانت لرسول الله.
ما افاء الله علی رسوله من اهل القری فللّه وللرسول ولذی القربی والیتامی والمساكین وابن السبیل كیلا یكون دولهٔ بین الاغنیاء منكم.
آن چه را كه خداوند از اهل این آبادی ها به رسولش بازگرداند، از آنِ خدا و رسول و خویشاوندان او و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است.
این آیه، و آیات دیگری از سوره حشر، ناظر به جریان برخورد پیامبر اسلام - ص - با یهودیان بنی نضیر است. آنان هر چند با حضرت، پیمان عدم تعرض و مصالحه امضا كرده بودند، ولی در پیمان شكنی پیشگام شده، نمایندگان خود را به نزد ابوسفیان به مكه فرستادند و با او هم قسم شدند كه یك صدا و متّحد علیه اسلام، عمل نمایند. به دستور پیامبر اسلام، گروهی از مسلمانان، آنان را محاصره كردند. و بالأخره، بنی نضیر پذیرفتند كه سرزمین خود را رها كرده و از آن دیار كوچ كنند.
اموال بنی نضیر در اختیار پیامبر قرار گرفت و حضرت در پاسخ این سؤال كه آیا این اموال را نیز پس از آن كه خمس آن را برمی دارید، بین سربازان، تقسیم خواهید كرد، فرمود: خداوند، آن را برای من قرار داده است.
البته رسول خدا - ص - این اموال را نیز براساس مصلحتی كه تشخیص می داد، بین مهاجرین تقسیم كرد.
در روایات اسلامی، از (فیء) یعنی اموالی كه از كفار، بدون درگیریِ نظامی به تصاحب مسلمانان درمی آید، به (مال خالص) پیامبر، تعبیر شده است. و از این جهت، بین غنیمت كه فقط یك پنجم آن، از آنِ پیامبر است، با فیء تفاوت است.
علاوه بر خمس، انفال و فیء كه قرآن كریم متعلق به پیامبر - ص - می داند، بودجه های دیگری نیز در اختیار حضرت قرار دارد; زیرا زكات نیز به وسیله آن حضرت جمع آوری و به مصرف می رسد; چه این كه مالیات سرانه كفار نیز كه (جزیه) نام دارد، در اختیار آن حضرت قرار می گیرد.
با كم ترین آشنایی با منطق قرآن و فقه اسلامی، می توان فهمید كه این بودجه فراوان، به عنوان منبع هزینه زندگیِ شخصیِ پیامبر، و یا منبع هزینه تبلیغ احكام توسط آن حضرت نیست. به بیان امام عسكری - ع - :
خداوند با سپردن نیمی از خمس به پیامبر، تربیت یتیمان، برآوردن نیازهای مسلمین، پرداخت بدهكاری آنان و تأمین هزینه حج و جهاد را، از او خواسته است.
سیره پیامبر اسلام نیز در دوران مدینه، به خوبی نشان می دهد كه این درآمدها، در چه راه هایی مصرف شده است و چگونه آن حضرت، نیازهای اساسیِ دولت اسلامی را از آن تأمین كرده است. لذا امثال علی عبدالرزاق كه پنداشته اند رسول خدا - ص - در زمینه تشكیل دولت، وظیفه ای نداشته و خداوند از او چنین كاری را نخواسته بود، باید به این سؤال پاسخ دهند كه پس چرا خداوند، این اموال فراوان را دراختیار پیامبر قرار داد و در قرآن به آن تصریح نمود؟
آن چه را كه پیامبر از مالیات های اسلامی، مانند خمس و زكات و جزیه و خراج دریافت نمود، و آن چه را كه از منابع ملّی ثروت مانند انفال، در اختیار داشت، مجموعاً بیت المال و خزانه دولتی را تشكیل می داد، كه در برابر هر یك از این درآمدها، ردیف خاصی از نیازهای جامعه اسلامی قرار داشت، نیازهایی از این قبیل:
ـ تأمین امنیت مرزهای كشور اسلامی.
ـ تأمین حقوق كارگزاران مالیاتی.
ـ تأمین نیازهای قضاوت.
ـ تأمین هزینه نیروهای مسلّح.
ـ تأمین زندگیِ از پا افتادگان.
ـ ادایِ دین.
ـ جبران خسارت بی گناهان.
ـ پرداخت دیه.
ـ عمران.
و آموزش و پرورش.
