شنبه, ۲۹ دی, ۱۴۰۳ / 18 January, 2025
مجله ویستا
در آن طلا که محک طلب کند، شک است
<سنجاب را از جنگل بزرگ راندند، چرا که دشنام داده بود.( >از داستان <دشنام>، مجموعه <خانهای برای شب>، نوشته نادر ابراهیمی)روزگاری اخوان ثالث (م.امید بزرگ)، خدایش بیامرزد، از عمق نومیدی سرود:نادری پیدا نخواهد شد امید / کاشکی اسکندری پیدا شود
شاید امید اخوان به پیدایش <نادری دیگر> برای پرکاری و کوشش بسیار نادر افشار بود. (هرچند پرکاری و کمخوابی نادرشاه، چندان مثبت و مفید نبود و مرحوم اخوان این نکته را بهتر از من و خیلیها میدانست) اما اشارتی داشت به سخن مولانا که: <کوشش بیهوده به از خفتگی.>
اینک هر سه نفر به دیار باقی جا گرفتهاند؛ نادرشاه، اخوان و نادر ابراهیمی که الحقوالانصاف آشفته کار اما سخت پرکار بود. به واقع پرکاری گاه سبب آشفتهکاری میشود، چنانکه از قول مولانا آوردم:
دوست دارد یار این آشفتگی / کوشش بیهوده به از خفتگی
مرحوم نادر ابراهیمی به گمانم در هر راه و طریق هنری، چون احساس توانایی و قدرت میکرد، قدم به همان راه و طریق هنری مینهاد. گاه موفق و پیروز، آنچه را در ذهن داشت فتح میکرد و گاه، چندان عجله داشت که ناخواسته بر در و دیوار میخورد و در نهایت به توفیقی که باید و حقش هم بود، نمیرسید.
نادر ابراهیمی، نویسنده و ادیبی به قاعده بود، برای بزرگان و نیز کوچکترها! داستانهایش را انواع بود: داستان تمثیلی مینوشت، رئالیست کار میکرد، آدمهایش جامعه را چنان میساختند که باید. نمایشنامه و فیلمنامه نوشت، بعد هم رسید به ساخت فیلم و سریال. نقد و نظری درباره داستان کوتاه و رمان، اگر بود، سطحی بود، اما ابراهیمی اولین بزرگواری بود که در مورد داستان و چگونگی آن، اندیشمندانه نوشت؛ بسی پیشتر از مثلا جناب رضا براهنی و خیلی عمیقتر و استادانهتر از جناب جمال میرصادقی.
نادر ابراهیمی، چون به ساختن فیلم دست زد، قدرت برتر هنر سینما او را پرتاب نمود و بر کوه و صخره کوبید تا نفسش را بگیرد و قدری هم موفق شد، یعنی رسید به جایی که به قول خود او: <در آن طلا که محک طلب کند، شک است.> این عین کلمات خود اوست در کتاب کوچک و خوش پرداخت و رمانتیک <بار دیگر شهری که دوست میداشتم>؛ کتابی کوتاه با نثری شیرین و زنده که هر جوانی را به خواندن کتاب ترغیب مینماید. کتابی که همین ماه پیش چاپ یازدهم یا دوازدهم آن را دیدم؛ کتابی که هر معلم میتواند خواندنش را به شاگردش توصیه کند. چنین است که تقریبا تمام کتابهای نادر ابراهیمی قابل خواندند.
این جلوه و رنگ و جذبه هنر سینماست که او را از مسیر اصلی دور میکند. هنر سینما، هنر حیرت است، برای بعضیها که نافشان را با سینما بریدهاند و ضمن عشق به <لنز> و رنگ و حادثه، مرعوب سینما نمیشوند و میدانند چه باید بکنند و خمیرمایه این هنر را میشناسند و میدانند کدام حرف را با چه لنز و حرکت دوربین خود چگونه بزنند، تبدیل به سینماگری ماندگار و مثالزدنی میگردند آنچنان که در حرکات عادی آدمها، هر دم به کشفی میرسند که امضای خودشان را دارد و بس.
این هنر، هنرهفتم، قماری است که بسیاری از هنرمندان، هنرهای دیگر و در نهایت هستی هنری خود را بر آن میگذارند و کمکم تبدیل میشنوند به لکنت زبان و نگاه و درحد سقوط میمانند. برعکس هنرمندی که آگاهانه نوشتن و هنرهای دیگر را بر سینما میگذارند و بازنده نمیشوند. نمونه این گروه، ناصر تقوایی است که در شروع داستان مینویسد و با مجموعه داستان <تابستان همان سال> نظرها را به سمت نویسندهای جوان و درخشان و خوشآتیه برمیگرداند. همان روزها که <تابستان همان سال> را چاپ میکند، نویسندگان بسیاری را به حسادت وامیدارد.
اما او، ناصرتقوایی، میداند که بدون ترس باید نیروی نوشتن داستان را در راه سینما سر ببرد و چنین میکند. برای همین از فیلمهای کوتاه و مستند<(رهایی> مثلا) تا <صادق کرده> و <نفرین> و <ناخدا خورشید> موفق است. و هنرمندانی دیگر هم هستند که مینویسند و تحقیق میکنند و خوب هم مینویسند و به دقت راه تحقیق را میپیمایند، اما نه هنرهای دیگر سینمایشان را میبلعد، نه به اجبار هنرهای دیگر را در راه سینمای خود سر میبرند. نمونههای درخشانشان در ایران بهرام بیضایی و ابراهیم گلستان هستند.
اما متاسفانه نادر ابراهیمی چنان شیفته سینما میشود که اثرات منفی سینما بر نوشتهها و خود سینمایش میماند و چنین است که با تمام کشش و کوشش، جایگاهی متوسط برای خود میسازد. به یاد بیاوریم سریالهایش را، که به دلیل فرصتی بیشتر، گاهی تماشاگر را جذب میکند، لکن تماشاگر را از نقطه جذاب، ذرهای بیشتر نمیبرد. در <آتش بدون دود> و <سفرهای کامی وهامی در ایران> این درخشش لحظهای کاملا پیداست. سینما هنری است که سهل و ممتنع مینماید، اما وای بر هنرمندی که فریب سهل بودن سینما را بخورد و مساله ممتنعش را نبیند.
آیا در سریال هامی و کامی، آتش بدون دود... اثری از تابش <مصابا و رویای گاجرات> دیده میشود؟ برای همین نیست که رمان <آتش بدون دود> ـ نه سریال آن- برنده لوح زرین و دیپلم افتخار ۲۰ سال ادبیات داستانی فرهنگ و ارشاد اسلامی میشود؟
ابراهیمی در نقد طولانی و البته ناتمام <بازدید قصه امروز> احاطهاش را بر لوازم نویسندگی نشان میدهد و قصه نویسندگان جوان آن روزگار را ( ۱۳۴۶- ۱۳۴۵) نهتنها بیغرضانه نقد میکند که تحلیل و تاثیر آنان را بر هم، با زبانی ساده اما اصولی و فنی مینویسد؛ نویسندگانی مثل هوشنگ گلشیری، محمد کلباسی، محمد ایوبی، احمد آقایی و دیگرانی که به آینده آنان امید داشته است.
قرارم نبوده از تولد و مرگ نادر ابراهیمی چیزی بنویسم که مثلا او متولد ۱۳۱۵ است و... چون هنرمند تولد دارد اما مرگ هرگز.
محمد ایوبی
منبع : روزنامه اعتماد ملی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست