جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

آناستازیا - ANASTASIA


آناستازیا - ANASTASIA
سال تولید : ۱۹۹۷
کشور تولیدکننده : امریکا
محصول : دان بلوت و گاری گلدمن
کارگردان : بلوت و گلدمن
فیلمنامه‌نویس : بروس گراهام، نونی وایت، باب تسودیکر و سوزان گوتیه
آهنگساز(موسیقی متن) : دیوید نیومن
نوع فیلم : رنگی، ۹۴ دقیقه، نقاشی متحرک
صدا : مگ رایان، جان کیوساک، کلسی گرامر، کریستوفر لوید، برنادت پیترز، آنجلا لنزبری و هنک آزاریا


پس از لَعن و نفرین ̎خانوادهٔ رومانوف̎ توسط ̎راپوتین̎، ̎آناستازیا̎ی کوچک را از مادربزرگش، ̎ملکه ماریا̎ (لنزیری) جدا می‌کنند. ̎آناستازیا̎ در یک یتیم‌خانه بزرگ می‌شود و وقتی تبدیل به زن جوانی می‌شود همه او را با نام ̎آنیا̎ (رایان) می‌شناسند. او خاطرات روشنی از دورهٔ بچگی‌اش ندارد و با کسانی آشنا می‌شود که به امید گرفتن جایزه‌ای از ملکهٔ ثروتمند پیر به دنبال دختری هستند که شبیه ̎آناستازیا̎ باشد تا او را به پاریس ببرند. سرانجام ̎آناستازیا̎ به همراه دو نفر دیگر به پاریس سفر می‌کند اما ̎ملکه دریا̎ اعتمادی به حرف‌های آنان ندارد...
● نخستین نقاشی متحرک پُرهزینهٔ فاکس قرن بیستم در حد تقلیدی کورکورانه از آثار والت دیزنی این سال‌ها باقی مانده است. فیلم‌نامهٔ آن فکر نشده و سردستی، بی‌هیچ تلاشی برای پیش‌برد این داستان فی‌النفسه جذاب، نگاشته شده و فیلم را به اثری کسالت‌بار بدل کرده است. وام گرفتن شخصیت‌های حاشیه‌ای نقاشی متحرک دیزنی ـ حیوانات و جانوران کوچک شیرین که گاه از شخصیت‌های اصلی پُررنگ‌تر و ماندنی‌ترند ـ به سطحی‌ترین شکل ممکن صورت پذیرفته است: خفاش کاخ نابود شدهٔ ̎رومانوف‌ها̎ که وردست ̎راسپوتین̎ جادوگر است، به‌رغم داشتن ظاهری بامزه، کاملاً بی‌جاذبه و هدر رفته است و سگ همراه ̎آناستازیا̎ نیز وضعیت بهتری ندارد. شخصیت خبیث فیلم، ̎راسپوتین̎، که عیناً از خبیث‌های دیزنی گرفته شده، به‌خصوص ورودش به مهمانی و نفرینی که بر خاندان ̎رومانوف̎ روا می‌دارد، نعل به نعل یادآور جادوگر زیبای خفته (۱۹۵۹) است که به دلیل عدم وجود خلاقیت در رفتارها و نقاشی‌ها و گفت‌وگوهایش، شخصیتی اضافی جلوه می‌کند که بی‌حضورش نیز این نقاشی متحرک به همین بدی پیش می‌رفت و رسیدن او به سرنوشت محتوم خبیث‌های این نوع فیلم‌ها، آن‌قدر بدون مقدمه‌چینی و رعایت اصول فیلم‌نامه‌نویسی پیش می‌رود که به نظر می‌رسد خود سازندگان نیز نمی‌دانسته‌اند از او چه سودی باید ببرند و بنابراین به سریع‌ترین روش ممکن نابودی‌اش را تسریع می‌کنند. رمانس ماجرا نیز با وجود داشتن الگوی آناستازیای آناتول لیتواک (۱۹۵۶) به همه چیز شباهت دارد جز رمانس. موسیقی متن، آوازها و حرکات موزون نیز علاوه بر مختصر بودن، معمولی و فراموش شدنی‌اند که نه به پیش‌برد داستان کمک می‌کند و نه به مفرح کردن فیلم. ضمن‌ آن‌که لب زدن شخصیت‌ها با آوازها هم‌آهنگی لازم را ندارد. به نظر می‌رسد این اقدام فاکس از هر نظر یک شکست کامل است. در آثار ̎دیزنی̎ به هر گوشهٔ کادر که نگاه کنیم فکرهای نو و بدیعی می‌بینیم که نمی‌دانیم باید از کدام‌یک بیشتر لذت ببریم و ظرف مدتی کمتر از ده ثانیه رد معرض بمباران خلاقیت تصویری و صوتی و روائی قرار می‌گیریم اما طی نود و چهار دقیقهٔ آناستازیا باید در حسرت یکی از این ایده‌ها و فکرهای خلاق محصولات عمو والت بمانیم.