ـ قرآن و مسئولیت مسلمانان در برابر پیامبر
جامعه اسلامی در برابر پیامبر اكرم - ص - چه وظیفه ای دارد؟ آیا تنها مسئولیت مسلمانان این است كه به احكام و دستورات خداوند كه آن حضرت ابلاغ می كند عمل نمایند، و برای رسول خدا - ص - فراتر از بیان قانون الهی و (مسئله گویی) شأنی وجود ندارد و در نتیجه، امت اسلامی فقط به فرمان بری از خداوند و دستورات او مأمورند؟ و یا جامعه اسلامی همان گونه كه از احكام خداوند تبعیت می كند، باید دستورات پیامبر را نیز به اجرا درآورد، و همان طور كه در دایره تكالیف الهی، هم چون نماز و روزه، موظف به اطاعت از خدا است، در دایره مقرراتی كه از سوی پیامبر به مرحله اجرا گذارده می شود نیز موظّف به اطاعت از پیامبر است؟
قرآن كریم در آیات فراوانی، مردم مسلمان را به فرمان بری از پیامبر فرا می خواند و برای آنان چنین وظایفی را برمی شمارد:
ـ از پیامبر اطاعت كنید.
ـ در اختلافات به او مراجعه كنید.
ـ جریانات روز و رخدادها را با او در میان بگذارید.
ـ تخلف از دستور حضرت روا نیست.
ـ با دخالت حضرت در امور اجتماعی، احدی از خود اختیاری ندارد.چنین وظایفی برای عموم مسلمانان، حكایت از آن دارد كه در بینش قرآنی، پیامبر اسلام - ص - صرفاً در جایگاه مسئله گویی و بیان احكام قرار ندارد و حوزه نفوذ و دخالت او به ابلاغ وحی، محدود نمی گردد و مسلمانان نیز نباید فقط برای فراگیریِ احكام، آن حضرت را مرجع خود بدانند، بلكه موظفند در عرصه مسائل اجتماعی، از خط مشی و سیاستی كه توسط رسول خدا - ص - ترسیم می شود، پیروی كرده، و در جریانات سیاسی ـ اجتماعی، برطبق نظر او عمل نمایند، و در برابر امر و فرمان او گردن نهند. امام خمینی در این زمینه می فرمایند:
رسول الله - ص - از آن جهت كه پیام آوری از سوی خداست، از خود امر و نهی ندارد، و اگر در زمینه احكام الهی، دستور دهد ـ مثلاً به نماز امر كند ـ تنها ارشاد به فرمان الهی است; زیرا او نسبت به اوامر و نواهیِ خداوند، صاحب امر و نهی نمی باشد، و صرفاً آن ها را ابلاغ نموده و از طرف خداوند برای مردم گزارش می كند; چه این كه دستورات ائمه { نیز درباره احكام الهی چنین است و از این نظر، اوامر پیامبر - ص - و ائمه { برای مردم، مانند اوامر مجتهد برای مقلد خویش است; مثلاً وقتی فقیهی می گوید: (خون نجس است)، سخن او به مانند كلام پیامبر، ارشاد به حكم الهی است. از این رو، مخالفت با چنین اوامری، فقط مخالفت با خداست، نه مخالفت با پیامبر - ص - یا امام - ع - و یا فقیه.
ولی اگر پیامبر از آن جهت كه رهبر جامعه اسلامی است فرمان دهد، پیروی و فرمان بری از خود او لازم است; مثلاً وقتی سپاهی را برای حركت به سوی یك منطقه فرا می خواند، اطاعت از فرمان او به عنوان زمامدار، واجب است، و دستور او به مانند دستور الهی لازم الاجرا است، هر چند ارشاد به حكم الهی نبوده و مستقلاً از سوی خود حضرت صادر شده است. دستور قرآن به (اطیعوا الرسول) پس از (اطیعوا الله) ناظر به لزوم پیرویِ مسلمانان از چنین فرمان هایی است.
اینك برخی از آیات قرآن را كه بازگو كننده وظایف مسلمانان نسبت به رهبریِ پیامبر اكرم - ص - می باشد، مرور می نماییم:
● اطاعت از پیامبر
در آیات متعددی، از مسلمانان خواسته شده است كه علاوه بر اطاعت خدا، از پیامبر اكرم - ص - نیز اطاعت كنند:
اطیعوا الله واطیعوا الرسول.
این تكرارها كه خود، حكایت از اهمیت موضوع دارد، می فهماند كه حركت جامعه اسلامی، براساس دو الگو مشخص می گردد: دستور خدا و دستور پیامبر. و اگر فرد یا گروهی به بهانه تمسك به قانون خداوند و عمل بدان، خود را از رهبریِ پیامبر و دستورات آن حضرت بی نیاز بداند و فرامین رسول خدا - ص - را نادیده انگارد، زندگی اش صبغه دینی و اسلامی نداشته، مورد رضایت خداوند نیست.
این آیات گواه آن است كه در جامعه ایده آل اسلامی، كه قرآن اصول و مبانی آن را مشخص نموده است، تفكیك بین قوانین الهی و دستورات نبوی ـ به عنوان حاكم اسلامی ـ غیرقابل قبول است. و اگر شریعت از زبان پیامبر اخذ می شود و تدوین می گردد، ولایت و حكومت نیز باید برطبق نظر آن حضرت، شكل گیرد، و جامعه اسلامی با بودن شریعت خداوند، نباید خود را از ولایت پیامبر مستغنی ببیند.
علامه طباطبائی، در تفسیر آیه (یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الامر منكم) می گوید:
جای تردید نیست كه مقصود از اطاعت خداوند، اطاعت از او در مواردی است كه به وسیله وحی توسط پیامبرش به ما رسیده است; اما پیامبر در میان امت، دو شأن دارد:
یكی تبیین و توضیح كتاب الهی: (وانزلنا الیك الكتاب لتبین للناس ما نزل الیهم. والبته جزئیات احكام را هم هر چند در كتاب نیامده است، ولی پیامبر از خداوند دریافت و ابلاغ می كند.
و دیگری تشخیص و ارائه طریق درمسائل اجتماعی كه به اداره نظام مسلمین مربوط است، و آن حضرت براساس صلاح دید خود، نظر می دهد. و در این بخش برای تصمیم گیری، مأمور به مشاوره شده است: (وشاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوكل علی الله) و خداوند بدین وسیله، امّت را در مشورت شریك و سهیم، و پیامبر را در تصمیم گیری مستقل قرار داده است. از این جا روشن می شود كه اطاعت از پیامبر، مفهومی غیر از اطاعت از خداوند دارد و هر كدام دارای معنای خاصی است، هر چند چون خداوند اطاعت پیامبر را لازم دانسته است، لذا اطاعت از پیامبر، در حقیقت اطاعت از خدا است. پس مفاد این آیه چنین است: مردم باید از آن چه پیامبر دستور می دهد، چه منشأ سخن حضرت، (وحی) و چه (رأی) باشد، پیروی نمایند.
تأمل در سیاق آیاتی كه امر به اطاعت از پیامبر شده است نیز این برداشت قرآنی را تأیید می كند; مثلاً در سیاق آیات جنگ و جهاد، و به دنبال دستور (اطیعوا الله)، فرمان (اطیعوا الرسول) مطرح شده است:
یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله واطیعوا الرسول ولاتبطلوا اعمالكم.
فلسفه این كه در دعوت به جهاد و برای تحریك مسلمانان به حضور در میدان نبرد، این دو اطاعت، در كنار یكدیگر ذكر شده است، آن است كه جهاد، از یك سو، (حكم الهی) است كه از طرف خداوند تشریع شده است، و از سوی دیگر، یك (حكم ولایی) و حكومتی است كه از طرف پیامبر، و با توجه به شرایط خاص زمان و مكان، صادر می گردد. از این رو، حضور در سپاه اسلام و حركت با تشوق مسلمین، با توجه به جنبه اوّل، اطاعت از خدا و با توجه به جنبه دوم، اطاعت از پیامبر است.
علامه طباطبائی، در این جا نیز تأكید می كند كه:
براساس این آیه، اطاعت از پیامبر - ص - در زمینه دستوراتی كه برای اداره جامعه اسلامی و از موضع ولایت و حكومت صادر می كند، لازم است.
قابل توجه است كه در برخی آیات، به جای (اطیعوا الله واطیعوا الرسول)، دستور (اقیموا الصلوهٔ واتوا الزكوهٔ واطیعوا الرسول) داده شده است، كه از آن استفاده می شود اطاعت خدا به معنای انجام تكالیف الهی، مانند نماز و روزه است، و فراتراز این تكالیف، تكلیف دیگری نیز به عنوان اطاعت از پیامبر وجود دارد.
