پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

ایده‌آلیسم آلمانی در ایران


ایده‌آلیسم آلمانی در ایران
● درآمد
تاریخچه آشنایی ایرانیان با سنت فلسفی در غرب به یك سده می‌رسد. اما این آشنایی به‌رغم اندیشمندان در حد تامل و تفكر نبوده است.چرا كه سرعت این آشنایی گذشته از شتاب آن در حد طاقت‌ فكری ایرانیان نبوده است. به هر حال، یكی از ساحات این آشنایی به فلسفه ایده‌آلیسم آلمانی بازمی‌گردد. مولف در این مقوله به تاریخ این آشنایی به نحو دقیق و مبسوطی اشاره كرده و در پایان به وضعیت آموزشی این سنت فلسفی پرداخته است.
سابقه آشنایی با سنت فلسفی ایده‌آلیسم آلمانی را باید در تماس فرهنگی خود با دوره جدید غرب ملاحظه كرد.
اما رویارویی با مظاهر فكر دوره جدید غرب راه را جهت تامل در آن هموار نكرد و این سخن گزاف نیست كه فكر جدید غربی زمانی وارد ایران شد كه عصر سرعت بسط آن بود و نه فرصت تامل فلسفی در آن رویارویی‌ها و درگیری‌هایی از این دست باعث شد كه ما غرب جدید را نه بی‌واسطه كه از راه همسایگان غرب‌زده یا غرب‌گرای خود چون دولت عثمانی، روسیه، هند و مصر بشناسیم.
در دوره آشنایی با مظاهر فرهنگی نیز گویی تنها راه، راه تقلید بوده است و رجال سیاسی برجسته و دردمندی چون عباس میرزا، قائم‌مقام، امیركبیر و... به تقلید از تنظیمات عثمانی به اصلاحات دست زدند. در این دوره بود كه بعضی از سر درد عنوان كردند لااقل در دوره صفویه اختراعات عقلیه داشتیم ولی اكنون از آن نیز درماندیم. با این حال از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ هـ . ق نویسندگانی پیدا شدند كه بعضی گاه ما را به تقلید از مظاهر فرهنگی تجدد و بعضی نیز به تامل در آن ترغیب كردند. از میان این نویسندگان می‌توان از آخوندزاده (۱۲۹۵ ـ ۱۲۲۷)، سیدجمال (۱۳۱۵ ـ ۱۲۵۴)، ملكم‌خان (۱۳۲۶ ـ ۱۲۴۹)، میرزا آقاخان كرمانی (۱۳۱۷ ـ ۱۲۷۱)، عبدالرحیم طالبوف (۱۳۳۰ ـ ۱۲۵۰) نام برد.
به جهت قوت نشری كه تجدد داشت حاصل كار برخی از این نویسندگان، كه به لحاظ شرایط سیاسی ـ اجتماعی گاه در قالب قصه و سیاحتنامه درمی‌آمد، جز پریشانی چیزی به‌بار نیاورد و در سطحی نازل‌تر اجمالاً به نقد وضع موجود پرداختند. از یك‌سو قوت سنت متصلب و از سوی دیگر، نگاه ایدئولوژیك به آنچه در غرب اتفاق افتاده بود باعث شد حاصل كار چنین ارزیابی شود: شترمرغ‌های برگشته از فرنگ علمشان در دو امر حصر است: استخفاف ملت و تخطئه دولت.
