یکشنبه, ۱۱ آذر, ۱۴۰۳ / 1 December, 2024
مجله ویستا


سخنرانی دکتر دادخواه پیرامون یلدا


سخنرانی دکتر دادخواه پیرامون یلدا
در اعلام عنوان سخنرانی من گفته بودند که < چرا یلدا را جشن می گیریم؟ >
من این را عرض کردم که اصولاً بنویسند چلّه.
چرا شب چلّه را جشن می گیریم؟
و اصولاً چلّه در ادب و فرهنگ و تمدن ما چه معنی دارد؟
من سعی می کنم با توجه با اینکه آخر وقته چندان هم شما حوصله صحبتهای من را ندارید با اندک موضوع را ختم بکنم.
در ایران کهن زمان میترائیسم ،کلاً سال نه ماه بود ، نه چهل روز. و هر یک از این نه ماه را که چهل روز بوده بهش یک چلّه می گفتند. به همین علت شما تأثیرهای بسیار زیادی در خصوص چهل، مثل چهل سالگی ، مثل چهل مرد و اصولاً هنگامی که شخص به چهل سالگی می رسید به عنوان افتخار و پذیرش مسئولیت بالاتر تلقی می شد لذا چلّه یعنی هنگامی که یک چهلم را با باید در سرما طی بکنیم و شب آغاز چلّه است.
اما علی رغم اینکه امروزه در دنیای ما زمستان را بسیار سخت و تنگ و بد تلقی می کردند، آنها با آتش درونشان همواره گرمی را ارائه می دادند هر چند او میگوید:
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبانست
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
وگر دست محبت سوی کز یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
نفس کز گرمگاه سینه می آید برون
ابری شود تاریک
چو دیواری سر در پیچ چشمانت
نفس کینه است
پس دیگر چه داری چشم ز چشم دوستان دور یا نزدیک
مسیحای جوانمرد من ای ترسای پیر و پیراهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی
در بگشای منم من میهمان هرشب و لولی وش مهموم
نه از رومم نه از رنگم همان بیرنگ بیرنگم
حریفا میزبانا میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست
حدیثی گر شنیدی قصه سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه میگویی گه بیگه شد سحر شد بامداد آمد
فریبت می دهد ، این سرخی بعد از سحرگه نیست
این نگرش کیست؟ نگرش شاعر دنیای ما ، در صورتی که در روزگار گذشته هرگز اینطور نبود. اعتقاد داشتند نوروز با لشکریان خودش می آید و چه می گفتند؟
می گفتند بر لشکر زمستان نوروز پایدار کرده است آغاز کار و رنگ کارزار.
نوروز را به عنوان نوده یعنی نود روز به نوروز مانده چلّه را جشن می گرفتند و سعی می کردند اگر خورشید دور از دسترس است نماد آن را بر سفره بگذارند. به همین علت هندوانه گرد که نموداری از گردی خورشید است و قرمز که نشانه آتش گونه آن است بر سفره می نهادند آنها اعتقاد داشتند با یک دست تابستان را می گیرند و به زمستان شما پیوند می دهند تا همواره گرمی را از دست ندهند.
آنها اعتقاد داشتند که برای آنکه مودّت و دوستی و عشق و همگونی با هم باشد انار را حتماً بر سفره بگذارند.
مهندس لعل ساز لعل تراشیده باز
لعل تراشیده را به حقه پیچیده باز
به حقه پیچیده را نام نهادست نار
این مبادی تفکر چه می شود؟ این است که همواره شادی را از دست ندهیم و اگر در یک فرهنگی آنست که همواره باید شاد باشیم به اعتبار اینکه نخستین پیامبر ایرانی هم اولین معجزه اش این بوده که هنگامی که از مادر متولد شده خندیده است.
در آنگه که صبح زمان بیم و داد زراتشت فرخ ز مادر بزاد
بخندید چون شد ز مادر جدا درخشان شد از خنده او سرا
عجب ماند در کار او باب او هم از خنده و خوبی و آب او
به دل گفت این فرّه ایزدی است جز این هر که از مادر آمد گریست
به همین جهت در دین بهی غم ، اندوه ، هر موردی که دل را فسرده بکند گناه است و شما حتی در سوگ خودتان نباید گریه بکنید بلکه باید دیگران را شاد بکنید تا آن روح شاد بشود.
میاییدم به گور من زیارت که در بزم خدا غمگین نشاید
بر این مبادی هر امری که غم و اندوه را بیاورد ، داده اهریمن است.
شیطان غم برو هر آنچه توانی بگو ، بکن من برده ام به باده فروشان پناه از او
در چنین تفکری آنوقت شما می بینید که دولت هخامنشی بر یونان سایه افکن می شود. در چنین تفکری شما می بینید که صادرات علم ، دانش ، فن آوری و مهربانی و عشق از این سرزمین و دیگر سرزمینها جاری می شود. چون کسی که بازار غم را رونق می دهد، نمی تواند به کار و پیشروی و ترقی بپردازد.
در انجمنت راه مده همچو منی را که افسرده ، دل افسرده کند انجمنی را
بر این مبادی چلّه یعنی آغاز زمستان را به شادی برگزار می کند. یک نماد اسطوره ای هم بگویم ، اعتقاد داشتندکه خورشید زن است و می بینید که می گویند خورشید خانم آفتاب کن و اعتقاد داشتند که ماه مرد است و ماه عاشق خورشید است ، هر روز در پی آن می رود ، هرچه می رود کمتر به آن می رسد. تا اینکه دو سه شب پیش میرود در خانه زهره را می زند و عشق خودش را نسبت به خورشید به طور خفیه به زهره می گوید. زهره می گوید نگران نباش این را به خود خورشید بگو ، می گوید من هرچه رفتم در هر ماه یک روز از اون عقب افتادم ، میگوید به نظر من یک سری به اون بزن شاید تو را بپذیرد. دیشب ماه میرود در خانه خورشید را می زند ، خورشید استقبال می کند ، اون را به خونه می پذیرد و دیشب شب عروسی ماه و خورشید بود..
به همین علت چون شب عروسی بود عروس خانم امروز دیر آمد سر کار.
امیر پریزاد
بدلیل اختصاصی بودن این سخنرانی ؛ هرگونه برداشت بدون ذکر ماخذ ، شایسته نمی باشد .