حضرت امام خمینی در این باره می گویند:
اطاعت از اوامر خدای تعالی، غیر از اطاعت از رسول اكرم - ص - است. كلیه عبادیّات و غیر عبادیّات ـ احكام شرع الهی ـ اوامر خداوند است، و رسول خدا در باب نماز، هیچ امری ندارد و اگر مردم را به نماز وامی دارد تأیید و اجرای حكم خداست، ما هم كه نماز می خوانیم، اطاعت امر خدا را می كنیم. اطاعت از رسول اكرم، غیر از (اطاعهٔ الله) است. اوامر رسول اكرم آن است كه از خود آن حضرت صادر می شود و امر حكومتی می باشد; مثلاً از سپاه اسامه پیروی كنید، مالیات ها را از كجا جمع كنید و… این ها اوامر رسول اكرم است. خداوند ما را الزام كرده كه از حضرت رسول اطاعت كنیم … البته از باب این كه خدای تعالی فرمان داده كه از رسول و اولوالامر پیروی كنیم، اطاعت از آنان، در حقیقت اطاعت از خدا هم می باشد.
● لزوم ارائه اطلاعات و گزارشات به پیامبر
قرآن مسلمانان را موظف می داند كه اطلاعات و اخبارخود را ـ به ویژه در شرایط حسّاس جنگ، قبل از انتشار در بین مردم ـ به پیامبر اكرم - ص - ارائه نمایند تا هم رهبریِ جامعه در جریان تازه ترین رویدادها قرار گیرد و هم بدین وسیله، از اشاعه اخبار بی اساس و شایعات جلوگیری شود. به علاوه، اگر پخش چنین اخبار حسّاسی، حساب شده و در زمان مناسب انجام نگیرد و هر خبر و گزارشی مستقیماً و بدون ارزیابی و سنجش به مردم منتقل گردد، می تواند موجب بروز نگرانی هایی در جامعه شود:
واذا جاء هم امر من الامن او الخوف اذاعوا به ولو ردوه الی الرسول والی اولی الامر منهم لعلمه الذین یستنبطونه;
و هنگامی كه خبری ایمنی بخش یا ترسناك به آن ها برسد، فوراً آن را پخش می كنند، در حالی كه اگر آن را به پیامبر و اولو الامر خویش ارجاع دهند، اهل تحلیل و بررسی، حقیقت مطلب را تشخیص خواهند داد.
در این آیه از ارجاع این امور به خداوند، سخن به میان نیامده، و فقط از مسلمانان خواسته شده است كه چنین مسائلی را با پیامبر و اولی الامر در میان بگذارند، در حالی كه در موارد اختلاف، مسلمانان مأمورند كه واقعه را به خداوند و پیامبر ارجاع دهند:
فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله والرسول.
رمز این تفاوت آن است كه در اختلافات، نیاز به (قانون) و (حكم شرعی) است، و این قانون و حكم از مبدء وحی سرچشمه می گیرد و از سوی خداوند تشریع شده است، در حالی كه در بررسیِ اخبار و شایعات، كار حاكم اسلامی، صرفاً موضوع شناسی و ارزیابیِ گزارشات است و او است كه با تحلیل دقیق خود باید نسبت به صحت و سقم اخبار نظر دهد.
پس این آیه نیز صراحت دارد كه پیامبر اكرم - ص - صرفاً ابلاغ كننده احكام الهی و پیام رسان قانون خدا نیست، بلكه علاوه بر كارشناسیِ احكام،مسئولیت كارشناسیِ موضوعات، حوادث و رخدادهای سیاسی ـ اجتماعی نیز برعهده او است و همان گونه كه مسلمانان برای دریافت احكام به او مراجعه می كنند، برای دریافت تحلیل صحیح مسائل جاریِ جامعه نیز باید در نزد او زانو زنند و هرگز خودسرانه به قبول یا ردّ ویا بازگو كردن جریانات سیاسی اقدام ننمایند.
● لزوم استیذان از پیامبر
قرآن از مسلمانان می خواهد كه در مسائل مهم اجتماعی ـ سیاسی، هرگز بدون اجازه از رسول اكرم - ص - صحنه را ترك نكنند و از این رهگذر، متذكر می شود كه در دایره مسائل اجتماعی، افراد نباید با تشخیص و صلاح دید شخصی خود، تصمیم گیری كرده و اقدام نمایند، بلكه در مسائل مربوط به نظام اسلامی، اصل اوّلی این است كه با او باشند و بر محور او حركت كنند، و در شرایط استثنایی تنها با اجازه از او به محل دیگری رفته، و به كار دیگری بپردازند:
انما المؤمنون الذین آمنوا بالله ورسوله واذا كانوا معه علی امر جامع لم یذهبوا حتی یستأذنوه ان الذین یستأذنوك اولئك الذین یؤمنون بالله ورسوله فاذا استأذنونك لبعض شأنهم فأذن لمن شئت منهم واستغفرلهم;
مؤمنین واقعی فقط كسانی اند كه به خدا و پیامبرش ایمان آورده و اگر در امر مهمّی با او باشند، بدون اذن او به جایی نمی روند. همانا آنان كه از تو اذن می خواهند ایمان به خدا و رسولش دارند، در این صورت اگر از تو برای برخی كارهای خود اجازه خواستند، به هر كدام كه بخواهی اذن ده و برایشان طلب آمرزش كن.