باری! قصه آشنایی با فكر و فلسفه جدید در فرهنگ ما ریشه در كار خود غریبان دارد. به لحاظ تاریخی گوبینو (۱۸۸۲ ـ ۱۸۱۶) سفیر مختار فرانسه در ایران آغازگر این راه بوده است. او در طول اقامت چند ساله در ایران، یعنی از سال ۱۸۵۵ تا ۱۸۶۳ میلادی نخستین تشویق‌های جدی در اقبال به فلسفه جدید غرب و سنجش مزاج فلسفی قوم ایرانی را آغاز كرد. اینكه نیت گوبینو از این ترغیب چه بوده است، خود قابل تامل است. منطق فكر جدید با سنجش مزاج اقوام دیگر آنها را در طراحی نشاند كه با فكر تاریخی دوره جدید قوام یافته بود ـ با قول ویكو به اینكه حقیقت (Verum) ، مصنوع (Factum) خود انسان است و این قول قبل از هر چیز در تاریخ تحقق می‌یابد ـ اما آرام‌آرام به جغرافیا نیز راه یافت و غرب جدید با سنجش مزاج اقوام، آنها را به سرزمین حاصل‌خیز كاشت، داشت و برداشت محصولات خویش تبدیل كرد.
از این‌رو است كه گوبینو می‌نویسد: سر و كار پیدا كردن با ملل مستلزم شناسایی اوضاع و احوال روحی و فهمیدن مقاصد و طرز فكر آنان است. خلاصله اینكه گوبینو هدف اروپاییان را در تحت‌الحمایه گرفتن اقوام آسیایی و وارد كردن آنها در قافله تمدن می‌داند.
در توصیف گوبینو از احوال اقوام آسیایی نكات قابل تاملی وجود دارد. وی می‌نویسد: آنها (آسیاییان) حدت هوش و ذهن فوق‌العاده‌ای دارند كه نظیر آن در عالم دیده نمی‌شود با این حال دارای آن نیروی اخلاقی كه ما آن را عقل سلیم می‌نامیم، نیستند. چنین می‌نماید كه فاقد عقل سلیم باشند زیرا اثری از آن در اعمال و افعال آنها دیده نمی‌شود. آنگاه چند ویژگی عمده ذهن و زبان آسیایی را چنین بر می‌شمرد: توجه به استنتاج خارج از حد اعتدال، كنجكاوی مفرط در حكمت الهی و عادت به سرگشتگی.
به هر حال، گوبینو در جهت حصول هدف خویش ترجمه و طبع كتاب گفتار در روش دكارت را در دستور كار قرار داد. كتاب به تعبیر او توسط دانشمندی یهودی به‌ نام ملا لازار همدانی به فارسی ترجمه شد و با اجازه ناصرالدین شاه با عنوان حكمت ناصریه به طبع رسید.
در مراوده و مراسله گوبینو با اهل فلسفه آن روز می‌توان نام و نشانی از فیلسوفان سنت ایده‌آلیسم آلمانی به دست آورد. وی می‌نویسد: اما جلساتی كه ۵ فصل از شاهكار دكارت را به پاره‌ای از دانشمندان متفكر و باهوش ایرانی ادامه دادم، هرگز فراموش نخواهم كرد... این ۵ فصل در آنها تاثیر فوق‌العاده خواهد داشت. با این حال فیلسوفان ایرانی كه با من آشنا هستند بیشتر مایلند كه شناخت كاملی به احوال اسپینوزا و هگل پیدا كنند و علت آن هم معلوم است زیرا افكار این دو فیلسوف آسیایی است...
قول اخیر نشان می‌دهد كه خود گوبینو و ای‌بسا فرانسه آن روز آشنایی جدی با هگل نداشته است. آسیایی خواندن یكی از اروپایی‌ترین فیلسوفان، یعنی هگل، نشان از جهل بدان فلسفه است. به هر حال، گفتار در روش به روایتی در ۱۲۷۹ ه‍ .ق دست‌كم با چهل و چند سال فاصله در مزاج فلسفی ایرانیان آن زمان اثر نكرد. البته اینكه چرا گوبینو گفتار در روش را جهت سنجش مزاج فلسفی ایرانیان برگزیده است، نشان از آگاهی او از جایگاه دكارت در فلسفه جدید كارگر نمی‌افتد. وقتی به دارالفنون اشاره می‌كند، می‌نویسد: آنجا اروپاییان بی‌سوادی بوده‌اند كه هنرشان ساختن اسباب‌بازی‌های فن جهت كسب درآمد بوده است. این معنی به تحقیق در نزد اهل فكر سنتی ما و ارباب سیاست چنان‌كه باید درك نشد و حكایت همچنان حاكی از طلب طب، توپ و تفنگ بود.
از نظر برخی از محققانه معاصر از همكاران و هم روزگاران سیدجمال چون میرزا آقاخان كرمانی، شیخ احمد روحی و شیخ محمود ملقب به افضل‌الملك ... كه جملگی از سیاست راهی فلسفه شدند یا فلسفه را جهت اغراض سیاسی و اجتماعی طلب می‌‌كردند تنها استثنا بدیع‌الملك میرزا عمادالدوله شاهزاده قاجاری بوده است.بدیع‌الملك در میان هم روزگاران خود در فلسفه جدید و نسبت آن با علم و فلسفه رسمی سنت خود تامل كرده بود. او ظاهرا شاگرد ملاعلی اكبر اردكانی و آقاعلی زنوزی مشهور به مدرس طهرانی (متوفی ۱۳۰۷هـ) از استادان نامور فلسفه سنتی در مكتب تهران بوده است. بدیع‌‌الملك به جهت آشنایی با فلسفه‌های دكارت، لایب نیتس و كانت پرسش‌هایی از سر تامل برای استادان خود طرح كرد كه حاصل پاسخ استادان بدان پرسش‌ها كتاب بدایع‌الحكم است.
به هر حال اسامی برخی از فیلسوفان سنت ایده‌آلیسم آلمانی در سوال هفتم بدیع‌الملك میرزا از جمله كانت با املای كان و فیشته با املای فیشت ... به چشم می‌خورد. در این دوره و در ترجمه افضل الملك از اثر دكارت در سال ۱۳۲۱ ه‍ .ق است كه اصطلاح idealism به فكریون ترجمه شده است.
در این دوره گاهی فقط اسمی از این فلاسفه در میان بوده است. نام هگل در مقاله‌ای از سید حسن تقی‌زاده كه در سال ۱۳۰۶ به طبع رسیده است، به چشم می‌خورد. وی می‌نویسد:
در فرنگ هر شخص متوسطی چندین كتاب راجع به عقاید اجتماعیون و چندین كتاب راجع به انفرادیون خوانده، هم آثار ثبوتیون را دیده و هم تالیفات معتقد به ماوراالطبیعه را مطالعه كرده است. هم چیزی از عقاید بدبینان مانند شوپنهاور و نیچه و هم از خوشبینان مانند روسو و ولتر، هم از قائلان به وحدت وجود مانند هگل و اسپینوزا بهره برده ....
اگر از این موارد نادر بگذریم صحبت از فلاسفه سنت ایده‌آلیسم آلمانی به چاپ مجلد سوم سیر حكمت در اروپا نوشته محمدعلی فروغی در سال ۱۳۲۰ می‌رسد. در واقع سیر حكمت در اروپا اولین و تا به امروز قابل دسترس‌ترین روایت از سیر فلسفه در غرب بوده است. با توجه به منابع و مأخذی كه فروغی در اختیار داشته در روایت بعضی از نظام‌های فلسفه جهد بلیغ كرده و در روایت بعضی دیگر از جمله سنت ایده‌آلیسم آلمانی به اجمال و ابهام بسنده كرده است.
به عنوان مثال در معرفی فیخته او را وحدت وجودی، فلسفه‌ای عرفانی و اشراقی می‌داند كه به كلی بیراه است. از این تاریخ به بعد از موارد نادر كه بگذریم، اگر اسم و رسمی از فلاسفه سنت مذكور در میان بوده جملگی جنبه سیاسی و حزبی داشته است. از این رو هگل از آن جهت كه ره‌آموز ماركس بوده، در ماركسیسم نازل و شایع در فكر معاصر ما مورد توجه قرار گرفته است.