آیات دیگر قرآن نیز دلالت دارد كه موضوع استیذان از پیامبر اكرم - ص - به عنوان رهبر جامعه اسلامی، برای عدم حضور در هر یك از صحنه های خطیر اجتماعی، در بین مسلمانان صدر اسلام، امری پذیرفته شده و رایج بوده و حتی منافقانِ بهانه گیر و راحت طلب نیز كه پیوسته به دنبال عذرتراشی برای فرار از میدان های فداكاری بودند، خود را موظف به استیذان از حضرت دانسته و بدون آن، جرأت ترك صحنه را نداشتند.
واذا انزلت سورهٔ ان آمنوا بالله وجاهدوا مع رسوله استأذنك اولوا الطول منهم وقالوا ذرنا نكن مع القاعدین;
هرگاه سوره ای نازل شد كه امر به ایمان به خدا و جهاد به همراه پیامر كرد، منافقان توانمند و ثروت اندوز از تو استیذان و تقاضای معافی از جهاد كرده و گفتند: بگذار ما از معاف شدگان باشیم.
در مجموع، این آیات نمایانگر آن است كه امت اسلامی، در برابر رهبر و زمامدار خود ـ پیامبر اكرم - ص - ـ چه مسئولیتی بر دوش دارد، و خداوند از عموم مسلمانان خواسته است كه شعاع ولایت و رهبریِ آن حضرت را بر سراسر زندگیِ اجتماعی خود بگسترانند و هیچ یك از صحنه های تلاش خویش را از حضور و هدایت پیامبر خدا بركنار ندارند.
قرآن از مسلمانان می خواهد كه با دخالت رسول خدا - ص - در اموراجتماعی و پس از اعلام نظر حضرت، تردیدی به خود راه نداده، و یك پارچه تسلیم باشند:
ما كان لمؤمن ولامؤمنهٔ اذا قضی الله ورسوله امراً ان یكون لهم الخیرهٔ من امرهم ومن یعص الله ورسوله فقد ضلّ ضلالً مبینا;
وقتی خدا و پیامبر او در كاری فرمان دادند، هیچ مرد و زن مسلمانی، اختیاری دركار خود ندارد، و هركس با خدا و رسولش مخالفت كند، آشكارا گمراه شده است.
در این آیه، مقصود از (قضای پیامبر)، دخالت آن حضرت در شئون گوناگون زندگیِ مردم و مسائل مختلف حكومت است و هر چند خداوند تأكید می كند كه چنین مسائلی، مسائل خود مردم است: (من امرهم) ، مربوط به زندگی ایشان بوده و سود و زیانش برای آن ها است، و لذا حق مشاركت و دخالت دارند، ولی در همین مسائل هم وقتی پیامبر خدا، به عنوانِ رهبر دولت اسلامی، دخالت نمود و كار را به دست گرفت، جایی برای مداخله دیگران باقی نمی ماند و هیچ كس نباید خود را صاحب اختیار بداند.
این وظیفه اسلامی نیز نمایانگر آن است كه پیامبر اكرم - ص - در حكومت اسلامی، از موقعیت ممتازی برخوردار است و از طرف خداوند، حكم و نظر او برای اداره نظام اسلامی، نافذ قرار داده شده، تا جایی كه احدی در برابر قدرت رهبری اش، توان معارضه ندارد.
وظایف و مسئولیت های مسلمانان نسبت به رسول خدا - ص - ، به موارد فوق محدود نمی شود و قرآن كریم در آیات دیگری نیز تكالیف آنان را بازگو نموده است. آیات زیر نیز در این رابطه قابل مطالعه و بررسی است:
ـ بر پیامبر پیشی نگیرید:
یا ایها الذین آمنوا لاتقدموا بین یدی الله ورسوله.
ـ از فرمان حضرت تخلف نورزید:
ما كان لاهل المدینهٔ ومن حولهم من الاعراب ان یتخلّفوا عن رسول الله.
منبع : سایت پیامبر اعظم