همچنین نگاه سیاسی به هگل در توجه متاخر بدان فلسفه نیز موثر افتاد. از فیخته و شلینگ هم نام و نشانی در میان نیست مگر تا این اواخر در برخی از كتاب‌های تاریخ فلسفه. البته هگل فیلسوف سیاست و تاریخ است اما توجه به امر سیاسی و حادثه تاریخی در حوزه آگاهی فلسفی چیزی است و تحویل همه چیز به ایدئولوژی خاص سیاسی و حزبی چیزی دیگر.
آغازگر جدی توجه به این سنت بعد از صفحات اندك و مبهم سیر حكمت در اروپا حمید عنایت در دهه چهل شمسی است. او ابتدا دست به ترجمه كتاب فلسفه هگل، نوشته والتر سیتس ادیب انگلیسی زد كه در زمان خود با اقبال قابل توجهی روبه‌رو بوده است. شاید راز این اقبال كسب معلومات از فلسفه‌ای بود كه كانون اصلی گرایش چپ به حساب می‌آمد. اثر مذكور از طبع نخست آن در سال ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۷ پنج‌بار و بعد از آن نیز احتمالاً به طبع‌های مجدد رسیده است. عنایت در سال ۱۳۵۲ بخش خدایگان و بنده از پدیدارشناسی روح را نیز با شرح الكساندر كوژو ترجمه كرد. ماركس این بخش از پدیدارشناسی هگل را كه بحث كار در كانون آن قرار دارد، شاهكار منظومه فلسفی هگل و زادگاه آن می‌داند؛ چرا كه رابطه خدایگان و بنده پژواك رابطه كارفرما و كارگر در نظر ماركس است. در واقع شرح این بخش توسط یكی از شارحان ماركسی هگل آن را به یكی از منابع اصلی گرایش چپ تبدیل كرد. عنایت، بعد از كاركوژو از ترجمه آثاری درباره هگل دست كشید و به سراغ متون خود هگل رفت و حاصل آن ترجمه دیباچه درس ـ گفتارهای فلسفه تاریخ با عنوان عقل در تاریخ شد. ترجمه عقل در تاریخ خیز جدی و بلند جامعه فلسفی ما در آشنایی عمیق با هگل بوده است.
در اوایل دهه ۶۰ و ۷۰ نیز چند اثر به فارسی به چاپ رسیده است كه می‌توانند در شمار آثار اخیر درآیند. مثل خرد و انقلاب ماركوزه در شناخت اندیشه هگل از گارودی، هگل جوان اثر لوكاچ... ترجمه بخشی از كتاب انسان و جامعه از پلامناتز با عنوان شرح و نقدی بر فلسفه اجتماعی و سیاسی هگل كه جملگی حاكی از تفسیر ماركسی فلسفه هگل هستند. اخیراً نیز كتاب تیلر با عنوان هگل و جامعه مدرن، كه از آثار برجسته در این زمینه است، همراه با نگاهی نقادانه نسبت به جامعه لیبرال از منظر هگل به فارسی ترجمه شده است. آنچه مهم است این است كه گویی در نزاع چپ و راست خود هگل مغفول مانده است. در دهه ۶۰ و اوایل ۷۰ به لحاظ اوضاع و احوال سیاسی ـ اجتماعی جهت مقابله با جریان چپ تفاسیر لیبرال از هگل نیز شیوع پیدا كرد كه حاصل آن نیز ارائه تصویری وارونه از هگل بود. از این دست تفاسیر، تفسیر پوپر در كتاب جامعه باز و دشمنان آن به جهاتی، كه اكنون مجال بسط آن نیست، بسیار موثر واقع شد. در سایه تفسیر او توجه به مبانی فكری این سنت جدی گرفته نشد. شاید در مساله نزاع چپ و راست كتاب / سطوره دولت اثر كاسیرر، كه آن نیز در دهه شصت به فارس درآمد، حد وسط نزاع در تفسیر هگل باشد.
منبع : روزنامه تهران امروز